مسئولیتشناسی در برابر نعمتهای الهی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلاة و السلام علی سید الانبیاء والمرسلین ابی القاسم محمد وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین
خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم فرمود:
)وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ وَ ميثاقَهُ الَّذي واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور([1]
لزوم مسئولیتشناسی
سخن در مسأله نعمتهای الهی بود و این که باید توجه داشت که تمام نعمتها از جانب وجود مقدس پروردگار بزرگ عالم به شما عنایت شده است. از سوی دیگر هم باید بدانید که وجود مقدس حضرت حق این نعمتها را برای چه در اختیار شما گذاشته است. بیشترین آیاتی که مسأله نعمتها را مطرح میکند متوجه همین مسأله دوم است و میخواهد یادآوری کند که تکلیف و مسئولیت شما در مقابل این نعمتها چیست. تکلیف شما در مقابل نعمت نبوت ـ که به تعبیر قرآن کریم بالاترین نعمت خدا بر شماست ـ و در برابر نعمت امامت، نعمت قرآن، نعمت عقل، هوش، استعداد و قوایی که در اختیار شماست و نیز نعمتهای قلب، روح، نفس، اعضایی که در بدن شماست و کلیه نعمتهای دنیوی چیست؟ قرآن مجید اصرار دارد که مردم این موضوع را بفهمند و تکلیف و مسئولیت خود را بشناسند.[2]
ملاصدرا و تبیین مسئولیتشناسی
از آیات قرآن مجید و از روایات و اخبار معصومین: استفاده میشود که جهل به مسئولیت در برابر نعمتها، از بدترین امراض است. جهل به تکلیف و مسئولیت در برابر نعمتها مثل مرض خوره است که اگر به جان انسان بیفتد از درون وجود انسان را میخورد و نابود میکند و راه علاج هم ندارد.
به نظر بنده، کمتر کسی این مسأله جهل به مسئولیت در برابر نعمتها و مسأله معرفت و عرفان نسبت به این مسئولیت را مثل صدرالمتالهین شیرازی توضیح داده است. ایشان در کتابش به ناماسرار الآیات که به زبان عربی نوشته شده و عربی نسبتا مشکلی هم دارد، در این زمینه با استفاده از آیات قرآن مجید، خیلی خوب و عمقی مسأله را تحلیل کرده است. مرحوم صدر المتالهین استاد بسیاری از بزرگان دین ما بوده و البته خودش نیز از شاگردان بزرگان دین نظیر میرداماد از فلاسفه بزرگ اسلامی، میر فندرسکی و شیخ بهائی بوده است. ایشان نزد این سه بزرگوار حکمت الهی میخوانده و مخصوصا آنطور که در احوالات او نوشتهاند، نزد شیخ بهائی اسرار قرآن را خوانده است. اسراری را که ملاصدرا در کتابهای خود از شیخ بهایی نقل میکند بسیار عالی است و انسان از بینش شیخ نسبت به بعضی از آیات قرآن مجید تعجب میکند.
ملاصدرا میگوید: اگر کسی در مقابل معارف و در مقابل حقایق، عقلش را معطل بگذارد و این عقل را زیر پوشش جهل خود حبس بکند، او در حقیقت درخت وجودش را در کف جهنم و در اسفل السافلین جهنم کاشته است.
استفاده از تمثیل
بنده زمانی قصهای را در کتاب قدیمی و داستانی کلیله و دمنه خواندم و دیدم قصه بسیار جالبی است. که میتوان آن را به عنوان تمثیل قبول کرد، چون مسأله تمثیل در میان عقلا همواره مرسوم بوده است.
حکمای هندوستان برای تربیت مردم کتاب کلیله و دمنه را نوشتهاند. ظاهرا اولین بار یک حکیم ایرانی به نام بوذرجمهر این کتاب را در یکی از خزانههای سلاطین هندوستان دیده و از آن خیلی خوشش آمده است. این حکیم کتاب را به ایران آورده و قبل از اسلام آن را به زبان ساسانیان ترجمه کردهاند. سیصد سال بعد هم همین کتاب را عبدالله بن مقفع دیده و به عربی ترجمه کرده است. دوباره پس از سالها، در قرن نهم هجری ملاحسین واعظ کاشفی سبزواری این کتاب را از عربی به فارسی فعلی برگردانده و با تغییراتی در آن، نامش را انوار سهیلی گذاشته است. از اول تا آخر این کتاب بهترین نصیحتها و حکمتها از زبان حیوانات نقل شده است. این داستانها را نیز نمیتوان دروغ نامید، بلکه اینها تمثیل است.
قصهای را همین کتاب کلیله نقل میکند که من یادم میآید قدیم در کتابهای کلاس سوم دبستان بود. عنوان این قصه هم کبوتر طوقی بود که چندین کبوتر زیر دست او بودند. اینها با هم در حال پرواز بودند که از بالا چشمشان به مقداری دانه میافتد. در این هنگام کبوترها با رئیسشان همگی پایین میآیند، امّا به محض این که کنار دانهها مینشینند سر غذا، صدایی بلند میشد و میفهمند که در تور صیاد گرفتار شدهاند. یعنی دنبال شکم رفتن اسیرشان کرد. طوقی به بقیه کبوترها گفت الان تکلیف چیست؟ گفتند: چه میدانیم! صیاد هم از آن دور چشمش به این کبوترها افتاد و بسیار شاد شد.
طوقی فکری به ذهنش رسید و گفت: در صحرا موشی زندگی میکند که یک بار جانش را نجات دادهام او دندانهای تیزی دارد و میتواند این تور را بجود و پاره کند و ما را نجات بدهد. گفتند: ما چگونه این تور را بلند کنیم؟ گفت: اگر همه با هم تلاش کنیم میتوانیم تور را بلند کنیم و نزدیک لانه رفیقمان ببریم و چون من به او خدمت کردهام او حتما به ما کمک میکند. آن وقت همگی دام را بلند کردند و صیاد بیچاره بهت زده شد. آمدند کنار لانه آن حیوان و صدایش کردند. او هم دام را جوید و همه را نجات داد.[3]
ببینید در این داستان از زبان حیوانات چه مسائل عالی را مطرح کرده است. نویسنده میخواسته اینجا نتیجه بگیرد و بگوید که بیگدار به آب نزنید و دنبال هر غذا و شیرینی و هر زرق و برقی نروید، و احتمال نزدیک به یقین بدهید که این زرق و برق و شیرینی و این قیافه قشنگ دامی برای نابود کردن شما باشد. پس با فکر حرکت کنید، چراکه انسان هر حلوایی را نمیخورد، چون ممکن است زهرآلود باشد. انسان عاقل دنبال هر چهره و صدایی نمیرود؛ زیرا به دام میافتد و این، هشدار پروردگار بزرگ عالم است. بنابراین دنبال هر تمدنی نباید برویم، شاید این تمدن، تمدن قوم سبا و ثمود و عاد باشد. دنبال هر غذایی هم نباید برویم، شاید بخواهند این غذا را به شما بخورانند تا تاریکتان کنند و از تاریکی شما سوء استفاده بکنند، بلکه شما باید از غذاهای طیب و پاک بخورید:)كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُم ([4]
پیامدهای غذای حرام
خوردن غذای ناپاک چنان اثری بر انسان میگذارد که شخص در پی آن به دیگر محرّمات هم دچار میشود. در روایات تاریخی آمده که آدم مقدّسی به نام شریک را به بارگاه مهدی، خلیفة عباسی دعوت کردند. خلیفه به او گفت بچههای مرا درس بده. آن حکیم قبول نکرد و حتی از تهدید به قتل هم نترسید. چون میدانست آنطور که میخواهد نمیتواند آن بچهها را تربیت کند. خلیفه سپس گفت پس بیا و وزارت دادگستری مرا بپذیر. حکیم گفت: آن کار را هم نمیکنم چون دادگستری تو دامگستری است و اینجا خانه عدل نیست، خانۀ ظلم است.
مهدی عباسی گفت: اکنون که وزیر دادگستری هم نمیشوی پس یک ناهار در خانه ما بخور و برو. نوشتهاند او این خواسته را اجابت کرد ولی ناهار خوردن همان و قبول معلمی بچهها و وزارت دادگستری هم همان. غذا را خورد و آن غذا که حق مردم و حق پیرزن و یتیم و مظلوم و بیوه زن و بیچارهها در آن بود، تاریکش کرد و بر اثر آن، آن دو کار دیگر را هم قبول کرد.[5]
ناله شیطان از کسب حلال مسلمانان
پیامبر خدا (ص) میفرماید: یک بار من شیطان را دیدم که رنگ پریده، قد خمیده، لاغر، ضعیف، ناتوان، زرد و مردنی بود. به او گفتم: چه شده است؟ گفت: یا رسول الله از دست چهار مسأله به مرگم راضی شدهام با این که خدا به من مهلت داده که تا روز قیامت زنده باشم. پیامبر فرمود: آن چهار مسأله چیست؟ گفت: یا رسول الله! به محض این که صدای اذان بلند میشود مردم با شوق برای نماز به طرف مساجد میآیند.
البته منظور نماز واقعی است، نه تکرار کلمات خشک و یک سلسله الفاظ بیروح که فرد سر زبانش بچرخاند و بعد اسمش را نماز بگذارد. خداوند نماز را برای محتوای آن فرستاده است و فرموده است:
)إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمـُنْكَر(.[6]
الفاظ نماز را که به طوطی هندی هم میشود یاد داد و به او گفت: بخوان، یا نوار هم میتواند آن را بخواند! ای برادر و ای خواهر این عبادت فایده ندارد! ای بهترین مردم روی زمین! ای عزیزانی که خدا و انبیا به شما متوجه هستند! والله قسم هر نماز انسان باید تاثیر جداگانهای در او بگذارد و او را جلو ببرد و از کثافات و آلودگیها و رذائل پاکش کند. نماز را با فکر بخوانید و دلتان را مانند جسمتان در آن وارد نماز کنید.
پس شیطان گفت: یا رسول الله، مرا که میبینی لاغر و زرد و نحیف و بدبخت شدهام، یکی به خاطر اذان است که تا موذن «الله اکبر» میگوید مسجدها پر میشود. طبیعی است مسجدها که پر شود همانجا مسأله حلال و حرام خدا را بیان میکنند و تکالیف مردم را میگویند و یک دفعه میبینید که جبههها پر میشود و پشت جبههها تقویت میشود، همچنین گناهکاران توبه میکنند، طلاقها و دشمنیها کم و آشتیها و محبتها زیاد میشود.
من در ایام دور یادم هست که در همین تهران، بنّا که صبح سر بنّایی میآمد، خودش اول وضو میگرفت و عملههایش را هم وادار میکرد وضو بگیرند و میگفت: ما میخواهیم این خانه را برای یک مسلمان بسازیم، اینجا میخواهند ازدواج کنند، بچهدار شوند، نماز بخوانند، سحر بیدار شوند و روزه بگیرند، پس با وضو کار کنید. من یادم است در آن ایام روی تابلوی داروخانهها نوشته بود هو الشافی، و بیشتر داروخانهها به مریضها که میخواستند دارو بدهند نصف دارو را میدادند و میگفتند: با نصف این نسخه هم خوب میشود، اگر بیشتر بدهیم و پول بگیریم دارو را میبرد و نمیخورد و این پول، پول درستی نیست که به زندگی ما وارد شود. ببینید تا کجا را حساب میکردند! بنابراین باید علم داشت که چگونه باید با مسائل برخورد کرد. و ببینید ما تاکنون چگونه برخورد کردهایم! آیا ما با انصاف برخورد کردهایم؟ ما با قوه درس خواندنمان تا حالا جگونه برخورد کردهایم؟ آیا همه ما از مغز و استعدادمان درست استفاده کردهایم؟ از نظر فرهنگ الهی، همه شما خیلی بزرگ هستید. من یک روایت از امام صادق(ع) برای شما بخوانم که آن را مرحوم فیض کاشانی در تفسیر صافی نقل کرده است:
)و ان الصُّورة الانسانیه هِی الطَّریقُ المستقیم الی کلُّ خیـرٍ وَ الجِسـرُ المَمدود بین الجَنَّةِ وَ النّار([7]
آن حضرت میفرماید: هر کدامتان را خدا آفرید تمام حیثیتتان را دلیل بر رسیدن به خودش قرار داد. شما راهی هستید به سوی خدا و نیز پلی هستید بر روی جهنم که باید از این پل عبور کنید و به بهشت برسید، بنابراین، نایستید و متوقف نشوید. شخصیت شما خیلی عظیم و بزرگ است و دنبال هر صورتی، هر خانهای، هر مردی، هر زنی، هر مجلسی و هر صدایی نباید بروید.
شیطان گفت: یا رسول الله! علت دوم افسردگی و بدبختی من کسب حلال است. صبح که مردم بیدار میشوند و سر کار میروند، یک عدهای را میبینم که فقط طالب حلالند و با حرام ارتباط ندارند و این کار مرا مریض و بیچاره میکند.
سومین علت مریضیام هم این است که وقتی من دام پهن میکنم که امت شما را در آن بیندازم، امت شما را میبینم که با آن گناه مبارزه میکنند و این دام را تکه تکه میکنند. اینها مثل بچههای تخریب آنقدر زیبا سیم مینهای کاشته شده توسط مرا قطع میکنند و خرج مواد منفجرهاش را در میآورند که من متعجب میشوم. امت باید نسبت به تمام دامهای شیطان تخریبچی باشند و چالاک و چابک عمل کنند.
و یا رسول الله، علت چهارمی که کمرم را شکسته است و تا قیامت هم خوب نمیشوم، فقط و فقط از دست رزمندگان است.[8] من میخواستم این جوانها همه کنار دریا و در دامن گناهان باشند، اما آنها خودشان را در دامن حورالعین انداختهاند؛ من میخواستم اینها بروند جهنم، اما آنها به سوی بهشت پرواز میکنند؛ من میخواستم اینها عاشق تمدن غرب و فرهنگ غرب باشند، اما آنها دارند کفر و آمریکا را نابود میکنند؛ پس امان از دست رزمندگان!
[1]. مائده (5): 7؛ و نعمتهای خدا را بر خود و پیمانش را در لزوم اطاعت از او و پیامبرش که شما را مؤکداً به آن موظف نموده یاد کرده، قلباً مورد توجه قرار دهید، زیرا گفتید به گوشِ قبول شنیدیم و در مقام اطاعت برآمدیم و در مقام اطاعت برآوریم. از خداوند اطاعت کرده، از محرماتش بپرهیزید. قطعاً خداوند به آنچه در سینههاست داناست.
[2]. بقره (2): 63 و 231؛ آل عمران (3): 103؛ مائده (5): 7؛ اعراف (7): 86 و... .
[3]. کلیله و دمنه، به تصحیح حسن حسن زاده آملی، داستان به دام افتادن کبوترها.
[4]. بقره (2): 57؛ از خوراکیهای دلپذیر که روزیِ شما نمودیم بخورید.
[5]. مروج الذهب: 2، حالات مهدی عباسی.
[6]. عنکبوت (29): 45؛ بیتردید نماز بازدارندۀ از گناهان بزرگ پنهانی و گناهان بزرگ آشکار است.
[7]. تفسیر صافی: 1/86.
[8]. جامع الاخبار: 69.
منبع : پایگاه عرفان