فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

صبر و ایثار برای حفظ کرامت انسانی

 

عرب بیابانی، وارد مسجد شد وگفت پیامبر کیست؟ پیامبراکرم که میان را به مردم نشسته بود، را به اونشان دادند، مرد مسافر گفت که من غریب وگرسنه هستم. حضرت فرمود: اسم غربت را نیاور که من غصه ‌دار می‌شوم.

غریب چهار چیز است:

اول : مسجدی در محلی که جمعیت زیاد دارد و درآن نماز نمی خوانند؛

دوم : قرآنی که درخانه باشد و اهل خانه باز نکردند دو خط را بخوانند؛

سوم: عالمی است که مردم به او مراجعه نمی‌کنند؛

چهارم: اسیر مسلمانی که در زندان کفار است.

 حضرت نماز مغرب را خواندند ورو به جمعیت کردند، مثل اینکه خود حضرت گرسنه بودند ، فرمودند: این شکم گرسنه را چه کسی سیر می‌کند؟ امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد: من. حضرت علی علیه السلام دست عرب بیابانی گرسنه را گرفت به خانه برد. خانه امام دو اتاق داشتند، به صدیقه کبری سلام الله علیها فرمودند: مهمان داریم، غذا چه داریم؟ با محبت عرض کرد علی جان حسن و حسین هر دو گرسنه هستند، شما هم که امروز روزه بودی، فقط افطار شما را داریم، شما افطار کنید من و حسن و حسین گرسنه می مانیم. امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: همسرم افطاری من را آماده کن، سپس به دراتاق آمدند به جهت اینکه می‌خواهند چراغ را از نظر روشنایی درست کنند کاری کردند که چراغ خاموش شد، چون پیش خود گفتند اگر من در روشنایی افطاری را نخورم، مرد عرب ناراحت می‌شود. به عرب فرمودند : چراغ خاموش شده است عرب غذا را که می‌خورد، امیر المومنین علیه السلام هم لب هایشان را تکان می‌داد.

مرد عرب کنار نشست، امام چراغ را آوردند، دیدند غذا دست نخورده است، فرمودند: برادر چرا غذا نخوردی گفت من سیر شدم، بعد هم خداحافظی کرد رفت. امیرالمومنین، صدیقه کبری، حسن، حسین، فضه و همسایه‌ها یک شبانه ‌روز از غذا خوردند و تمام نشد، فردا که حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله را زیارت کرد فرمود: علی جان غذا که تمام نشد، همه که خوردید، همسایه ها هم سیر شدند، گفت: آقا چه کسی به شما اوضاع ما را خبر داد، پیامبرفرمود: جبرئیل به من نازل شد و این آیه را آورد:« وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ »، یا رسول الله! خدا می‌گوید اهل بیت با نیاز شدید خود به غذا فقیر را برخود مقدم کردند.

ما باید در مقابل پیشامدها تحمل کنیم، روزگار رنج و سختی تمام می‌شود.

 صبر و ظفر هردو دوستان قديمند بر اثر صبر نوبت ظفر آيد

 من زمان طلبگی‌ در قم با طلبه‌هایی رفیق بودم، هفته می‌گذشت وما هم مثل آنها بودیم ،یک شب نان خالی یا نان و پیاز بود، یا نان و ماست بود، یا نان و پنیر بود، گاهی هم چیزی نبود، بقال‌ها و نانوایی‌های قم هم به ما طلبه‌ها نسیه می‌دادند، گاهی نسیه ما به دو سه تومان می‌رسید. چنان با محبت می‌گفتند: شما دینتان را تصفیه کنید دوباره نسیه ببرید. اهم دوره‌ای‌های من عده ای با صبر وتلاش نویسنده و فقیه شدند. زمانه مشکلات سپری می شود. 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تهران مسجد حضرت رسول- دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی اول
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
پاداش دنیوی و اخروی پروردگار برای مؤمنین
عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏
آیه‌ای عجیب درباره شیطان
اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
تهران هیئت محبان‌الزهرا دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل ...
مقربین چه کسانی هستند؟

بیشترین بازدید این مجموعه

اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
خواسته های پاکان- جلسه نهم
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
درخواست همسر از خدا روش بزرگان است‏
لالايى جبرئيل براى امام حسين(ع)
قدرت مردان خدا
در تحقق برنامه نكاح سخت‏گيرى نكنيد
اخلاق فردى و اجتماعى در قرآن
داستان میرفندرسکی
آیه‌ای عجیب درباره شیطان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^