منابع :
کتاب : تفسير حكيم جلد یک
نوشته : استاد حسین انصاریان
مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ به اين معناست كه در آن روز مالكيت و فرمانروائى فقط و فقط ويژه اوست و تمام مالكيتها و فرمانروائىهاى اعتبارى و مجازى كه در دنيا به خاطر مصالح زندگى در اختيار اين و آن بوده از ميان مىرود و هيچ اثرى از آنها باقى نمىماند و كوس لمن الملك را احدى جز خود او با جمله نورانى لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ «1» پاسخ نمىدهد.
مالكيت و فرمانروائى او علاوه بر قيامت و روز جزا بر همه اين جهان فعلى و عرصه هستى و كشور آفرينش نيز مسلّم و ثابت است، چنان كه در قرآن مجيد به اين حقيقت در بسيارى از آيات توجه مىدهد:
أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: «2»
آيا ندانستى كه فرمانروائى و مالكيت آسمانها و زمين ويژه اوست.
وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما: «3»
مالكيت و فرمانروائى آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست فقط براى خداست.
وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ: «4»
فرمانروائى و مالكيت آسمانها و زمين فقط ويژه اوست و بازگشت هر كس و هر چيزى به سوى خداست.
حضرت رضا (ع) در روايت پر ارزشى مىفرمايد: مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ «اقرار له بالبعث و الحساب و المجازاة و ايجاب ملك الآخرة له كايجاب ملك الدنيا ...» «5» مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ اعتراف و اقرار در پيشگاه حضرت اوست به برپا شدن قيامت، و تحقق حساب و كيفر و مسلّم بودن مالكيت و فرمانروائى در آخرت براى او چون مالكيت و فرمانروائى براى او در دنيا.
چيزى كه هست در اين دنيا به خاطر برپائى امور معيشت و قوام خيمه زندگى، و تحقق نظم و انضباط، و حدود و محدوديت بر اساس مصالح حيات، از جانب خود او اجازه داده شده كه انسانها بر پايه كوشش و فعاليت مشروع و از طريق كسب معقول، يا از راه صلح و هبه، يا به سبب ارث و ميراث، يا نقل و انتقال صحيح مالك اشياء گردند، يا در صحنه سياست با رعايت عدالت فرمانرواى امور شوند، ولى اين مالكيتها و فرمانروائىهمه و همه مجازى است و صورتى اعتبارى دارند، و جهت ذاتى پيدا نمىكنند، و به همين سبب اين مالكيت و فرمانروائى قابل نقل و انتقال به ديگران است و يا با مرگ انسان براى هميشه سفرهاش برچيده مىشود، ولى در روز جزا از اين مالكيتهاى مجازى و اعتبارى و فرمانروائىهاى غير ذاتى هيچ اثرى نخواهد بود، و براى احدى نسبت به اشياء و اشخاص ادعاى مالكيت و فرمانروائى وجود نخواهد داشت.
به عبارت ديگر در اين دنيا مردمان ادعاى مالكيت دارند، و واليان و قاضيان دعوى حكومت و حكمرانى مىكنند، و شاهان لاف فرمانروائى مىزنند ولى در روز جزا ملكيت مالكان، و حكومت واليان، و حكم قاضيان، و فرمانروائى پادشاهان، و امر و نهى حاكمان منقطع و زايل مىگردد.
در دنياست كه ملك و ملكى به مردم دادهاند، و هر كس به خيال و پندار خود براى خود ملك و ملكى قايل است ولى در روز جزا مالكان هر ملك و ملكى از مالكيت معزولاند، و ادعايشان بر مالكيت و فرمانروائى بر باد است و فقط پرچم لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ در اهتزاز است.
مالكيت و فرمانروائىهاى غير خدا ابتدا و انتها دارد، و براى آن قابليت فراگيرى نسبت به همه كس و همه چيز نيست، و هر لحظه در معرض طوفان بنيان بر كن فنا و زوال است، ولى مالكيت و فرمانروائى حضرت حق ازلى و ابدى و جاويد و هميشگى است، و نقل و انتقال و زوال و فنائى در آن راه ندارد.
اهل معرفت به خاطر درك اين حقيقت از ادعاى مالكيت و فرمانروائى مجازى هم پرهيز دارند، آنان با تماشاى مالكيت حق از كلمات چون مال من، منال من، ملك من، ملك من، علم من، ثروت من كه روزمره بر زبان جاهلان جارى است فرارى هستند، و حاضر نيستند زبان پاك خود را به اينگونه جملات كه پوچ و پوك و خلاف حقيقت است آلوده سازند.
آنان مىگويند مال و منال و علم و حكومت و ملك و ملك همه و همه عطا شدهى مالك و مولا و سيد و سرور من است:
رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ .... «6»
پروردگارا بىترديد بخشى از حكومت و فرمانروائى را تو به من عطا كردى، و قسمتى از دانش و تفسير خوابها را تو به من آموختى.
عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ: «7»
بندهاى مملوك و با همه وجود در تصرف مولا، كه بر چيزى تسلط و قدرت ندارد.
«العبد و ما فى يده كان لمولاه:»
بنده و آنچه در دست اوست براى مولاى اوست.
وجود مبارك او مالكى است كه در ذات و صفات از همه موجودات بىنياز است، و همه موجودات كه ذاتا مملوك او هستند نيازمند به اويند، بر اين اساس براى هيچ موجودى مالكيت و فرمانروائى حقيقى وجود ندارد، و آن را كه دست ملكى و ملكى نيست ادعاى مالكيت و پادشاهى و ملكيت و فرمانروائىاش پوچ و باطل است.
آن حضرت او را مالك حقيقى شناسد از ما سواى او احساس بىنيازى كند، و مملكت دل و جان و روح و جسم را به عبادت و بندگى او آباد سازد، و در هر حادثه و مهمى كه پيش آيد روى نياز به درگاه بىنياز كه مالك هستى و متصرف در همه امور است سايد، و جز به او التجا و تضرع نكند.
اى عزيز روى توجه به بارگاه آن پادشاه كن، كه شاهان را در كويش به گدائى افتخار است، و گدايان راهش را از منصب شاهى عار، آن كه در همه حال التجا به حضرت ذوالجلال كند، جناب حق هيبت او را بر دل پادشاهان اندازد و همه از روى عقيده كمر خدمتش بر ميان بندند.
چون انسان با تكيه بر معرفت و بصيرت به اين حقيقت آگاه شد كه مالك حقيقى خداست و دست مالكيت او در هر چيزى تصرف حكيمانه دارد، و هر چرخى در عالم غيب و شهود به اراده او مىچرخد، و هر چيزى به خواست او به وجود مىآيد و بخواست او ادامه حيات مىدهد، و به خواست او خيمه حياتش برچيده مىشود، بايد و بلكه واجب و لازم است سوداى منيت و انانيت از سر بنهد، و بساط هوا و هوس بر باد دهد، و دامن از تعلق به دو جهان برچيند، و از پادشاهان و اربابان و خواجگان ابداً پروا ننمايد و در همه امور و شئون و خواستهها روى نياز به درگاه مالك حقيقى كند تا ذوق گدائى از پيشگاه او، و اتصال به حضرتش و نشستن به مقام قربش را دريابد.
مالك عادل
وجود مقدس او كه مالك آسمانها و زمين و دنيا و آخرت، و همه امور است، و مالكيت او در روز جزا با باطل شدن همه مالكيتها و ملكيتهاى مجازى ظهور مىكند و همه شئون آن روز را در سيطره مىگيرد:
وَ لَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ: «8»
روزى كه در صور دميده مىشود فرمانروائى و مالكيت و حاكميت مطلق فقط ويژه اوست، داناى نهان و آشكار، و تنها او حكيم و خبير على الاطلاق است.
الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ .... «9»
آن روز حاكميت و فرمانروائى ويژه خداست، ميان همه مردم داورى مىكند.
ولى آن روز فقط و فقط به عدل و انصاف و بودن اين كه به كسى از ناحيه قدرت و پادشاهى او ستم شود داورى مىكند، آنان كه به حقيقت شايسته نجات و قرار گرفتن در بهشت و رضواناند بر اساس داورى عادلانه و منصفانه او در بهشت قرار مىگيرند و در آنجا از فضل و احسان حضرتش كه مافوق عدالت است بهرهمند مىگردند، و غير آنان كه راه كفر و انكار پيمودند باز به داورى عادلانه او در آتش قرار مىگيرند.
فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ: «10»
پس آنان كه باطنشان به ايمان زينت يافت، و ظاهرشان به اعمال شايسته آراسته شد در بهشتهاى پرنعمت و جاويد قرار دارند.
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ: «11»
و آنان كه باطنشان را به كفر آلوده كردند، و به تكذيب و انكار آيات ما برخاستند، براى آنان عذابى خواركننده است.
آرى او قدرتمند و سلطان و مالك و فرمانروائى نيست كه مالكيت و سلطنتش آميخته با ستم باشد، سند استوار عدالت پيشگى او به ويژه در روز جزا كه اغلب مردم از آن در هراساند اين آيه شريفه است:
وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً ... «12»
و براى قيامت ترازوهاى عدالت را مىنهيم و به هيچ كس هيچ ستمى نمىشود.
توجه به مفهوم و معناى مالك يوم الدين راه رشتهاى از تربيت الهى و دينى را به روى انسان مىگشايد، و وى را وادار مىكند كه نسبت به اعمال و رفتار و اخلاق خود، كه روزى در دادگاههاى قيامت محاسبه مىشود، و متناسب با هريك پاداش يا كيفر لازم داده مى شود مراقبت و مواظبت نمايد، و نهايتاً همه حركات باطن و ظاهرش را با خواستههاى حق و قوانين شرع هماهنگ نمايد.
اعتقاد و ايمان به قيامت يكى از پرقدرتترين وسايل اصلاح درون و برون، و از مهمترين عوامل باز دارنده در برابر هواها و هوسها و شهوات حرام، و خواستههاى شيطانى است.
ميان آنان كه اعتقاد و ايمان به قيامت دارند در همه اطوار و شئون زندگى و در اخلاق و اعمال و در نوع برخورد با ديگران، و كسانى كه منكر اين حقيقت هستند فرقهاى اصولى وجود دارد.
معتقد به قيامت بر اساس آيه شريفه
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ: «13»
تلاش مىكند كه هيچ عبادتى در پيشگاه حق از او فوت نشود، و هيچ خدمتى به خلق خدا گرچه اندك باشد از دستش نرود، او مىكوشد كه بدن و جان و مالش را در بندگى خدا و خدمت به بندگانش هزينه كند، تا در قيامت به پاداش عظيم كوششهاى مثبت خود در رابطه با خدا و بندگان خدا برسد.
ولى كسى كه بر اثر جهل و غفلت، يا كبر و غرور منكر قيامت است محرك درونى براى انجام عبادت و خدمت به خلق ندارد، به همين خاطر همه عمرش با محروم نمودن خويش از بندگى خدا، و خدمت به بندگان خدا چون حيوانات كه تمام همتشان شكم و شهوت است زندگى مىكند، و به اندازه يك ديوار كهنه و خشتى كه سايهاش براى گرمازدگان مفيد است، و خود ديوار براى تكيه دادن خستگان سودمند است، منفعت و سودى براى كسى ندارد.
كسى در سايه لطفت نياسود
به عالم كار ديوارى نكردى مؤمن به قيامت بر پايه آيه كريمه وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ «14»
سعى مىكند در هيچ زمينهاى آيات حق او و بعثت پيامبران را و امامت امامان را تكذيب نكند، و به انكار حقايق برنخيزد، و حقى از حقوق الهى را پايمال ننمايد، و ذرهاى به كسى ستم نورزد، و حقوق مالى و خانوادگى و اجتماعى مردم را مورد تجاوز قرار ندهد.
ولى كسى كه منكر روز قيامت است، چون در درونش باز دارندهاى وجود ندارد، از انكار حقايق، و تجاوز به حقوق مردم در هر زمينهاى كه باشد امتناع نمىكند، و چون گرگى درنده و شيطانى سركش در ميان مردم زندگى مىكند، و هر لحظه با اعمال خلافش و اخلاق حيوانىاش مزاحم ديگران است.
شيخ شوشترى و قيامت
فردى كه اهل دل بود، و با ياد خدا و قيامت مىزيست براى اين فقير حكايت كرد كه: روز بيست و يكم ماه رمضان در نجف اشرف از آيت بزرگ حق شيخ جعفر شوشترى كه علاوه بر مهارت در فقه و اصول و آراسته بودن به قوّه اجتهاد خطيبى كمنظير و اثر گذار در مستمع بود دعوت شد تا در صحن مطهر اميرالمؤمنين (ع) ايراد سخن كند.
اغلب علما و فقها و اهالى نجف و مناطق اطراف نجف براى بهرهگيرى از سخنرانى مذهبى آن مرد صالح و پاك در صحن مطهر حضور يافتند.
شيخ بر عرصه منبر قرار گرفت، و برخلاف عادت هميشگى كه سخنرانى را با خطبهاى غراء شروع مىكرد روى به شنوندگان نمود و گفت:
اى مردم صاحب اين قبر كيست؟ پاسخ دادند على بن ابى طالب امير المؤمنين (ع) است، فرمود: على چگونه انسانى بود؟ گفتند انسانى جامع، كامل، پيشواى خلق، امام امت و خليفه رسول بزرگوار اسلام است، چون از مردم نسبت به فضايل اميرمؤمنان اقرار گرفت، با فريادى آميخته با سوز دل گفت: اى مردم به حق على بن ابى طالب سوگند برپا شدن قيامت و وقوع محشر و رسيدگى به اعمال و پاداش و كيفر يقينى و قطعى است، و در برپا شدن آن روز هيچ شك و ترديدى وجود ندارد، سپس از منبر به زيرآمد و در كنارى نشست، مردم اطراف او گرد آمدند و به او گفتند: شيخ مگر ما مؤمن به قيامت نيستيم كه حتمى بودن قيامت را با سوگند به حق على (ع) ميخواهى به ما بقبولانى؟!
شيخ پاسخ داد اگر مؤمن به قيامت هستيد چرا در معاملات خود با مردم و در رفتار و كردار و اعمال و اخلاقتان خلاف واجبات و دستورات و خواستههاى حق عمل ميكنيد، و حقوق خانواده و جامعه و مردم را رعايت نمينمائيد، و خود را از فساد و گناه حفظ نميكنيد؟ آن كه به قيامت ايمان دارد و نسبت به محشر و دادگاههايش در حال يقين است در همه اطوارش با شما تفاوت دارد!!
شما اگر به حقيقت معتقد به قيامت بوديد، و به محشر ايمان داشتيد در فضائى از مراقبت و محاسبه نفس، و توجه دقيق به اعمال و اخلاق خود زندگى مىكرديد!!
شيخ انصارى و قيامت
شيخ از بزرگترين فقهاى شيعه و در رأس علماى بزرگ علم اصول، و مؤسس قواعدى بسيار مهم از دانش و علمى است كه در راه اجتهاد به كار گرفته مىشود.
او در مقامى از علم و عمل، و بينش و بصيرت، و زهد كرامت قرار گرفت كه در زمان خودش همتائى براى او نبود، و شخصيتهاى با ارزشى چون سيدعلى شوشترى، ملاحسين قلىهمدانى، ميرزاى شيرازى صاحب فتواى معروف تحريم تنباكو، سيدجمالالدين اسدآبادى، شهيد راه قرآن حاج شيخ فضلالله نورى براى بهرهگيرى از دانش سرشار او در كلاس درسش زانوى ادب به زمين مىزدند.
زهد شيخ و دقت او در هزينه كردن درهم و دينار نسبت به زندگىاش شخصياش مادرش را به تكاپو انداخت، تا شايد بتواند گشايشى در زندگى به دست شيخ ايجاد كند.
روزى ميرزاى شيرازى را كه سخت مورد توجه شيخ و از اعظم شاگردان او بود، بىخبر شيخ به خانه خواست، و از سختى معيشت، و زهد فوقالعاده فرزندش، و بىاعتنائى او به مال دنيا شكايت كرد، و از خواست با توجه به مال فراوانى كه به عنوان سهم امام از مناطق شيعهنشين كشورهاى مختلف به دست شيخ مىرسد گشايشى در زندگى ايجاد كند تا او و زن و فرزندان شيخ از مضيقه و تنگى معيشت درآيند، و از سختى روزگار و اين محدوديت شديد نجات يابند.
ميرزا به مادر شيخ وعده داد، كه در هنگام ملاقات با شيخ اين مشكل را حل كند، و آنان را از اين سختى و مضيقه برهاند.
ميرزاى شيرازى ميان نماز مغرب و عشا در صحن مطهر اميرمؤمنان در حالى كه جمعيت كثيرى در نماز شيخ حاضر بودند، مسئله را با شيخ در ميان گذاشت، و نگرانى و ناراحتى مادر شيخ را براى شيخ بازگو كرد.
شيخ به ميرزا گفت: با اين كه مادرم از من نگران و رنجيدهخاطر است ولى شما در عدالت من شك نكنيد و نمازتان را با اقتداى به من به پايان بريد، تا پس از نماز با مشورت با يكديگر مسئله را حل كنيم.
پس از پايان نماز دست ميرزا را گرفت و به حرم مطهر اميرمؤمنان برد، و در كنار ضريح به ميرزا گفت: آنچه از پول و طلا و نقره و درهم و دينار از اطراف و اكناف ممالك به من مىرسد سهمين مبارك و متعلق به امام زمان (ع) و خلاصه بيتالمال است، به شرطى كه شما فرداى قيامت در محضر اميرمؤمنان، اضافهتر از اين را كه فعلًا براى زندگى هزينه مىكنم مسئوليتش را به عهدهبگيرى و خود پاسخگو باشى در زندگى شخصىام هزينهكنم، تا مادر و زن و فرزندم در فراخى و گشايش قرار گيرند، ميرزا پس از اندكى تأمل در پاسخ شيخ گفت: من توان و قدرت به عهده گرفتن بيش از آنچه را هزينه مىكنى ندارم، خود دانى و زندگى شخصى است!! «15»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- سوره مؤمن «غافر» 16.
(2)- بقره، 107.
(3)- مائده، 18.
(4)- نور، 42.
(5)- نورالثقلين، ج 1، ص 16، حديث 81.
(6)- يوسف 101.
(7)- نحل 75.
(8)- انعام 73.
(9)- حج 56.
(10)- حج 56.
(11)- حج 57.
(12)- انبياء 47.
(13)- زلزال، 7.
(14)- زلزال 8.
(15)- زندگانى و شخصيت شيخ انصارى.
منبع : پایگاه عرفان