بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلاة و السلام علی سید الانبیاء والمرسلین ابی القاسم محمد وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین
آیه هفتم تا یازدهم سوره مبارکه مائده در باره نعمتهای وجود مقدس حضرت حق و این که با نعمتها چه معاملهای باید داشت مسائل بسیار مهمی را مطرح میکند. در این چند روز کوتاهی که در دنیا هستیم اگر بر اساس همین چند آیه با باطن مسائل سر وکار پیدا کنیم بدون شک طبق آیات دیگر قرآن، مقام قرب و لقای او را به وسیله همین نعمتهای مادی و معنوی کسب خواهیم کرد. راه رسیدن به قرب و لقا هم منحصر به همین راهی است که قرآن کریم بیان میکند. انسان اگر این راه را طی کند به همان مقامات عالی که انبیا و ائمه رسیدند در حد خودش میرسد و اگر طی نکند یک موجود بی ارزش و بی قیمت و پست میماند که به تعبیر کتاب خدا در پایان آتشگیره جهنم میشود و به عبارت فارسی هیزم آن تنور فروزان برافروخته همیشگی میگردد.[1]
|
||
|
بلاهای خودساخته
قرآن مجید معتقد است که هر بلایی که سر کسی میآید ـ البته بلاهای مضر ـ به دست خودش است.[3] ما یک بلاهایی داریم که از جانب خداست و اینها در حقیقت کلاس آزمایش است، مانند پنج بلایی که در سوره بقره مطرح است که مستقیما میفرماید از جانب خدا زمینه آنها آماده میشود و آنها نردبان ترقی و رشد است:
)وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخـَوْفِ وَ الْجـُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّـرِ الصَّابِرين ([4]
اما بلاهایی هست که خود انسان به دست خودش فراهم میکند و آن عامل سقوط است و کاملا با آن ابتلاءات الهی تفاوت دارد. مثلا شخصی آنچه را که خدا حرام کرده میخورد و ساختمان عقلش را از بین میبرد. این بلای فراهم شده به دست خودش است و نمیتوان آن را به پای خدا نوشت. چنین کسی اگر بگوید که تقدیر الهی است قرآن مجید میفرماید که او تهمت میزند و این تقدیر الهی نیست، چراکه اگرتقدیر الهی باشد تضاد روشنی در بین خواهد بود. آیا خداوند از یک طرف میگوید حرام است و از طرف دیگر آن را برای این شخص تقدیر میکند؟ اگر او تقدیر کرده پس چرا آن را حرام کرده است؟! تقدیر خودش را که دیگر حرام نمیکند.
اگر کسی آنچه را که به نفع انسان نیست و خداوند از اول آن را حرام کرده است مرتکب شود و بعد به خدا نسبت دهد و بگوید که تقدیر و قضای او بوده این تهمت به پروردگار عالم است. اولین کسی هم که در دنیا این تهمت را به پروردگار بزرگ عالم زد ابلیس بود. هر کسی هم که هر ضرری مخصوصا ضرر معنوی و آخرتی سر خودش بیاورد و بعد به خدا نسبت بدهد هممسلک ابلیس شده است. در این مسأله قرآن مجید نیز میگوید که شما حرف کفار و مشرکین را نگویید و حرف بیخبران را به خداوند نسبت مدهید.[5] مثلا جوانی که شراب میخورد و بعد هم مفاسد دیگری ایجاد میکند آیا میتواند آن را به تقدیر خدا نسبت دهد؟
|
||
|
||
|
||
|
||
|
||
|
||
|
آیا این اعمال زشت تقدیر خداست؟ آیا خوردن شرابی که حرام است و مغز را متلاشی کرده، قوه اندیشه را میگیرد و چراغ فکر را خاموش میکند تقدیر خدا بوده؟ این عمل که با عدل، حکمت، علم و کرم و آقایی وجود مقدس خداوند تناسبی ندارد!
توجه به نعمتهای الهی
انسان اگر به باطن واقعیات نگاه کند و نعمتهای وجود مقدس الهی را بر اساس هدایت خود پروردگار هزینه کند، کمال سعادت دنیا و آخرت نصیب او میشود. در این آیات چه راهنماییهای سودمندی برای مردم دارد و به همه میفرماید:
)وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ وَ ميثاقَهُ الَّذي واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور([7]
ای مردم به واژه «نعمت الله» توجه کنید و ببینید که بین کلمه نعمت و الله فاصلهای نیست، یعنی هر چیزی از نعمتهای خدا را لمس کنید خدا را لمس کردهاید، مخصوصا نعمتهای معنوی را. امام علی(ع) میفرماید:
ما رَاَیتُ شَیئا الّا وَ رَاَیتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَه.[8]
|
||
|
کسانی که یک ذره بیدار بودهاند، از این رابطه حقیقت را فهمیدهاند.
کلمة نعمت به الله وصل است. اینجا را با دید عرفانی باید نگاه کرد نه با دید لغوی، و نه با دید صرف و نحوی؛ فقط با دید باطنی. والله مسأله خیلی سنگین است و با توجه به این رابطه وقتی نعمت الله به انسان میرسد چه احساسی باید به انسان دست بدهد و انسان چه حالی باید پیدا بکند؟
آیا میدانید آنهایی که به حداقل حلال و حداقل خوراک و پوشاک و چیزهای دیگر قناعت میکردند، در عین حال همانها از نظر بدنی بندگی و عبادت را در حد اعلا رعایت میکردند؟ آنان کمتر میخوردند و کمتر میپوشیدند ولی بیشتر عبادت و کار میکردند. امیرمؤمنان(ع) میفرماید: پوست آنها به استخوانشان چسبیده بود و شکم آنها مساوی با پهلو و پشتشان بود. مردم به اینها که نگاه میکردند میگفتند آنها مریضاند در حالی که مریض نبودند.[10] اینان روزها شیر بیشۀ کارزار و شبها عابد و زاهد و متهجد بودند، چون نعمت را محاسبه میکردند و میگفتند ما به حداقل قناعت میکنیم و به اندازه کارکردمان از این سفره برداشت میکنیم. آنها میدانستند که نعمتها خیلی با ارزشاند.
حضرت سیدالشهدا(ع) در دعای عرفه میگوید: مولای من، آن جاده میانبر را به من نشان بده تا زودتر به تو برسم.[11]
جوانی بیمار شده بود و با هیچ دوایی خوب نمیشد. سراغ شیخ الرئیس رفتند و او را بر بستر او آوردند. چشمهایش را نگاه کرد و از دواها و معالجاتش پرسید و فهمید که همه آنها بیفایده بوده است. بعد شیخ نام چند خیابان را در شهر گفت و مواظب قیافه بیمار هم بود. یکی از خیابانها را که نام برد دید حال مریض دگرگون شد و نبض او از حالت طبیعی خارج شد. سپس چند كوچه از آن خیابان را نام برد، به یك كوچه که رسید حال بیمار بدتر شد. و وقتی خانههای کوچه را شروع به نام بردن کرد به نام خانهای رسید و دید که وضع مریض خیلی بدتر شد و قلبش مضطرب گردید. به پدر آن جوان گفت: آن خانه یک دختر دارد و پسرتان عاشق اوست.[12]
توجه به معشوق
اهل معنا با دو کلمه حرف، حقیقت را میفهمند، اما ما با این که قرآن کریم با شش هزار و ششصد و شصت و شش کلمه با ما حرف زده هنوز حقیقت را نفهمیدهایم؟! بیشتر از این اگر لازم بود حرف میزدند و پیامبر میفرستادند و بیشتر از این اگر لازم بود پرده برمیداشتند. وانگهی تمام پردهها کنار است و پردهای نمانده تا کنار بزنند و حقیقت روشن بشود. دید اولیای خدا اینگونه است:
و فی کل شیءٍ لَهُ آیةٌ تَدُلُّ عَـلیٰ اَنَّهُ واحـد[13]
مرحوم حاجی سبزواری میگوید:
پــرده نـــدارد جمــــال غیـــر صفــات جــــلال
نیست بر این رخ نقاب نیست بر این مغز پوست[14]
و این همان مضمون شعر حافظ است که میگوید:
|
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد |
|
|
خودت را ببین خدا را میبینی، قبلا کجا بودی؟ مگر نه این که یک ذره خاک، آن هم پراکنده در سطح زمین بودی و مگر نه این که همان خاک را در هم آمیخت و نطفهات را به وجود آورد و همان نطفه را در تاریکخانة رحم به تصویر کشید و صورت و سیرتت را نقاشی کرد و سپس با کمال مهر و نوازش تو را از رحم مادر خارج کرد و بدینجا رساند؟ پس او پیش خودت و با خودت است.
حاجی سبزواری میگوید: ما هفتاد سال دنبال او میگشتیم و الان معلوم شد که همه این سالها بیفایده این طرف و آن طرف میرفتیم و او پیش خودمان بوده است. آب در کوزه و ما، تشنهلبان میگردیم!
دوش بر دامن معشوق زدم دست به خواب دست مـن بر دل مـن بود چـو بیدار شدم[16]
مگر من خودم نعمت الله نیستم؟! من الان خودم اضافه به پروردگار هستم و همه چیزم را از آن مضاف الیه میگیرم. اگر رابطه مضاف الیه را با من بِبُرند که اصلا چیزی برای من نمیماند و من موجودیت دیگری ندارم. پس به «نعمت الله» توجه کنید و ظاهر را مقدمه باطن قرار دهید که در مقام توجه، آدم میتواند کارها بکند.
هدیة مرحوم نخودکی به شیخ عباس قمی;
مرحوم شیخ عباس قمی صاحب کتاب مفاتیح الجنان در یک سفر به همدان آمده بود و در تابستان منبر میرفت. کسی که این قضیه را نقل کرده الان در شهر همدان زندگی میکند. او میگوید: در منطقه عباس آباد او را دعوت کرده بودیم و بعد از ظهر بود که ناهار خورده بودیم که ناگهان بچههای باغ همسایه سروصدای زیادی به راه انداختند. شیخ عباس گفت: چه خبر است؟ یکی از ما رفتیم و دیدیم که زنبور زردی یکی از بچهها را نیش زده و بدنش قرمز شده و داد و بیداد میکند. شیخ یک چاقو از جیبش در آورد، به ما داد و گفت: تیغه را باز کنید و فقط آن را بر آنجایی که زنبور گزیده بمالید. چاقو را بردیم و روی زنبورگزیدگی مالیدیم. بلافاصله بچه آرام شد و قرمزی و دردش هم برطرف شد. گفتیم: آقا این چاقو چرا اینطور اثر کرد؟ گفت: این چاقو در توجه است. گفتیم در توجه است یعنی چه؟ گفت: من یک سفر در مشهد بودم و خدمت شیخ حسنعلی نخودکی رسیدم. او خیلی به من اظهار محبت کرد و وقتی خواستم از او خداحافظی کنم چاقو را از جیبش در آورد و یک نگاهی به آن کرد و گفت: شیخ این پیش تو باشد چون تو خیلی مسافرت میروی و جاهایی هم ممکن است بروی که دسترسی به دکتر نباشد، اگر مار، عقرب، زنبور یا حشرهای تو را گزید تیغه آن را باز کن و روی آن بگذار تا خوب شود.[17]
بنابراین، همه چیز نعمت الله است و باید به نعمتها بسیار توجه کنید. من یک وقت در بیابانی میرفتم. علفهای بیابان را که دیدم در فکر فرو رفتم که این علفهای سبز که در بیابان در میآید و زارع آنها هم خود خداست و دست انسان در آنها دخالت ندارد چقدر خاصیت دارد؟ اینها نعمت الله است و به خدا وصل است. کسی که به پروردگار وصل است کسب خاصیت میکند و هیچ چیز نداریم که به خدا وصل نباشد. فکر کردم دیدم وقتی گوسفندان این علفها را میخورند اینها به، معده، جگر، کلیه، گوشت، چربی و چیزهای دیگر تبدیل میشود. همچنین نتیجه آن به صورت شیر از گوسفند خارج میشود و به فراوردههای شیری مثل پنیر، سرشیر، کره و خامه تبدیل میگردد. پس همین علف چقدر خاصیت دارد، گذشته از خاصیت دارویی برخی از علفها که خود داستانی دیگر دارد. پس خوب است ما به اندازه یک علف که در این دنیا اینقدر خاصیت دارد، خاصیت داشته باشیم.
پی نوشت ها:
[1]. بقره (2): 24 و تحریم (66): 6؛ )فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ (
[2]. ناصر خسرو (دیوان).
[3]. روم (30): 41؛ شوری (42): 30؛ )وَ مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَيْدِيکُمْ وَ يَعْفُو عَنْ کَثِير(. هر مشكل و آسيبي به شما برسد به سبب اعمالي است كه مرتكب شدهايد، و خداوند از بسياري از بديهايتان هم گذشت ميكند.
[4]. بقره (2): 155؛ مسلّماً شما را به چیزی اندک از ترس، گرسنگی، کاهش بخشی از اموال و محصولات نباتی، یا ثمرات باغِ زندگی چون پسران و دخترانتان آزمایش میکنیم تا مشخص گردد چه کسی در برابر هجوم بلاهای آزمایشی در مدار دین میماند، و چه کسی طاقت نیاورده، دینگریز میشود، در هر صورت صبرکنندگان را بشارت ده.
[5]. اعراف (7) : 28.
[6]. ایرج میرزا (دیوان).
[7]. مائده (5): 7؛ و به یاد آورید نعمت خدا را بر شما، و پیمانی که با تأکید از شما گرفت؛ آن زمان که گفتید: شنیدیم و فرمانبرداری کردیم و تقوای الهی پیشه کنید که خداوند از آنچه درون سینههاست، آگاه است.
[8]. شرح اصول کافی «صدرا»: 2/432؛ بحار الأنوار: 4/304؛ چیزی را ندیدم مگر آنکه خداوند راقبل و همراه و بعد از او مشاهده کردم.
[9]. بابا طاهر (دیوان).
[10]. نهج البلاغه: خطبه 193 (خطبه متقین).
[11]. إقبال الأعمال:349 ؛ بحارالأنوار: 95/ 226، باب2 (دعاى عرفه)؛ «إِلَهِي حَقِّقْنِي بِحَقَائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ وَ اسْلُكْ بِي مَسْلَكَ أَهْلِ الْجَذْبِ.»
[12]. این داستان در مثنوی معنوی جلد اول نیز آمده، امّا نام طبیب نیامده است.
[13]. شرح نهج البلاغه «ابن ابی الحدید»: 3/338 (شعر ابوالعتاهیه 130/211 هـ)؛
ترجمه شعر: در هر چیزی نشانهای از اوست که بر یکتایی او دلالت میکند.
[14]. غزلیات ملا هادی سبزواری، ش 36.
[15]. حافظ.
[16]. ملاهادی سبزواری، دیوان.
[17]. شیخ حسنعلی اصفهانی(تولد۱۲۴۱، وفات۱۳۲۱ ش) فرزند علی اکبر فرزند رجبعلی مقدادی اصفهانی; فقیه، فیلسوف و عارف و اخلاقی بزرگ شیعه در قرن چهاردهم هجری است.
ادامه دارد . . .
منبع : پایگاه عرفان