دربارۀ دومين عامل توبه، على عليه السلام مى گويد، اگر راست مى گويى كه توبه كردم، پس نسبت به گذشتۀ خود، نفرت پيدا كن؛ چون نفرت از شى ء، آن را نسبت به انسان مبغوض مى كند و انسان ديگر چنين شيءاي را نمى خواهد.
نقش محبت و نفرت، بسيار شگفت است. انسان، گرسنه اى را مى بيند و مى گويد: آقا چرا رنگت پريده؟ گرسنه جواب مى دهد: گرسنه ام. پس به او مى گويد: من براي اين كه سير شوى، حاضرم به تو پول خوبي بدهم، به شرط اين كه بچۀ ماري را كه در جعبۀ سيگارم مخفى كردهام، در بياورم و بعد بر روى دست شما بگذارم، تا نيشي به شما بزند و براي اين نيش هم، صد هزار تومان به شما مى دهم. گرسنه هم جواب ميدهد: من با دو هزار تومان سير مى شوم، امّا اين صد هزار تومان در مقابل نيش اين مار را نمى خواهم. حالا در جاى ديگر، كسي به همين شخص مى رسد و مى گويد: كجا مى روى؟ او جواب مى دهد: گرسنه ام و مى روم غذايى بخورم و پولي هم ندارم. آن فرد به اين گرسنه مى گويد: تا اين كلانترى يا فلان اداره با من بيا و به نفع من امضايي روى كاغذ بينداز، من هم پنج هزار تومان به تو مى دهم. آن گرسنه مى گويد: براي اين كار، دو هزار تومان هم اگر بدهى، من امضا مى كنم.
او چرا اين كار را مى كند و چگونه بايد او را بيدار كرد؟ ما براي بيدار شدنش، بايد به او بگوييم: جناب! تو كه تحمّل نيش بچه ماري را نداشتي و از آن، متنفّر بودي، چرا ميخواهي چنين اوراقي را امضا كني؟ پشت سر اين امضا ميليونها مار خطرناك قيامت خوابيده و تو نسبت به گزش آنها، نمى توانى مصونيت داشته باشى.
توبهكار اگر ديد همچنان گناه را ادامه ميدهد، بايد مقداري از آن گناه نفرت پيدا كند، مثل نفرتى كه از مار دارد، يا مثل نفرتى كه از برق گرفتگى دارد، يا مثل نفرتى كه از افتادن از بالاى پشت بام دارد، يا مثل نفرتى كه از سقوط هواپيما دارد. او بايد آن لحظه اى كه در هواپيما نشسته، از گناه نفرت پيدا كند. علىعليه السلام مى گويد: بند دوم و مرز دوم توبه از هر گناهي عبارت است از نفرت. وقتى كه من حالت نفرت از گناه برايم زنده شد، آن گناه برايم مبغوض مى شود و من ديگر از آن لذت نمى برم و از آن فرارى هم مى شوم.
منبع : پایگاه عرفان