فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

شکیبایی در برابر مشکلات - جلسه شانزدهم - (متن کامل + عناوین)

     

    جلسه شانزدهم: سیره زندگی مردان استقامت

     

    (مسجد امیر المومنین علیه السلام)

     

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا، ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

     

    انبیاء خدا و ائمه طاهرین کوه استقامت

     

    دیندارانی که دچار بلا ومصیبت بودند، گاهی به محضر مبارک انبیاء خدا و ائمه طاهرین علیه السلام مشرف می‌شدند و وضع و مشکلات خود را بیان می‌کردند، البته نه برای طرح شکایت، بلکه ازاین جهت که به وسیله آنان روحیه شکیبایی واستقامت بیشتر شود.

     

    عبدالله بن جعفر نمونه کرامت و ایثار

     

    دراین زمینه عبد الله یکی از فرزندان جعفر بن ابی طالب است که در دوره حضرت هادی علیه السلام می زیست. جعفر از ابتدای بعثت انسان مومن، متقی،آگاه واز مهاجرین به حبشه بود، سال هفتم هجری به مدینه برگشت. زمانی که فتح خیبراتفاق افتاد، از آنجا که انسان ارزشی بود، پیامبراکرم درباره او فرمود: امروز برای فتح خیبر خوشحال باشم، یا برای این که جعفر از تبعیدگاه حبشه بازگشته است.

    دو سال بعد درجنگی سخت مؤمنان زیادی شهید شدند، از جمله جعفر بن ابی طالب که دشمن دو دست او را از بدن جدا کرد و بعد او را شهید کرد. خداوند نسل پاکی به او عنایت کرد، فرزندی به نام عبدالله که اخلاق حاتم تایی داشت به او عطا فرمود، یعنی درکمک کردن به مردم بسیارکریم بود. او به دستورحضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام درمدینه ماند که به امور امام رسیدگی کنند و امام به سفرکربلا رفتند. امیر المومنین علیه السلام او را به دامادی خود انتخاب کردند و حضرت زینب کبری سلام لله علیها را به ازدواج او در آوردند.

    او هنگام حرکت کاروان پسرچهارده ساله خود را به زینب کبری سلام الله علیها سپرد وگفت: به من اجازه سفر ندادند. من نمی‌خواهم از کمک به ابی عبدالله محروم باشم، شما او را همراه ببرید، وقتی که حضرت یاور لازم داشت فرزند من را تقدیم کن، که او روز عاشورا شهید شد.

    نسل بعدی جعفر هم چهره‌های شایسته و از راویان اهل بیت علیه السلام هستند. ابوهاشم جعفری که از نسل جعفر بن ابی طالب است مدتی از نظر اقتصادی دچار سختی شدید شد، و راه های روزی به روی او بسته شد. او گفت: کارد به استخوانم رسیده بود، نزد حضرت هادی بروم تا حضرت روحیه مرا تقویت کنند. حکایت دیدار او با امام هادی علیه السلام بسیار مفصل و عالی است.

     

    خاطره بزرگواران پارسا

     

    مرحوم آیت الله العظمی حاج ملا علی کنی در اوائل حکومت قاجار مرجع بسیار پرقدرتی بود. هم شاگردی‌ او نوشت ما سه نفر در نجف، هم ‌حجره، بی‌پول و فقیر بودیم،، اما ملا علی کنی از ما دو نفر فقیرتر بود. وقت غروب که کوچه‌های نجف تاریک می‌شد، با خود دستمالی بر می‌داشت، درکوچه‌ها می‌گشت و نان خشک جمع می‌کرد. ایام تحصیل خود را با نان خشک می‌گذراند. جالب اینجاست که ایشان به روستای «کن» درتهران بازنگشت تا به اقوام باغدار و ثروتمند خود بگوید: من طلبه شدم به دین خدمت کنم ، خدا از یک صبحانه و نهار خوب از ما دریغ کرد. ایشان دردیار غربت ماندند و شکیبایی کردند.

    خدا هم در قرآن وعده داده است، «فَإِنَّ مَعَ اَلْعُسْرِ يُسْراً * إِنَّ مَعَ اَلْعُسْرِ يُسْراً»، [1] تحصیلات ایشان تمام شد، چند تن از مراجع بزرگ اجازه اجتهاد به وی دادند و به تهران بازگشت. درتهران هم کم کم شناخته شد. پروردگار عالم از راه هدیه و نذر، ثروت زیادی به ایشان داد، یعنی یکی از ثروتمندان ناب تهران شد.

    حاج ملا علی خانه و فرش و گلیم و لباس های خود حتی سفره غذایش را عوض نکرد، به همان روزگاری که داشت به تهران برگشت و با چه زحمتی خانه خشتی تهیه کرد و دراوج ثروت هم روش زندگی‌ خود را تغییر نداد. درخانه را باز گذاشت تا هر نیازمند ومستحقی وارد شود. مجموع ثروت را بین خود و خدا برای رفاه بندگان خدا گذاشت و به همان نان و پنیر و ماست و آبگوشت زندگی کرد.‌ گفت: باید به گونه‌ای زندگی کنم که قیامت از من نپرسند چرا اسراف کردی؟ همین مقدار معطلی در قیامت بدبختی است. از قبر مستقیم به جایگاه بهشتی که خدا به ما وعده داده برویم. ازآنانی باشیم که خدا می‌فرماید حسابرسی ندارید.

    حاج ملا علی اگر به وضع این مملکت نرسیده بود و اگر قرارداد انگلیسی را به هم نزده بود و اگر میرزا حسین خان سپهسالار غربزده و نوکر لندن را از نخست ‌وزیری کنار نزده بود، اکنون درایران به جای مسجد کلیسا بود. او حق عظیمی به دین و ملت ایران دارد، انسان شجاعی بود و جان خود را برای دین گذاشت با اینکه ناصر الدین شاه فرعون عجیبی بود.

    همسایه حاج ملا علی کنی، به نام میرزا حبیب الله شیرازی (قاآنی)، شاعر معروف و کم نظیر دوره صد و پنجاه ساله قاجاریه، به دختر خود گفت: برو در خانه حاج ملا علی کنی را بزن، او عالم اهل خداست، بگو پدرم درحال مرگ است، بالای سر پدر من تشریف بیاورید که سبب ‌شود خدا از من بگذرد، من عمرم را تلف کردم.

    دختر درخانه ایشان را زد وگفت: پدرم درحال احتضار است تقاضا کرده با آمدن شما خدا به او نظر رحمت کند. حاج ملا علی فرمود: من بالای سر انسان بی‌ تقوا نمی‌آیم. دختر برگشت. قاآنی پرسید چه فرمود؟ گفت: حاج ملا علی فرمود: من بر بالین بی‌تقوا نمی‌آیم . قاآنی گفت: یک قلم و کاغذ به من بده من تا مطلبی را بنویسم چون نمی‌توانم از بستر بلند شوم. دختر او فکر کرد پدرش می‌خواهد بر ضد حاج ملا علی جواب بنویسد. در همان حال احتضار با دست لرزان نوشت و زیر متکای خویش گذاشت و از دنیا رفت.

    دختر نامه را باز کرد دید نوشته است:

    ای خالق لوح و قلم و ارض و سماوات 

    جز ذات غنی تو نداریم پناهی

      شرمنده از آنیم که در روزمکافات 

    اندرخور عفو تو نداریم گناهی[2]

    دختراو با گریه به در خانه حاج ملا علی رفت وکاغذ را به حاج ملا علی داد، واو عمامه‌اش را زمین گذاشت و بلند گریه کرد وگفت: به خانه برو، من نماز میت را می‌خوانم و در تشییع جنازه‌اش هم شرکت می کنم.

     

    خاطره کسب افتخار با فقر و زهد

     

    من زمانی خدمت عالمی در شهری بودم، از علمای نجف در زمان آقا ضیاء عراقی و مرحوم نائینی و انسان بسیار والایی بود، بسیار هم به دین خدمت کرد. ایشان فرمود: چون در نجف بسیار نان خشک خورده بودم، دلزده شدم. روزی چند تا تکه نان خشک را درکیسه ای زیر عبا گرفتم و به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام رفتم، گفتم: من از مناطق دور دست اصفهان به اینجا آمدم که درس بخوانم تا به دین مردم خدمت کنم، این گونه باید ما را اداره کنی؟ گلوی ما دیگر طاقت فرو بردن نان خشک‌ها را ندارد.

    تو سلطان دنیا وآخرت هستی، نظری به ما بینداز. از درصحن وارد حرم شدم، سرازیری بود، در آن سرازیری دو طرف هم دو اتاق که مقبره علمای بزرگ نجف است، آرام از سرازیری می‌ رفتم. کسی از پشت سر روی شانه‌ام زد و گفت: نان خشک‌های در کیسه‌ را می‌خواهی به امام علی علیه السلام نشان بدهی؟ علی گاهی چند روز نان خشک نداشت، چه گله ای داری؟ گاهی انسان نان ندارد، چند بار ناله می زند : ای خدا، ای سید الشهداء، ای قمر بنی هاشم، اما علی علیه السلام سه شبانه روز نان خالی هم ندشت، هیچ نمی‌گفت، علی همه جا علی بود، علی روی دست پیامبر روز غدیر علی بود، کنار در نیم‌ سوخته و پهلوی شکسته هم علی بود.

    خوب است که انسان درهمه حالات عبدالله باشد، اولیاء خدا وقتی جوان بودند و می‌خواستند فریاد بکشند خدا به دادشان می‌رسید، کسی را می‌فرستاد پشت شانه‌اش بزند و بگوید: ازچه کسی گله می کنی، او سه روز همین نان خشک هم نداشت. برو درس بخوان. بنابراین شخصی مثل حاج ملا علی کنی چنین ثروت کلان نصیب او می‌شود، یک روز نمی‌گذارد دست خانواده او به این ثروت دراز شود، می‌گوید: ما باید همان زندگی ساده نجف را حفظ کنیم. آنچه را که خدا با محبت به ما داده به او پس بدهیم و با واسطه مشکلی را حل کنیم.

     

    پی نوشت ها:

     

    .[1] شرح(94):5-6.

     .[2] قاآنی شیرازی.

     


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تهران مسجد حضرت رسول- دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی اول
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
پاداش دنیوی و اخروی پروردگار برای مؤمنین
عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏
آیه‌ای عجیب درباره شیطان
اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
تهران هیئت محبان‌الزهرا دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل ...
مقربین چه کسانی هستند؟

بیشترین بازدید این مجموعه

اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
ريشه‏هاى فساد دانه عمل‏
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
درخواست همسر از خدا روش بزرگان است‏
تفاوت نظر و رؤيت
قدرت مردان خدا
در تحقق برنامه نكاح سخت‏گيرى نكنيد
رمز موفقيت ابن ‏سينا
مقربین چه کسانی هستند؟
داستان میرفندرسکی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^