فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 1
100% این مطلب را پسندیده اند

ایمان و آثار آن - جلسه یازدهم (1) - (متن کامل + عناوین)

 

نُه‌برنامۀ‌حيات‌اسلامى در قرآن(3)

 

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و الصلاۀ و السلام على محمّد و اهل‌بيته الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين

 

محبت، انگيزه و عاملى است كه انسان را به سوى محبوب و مقصودى كه دارد، تحريك مى كند، و تمام قواى انسان را براى به دست آوردن محبوب به فعاليت و تكاپو وادار مى سازد.

نفرت و انزجار واقعيتى است كه انسان را از آنچه مبغوض اوست، دور نگاه مى دارد، و اگر او احساس و يا آگاهى پيدا كند كه ضرر و خطر شى ء مبغوض مى خواهد دامن‌گيرش شود، آن نفرت، انگيزه اى است كه او را به مبارزه با آن شى ء مبغوض وادار مى كند. در گذشته از آن صحبت شد، بعد از آن شنيديد، در قرآن مجيد پروردگار بزرگ عالم براى به پا كردن حيات اسلامى و براى اين كه خير دنيا و آخرت بشر را تأمين كند، به نُه برنامه اعلام محبت فرموده است. اعلام محبت پروردگار بزرگ در قرآن مجيد، ميزان شناخت محبوبيت هاى اصيل، ريشه دار و سازندۀ حيات انسانى و اسلامى است. البته، در برابر اين اعلام محبت‌ها، پروردگار بزرگ از هفت برنامه نيز اعلام نفرت فرموده كه از بحث ما فعلاً خارج است. آن هفت برنامه اى كه خدا مبغوض دانسته و نسبت به آن اعلام عدم محبت و نفرت فرموده است، ميزان شناخت برنامه هاى مبغوضى است كه ضرر و خطر آن نسبت به حيات انسان، سنگين است و گاهى هم غير قابل جبران.[1] در جلسۀ قبل در بيان برنامه هاى محبوب در پيشگاۀ خدا برآمديم و يك برنامه از نه برنامه حيات اسلامي را بيان كرديم، برنامه‌هاي كه پروردگار بزرگ در قرآن كريم به آن‌ها اعلام محبت فرموده است. اعلام محبت حق، ميزان شناخت محبوب به معناى واقعى و مثبت است.

 

توبه، محبوب خداوند و ضامن بقاى انسان

يكى از آن برنامه‌هايي كه خداوند به آن اعلام محبت كرده و گاهي كشورى را از خطر سقوط و نابودى نجات داده است، عبارت است از توبه: }إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ.{[2]

مسأله طهارت و بهداشت واقعيتي است كه محبوب خدا بوده و انسان بايد طهارتى را كه محبوب خداست، محبوب خود بداند. همين طهارت ضامن بقاي حيات جسمى و مادى انسان و همه موجودات عالم است؛ يعنى عوامل بهداشت هميشه دشمنان خطرناك خود را كه عبارت از ميكروب‌ها و آلودگي‌ها هستند، ضعيف نگاه مى دارند، و عوامل بهداشت هر كجا حكومت كنند، نمى گذارند دشمنان، حيات مادى را به خطر بيندازند.

در مسألۀ توبه همين واقعيت وجود دارد، و توبه به مانند عوامل بهداشت، ضامن بقا و ضامن جنگ نمودن با خطراتى مي‌باشد كه در راه تربيت مردم است. براى دور كردن خطرات و از بين بردن عوامل سقوط، قرآن مجيد نمونه اى را نشان مى دهد كه مردم كشورى با توبه، از سقوط، متلاشى شدن و هلاك گشتن نجات پيدا كرد.[3]

آنچه در بحث توبه مهم است، نكاتى هست كه از قرآن مجيد و روايات و اخبار برداشت مى شود. البته، اين نكات ممكن است، بارها گفته شده باشد و تكراري باشد، ولي با اين همه، به عنوان تذكّر، تكرار آن بي‌مانع است.

 

ديدگاۀ اميرمؤمنان عليه السلام در مورد توبه

اميرمؤمنان عليه السلام در نهج‌البلاغه عقيده دارند[4]، توبه داراى شش عامل و يا شش شرط است كه اگر يكى از آن شرايط نباشد، ساختمان توبه ناتمام است و همچنان براى ورود و حكومت دشمن، روزنه باز وجود دارد. اگر انسانى به آلودگى خود؛ يعنى خطرى كه متلاشى كنندۀ‌ او است، پى ببرد، و در برابر اين آلودگى كه مربوط به روان، نظم، تربيت و حفظ مملكتي از سقوط در منجلاب است، او بخواهد از راهى كه منتهي به اين آلودگي شده، بازگردد، بازگشتش بايد مقرون و همراه با شرايطى باشد و او بايد همۀ آن شرايط را به جا آورد تا توبه‌اش تحقّق پيدا كند. او بايد در مسير توبۀ واقعي، با دقت كامل و شجاعت تمام، راه را بر شياطين جنى و انسي ببندد. البته، شياطين انسى ويژه‌ترند؛ چون شياطين انسى با شياطين جنى فرق دارند؛ شياطين جني كه نسبت به ما غايب هستند، تنها قدرتى كه دارند و آن را به كار مى اندازند، وسوسه كردن است؛ اما شياطين انسى، انسان را آتش مى زنند؛ شياطين انسى هم وسوسه مى كنند و هم دست انسان را گرفته و او را در آتش گناه فرو مى برند. شياطين انسى جاده را باز كرده و تا انسان را نابود نكنند، او را رها نمى نمايند.

 

شناخت شياطين انسى

شياطين انسى زياد هستند. اگر انسان بخواهد مصاديق شياطين انسى را بشناسد، اولاً بايد گناهان منكرات را بشناسد، و بعد هم كساني را بشناسد كه آلوده به آن منكرات‌اند و در كمين او قرار گرفته و جاده وجودش را براى ورود به آن منكرات باز مى كنند. چنين كساني از شياطين انسى هستند. آن‌ها شيطان‌هايى هستند كه همجنس خودمانند. اين شيطان‌ها، گاهى پدر، و گاهى مادر، و حتى گاهى زن، و يا گاهى برادر انسان هستند. در اجتماع ما، اكثر شياطين انسى، دوستان هستند.

كسانى كه نسبت به زندگى خود، كارگردانى دارند و منكرات را مى شناسند، احتياجي ندارند كه از منكرات براي آنان نامى برده شود، با اين همه، آن‌ها نيازمند اين هستند كه به آنان هشدار لازم داده شود.

اين شياطين انسي، در هر لباس، و در هر موقعيت و در هر ايستگاهي حضور دارند، و از هر صد نفر انسان، نود نفر آن‌ها، شياطين انسى هستند.

هر كس بايد ببيند در برابر چه خطراتى قرار دارد و به اندازۀ خطرات دشمن، بايد براى حفظ كردن خود قواى معنوى را در خود تعبيه كند. براى اين كه اگر توان روحى يا فكرى، ايمانى و ارادى ما در مقابل دشمن، يك درصد هم كم‌تر باشد، ما مغلوب و مقهور دشمن مي‌شويم. هميشه بايد قواى انسان در برابر دشمن و براى كوبيدنش، از آن بيش‌تر باشد. حتى اگر قواى انسان در برابر دشمن، مساوى باشد، باز احتمال شكست او، نسبت به احتمال غلبه كردن دشمن، خيلى زياد است. با دست روى دست گذاشتن و فقط اعتقاد به خدا داشتن و برقراركردن پيوند با او با به جا آوردن دو ركعت نماز سردِ بى حرارت، و تصوّر اين كه خدا ما را حفظ مى كند، در حالي كه ما به فكر جمع كردن عوامل ديگر نيستيم، ميدان زندگى‌مان، از دشمن پاك نمى شود. ما بايد به فكر خودمان باشيم تا توانمان در برابر دشمن، از او قوى تر باشد، و الا شكست ما، حتمى و مسلّم است.

 

مقاومت در برابر گناه، تنها با توبۀ راستين ممكن است

اين كه من در گوشه اى بنشينم و به ميز يا به چرخ خياطى نگاه كنم، بدون اين كه حركت كنم و بگويم: اى چرخ خياطى! از اين اتاق به آن اتاق منتقل شو، و يا اى ميز تحرير! از بالاى اتاق به پايين اتاق بيا، تا قيامت هم اگر در اين اعتقاد باشم، نه چرخ خياطى، و نه ميز تحرير، يك ميليونيم سر سوزن هم تكان نمى خورند. اين عقيده كي خواهد توانست ميز را از اين جا به آن جا حركت دهد و اين چرخ خياطى سنگين پنجاه كيلويى را از اين اتاق به آن اتاق ببرد؟ بلكه بايد اين عقيده را در بازو و دو پا پخش گردد تا انسان بتواند آن‌ها را بلند كند. بعد هم با مثلاً توانايى چهل كيلويي بازو، ميز پنجاه كيلويى بلند نمى شود؛ بلكه اين بازو بايد حداقل پنجاه و يك كيلو مقاومت را در مقابل چرخ خياطى ايجاد كند تا بتواند آن را بلند كند. اگر پنجاه و يك كيلو توانايى در مقابل چرخ اعمال نشود، آن چرخ خياطي از جاي خود بلند نخواهد شد. مثل اين كه با نشستن من، مرد يا زن گناه كار و خطاكار يا روحانى خطرناك سر جاي خود نمى نشينند. اگر من بنشينم، رفيق ترياكى يا رفيق معتادم، سر جايشان نمى نشينند. اگر بخواهيم دشمن سر جايش بنشيند، بايد مقاومتى قوى تر از دشمن ايجاد كنيم تا او را سر جايش بنشانيم، و اين مقاومت، فقط با توبه محقق مى شود و به شكلى ديگر، اين مقاومت امكان‌پذير نيست. مى بينيم كه فرد نماز مى خواند، اما او در مقابل دروغ مقاومت ندارد، و مى بينيم جوان‌ها نماز مى خوانند، اما با ديدن يك عكس، تمام قوايشان به لرزه مى افتد و بيچاره مى شوند. براي اين كه در آن‌ها چنين مقاومتي وجود ندارد. مى بينيم كه ما به مكه مى رويم و برمى گرديم، دو مرتبه دست ربا را مى بوسيم و آن را روى چشممان مى گذاريم؛ به مشهد و كربلا مى رويم، و دو كيلو هم اشك مى ريزيم، امّا وقتى برمى گرديم، باز شش بعد از ظهر تا دوازده شب، پاى رقص تلويزيون، مست مى شويم؛ مي‌ببينيم مقاومت نداريم؛ چون توبه نكرديم، پس از خود مي‌پرسيم اين مكه براى ما چه كرد؟ اگر از دكتر بپرسيم كه چرا من همۀ داروهايي اين نسخه را به صورت كامل خوردم، ولى باز هم پهلويم درد مى كند، او جواب مي‌دهد: اگر مى خواهيد خوب شويد، به لندن برويد. تمام اين قرص‌هايي كه من به تو دادم، قرص مُسكِّن بود و اثر درماني نداشت. وقتى كه قوا، توان و نيروى شربت و قرص مُسكِّن تمام شد، درد دوباره شروع مى شود؛ مكه يك ماه مُسكِّن است. اگر من به مكه رفتم و نمرود مرا در آتش انداخت و من سوختم، مشخص مى شود مكۀ من مكۀ ابراهيمى نبوده و الا اگر من به مكۀ ابراهيمى رفته بودم و برمى گشتم، ديگر معنا نداشت آتش من را بسوزاند. مگر خدا در قرآن مجيد نفرموده:

}وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنا.{ [5]

قدم كسى وارد خانه من بشود، ايمن از عذاب است.

و چه عذابى بدتر از عذاب گناهان كبيره عذاب‌ساز است. چرا من ايمن نشدم؟ آيا خدا دروغ گفته يا مكۀ من اشتباه بوده؟ مسلم است كه مكۀ من اشتباه بوده. آن مكه رفتن، تنها مُسَكِّن بوده. اگر زيارت امام هشتم عليه السلام زيارتي ريشه دار و واقعى بود، من مثل زكريا بن آدم [6]مى شدم، يا اگر در بقيع با امام صادق عليه السلام بيعت كرده بودم، خوب شده بودم و مثل محمد بن سنان[7]، يا ابن ابى‌عمير[8] شده بودم، و يا اگر روحانى بودم، هشام بن حكم[9] شده بودم. مملكت هارون الرشيد[10] از مرزهاى دريايى شمال و جنوب تا مرزهاى دريايى مغرب و مشرق و مرزهاى خشكى در برابر زبان حق گو و قواى بيداركننده وجود اين روحانى، خواب راحت نداشت. دشمن مى دانست كه با اين همه قوا در مقابل آن زبان حق گو نمى تواند مقاومت كند. امّا وقتى من دستم داخل جيبم بود و بيعت نكردم و دستم به طرف امام صادق عليه السلام دراز نشد. وقتى من به مكه رفتم و برگشتم، و در آن جا چه نمازهايى خواندم، به ويژه در مقام ابراهيم، ولي حالا كه برمى گردم، به من مى گويند: چطور بود؟ و من مى گويم: مثلاً بيست و دو هزار تومان نماز خواندم. چنين نمازي نمى تواند جلوى مرا بگيرد. آن نماز، مساوى با همان دلار و اسكناس است و نمازى است با ريشۀ ماديت. اين نماز، نماز اسماعيل‌گونه نيست، و الا به ابراهيم گفته بودم: }سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ{. [11] مگر خداوند در قرآن نمى گويد، ابراهيم[12]پدر تمام مردان بزرگ شايسته و صالح است؟ مگر من فرزند ابراهيم نيستم؟ پس چرا به ابراهيم نگفتم، اگر خدا سر مرا هم بخواهد، من حاضرم سرم را بدهم؟ پس چرا من رفتم و برگشتم اما نه تنها سرت را ندادم، بلكه هر چه سر و راز بود، به شياطين انس و جنى تحويل دادم؟

اميرمؤمنانعليه السلام مى گويد: توبه، تمام روزنه ها را در مقابل دشمن مى بندد، دشمن ديگر نمى تواند كار كند؛ هم‌چنين حضرت مي‌گويد: «وَ لَا شَفِيعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ»[13]: هيچ ملتى، بالاتر از توبه، شفاعت‌كننده اى براى نجات خود از سقوط در پيشگاۀ خدا ندارد، هيچ شفيع، قدرت و قوتى.

آن وقت توبه را توضيح مى دهد و مى گويد: توبه لباسي است كه انسان مى خواهد آن را بپوشد، بعد از اين كه به زندگى نكبت بار خود آگاهى پيدا كرد و بعد از آگاهى به اين كه }عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّار{ [14] بر لب پرتگاۀ جهنم و بيدادگرى است، بر لب پرتگاۀ جهنم گناه و نظام طبقاتى ظالمانه. با وجود چنين آگاهى، حالا اين انسان مى خواهد با توبه، لباسى براى خود نسبت به زندگى خلاف بدوزد؛ اين خياط آگاه مى خواهد حصن حصين و محكمى براى خود درست كند كه اگردشمن بخواهد با همۀ گلوله‌هاي موجود در لوله تفنگش به سمت او شليك كند، اين لباس، ضد گلوله باشد، و نه چشم، نه گوش و نه دهان، و نه دست و پا، هيچ كدام، از اين گلوله‌ها آسيب نبينند. مانند انسانى كه در ماشين ضدگلوله مى نشيند، در ايام جنگ هم اگر بخواهد مي‌تواند از وسط ارتش دشمن رد شود؛ چون تمام گلوله هايي را كه دشمن به سمت او شليك مي‌كند، مفيد نخواهد بود؛ زيرا اين گلوله‌ها به ماشين مى خورد، ولى نتيجه‌اي ندارد. توبه براي انسان، به مانند آن لباس و ماشين ضد گلوله عمل مي‌كند؛ امّا بدون توبه، ما انسان‌ها چنين نيستم و بسيار آسيب‌پذيريم، و اگر توبه نباشد، آبروى انسان مى ريزد؛ بلكه ما بايد توبه كنيم و بگذاريم، آبروى دشمن، آبروى شيطان و آبروى اين رفيق ترياكى بريزد. ما چرا آبروى انسانى خود را به دست اين شيطان انسى بدهيم و بعد با كمال ميل به دشمن بگوييم مرا با هر گلوله‌اي كه دارى، گلوله‌باران كن، و چنين جرأتي، واقعاً جاي شگفتي دارد. مگر ما انسان نيستيم؟ مگر از اصابت اين گلوله‌ها به بدنمان دردمان نمى گيرد و ناراحت نمى شويم. باز هم به خودم مى گويم تا به كسى برنخورد. چرا خودم را نصيحت نكنم:

}يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ.{ [15]

گفته‌‌اند، اول به خودتان بگوييد، و ما چنين مي‌كنيم و اول به خودمان بگوييم. چنين نصيحت‌كردني بهتر است. البته، حالا كه تعدادى آزادانه آمدند و اكنون دارند اين نصايح را مى شنوند، ما خاك كف پايشان را هم بر روى سرمان مى ريزيم كه چطور شده در اين دنياى جنايت بارِ فاسد، اين افراد به دنبال خدا و پيغمبرصلى الله عليه وآله و قرآن آمدند.

 

مرحلۀ اول توبه

مرز اول توبه، براى اين كه جلوى دشمن را ببندد، عبارت است از اراده، عزم و تصميم بر ترك گناه، اراده اى كه خود اميرمؤمنان عليه السلام در نهج‌البلاغه صاحب اين اراده را چنين تعريف مى كند. البته، حضرت آن را به شكل ظاهرى تعريف نمى كند و مى گويد: «كَالْجَبَلِ الرَّاسِخِ لَا تُحَرِّكُهُ الْقَوَاصِفُ، وَ لَا تُزيلُهُ الْعَوَاصِفُ.»[16]حتماً منظور مولا از مسألۀ «كَالْجَبَلِ الرَّاسِخِ»، عزم و اراده مؤمن است. حضرت مى گويد: اين اراده، اراده اى است كه مؤمن در برابر هر خطري كه مى خواهد در دنيا متوجّه او شود، با آن، مثل كوه مي‌ايستد. با اين ايستادگي، آبروى خطر را مى ريزد و آن خطر نمي‌تواند به او هيچ آسيبي برساند؛ همان اراده اى كه زن فرعون[17] كرد. ما كه مَرديم، بايد چنين اراده‌اي داشته باشيم، اراده اى كه زن فرعون كرد، با اين كه خطر زيادي هم متوجّه او بود. امّا همان‌طوري كه در قرآن آمده، اين زن با چنين اراده‌اي، آبروى فرعون و قواى او را از بين ‌برد، و قواى فرعون و خود فرعون بعد از مدت كوتاهى، در رود نيل غرق شدند.[18]ولي وقتى كتاب خدا مى خواهد چهرۀ زن فرعون را نشان دهد، پروردگار مى فرمايد: اين زن در پيشگاۀ من غرق در عنايت است، و نه تنها هيچ خطرى متوجّه او نشد، بلكه به آبروى او هم اضافه شد. اين سرنوشت استقامت اراده، عزم و تصميم انسان مومن است.

 

نمونه اى از امير احمد بن عبدالله خُجِستانى [19]

مردى مى گويد: به ديدن امير احمد بن عبد الله خجستانى كه امير ماوراء‌النهر شده بود، رفتم. هر چند من هنوز از اين اتفاق در تعجّب بودم. چون من قبلاً با او رفيق بودم. او پيش از امارت، شغل حمّالى داشت؛ اما نمي‌دانم ناگهان چه شد، اين آدم رفت و امير ماوراء‌النهر شد. ماوراء‌النهر اكنون قطعه بزرگى از روسيه است و خراسان ما هم قبلاً جزء ماوراء‌النهر بود. اصلاً اين سرزمين براي خود مملكتى بود.

آن مرد مي‌گويد: اجازه گرفتم و به ملاقاتش رفتم، و به او گفتم: شما مگر حمال نبوديد؟ اميرگفت: بودم. گفتم: پس شما از كجا به امارت ماوراء‌النهر رسيديد؟ اميرگفت: يك روز ديوان حنظله بادغيسي را برداشتم و مطالعه كردم. در آن ديوان يك رباعى توجّه مرا به خود جلب كرد. اين رباعى براى من چنان اراده‌اي ساخت كه من از حمالى به امارت ماوراء‌النهر رسيدم. آن رباعي اين بود:

مهترى گر بكام شير در است شو خطركن ز كام شير بجوى

يا بزرگى و ناز و نعمت و جاه يا چو مردانت مرگ روياروى

حنظله بادغيسي[20]

مهترى، بزرگى، عظمت، كرامت، آقايى، گر به كام شير دراست؛ يعني اگر خدا عظمت را در بيخ حلق شير قرار داده، در حالي كه دهان شير براي درندگي باز است، تو اگر مردى، از قيافه و از دهان شير نترس، و از باز بودن كام شير وحشت نكن، وبه تعبيري، يا در راه هدف استقامت كن، و به هدف برس، و يا اگر نتوانستى به آن هدف عالى برسى، زنده نباش. وگرنه اگر زنده ماندى، آدم نيستى. همين است كه علي عليه السلام مى فرمايد: اگر روزگارى مى آيد كه تمام قواى معنوي‌تان ضعيف شود، براي‌تان زيرِ زمين، از روى زمين بهتر است[21]؛ يعنى آن وقت ديگر چرا زنده هستيد؟ زنده بودنِ آن وقت، خجالت دارد. انسان باشد و سفره هم جلوي او پهن باشد و آسمان با اين گستردگى با اين همه سحاب، كهكشان و ستارگان بالاى سرش باشد و او لحظه‌اي نتواند در اين دنياى گسترده راحت باشد و نتواند از نعمت هاى عالم استفاده كند. امير گفت: اراده مرا هشيار كرد كه انسان هستم، و اين شد كه من حمال، چهل سال اراده كردم و به امارت ماوراء‌النهر رسيدم.

البته، اين جا مناسب است نكته مهمي را به نقل از اميرمؤمنان عليه السلام يادآور شوم كه اگر انساني به امارات و حكومت رسيد، لازم است كه زندگي خود را به انسان‌هاي فروتر نزديك كند. علاء بن زياد حارثي دربارۀ برادرش، عاصم بن زياد، كه زندگي را بر خود سخت مي‌گرفت، به اميرمؤمنان عليه السلام شكايت برد. حضرت او را از داشتن چنين رويه‌اي در زندگي پرهيز داد و گفت، داشتن چنين رويه‌اي، وظيفۀ الهي امامان حق بوده و آن‌ها بايد در مسايل دنيايى، در خانه و خوراك، لباس و كفش، و ماشين و مركب، هميشه به پايين دست خود نگاه كنند، تا بر فقراي امت، تحمّل فقر سخت نشود.[22]

 

به هر حال، داشتن ارادۀ قوي براي رسيدن به مقام‌هاي عالي، چه در دنيا و چه در آخرت، لازم است و توقف و سكون در اين مسير حرام است؛ به خدا سوگند، خود را در آغوش دشمن جنى و انسى انداختن، خيانت به انسانيت است؛ فكر كنيم و زندگى كنيم؛ بيدار باشيم و زندگى كنيم.

 

 

 

پی نوشت ها:

 

1. برنامه‌هاي مبغوض حق كه خداوند متعال نسبت به آن‌ها اعلام نفرت كرده عبارتند از:

يك ـ اسراف: «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ» (انعام: 141)، «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ» (اعراف: 31).

دو ـ فساد: «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ »(قصص:77)، «وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ »(بقره 205)، «وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ» (مائده64).

سه ـ استكبار: «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرينَ» (نحل 23:)، و هم‌چنين: «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» (لقمان: 18)، «وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ»(حديد:23)، «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً» (نساء:36).

چهار ـ ظلم: «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمينَ» (شورى:40)، «وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمينَ» (]آل‌عمران :57)، (وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمينَ »(آل‌عمران: 140)، و هم‌چنين: «إِنَّهُ لايُحِبُّ الْمُعْتَدينَ»(اعراف: 55)، « إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ» (بقره: 190) ، «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ» (مائده:87).

پنج ـ خيانت: «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنينَ» (انفال58:)، «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ» (حج: 38)،« إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ خَوَّاناً أَثيماً»(نساء:107).

شش ـ كفر: «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ» (روم:45)، «وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثيمٍ» (بقره: 276)، «فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ» (آل‌عمران :32).

هفت ـ فرح(خوشحالي غير منطقي): «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ» (قصص76).

2. آل‌عمران : 146.

3. اشاره به آيۀ نود و هشتم سورۀ يونس: «فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا

آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حينٍ.»

در صفحات 56 و57 جلد سوم تفسير برهان، در بارۀ اين آيه چنين آمده است:

ـ عن أبي بصير، قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام لأي علة صرف الله عز و جل العذاب عن قوم يونس و قد أظلهم، و لم يفعل ذلك بغيرهم من الأمم؟

فقال: «لأنه كان في علم الله عز و جل أنه سيصرفه عنهم لتوبتهم، و إنما ترك إخبار يونس بذلك، لأنه عز و جل أراد أن يفرغه لعبادته في بطن الحوت، فيستوجب بذلك ثوابه و كرامته.»

4. نهج البلاغۀ صبحى صالح، صفحۀ 549 ـ 550 ، حكمت417:

و قال عليه السلام لقائل قال بحضرته: «أستغفر اللَّه»: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ أَ تَدْرِي مَا الِاسْتِغْفَارُ؟ الِاسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّيِّينَ، وَ هُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَانٍ: أَوَّلُهَا النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى، وَ الثَّانِي الْعَزْمُ عَلَى تَرْكِ الْعَوْدِ إِلَيْهِ أَبَداً، وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى الْمَخْلُوقِينَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ أَمْلَسَ لَيْسَ عَلَيْكَ تَبِعَةٌ، وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى كُلِّ فَرِيضَةٍ عَلَيْكَ، ضَيَّعْتَهَا فَتُؤَدِّيَ حَقَّهَا، وَ الْخَامِسُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِي نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذِيبَهُ بِالْأَحْزَانِ حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ وَ يَنْشَأَ بَيْنَهُمَا لَحْمٌ جَدِيدٌ، السَّادِسُ أَنْ تُذِيقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ كَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَةَ الْمَعْصِيَةِ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ.»

5. آل‌عمران: 97.

6. زكريا بن آدم بن عبد الله بن سعد الأشعري القمي: يظهر من بعض روايات الكشي الآتية انه يكنى أبا يحيى و هو مدفون بقم و قبره مشهور يزار و يتبرك به. قال الشيخ في رجاله في أصحاب الصادق عليه السلام: زكريا بن آدم القمي و كذلك في أصحاب الرضا و أصحاب الجواد عليه السلام. ما رواه الكشي في حقه: قال في ترجمة صفوان و محمد بن سنان و زكريا بن آدم: عن أبي طالب عبد الله بن الصلت القمي دخلت على أبي جعفر الثاني في آخر عمره فسمعته يقول جزى الله صفوان بن يحيى و محمد بن سنان و زكريا بن آدم عني خيرا فقد وفوا لي الحديث. عن سعد بن عبد الله عن محمد بن عيسى عن احمد بن الوليد عن علي بن المسيب قلت للرضا عليه السلام شقتي بعيدة و لست أصل إليك في كل وقت [فعمن ] فممن آخذ معالم ديني؟ فقال: من زكريا بن آدم القمي المأمون على الدين و الدنيا.

أعيان الشيعة، ج 7، ص62 ـ 63 با تلخيص

7. محمد بن الحسن بن سنان: أبو جعفر الزاهري الكوفي. روى عن: أبي إسماعيل القمّاط، و أبي سعيد المكاري، و ابن بكير، و عبد الله ابن مسكان، و أبان بن عثمان، ..... عدّ من أصحاب الكاظم، و الرضا، و الجواد عليهم السلام ، و أخذ الحديث و الفقه عن الامامين الرضا، و الجواد عليها السلام ، و روى عنهما له مسائل عن الامام الرضا عليه السلام معروفة، و رسالة أبي جعفر الجواد عليه السلام إلى أهل البصرة روي أن الامام الجواد عليه السلام ذكره بخيرٍ، و قال: ما خالفاني (هو و صفوان بن يحيى) قط، جزاهما الله عنّي خيراً. له كتب منها: الطرائف، الاظلة، المكاسب، الحج، الصيد و الذبائح، الشراء و البيع، الوصيّة، النوادر. جاء في اسناد كثيرٍ من روايات أهل البيت عليهم السلام تبلغ سبعمائة و سبعة و تسعين مورداً. توفّي سنة عشرين و مائتين.

موسوعةطبقات الفقهاء، ج 3، ص491، با تلخيص

8. محمد بن أبي عمير زياد بن عيسى الازديّ بالولاء: الفقيه الربّانيّ أبو أحمد البغداديّ، أحد الستة أصحاب الكاظم، و الرضا عليها السلام الذين أجمعت الشيعة على تصديقهم و الإِقرار لهم بالفقه و هو من المكثرين في الحديث، و في الفقه، فقد وقع في اسناد كثير من الروايات عن أئمّة أهل البيت عليهم السلام في الكتب الأَربعة، تبلغ أكثر من خمسة آلاف و ثلاثمائة و ستين مورداً. كان جلداً في عقيدته، صابراً على الاذى في دينه، حُبس في أيام هارون الرشيد ليدلّ على مواضع الشيعة و أصحاب الامام الكاظم عليه السلام وضُرب مائة سوط و لبث في السجن أربع سنين. لابن أبي عمير كما ذكرنا كتب كثيرة، تلف معظمها، و مما بقي له منها: المغازي، الكفر و الإِيمان، البَداء، الاحتجاج في الامامة، الحجّ، فضائل الحجّ، المتعة، الاستطاعة، الملاحم، الصلاة، مناسك الحجّ، الصيام، اختلاف الحديث، المعارف، التوحيد، النكاح، الطلاق، الرضاع، يوم و ليلة، و مسائله عن الرضا عليه السلام. توفّي ابن أبي عمير سنة سبع عشرة و مائتين. موسوعةطبقات الفقهاء، ج 3، ص503 ـ 506، با تلخيص

9. هشام بن الحكم الكنديّ بالولاء: المتكلّم الفقيه أبو محمد. مولده بالكوفة، و منشؤه واسط، و تجارته بغداد ثم انتقل إليها في آخر عمره. كان متكلّماً حاذقاً، و مناظراً قديراً، مبرّزاً في الفقه و الحديث، مقدماً في التفسير و سائر العلوم. و هو أحد الاعلام الذين تأخذ عنهم الامامية الحلال و الحرام و الفتيا و الاحكام. و كان من تلاميذ الامام الصادق عليه السلام و من خواص ولده موسى الكاظم عليه السلام. أخذ عنهما العلم و روى عنهما أحاديث كثيرة في مختلف الاحكام، و قد وقع في اسناد كثير من الروايات عن أهل البيت عليهم السلام تبلغ مائة و سبعة و ستين مورداً. رويت له مدائح جليلة من الأَئمّة عليهم السلام و هو ممن فتق الكلام في الامامة. قد عُرف بمناظراته في الامامة و انتصاره لمذهب أهل البيت عليهم السلام . لهشام بن الحكم مؤلفات كثيرة، و ذكر له ابن النديم خمسة و عشرين كتاباً. و من كتبه: علل التحريم، الفرائض، الالفاظ، التوحيد، الرد على من قال بإمامة المفضول، الرد على ارسطوطاليس... ذكر ابن شعبة الحرّاني وصية للِامام موسى بن جعفر الكاظم عليه السلام إلى هشام ابن الحكم. قيل: توفي في سنة تسع و سبعين و مائة. موسوعةطبقات الفقهاء، ج 2، ص599 ـ 602 با تلخيص

10. هارون الرشید، خلیفه عباسی (193 ـ 170ﻫ ق): او یکی از سفّاک‌ترین و عیّاش‌ترین خلفای عباسی بود که در طول زندگی ننگین خود، چند صد نفر از فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام را کشت. عیاشی‌های هارون و خرج‌های گزاف او برای به چنگ آوردن کنیزان زیبا و دلبر، مشهور است؛ از جمله آن که عاشق کنیز برادرش شد و با ترفندی او را به‌دست آورد و در همان شب اول، صد هزار دینار طلا به وی داد. قبیح‌ترین عمل هارون در زمان خلافتش، به شهادت رساندن حضرت امام موسی کاظم علیه السلام بود که در نهایت سنگ‌دلی و بی‌شرمی انجام گرفت و لعنت خدا و رسولش را برای خود تا ابد خرید. منبع: دانشنامۀ رشد، با تلخيص.

11. صافات: 102.

12. ابراهیم عليه السلام ملقب به خلیل الله: خلیل الرحمن و ابوالانبیاء (پدر پیامبران)، دومین پیامبر اولوالعزم (بزرگ و نستوه) بعد از نوح عليه السلام است. او جد بزرگ عرب‌ها، از طریق پسرش اسماعیل، و نیز جد بنی اسرائیل، از طریق پسر دیگرش اسحاق عليه السلام است. چهاردهمین سوره قرآن مجید به نام اوست. قرآن به پیوند معنوی و عمیق حضرت رسول صلّي الله عليه و آله وسلّم و دین اسلام، با حضرت ابراهیم عليه السلام تصریح کرده است (آل عمران، 68 ـ حج، 78). سلوک معنوی و ایمانی ابراهیم عليه السلام از سرگشتگی تا توحید راسخ و شامخ ، از برجسته ترین و زیباترین پدیده های تاریخ ادیان است به ویژه که حضرت ابراهیم عليه السلام در هر سه دین توحیدی، یهودیت ، مسیحیت و اسلام، بسیار محترم است و این ادیان را به نام او ادیان ابراهیمی می‌نامند. نمرود که پادشاه ظالم و بی ایمان زمان او بود همواره با او مبارزه و مجادله می کرد و سرانجام ابراهیم عليه السلام را به آتش انداخت، اما به امر الهی آتش بر او سرد و سلام و به اصطلاح گلستان شد. او طبق رؤیای صادقه‌ای، عزم قربانی کردن فرزندش اسماعیل (و به قولی اسحاق) را نمود ولی درست در لحظه اجرای عمل قربانی، فرشته ای از سوی خداوند برای او بشارت آورد که در این امتحان الهی پیروز شده است و مانع ذبح فرزند او اسماعیل شد (صافات، 101- 107). از جمله کارهای بزرگ این پیامبر اولو العزم، بنا گذاردن خانه کعبه است. مقبره او در جایی بنا شد که امروزه شهر الخلیل (در فلسطین) است. منبع: سايت تبيان..

13. نهج البلاغه( فيض الاسلام)، ص1260، كلام 363.

14. آل‌عمران : 103.

15. تحريم : 6: اى مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشى كه هيزم آن انسان ها و سنگ ها است حفظ كنيد. بر آن فرشتگانى خشن و سخت گير گمارده شده اند كه از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمى كنند، و آنچه را به آن مأمورند، همواره انجام مى دهند.

16. تمام نهج البلاغة، ص261، امّا در نهج‌البلاغۀ فيض الاسلام، خطبه27، ص121، عبارات "الراسخ" نيامده است: «كَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّكُهُ الْقَوَاصِفُ وَ لَا تُزِيلُهُ الْعَوَاصِفُۀ.» در شرح اين سخن حضرت در كتاب پيام امام شرح تازه و جامعى بر نهج البلاغه، ج1، ص490 آمده است:

در حديث ديگرى از پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم مى خوانيم: «المؤمن اشدّ فى دينه من الجبال الرّاسية و ذلك انّ الجبل قد ينحت منه و المؤمن لا يقدر احد على ان ينحت من دينه شيئا، مؤمن، در دينش از كوههاى پا بر جا محكم‌تر است؛ چرا كه كوه را گاهى مى تراشند، ولى از دين مؤمن چيزى كم و تراشيده نمى شود.

17. منظور از زن فرعون، آسیه بنت مزاحم است. آسیه، دختر «مزاحم» و همسر فرعون، مخفیانه به حضرت موسی علیه السلام ایمان آورده بود، ولی در دستگاه پرقدرت فرعون چه کسی می‌توانست جرأت ایمان به خدا داشته باشد. وقتی فرعون همسر حزقیل ( مؤمن آل فرعون ) را به قتل رساند، آسیه دید ملائکۀ الهی روح آن زن را به سوی آسمان بالا می برند. لذا ایمان و یقینش زیادتر شد. وقتی فرعون، سرمستانه از کشتن حزقیل خبر آورد، آسیه با کمال تعجب گفت: وای بر تو ای فرعون! چگونه در مقابل پروردگار، جرأت و جسارت پیدا کردی؟! فرعون که انتظار شنیدن چنین کلماتی را از همسر خود نداشت، گفت: نکند مانند موسی دیوانه شده‌ ای!؟ آسیه گفت: نه، من دیوانه نشده ام، بلکه به پروردگار خودم و پروردگار تو و پروردگار همه عالمیان ایمان آورده ام! فرعون مادر آسیه را فرا خواند و به او گفت: دخترت دیوانه شده. قسم می خورم که او را می کشم، مگر این که به خدای موسی کافر گردد. مادر آسیه از آسیه خواست با ف000000رعون موافقت کند. اما آسیه نپذیرفت و گفت: هرگز به خدا کفر نمی ورزم. فرعون هم دستور داد او را به چهار میخ بکشند و روی سینه اش سنگ بزرگ آسیاب قرار دهند. هنگامی که آسیه را شکنجه می دادند ،حضرت موسی علیه السلام از آن محل عبور کرد. آسیه با انگشت خود اشاره کرد و شکایت نمود. حضرت موسی علیه السلام دعا کرد و خداوند درد را از بدن آسیه برطرف کرد. آسیه در لحظات آخر عمر می گفت: خدایا! برای من خانه ای نزد خودت بنا کن. به او وحی شد که سرش را بالا بیاورد. آسیه سر به آسمان بلند کرد دید در بهشت خانه ای از دُر برای او ساخته شده. پس خشنود شد و خندید. فرعون که او را نگاه می‌کرد گفت:«ببینید این دیوانگی را! شکنجه اش می‌دهند و او می خندد.» سربازان فرعون، آن قدر آسیه را شکنجه دادند تا روحش به آسمان پر کشید و درگذشت(بحار الانوار، ج 13، ص 164ـ تفسیر المیزان، ج 19، ص 401). منبع دانشنامۀ رشد

18. داستان غرق شدن فرعون به امر خدا، در آيات متعددي از قرآن كريم آمده است، مانند: بقره: 50 ـ انفال: 54 ـ يونس: 90 ـ اسراء: 103ـ شعراء: 65ـ عنكبوت: 40 ـ زخرف: 55 ـ دخان: 24.

19. احمد بن عبداللّه خُجِستاني: از امراي طاهريه بود و بعد از انقراض طاهريان به دست صفاريه، او به خدمت صفاريه پيوست و از حسن تدبير و فرط کفايت خود، به مقامات عالي رسيد و بر اغلب بلاد خراسان مستولي گشت تا آن جا که با عمروبن الليث در نيشابور مصاف داده، او را بشکست و قصد فتح عراق کرد و دراهم ودنانير به نام خويش سکه زد، ولي اجل به زودي هواي استبداد را از دماغش بيرون برده، در سنه 268 ﻫ.ق. به دست غلامان خود در نيشابور کشته شد و فتنۀ او بخوابيد و مدت تغلّب او هشت سال بود. (از حواشي دکتر معين بر چهارمقاله نظامي عروضي ص69).

منبع: لغت‌نامۀ دهخدا

20. حنظله بادغيسي: از حکيمان و شاعران است. مجمع الفصحاء آرد: وي از متقدمين حکما و متکلمين و صاحب ابيات متين است. ظهورش در روزگار آل‌ليث صفار بود و در عهد آل طاهر، شعر فارسي ظاهر نمود. اگرچه آل‌طاهرمعتقد به شعر فارسي نبوده‌اند و در آن وقت هيچ کس صاحب اين طرز زيبا نشده. حکيم بناي گفتن شعر فارسي گذاشته و در اين فن لواي مسلميت برافراشته و بر همه مقدم بود، مگر بر ابوالعباس مروي. ظهور وي در مائه ثانيه از هجرت بود. معاصرين وي، محمود وراق و فيروز مشرقي بوده‌اند. وفاتش در سنه 219 ﻫ.ق. بوده است.

فرهنگ دهخدا با تلخيص

21. اشاره به اين سخن حضرت علي عليه السلام: «فَالْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ وَ الْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِين »(نهج‌البلاغۀ صبحى صالح، كلام51، ص 88)

 

22. بهج الصباغة في شرح نهج البلاغة، ج 6، ص367 ـ 368، خطبۀ209: و من كلام له عليه السلام بالبصرة، و قد دخل على العلاء بن زياد الحارثي، و هو من أصحابه يعوده، فلما رأى سعة داره قال: مَا كُنْتَ تَصْنَعُ بِسِعَةِ هَذِهِ الدَّارِ فِي الدُّنْيَا أَمَا أَنْتَ إِلَيْهَا فِي الْآخِرَةِ كُنْتَ أَحْوَجَ وَ بَلَى إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ وَ تَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ فَقَالَ لَهُ الْعَلَاءُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَشْكُو إِلَيْكَ أَخِي عَاصِمَ بْنَ زِيَادٍ. قَالَ: وَ مَا لَهُ؟ قَالَ: لَبِسَ الْعَبَاءَةَ وَ تَخَلَّى عَنِ الدُّنْيَا. قَالَ: عَلَيَّ بِهِ. فَلَمَّا جَاءَ قَالَ: يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ. أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَ وَلَدَكَ؟ أَ تَرَى اللَّهَ أَحَلَّ لَكَ الطَّيِّبَاتِ وَ هُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا؟ أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ؟ قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! هَذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَ جُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ؟ قَالَ: وَيْحَكَ إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ. إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ.

 

ادامه دارد . . .


منبع : پایگاه عرفان
0
100% (نفر 1)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

جایگاه حقیقی انسان در آیات و روایات
ارزش شیعه در کلام اهل‌بیت(علیهم‌السلام)
خاطره مردان مخلص خدا
مصاديق منعمين در قرآن
چند روايت عجيب در مورد پدر و مادر
امر و نهی واجب پروردگار بر مردم مؤمن
تاريكى‏اى كه متعلق به مادر بود
حل مشكل مردم، ارزشى بالاتر از ده عمره رجبيه
خلاصة مباحث ماه مبارک
استقامت مؤمن در برابر تحريكات‏

بیشترین بازدید این مجموعه

استقامت مؤمن در برابر تحريكات‏
رفع حجاب‏ها با ايمان و تقواى مستمر
د. آموزگار زينب‏
ردّ ادعاى كهنگى دين اسلام‏
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
شب قدر
ماهيت انسان
خاطره مردان مخلص خدا
شکیبایی در برابر مشکلات - جلسه نوزدهم - (متن کامل + ...
امر و نهی واجب پروردگار بر مردم مؤمن

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^