بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلاة و السلام علی سید الانبیاء والمرسلین ابی القاسم محمد وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین
یکی از مسائل مطرح در قرآن کریم درباره نعمتها این است که بدانیم مجموع نعمتها عنایت خداست و آنچه خوبی به شما میرسد از جانب وجود مقدس حق است:
)ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ الله ([1]
مسئله مطرح دیگر در کنار نعمتها، این است که این نعمتها کجا باید خرج بشود. خداوند در بیشتر آیات قرآن کریم این موضوع را مطرح میکند که نعمتهایی که به شما عنایت کردهام، همه وسیلۀ زندگی و حیات شماست و حیات شما نیز بدین مقصود است که در مسیر قرب و لقای من قرار بگیرید.[2] جامعه وقتی در مسیر قرب حق قرار بگیرد، زمین تبدیل به یک مرکز نور میشود و نورانیت زمین و نورانیت زندگی، بدین معناست که حیات و زندگی برای او و در مسیر او باشد، همانگونه که انبیا و ائمه این طور زندگی میکردند. این مطلب که قرآن مجید از زبان آن بزرگواران نقل میکند در تمام جوانب زندگی آنها تحقق داشته است:
)إِنَّ صَلاتی وَ نُسُكی وَ مَحْیای وَ مَماتی لِلهِ رَبِّ الْعالَمین ([3]
هر چه ارزش کسب میشود از همین نقطه است. برای خرج کردن نعمتها در راه صحیح خودش و به تعبیر قرآن مجید، برای قرار دادن حیات و زندگی در مسیر قرب و لقای الهی، انسان ابتدا باید عالم به نعمتها شود و یقین پیدا کند که این نعمتها از جانب خداست.
شناخت نعمتها
شناخت نعمتها احتیاج به تلاش بسیار ندارد. آنقدر مسأله روشن است که حتی یک مسیحی مثل پاستور که اصلاً ادّعای دانشمند دینی بودن ندارد، و عمرش را در مدرسه و آزمایشگاه تمام کرده، در نوشتههای علمیاش مینویسد: موجود زنده در عالم باید به وسیله زنده به وجود آمده باشد و نمیتواند غیر از این باشد.[4] عالم هم اگر جمع میشدند و میخواستند پاستور را از این عقیده برگردانند نمیتوانستند. او میگفت: با چه برهان و استدلالی میتوانید به من به قبولانید که موجود زنده را مرده به وجود آورده است؟ میگفت: به من بگویید که اگر کور باعث چشمدار شدن کسی شده، چرا به خودش چشم نداده است؟ اگر مرده باعث به وجود آمدن زنده شده، چرا اول خودش را زنده نکرده است؟ و اگر جاهل باعث به وجود آمدن این همه دانش و معلومات شده چرا مقداری از این دانش را به خودش نداده است؟ این مطلبی را که پاستور در لابهلای زندگی و آزمایشگاهش پیدا کرده و بدان معتقد شده، در یک کلمه از آیه الکرسی آمده است:
)اللهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحـَی الْقَیومُ([5]
عالم زنده است و نمیشود زنده را مرده به وجود آورده باشد، بلکه زنده را زنده به وجود آورده است. برای رسیدن به این علم، فرصتِ بسیار هم لازم نیست. قرآن مجید میفرماید که اگر انسان یک لحظه در خلوتگاه فکر مستقیم و نورانی قرار بگیرد به این پرسش که عالم متکی به چه کسی است جواب میدهد:
)أَ فِي اللهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض ([6]
آیا به خدای به این روشنی، شک دارید؟!
خداوند به تعداد تمام موجودات عالم نشانه دارد و هیچ موجودی به این اندازه نشانی و نشانه ندارد:
)يُسَبِّحُ للهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمـَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحـَكيم ([7]
همه موجودات نشانۀ حق هستند:
)أَ فَلا ینْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَیفَ خُلِقَتْ * وَ إِلَى السَّماءِ كَیفَ رُفِعَتْ * وَ إِلَى الْجِبالِ كَیفَ نُصِبَتْ([8]
باز هم نمیبینی؟! این راهها تازه یک مقدار دورند. قرآن مجید نزدیکترین راه را برای یافتن و دیدن او، خود انسان دانسته است:
)وَ فی أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِـرُون ([9]
وجود مقدس حضرت سیدالشهدا(س) به پیشگاه مقدس خدا عرض میکند: «مَتَیٰ غِبْتَ»[10] تو کی غیبت کردهای و چه کسی میگوید تو غایب هستی؟! سعدی کلامی میگوید که البته مضمون دعاهای اولیای خداست:
دوست نزدیکتر از من به من است وینت مشکل کـه مـن از وی دورم[11]
قرآن کریم در یک جمله کوتاه، بهترین توضیح را در این باره میدهد و میفرماید:
)نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید([12]
چگونگی خرج نعمتها
اما علم دیگر که دانستنش ضروری است، این که این نعمتها را که از جانب اوست کجا باید خرج کنیم؟ پس در مجموع، سه مسأله اصلی وجود دارد: نعمتها چیست؟ نعمتها از کیست؟ و در کجا باید آنها را خرج کنیم؟ این سه علم را که پیدا کنیم دیندار واقعی شدهایم.
این کره زمین با این عظمت و حجمش، به هیچ جا تکیه ندارد و در هر بیست و چهار ساعت یکبار برای پدید آمدن شب و روز دور خودش میگردد و سالی یکبار هم برای پدید آمدن چهار فصل باید دور خورشید بگردد. این گردش عظیم از دقیقترین ساعتهایی که در جهان میسازند منظمتر کار میکند. نظم عالم به گونهای است که تمام منجمین شرقی و غربی در تقویم خود مینویسند که مثلا سیصد و شصت و پنج شبانه روز دیگر، ساعت نه و دوازده دقیقه و هشت ثانیه و یک بیستم ثانیه، خسوف در ماه شروع میشود و بدون کم و زیاد همانگونه نیز میشود. پاستور میگوید چه کسی این کار را میکند؟! آیا مرده میتواند چنین نظمی به عالم بدهد؟! آنقدر مسأله روشن است که دانشمندان لائیک و بیدین هم دیدهاند، چرا منِ مسلمان نبینم؟ من که نزدیکترم و در کنار این قرآن و این پیامبرم چرا نبینم؟ آنها که دائم یاد خدا بودهاند این گونه بودهاند و هر چه را دیدهاند از خدا دیدهاند. آنان هیچ چیز را با نگاه استقلالی نمیبینند.
امیرمؤمنان(س) که میفرماید من دائم خدا را میبینم[13]، اینگونه میدیده است. وقتی انسان خدابین شود و تمام نعمتها را از سوی خدا ببیند به اندازه پوست جوی نعمتهای خدا را از بین نمیبرد. او چون این نظام حیرت انگیز و دستگاه دقیقتر از ساعت را میبیند آن وقت نمیتواند به خودش بهقبولاند که بینظم باشد و در نتیجه او هم رنگ خدا را میگیرد. پس، به خود میگوید: همانگونه که خدا ناظم، عادل و حکیم است و جهان او هم بر مبنای نظم و عدل و حکمت است، من هم باید همان راه را طی کنم.
بنابراین، این یک علم است که بدانیم چه کسی نعمتها را داده است: )الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُم ([14]
قرآن مجید میفرماید: این مجموعه عظیم از نعمتها که زمین آنها را میرویاند با رنگها، مزهها و شکلهای مختلف، تمامشان محصول خاک و آب است. این خاک و آب در اختیار شماست، اگر میتوانید شما هم آنها را مخلوط کنید و یکی از چیزهایی را که من ساختم بسازید.[15] اکنون که نمیتوانید پس به این نقطه برسید که فقط محبوب عالم باید بگوید که آنچه را که ما دادیم کجا باید هزینه کنید. حداقل آن این است که ای بندگان خدا مال خدا را برندارید و در کوره آتش تبدیل به خنجر کنید و با آن علیه خود او شروع به دریدن و جنگیدن کنید. البته این حداقل رعایت است و حد نهاییاش آن است که باید به گونهای تسلیم شد که خود را ندید و فقط خدا را باید دید. یعنی باید بگوییم ما اصلا چشم نداریم که غیر تو را ببینیم، گوش نداریم که صدای غیر تو را بشنویم، پا نداریم که به طرف غیر تو برویم، دست نداریم که با غیر تو بیعت بکنیم و زبان نداریم که غیر تو را بخوانیم. بنابراین، هم نعمتها را بشناسیم و هم بدانیم که همه چیز از اوست.
ارزش بیحد اتصال به خدا
من هر چه فکر میکنم قیمت این نشستن ما و قرآن خواندن ما و قیمت این فهمیدنمان چقدر است فکرم به جایی نمیرسد! فقط کیفیت مسأله را که نگاه میکنم میبینم پیامبر اکرم(ص) فرموده است: اگر این لحظات را در یک طرف ترازو و ثقلین (دو جهان) را طرف دیگر ترازو بگذارند، این لحظات و حالات و توجهات، سنگینتر است. آن حضرت به کعببنمالک فرمود: شصت سال است که به دنیا آمدهای. ببین چه لحظاتی در این شصت سال بر تو گذشت، ولی لحظه دیشب تو که به خدا وصل شدی قابل سنجش با هیچ یک از آنها در این شصت سال نیست.[16] مسأله توجه، مسأله کمی نیست. الان هم که نشستهایم و میگوییم و گوش میدهیم از خودش خرج میکنیم و تجلی خودش است. قیمت شما را الان هیچ کس نمیداند، چراکه وقتی به او وصل میشوید از او قیمت کسب میکنید و شب شما غیر از شب دیگران است، نشستن شما مانند قیام لله است.
در سوره مبارکه بلد، نعمتها را برمی شمارد و میفرماید: )أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْن ( آیا من برای انسان دو چشم قرار ندادم؟
امیرمؤمنان(س) میفرماید: همین دلیل برای دیدن خدا بس که در صورت شما دو ماده در دو طرف بینی شما قرار داده که آن هم پیه است و شما با این دو آنچه را بخواهید از رنگها و شکلها میبینید.[17] اگر ضربه مختصری هم به چشم بخورد انسان دیگر نمیبیند و همه پزشکان و دانشمندان هم نمیتوانند آن را درست کنند. آن وقت پاستور میگوید آیا این دو چشم را طبیعت و ماده خلق کرده است؟!
)وَ لِساناً وَ شَفَتَيْن (؛ آیا من زبان و دو لب برای بشر قرار ندادم؟ اگر انسان زبان نداشت چکار میکرد؟! و اگر دو لب را نداشت چه میکرد؟!
)وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْن (؛ و راه باطل و حق را هم به او نشان دادیم. گفتیم این راه، راه درست و این، راه شیطان است.
آزادی حقیقی از اسارتها
)فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُّ رَقَبَةٍ([18] چرا عدهای تکالیف و مسئولیتهای الهی را قبول نمیکنند و چرا نمیآیند خودشان و دیگران را از اسارت آزاد کنند؟ در حالی که اگر آزاد بشوند فضای بسیار وسیعی پیدا میکنند. در اسارت که کاری از دست آدم برنمیآید و هیچ کسی هم به او توجه نمیکند. مخصوصا کسی که در اسارت زندان هوای نفس و غرائز و اسیر شهوت، ثروت، مقام و شهرت باشد، خود او هم نمیتواند برای خودش کاری بکند. حرکتها در آزادی است. آدمی که آزاد است زندگی عجیبی دارد، همه جا راه دارد و به همه جا پرواز میکند. الان شما به اندازه آزادیتان به عالم ملکوت راه دارید و هر کس به مقدار آزادی خودش کرامت دارد. شما تا به حال چقدرگره از کارتان باز شده که تصور هم نمیکردید که باز شود و این به واسطه آزادیتان بوده است. آزادی از هوا هرچه بیشتر باشد آدم قدرت بیشتری دارد.
نمونهای از انسانهای آزاد
مرحوم شیخ حسنعلی در ده نخودک که به مشهد وصل است، به هنگام مغرب شب اول ماه، به فرزندش گفت: بالای پشت بام برو و ببین ماه شب اول پیداست یا نه؟ فرزندش رفت و برگشت و گفت: ابر زیاد است؛ و نمیتوان ماه را دید . آن مرحوم گفت برگرد بالای پشت بام و به ابرها بگو حسنعلی گفت که کنار بروید ببینم اول ماه شده یا نه! پسرش بالای پشت بام میرود و همین را میگوید، بلافاصله تمام ابرها تکه تکه پراکنده میشوند و او ماه را میبیند و بعد ابرها دوباره به هم وصل میشوند. او میآید به پدرش میگوید: فردا اول ماه است.[19] بنابراین اگر آزاد باشیم همه کار میتوانیم بکنیم و همه جا هم میتوانیم برویم، اما در غل و زنجیر که باشیم هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم. چشمی که اسیر قیافه ظاهر این و آن است جای دیگر را نمیتواند ببیند، زبانی که اسیر هزار نوع کلام و سخن است نمیتواند با پاکان حرف بزند. اسیر که باشیم کاری از دستمان برنمی آید، اما آزاد که باشیم میتوانیم برویم و اسیران را آزاد کنیم و آن وقت کارها از دست چشم، زبان و دل بر میآید.
خانمی باایمان و بزرگوار در اصفهان حدود بیست سال گرفتار دو سه نوع مریضی بود و اصلا بهتر نمیشد. به نظر شوهرش رسید که به عنوان آخرین راه، او را به خدمت مقدس امام هشتم(س) ببرد. در مسجد گوهرشاد در صف جماعت مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی که حال عجیبی داشت یک نفر به او میگوید: چه شده است؟ میگوید: دردمندم، مرا دعا کن. میگوید: به نخودک، نزد شیخ حسنعلی برو که او طبیب مریضی توست. میرود و دردش را میگوید. ایشان به شوهر آن خانم میفرماید: یک مقدار گل گاوزبان دم کن و به او بده خوب میشود. پیش خودش میگوید: عجب جایی من را فرستادهاند! به شیخ میگوید: این خانم مرا بهترین پزشکهای ایران دیدهاند و همه دواهای ایرانی و صد دفعه هم به او گل گاوزبان دادهام اما خوب نشده است. ایشان باز میفرماید: یک مقدار گل گاوزبان به او بده و کاری نداشته باش. به بازار سرشور میرود، مقداری گل گاوزبان میخرد و دم میکند و خانمش میخورد. با همین یکبار خوردن خوب میشود و فردا با هم به حرم میروند.[20] اگر شیخ این کارها را میکرد برای آن بود که هر چه نعمت خدا به او داده بود همان جایی خرج میکرد که پروردگار فرموده بود. شما هم خودتان کارهایی میکنید و توجه ندارید، البته به اندازه آزادیتان و به اندازه رابطهتان، چون این رابطه خیلی کار میکند.
مواردی از هزینه درست نعمتها
)فَكُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعامٌ في يَوْمٍ ذي مَسْغَبَةٍ([21] تکلیف الهی این است که روزی که جنگ، کمبود، نداری و محدودیت است، به آنهایی که سختی دارند برسید، چرا که در قرآن مجید میفرماید: )هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسان (؛[22] و مگر میشود شما به بندگان خدا برسید و روز احتیاج شما به دادتان نرسند؟
)يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ(؛ یک تکلیف این است که در اقوامتان اگر یتیمی هست به او رسیدگی کنید که به سختی زندگی نکند.
) أَوْ مِسْكيناً ذا مَتْـرَبَةٍ(؛ و کمک کنید تا زمینگیر در زمینگیریاش نماند.
)ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْـرِ وَ تَواصَوْا بِالْمـَرْحَمَةِ * أُولئِكَ أَصْحابُ الْمـَيْمَنَةِ([23] کسی که اهل ایمان است دائم مردم را به استقامت سفارش میکند و میگوید صبر کن، اینگونه نمیماند و سختیها به خوبیها مبدل میشوند، چراکه صبر و ظفر دوستان قدیمند و بر اثر صبر، نوبت ظفر میآید. این گروه، اصحاب یمیناند و اصحاب یمین هم نزدخدا هستند.
)وَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمـَشْأَمَةِ * عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ([24] بدبخت آنهایی که با خدا سر و کار ندارند، طاقی از آتش برسر آنها زده میشود که همه وجودشان را در برمیگیرد.
در آیه هجده به بعد سورة مبارکة فصلت میفرماید: )وَ نَجَّيْنَا الَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُون ( آنهایی را که اهل ایمان و تقوا بودند نجات میدهیم. در آیات بعد انسان میفهمد منظور از آنها کسانیاند که تمام نعمتهای خدا را از آلوده شدن به خواستههای ابلیس حفظ کردهاند.
)وَ يَوْمَ يُحْشَـرُ أَعْداءُ اللهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُون([25] آن روز دشمنان هم به آتش کشیده میشوند و آنان را در آتش نگه میداریم. آنان کسانیاند که قرآن در بارهشان میفرماید: )حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُون ([26]
دشمنان من کسانیاند که وقتی به آتش برسند، گوش، چشم و پوستشان علیه آنها شهادت میدهند، چراکه نعمتهای خدا را در راه غیر خدا خرج کردهاند. گوش میگوید: ای خدا آنچه را که باید نمیشنیدم به من شنواند. چشم هم میگوید: آنچه را باید نبینم نشانم داد، و پوست نیز میگوید: با آنجا که نباید، مرا تماس میداد.
شهادت اعضای بدن
در اصول کافی آمده که حضرت صادق(س) برای یکی از یاران بسیار بزرگوارش پوست را چنین معنا کرد: منظور از پوست، ابزار شهوت و قسمتهای ران بدن و پوست صورت و لب هاست که به بدن نامحرم تماس داده میشود.[27]
بعد پروردگار میفرماید: وقتی اینان به جهنم رفتند و این اعضا علیه آنان شهادت دادند، به پوستشان اعتراض میکنند که چرا علیه ما شهادت دادید؟ )وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا(
از این که به گوش و چشم نمیگویند و فقط به پوست میگویند معلوم میشود گناه پوست و تماس با بدن نامحرم خیلی گناه سنگینی است، مخصوصا تماس بدن مرد با مرد که پیامبر(ص) میفرماید: در هنگام شروع تماس، تمام عرش الهی به لرزه درمیآید.[28] این به لرزه درآمدن عرش به این معناست که این آدم با این تماس، به تمام عقاید ملکوتیاش لگد میزند.
پوستها در پاسخ صاحبانشان میگویند: مگر ما به خواست خود گفتیم؟ بلکه خدا ما را به نطق واداشت: )أَنْطَقَنَا اللهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ ء(.
آنجا همه رسوا میشوند مگر آنهایی که در این دنیا توبه واقعی کنند. امام زین العابدین(س) عرضه میدارد: تو بسیار آقاتر از این هستی که نسبت به گدایی که آمده و به تو میگوید مرا مفتضح مکن، پردهدری کنی: «یٰا مَنْ اَظْهَرَ الْجـَمِیل وَ سَتَـرَ القَبِیح».[29]
کسی که توبه کند، خداوند به زمین، رختخواب، پوست، اعضا و جوارح، رقیب و عتید و به نویسندگان اعمال خطاب میکند هر چیزی از بنده من دیدید یادتان برود و آنها هم کاملاً فراموش میکنند.
و در آیه دیگری یادآور میشود که شما هیچکدامتان قدرت ندارید از اظهارات چشم و گوش و پوستتان جلوگیری کنید، و آنها شهادتی را که باید علیهتان بدهند میدهند: )وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِـرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللهَ لا يَعْلَمُ كَثيـراً مِمَّا تَعْمَلُون(؛[30] شما گمان میکردید بسیاری از چیزهایی را که انجام میدهید از خدا پنهان میماند؟!
بنابراین، ادامه پاسخ این پرسش که نعمتها را کجا باید خرج کرد باقی میماند که از طریق آیات قرآن باید جواب آن را داد.
[1]. نساء (4): 79؛ ای انسان! آنچه از خوبیها به تو میرسد از سوی خداست.
[2]. مائده (5): 6.
[3]. انعام (6): 162؛ بگو: نمازم، عبادتم، زندگیام و مرگم فقط برای خداوند یکتا پروردگار جهانیان است.
[4]. شایستۀ سپهر، مینا افسری نژاد: گفتار اول.
[5]. بقره (2): 255؛ خداوندِ یکتا که جز او هیچ معبودی نیست زندة جاوید و قائم به ذات است.
[6]. ابراهیم (14): 10؛ آیا در وجود خداوندِ یکتا که پدیدآورندة آسمانها و زمین است شکی هست؟
[7]. جمعه (62): 1؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است خداوند را که فرمانروای هستی، بسیار پاک و توانای شکستناپذیر است از هر عیب و نقصی پاک و مبرّا میکنند.
[8]. غاشیه (88) : 17 ـ 19؛ آیا منکران توحید و معاد با دقت به شتر نظر نمیکنند که چگونه آفریده شده است؟ و به آسمان نمینگرند که چگونه برافراشته شده است؟ و به کوهها، که چگونه بر حال اعتدال برپا داشته شدهاند؟
[9]. ذاریات (51): 21؛ و نیز در وجود خودِ شما نشانههائی است، آیا با چشم بصیرت نظر نمیکنید؟
[10]. بحار الانوار: 64 / 142.
[11]. گلستان، باب دوم در اخلاق درویشان، حکایت11.
[12]. ق (50): 16؛ و ما از رگِ گردن به او نزدیکتریم.
[13]. الکافی: 1 / 98؛ ما کنتُ اعبدُ ربّاً لَمْ اَرَهُ.
[14]. بقره (2): 22؛ پروردگاری که زمین را به سود شما بستری گسترده، و آسمان را سقفی برافراشته قرار داد، و از آسمان، آبی پُرمنفعت نازل نمود و به وسیلۀ آن از میوههای فراوان، روزیِ ثمربخشی برای شما پدید آورد.
[15]. واقعه (56): 58 ـ 72.
[16]. مسند احمد بن حنبل: 3 / 454. اشاره به داستان توبۀ کعب از تخلف در جنگ تبوک.
[17]. نهج البلاغه، حکمت 8: اعجبوا لهذا الانسان ینظُرُ بشحمٍ ... .
[18]. بلد (90): 8؛ پس او در آن گردنه وارد نشد. و تو چه میدانی که آن گردنه چیست؟ آزادکردنِ برده.
[19]. داستانهای عارفانه «آیت الله حسن زاده».
[20]. داستانهای عارفانه «آیت الله حسنزاده آملی».
[21]. بلد (90): 13 ـ 14؛ آزادکردنِ برده. یا طعامدادن در روز گرسنگی و قحطی.
[22]. الرحمن (55): 60؛ آیا پاداش نیکی جز نیکی است؟
[23]. بلد (90): 15 ـ 18؛ گذشته از این تکالیف، از کسانی باشد که ایمان آورده، و یکدیگر را به صبر و مهربانی توصیه کردهاند. دارندگانِ همة این ویژگیها سعادتمندانِ دنیا و آخرتند
[24]. همان: 19 ـ 20.
[25]. فصلت (41): 19.
[26]. همان: 20.
[27]. الکافی: 2 / 36.
[28]. اصول کافی: 5 / 544.
[29]. مصباح «کفعمی»: 250؛ ای آشکارکننده زیباییها و ای پوشانندۀ زشتیها!
[30]. فصّلت (41): 22.
منبع : پایگاه عرفان