منابع :
کتاب : تفسير حكيم جلد یک
نوشته : استاد حسین انصاریان
پهن دشت هستى و همه عناصر و موجوداتش از كوچكترين آنها كه با قوىترين ابزار قابل ديدن نيست و بزرگترينش كه از دسترس دانش بشر بيرون است يك پارچه نشان مىدهند كه بر پايه عدالت برپايند:
«بالعدل قامت السماوات و الارض:»
آسمانها و زمين به عدالت برپاست.
عدالتى كه آسمانها و زمين بر آن استوار است شعاعى از عدالت بىنهايت خالق و صاحب جهان حضرت حق است، و عدالت او اقتضاء ضرورى دارد كه مطيعان و نيكوكاران را براساس اعمال شايسته و پاكشان پاداش دهد، و بدكاران و سركشان را بر پايه كردارهاى ناپسندشان كيفر دهد.
ولى چون اين جهان گنجايش مزد نيكان و كيفر بدكاران را ندارد، زيرا از هر جهت محدود است، و علاوه بر آن اراده حق تعلق گرفته كه اين دنيا فقط محل عمل و كوشش باشد، ضرورتاً برپا شدن جهانى ديگر را اقتضا داشت كه در آن هر نيكوكارى به پاداشش برسد و هر بدكارى كيفرش را ببيند.
انسان كه بخاطر محدوديت محل زندگىاش و نيز محدوديت قدرت عناصر، عمرى كوتاه دارد به همه آن عمر را مكلف به تحصيل معرفت و ايمان و انجام عبادت خدا و خدمت به خلق است عرصهاى در اين دنيا براى دريافت پاداشش وجود ندارد، و آن كه عمر كوتاهش را روى گردان از تكاليف الهى و انسانى است، و جبهه تواضع به خاك عبوديت نمىسايد، و در مقام خدمت به خلق برنمىآيد تا عمرش به پايان مىرسد، به ميدانى براى دريافت كيفر زشتىهايش و بدى هايش دست نمىيابد.
در ضمن برخى از نيكىها كه گاهى برترين و با ارزشترين نيكىهاست در حالى انجام مىگيرد كه مساوى با خاموش شدن چراغ عمر است و بلكه سبب قطع عمر است، مانند شهادت در راه حق كه عملى فوق آن وجود ندارد، اگر بخواهند پاداش شهيد را كه در اوج تلاش براى حفظ حق بوده و جانش را كه گرانبهاترين گوهر وجودش بوده نثار كرده در اين دنيا بپردازند در حالى كه شهيد در دنيا نيست، جاى پرداخت ندارد، و مجرم تبهكارى كه هزاران نفر يا ميليونها نفر را بر اساس هوا و هوس و كبر و غرورش قتل عام كرده، و شهرها و كشورهاى زيادى را تبديل به ويرانه نموده و سپس عمر كوتاهش به سر رسيده و مرده چنانچه بخواهند او را در اين دنيا به كيفر جناياتش برسانند چگونه برسانند در حالى كه در دنيا نيست، و بر فرض اگر در دنيا بود به خاطر قتل عام ميليونها نفر سختترين كيفرى كه براى او مقرر مىداشتند اعدام در حال خفت و خوارى بود، ولى اعدام او كيفر كشتن يك نفر بود، بقيه خونهاى ريخته شده مسلماً بدون كيفر مىماند و اينجاست كه بايد گفت اگر نيكان به ويژه شهيدان راه حق بىپاداش بمانند، و مجرمان به ويژه مجرمان حرفهاى كه دنيا را به آتش كشيدند و ميليونها نفر را كشتند، و باقى ماندگان را آواره كردند بىكيفر بمانند قطعاً خلاف عدالت خواهد بود، عدالتى كه بر هر هستى احاطه دارد و سرچشمهاش خداست، و اين خلاف در عالم هستى و از سوى خدا حتى به صورت ذرهاى بسيار ناچيز تحقق نخواهد پذيرفت.
إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ ...: «1»
بىترديد خدا هم وزن ذرهاى به احدى ستم روا نمىدارد.
اگر از سوى حضرت حق انتقام ميليونها مظلوم از ظالم گرفته نشود، يقيناً به مظلومان ظلم شده، و خدا هرگز به كسى ظلم نمىكند.
وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ: «2»
و يقيناً خدا به هيچ صورت به بندگان ستمكار نيست.
وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا: «3»
مردم به اندازه رشتهميان هسته خرما (كه رشتهاى بسيار نازك و به زحمت قابل ديدن است) مورد ستم قرار نمىگيرند.
وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً: «4»
مردم به اندازه گودى پشت هسته خرما مورد ستم واقع نمىشوند.
نتيجه اين آيات و كاوش عقل در نظام هستى، و مراجعه به فطرت و وجدان به اين صورت رخ مىنمايد:
1- دنيا فقط جاى تكليف و عمل و حركت و كوشش است.
2- حركتها و كوششهاى درست و تكليف و عمل شايسته چون به فرمان خدا انجام گرفته است و خدا از به بيگارى گرفتن به سختى نفرت دارد، و بيگارى نوعى ستم و ظلم است، و خدا ستمكار نيست پس هر حركت مثبت و كوشش شايستهاى ضرورتاً داراى پاداش است.
3- روى گردانيدن از تكاليف الهى و انسانى، و سركشى و طغيان، و تجاوز و معصيت و پايمال كردن حق خدا و خلق چون انحراف و ستمكارى به خود و ديگران است، و خروج از حدود انسانيت مىباشد، و حركتى بر خلاف نظام هستى و همه نعمتهاست و خلاصه بدمستى و حيوانيت و درندگى است، و اگر عذابى از پى نداشته باشد ظلمى از سوى خدا به مظلومان است و خدا به هيچ عنوان ستمكار نيست ضرورتاً داراى كيفر و عذاب و جريمه است.
4- از آنجا كه عمر انسان در اين دنيا بسيار محدود و كوتاه، و ظرف تكليف و مسئوليت است و اين تكليف و مسئوليت تا پايان عمر بر عهده انسان است، و زمينهاى براى پاداش يا كيفر در ظرف عمر قرار داده نشده ضرورتاً جهانى ديگر مىبايد كه بايد آن جهان جاى برداشت كشت و زراعت و رسيدن به نتيجه محصول باشد و حضرت حق بر اساس عدالتش آن جهان را به عنوان روز جزاء و زمان پاداش و حساب برپا مىكند و هر مؤمن و مطيعى را به پاداش اعمالش، و هر مجرمى و متجاوزى را به كيفرش مىرساند.
5- از آنجا كه هر انسان مؤمنى بر اساس نيتش عزمش بر اين جزم است كه تا هر زمان زنده بماند به بندگىاش نسبت به حق و خدمتش نسبت به خلق ادامه دهد بايد بر پايه آن نيت، پاداش ابدى باشد، و هر بدكار كافرى بر مبناى نيتش عزمش بر اين جزم است كه تا هر زمان زنده باشد به كفر و بدكارىاش ادامه دهد، بايد بر اساس آن نيت كيفرش ابدى باشد. «5» و اين دنيا عمرش محدود است و روزى به پايان مىرسد و گنجايش عمر ابد را براى هيچ كس ندارد و اگر هم داشته باشد ظرف عمر ظرف تكليف است نه پاداش، بايد جهانى برپا شود كه خوبان به پاداش ابدى و بدكاران به كيفر دائمى برسند، و آن جهان به اراده حق و به خاطر تجلى عدالت و احسان و انتقام و كيفر يقيناً برپا خواهد شد.
إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى: «6»
بىترديد قيامت كه مىخواهم زمان برپا شدنش را پنهان بدارم آمدنى است تا هر كس را برابر تلاش و كوششى كه مىكند پاداش دهند.
6- بر فرض كه دنيا را هم چنانكه جاى انجام تكليف و مسئوليت است جاى پاداش و كيفر هم قرار مىدادند، عملى چون شهادت و نثار جان در راه حق كه شهيد را از دنيا خارج مىكند، و عملى چون قتل عام ميليونها نفر كه گاهى به دست يا به فرمان يك نفر انجام مىگيرد و عامل يا مسبب يا اعدام مىشود يا مىميرد و در اين صورت امكان انتقام مظلومان از او وجود ندارد پاداش و كيفرش چه خواهد شد؟! پس جهانى ديگر لازم است كه گنجايش پاداش اينگونه اعمال و كيفر آن گونهستمها را داشته باشد و نهايتاً شهيد به مزد شهادتش و جانى به كيفر جنايتش برسد.
ما يقين داريم و مىبينيم كه پيامبران خدا و امامان و شهيدان و پاكان تا لحظه آخر عمر در گردونه عمل و انجام مسئوليت بودند، و هيچ پاداشى در اين دنيا دريافت نكردند، و بدكاران و تبهكاران تاريخ چون نرونها و آتيلاها و اموىها و عباسىها و شاهان ستمگر و هيتلرها و بمباران كننده هيروشيما و ناكازاكى و صدامها كه به قتل عام ميليونها نفر دست زدند يا فرمان دادند به مرگ طبيعى مردند، يا اعدام شدند كه اعدامشان قصاص خون يك نفر بود، يا چون هيتلر دست به خودكشى زدند و هرگز كيفر جنايات خود را نديدند، و بىترديد نمىتوان عقل و فطرت و وجدان را به اين كه پس از اين جهان كه جهان تكليف است جهانى ديگر كه جهان پاداش و كيفر است به وجودنيايد قانع كرد.
جهان آخرت كه جهان جزا و پاداش است و مالك و صاحب و همه كاره آن خداست جهانى است كه برپا شدنش را به طور قطع حضرت حق در همه كتابهاى آسمانى خبر داده، و صدوبيست و چهار هزار پيامبر امتها را به ايمان به آن دعوت كردهاند، و امامان معصوم و اهل بيت پيامبر به بسيارى از جزئيات آن اشاره داشتهاند، و اولياء الهى و بندگان مؤمن حق زندگى و اعمال و اطوار و روش و منش خود را بر پايه اعتقاد به آن بنا گذاشتند و هر روز و هر ساعت و هر لحظه و هر عمل و حركت خويش را به خاطر دادگاههاى آن روز و حساب و كتاب آن زمان، و پاداش و كيفرى كه در آن وجود دارد به محاسبه كشيدند.
از رسول خدا روايت شده است:
«الكيس الكيسين من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت، وان احمق الحمقاء من اتبع نفسه هواه وتمنى على الله تعالى الامانى:» «7»
تيزهوشترين تيزهوشان كسى است كه وجودش را به محاسبه بكشد، و براى پس از مرگ وظائف و تكاليفش را انجام دهد، و يقيناً نادانترين نادانان كسى است كه وجودش پيرو هوا و هوس باشد، و بر خدا آرزوهاى باطل و بيجا داشته باشد، «به اين معنا كه از خدا با نداشتن ايمان و عمل توقع و آرزوى پاداش و دخول در بهشت كند!»
و در روايتى ديگر از حضرت نقل شده است:
«حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا:» «8»
خود را به حساب بكشيد، پيش از آن كه به حسابتان برسند، و كردار و اعمال و حالات خويش را با آيات قرآن و حلال و حرام حق ميزان كنيد، پيش از آن كه شما را در قيامت به ميزان بكشند.
مردى به اميرالمؤمنين (ع) گفت: انسان وجود خود را چگونه محاسبه كند؟
فرمود: هرگاه برايش بامدادى، سپس شامگاه فرا رسد به خود مراجعه كند و بگويد: اى وجود من به راستى اين روز بر تو گذشت، و هرگز به سوى تو باز نمىگردد، و خداى تعالى دربارهاش تو را بازخواست نمايد كه آن را در چه كارى سپرى كردى، و در آن چه عملى انجام دادى، آيا خدا را درآن بياد آوردى، يا او را ستودى، آيا حاجتهاى مؤمنى را برآوردى، آيا گرفتارى و بلا را از او برطرف نمودى، آيا هنگامى كه از تو غايب بود آبروى او را در اهل و اولادش حفظ كردى، آيا پس از مرگ او احترامش را در باقى ماندگانش رعايت نمودى، آيا از غيبت برادر مؤمن صرف نظر كردى، آيا مسلمانى را يارى دادى در هر صورت در آن روز سپرى شده چه كردى؟
انديشه كند تا آنچه در پنهان وجود اوست به يادش آيد، پس اگر به يادش آيد كه از او خيرى سر زده به حمد و ستايش خداى عزوجل بپردازد و به توفيقش او را به عظمت و بزرگى ياد كند، و هرگاه گناه و تقصيرى به يادش آيد ذات حق را به ترك تكراش استغفار نمايد و با امور زير آن را از صفحه وجودش بزدايد.
[تجديد صلوات بر محمد و آل پاك او، پيشنهاد بيعت واقعى با اميرالمؤمنين و وفادارى به آن به وجود خويش، تكرار درخواست دورى از رحمت خدا براى دشمنان و بدخواهان او و بازدارندگان از حقوقش]
چون چنين كند خداى عزوجل گويد، با موالات و دوستيت با اولياء و دوستان من، و عداوت و دشمىات با دشمنانم، در چيزى از گناهان با تو مناقشه نكنم. «9»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نساء 40.
(2)- آل عمران 182.
(3)- نساء 49.
(4)- نساء 124.
(5)- كافى ج 2، ص 85، گفتار حضرت صادق*.
(6)- طه 15.
(7)- تفسير صافى، چجديد، ج 1، ص 84.
(8)- تفسير صافى، چجديد، ج 1، ص 84.
(9)- تفسير فاتحه علامه امينى 136.
منبع : پایگاه عرفان