فارسی
سه شنبه 28 فروردين 1403 - الثلاثاء 6 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

همنشين پاك، باغبانى هنرمند

دوست و همنشينى كه مثبت است و در راه حق قدم برمى دارد و از اخلاق و عمل پاك برخوردار است، هرگز نمى تواند نسبت به احوالات و اعمال و اطوار و منش انسان بى تفاوت باشد، او به خاطر ايمان و توجهش به قيامت و دلسوزى و مهرش نسبت به دوستش، خود را مسؤول مى داند كه دوستش را در برابر خطر فتنه ها و وسوسه ها و بندبازى هاى شياطين و فساد روزگار و طوفانهاى اجتماعى تنها نگذارد و چون سپرى فولاين از او محافظت مى كند، وى را در فضاى [تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ] «1» [وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ] «2» مورد لطف خود قرار مى دهد و با امر به معروف و نهى از منكر او را از خطرات، نگاه مى دارد و چون باغبانى هنرمند وى را در سرزمين حسنات رشد مى دهد و به كمال انسانى مى رساند.

دوست مثبت و رفيق شفيق، دعوت كننده انسان به سوى خدا و تأمين كننده خير دنيا و آخرت آدمى است زيرا دوست مثبت انسان را به عنوان امانت الهى نگاه مى كند و به اين خاطر به احسن وجه امانت دارى مى كند.

شايسته است به اين حقيقت توجه شود كه ما انسان ها جز خدا و پيامبران و امامان و مؤمنان واقعى رفيق مثبت نداريم.

[... وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً].

... و اينان نيكو رفيقانى هستند.

اينان جز خير انسان و آبادى دنيا و آخرت و رشد و كمال و تربيت و به ثمر نشستن وجود او چيزى نمى خواهند.

اينان تربيت شده مكتب وحى اند كه سرچشمه آن، وجود مبارك ارحم الراحمين است و تربيت شده پيامبرى هستند كه رحمة للعالمين است و تربيت شده اهل بيتى هستند كه كشتى نجات و خزينه دانش و معدن رحمت اند.

اينان گِل وجود انسان را با گُل وجود خود به عطر تربيت و رشد و معنويت، خوشبو مى نمايند و فضاى حيات انسان را به گلستانى پر از گل هاى اخلاق و عمل صالح و عقايد حقه و باورهاى مثبت تبديل مى كنند.

ملك الشعراء بهار در تضمين زيبايش به چهار بيت معروف سعدى، اين نكته را چنين مى سرايد:

شبى در محفلى با آه و سوزى

 

شنيدستم كه مرد پاره دوزى

چنين مى گفت با پير عجوزى

 

گِلى خوشبوى در حمام روزى

رسيد از دست محبوبى به دستم

 

گرفتم آن گِل و كردم خميرى

خميرى نرم و تازه چون حريرى

 

معطر بود و خوب و دلپذيرى

به او گفتم كه مُشكى يا عبيرى

 

كه از بوى دلاويز تو مستم

همه گِل هاى عالم آزمودم

 

نديدم چون تو و عبرت نمودم

چو گِل بشنفت اين گفت و شنودم

 

بگفتا من گِلى نا چيز بودم

وليكن مدتى با گُل نشستم

 

گُل اندر زير خود گسترده پر كرد

مرا با همنشينى مفتخر كرد

 

چو عمرم مدتى با گُل گذر كرد

كمال همنشين در من اثر كرد

 

وگر نه من همان خاكم كه هستم

     

 

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

قضاوت‏هاى ناجوانمردانه‏
امام دلها
ایمان حضرت ابوطالب (ع)
پنج وسليه فريب‏
جانوران در سخن پيامبر صلي الله عليه و آله و ...
پرسش و پاسخى از حضرت حق
اگر حادثۀ کربلا اتفاق نمی‌افتاد...
سرمايه يقين به حقيقت‏
سرمايه يقين به حقيقت‏
راه بهشت در تلاوت قرآن

بیشترین بازدید این مجموعه

علل هلاكت
از تحميدات امام صادق عليه السّلام
پنج وسليه فريب‏
رجوع نزاع و اختلاف‏
قضاوت‏هاى ناجوانمردانه‏
سرمايه يقين به حقيقت‏
اگر حادثۀ کربلا اتفاق نمی‌افتاد...
راه بهشت در تلاوت قرآن
ایمان حضرت ابوطالب (ع)
امام دلها

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^