نشانه هاى دينداران واقعى
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلاۀ و السلام على محمّد و اهلبيته الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين
پيش از ورود به كلاس تربيتي امام عليعليه السلام لازم است به شايستگي علمي اين مربي بشريت اشاره كنيم. البته، بيان اين شايستگي علمي يا بايد از زبان وجودي برتر از او باشد يا به زبان خودش. او در معرّفي بخشي از توان علمياش به ابنعباس كه از شاگردان برجسته او به شمار ميرود[1]، ميگويد:
پسر عباس! اگر براي تشكيل كلاس شرح و تفسير قرآن، افراد زود فهمي را بيابم، و من سورۀ حمد را كه تنها هفت آيه بيشتر ندارد، براي موضوع تدريسم انتخاب كنم، و اين افراد از شروع اين كلاس تا پايانش، همۀ مطالبي را كه من ميگويم، بنويسند، وزن اين يادادشتها چنان سنگين ميشد كه با آن ميتوانستم هفتاد شتر قوي را گرانبار كنم.[2]
اين تعريفي كه علي از خود ميكند، نشان ميدهد كه اين مغز متفكّر به طور مستقيم از چشمة بى نهايت ربانى فيض مى گرفت تا آن را به من و شما برساند و درخت وجودمان را در اين عالم، پرمحصول كند. براي همين به حقيقت بايد گفت: دل بريدن از على عليه السلام، يعنى خشكاندن درخت وجود از آبنوش تمام معانى عالى.
اين مربي بزرگ، در كلاس تربيتي كه براي امام حسن عليه السلام تشكيل داده بود، يازده نشانۀ دينداران را تبيين كرده[3] كه ما اگر دينداري خود را با اين نشانهها بسنجيم و آنها را در خود ببينيم، به دستاوردي خواهيم رسيد كه حضرت در پايان بيان اين نشانهها، به چنين دينداراني بشارت آن را داده است، و اگر چنين نباشد و ما ببنيم برخي از اين نشانهها در وجود ما نيست، به همان نسبت هم در دينداري ما كمبود وجود دارد و ما از اين نظر در زندگي دچار بينظمي هستيم و در برنامۀ حياتيمان گرفتاريم.
براي همين اين كلاس، بهترين كلاس تربيتى براي ما است و محلي ميباشد براى درمان كردن دردهايى كه به خاطر كمبود برنامه هاى الهى در ما وجود دارد. بعد از شنيدن گفته هاى چنين انسانى و با چنان مغز مستقيم و با چنان زبانى كه توضيح خواسته هاى خداست، ما خواهيم توانست به درمان خود بپردازيم.
نشانه هاى دينداران
«إِنَّ لِأَهْلِ الدِّينِ عَلَامَاتٍ يُعْرَفُونَ بِهَا»: هر گاه خواستيد وابستگان به خدا، انبيا، ائمه و وابستگان به دين، اهل سعادت و سلامت را بشناسيد، بايد اين نشانههاي يازدهگانه را در آنها مشاهده كنيد. وجود اين نشانهها در آنان، نشان مي دهد كه ريشة وجود آنها در سرزمين نبوت و مكتب الهى زنده است، و آنها براى به ثمر رساندن انسانيت خود، مشغول به فعاليت هستند. چنين كساني را با اين نشانهها بشناسيد:
نشانۀ اول : راستى درسخن
نشانة اول آنها، «صِدْقَ الْحَدِيثِ» است؛ آنها زبانى راستگو دارند؛ زبانى دارند كه با دروغ، كه در اسلام خيانت و جنايت است، ارتباطى ندارد. دروغگو يعنى آدم ضعيفالنفس، ترسو، وجود بى شخصيت، و كسى كه پيوند خود را از اصالتش بريده است. در رأس راستگويان عالم، پيغمبران خدا هستند. قرآن مجيد مى فرمايد: در بازار قيامت، برنامه اى كه منفعتي سرشار را نصيب زنده شدگان مى كند، راستى است: }هذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ{ [4]؛ يعنى آنها در تمام برنامه ها راستگو هستند. انسانهاى راستگويي كه به زن، فرزند و به اجتماع راست مى گويند و در تمام شؤون حيات، افرادي مورد اطمينان هستند. آنان از نظر زبان، افراد راستگوي داراى صداقت و زبان مستقيم هستند. اين نشانة اول، دينداران است.[5]
نشانۀ دوم : اداى امانت
دومين نشانهاي كه در دينداران ديده مى شود، «أَدَاءَ الْأَمَانَةِ» است؛ محال است كه آنها به امانت خيانت كنند؛ آنها افرادي هستند كه تمام وجودشان را امانت خدا مى دانند و نسبت به چشم، گوش، دست، پا، شهوت و شكم خود خاين نيستند: }إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً.{[6]
خدا مى گويد: من امانت قانونى و شرعى خود را بر همۀ عالم عرضه كردم و تنها قوة پذيرش انسان امانت من را پذيرفت، و اين چنين شد كه انسان خود را امانت دار خدا مى داند و دينداران اين ويژگي انسان بودن خود را نشان ميدهند. آنان نسبت به امانت خلق هم انسانهايي مستقيم هستند و اگر ميليونها و ميلياردها تومان پول نزد آنان امانت گذاشته شود، اين وابستگان به خدا، بين آن پولهاي آن چناني و پر كاهي فرقي نمى گذارند، يعنى خود را نسبت به چنين مالي هيچكاره مى دانند؛ معنايى ندارد كه اصلاً به فكرشان خطور كند نسبت به اين پول دستدرازى كنند.
روايتي را ابوذر نقل كرده كه عثمان بن عفان، خليفة سوم اهل تسنن، هم در نقل اين روايت با او شريك بوده و آن را تأييد نموده است:
شبي يك درهم به عنوان صدقه پيش پيغمبر امانت بود، رسولالله صلّى الله عليه و آله و سلّم از ترس اين كه مبادا بميرد و ورثهاش آن را از اموال مورثي به حساب آورند، شب را در حزن و وحشت به سر برد تا اين كه صبح فردايش آن يك درهم را صدقه داد و آرام گرفت و خيال خود را راحت كرد. اين رفتار حضرت، گوياي حساسيت دين نسبت به امانت است.[7]
زينالعابدين عليه السلام مى فرمايد: اگر خنجرى كه سر پدرم را در كربلا جدا كرد، در مملكت قيمت پيدا كند و عتيقه شود و قيمت آن هم خيلى بالا رود، و شمر آن را نزد من به امانت بگذارد، والله روز خواستن آن امانت، آن را سالم به او پس مى دهم.[8] اين منش، مكتب دين است، هر چند امروز در جهان خيليها دارند به امانت خيانت مى كنند، و بالاخره تمدّن فعلي بشر با چنين منشهاي غلطي سقوط مى كند و الان هم دارد سقوط مينمايد، ولي شما با پيروي از مكتب، سعي كنيد چنين نباشيد؛ چون اگر فريب اين زندگى بى قانون و بى قاعده را بخوريد و بگوييد جهان، جهانى نيست كه به امانت خيانت نكند، پس ما هم چنين كنيم، واگر بخواهيد از اين رهنمودهاي اسلام دست برداريد، ضرر براي خود شما هست.
نشانۀ سوم : وفاى به عهد
نشانة سوم دينداران: «وَفَاءً بِالْعَهْدِ» ميباشد. وابستگان به مكتب الهى، وقتى به كسى وعده مى دهند، وعده و امضاي خود را محترم مى دانند. در ميان رواياتى كه در باب وفاى به عهد رسيده [9]، يكى از آنها خيلى مهم است. در اين روايت، پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم مى فرمايد: «مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ، فَلْيَفِ إِذَا وَعَد»[10]: هر مسلمانى كه خدا را مى شناسد، و به روز قيامت ايمان دارد، اگر وعدهاي مى دهد، بايد به وعدة خود عمل كند. از آن جا كه شرط اجراى قانون، داشتن ضمانت اجرا است، در اين روايت حضرت به ضمانت اجرا اهميت داده و از همان نخست ميگويد: «مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»؛ يعنى اگر كسى به وعده عمل نكند، ايمان به خدا و روز جزا ندارد. وقتى كه او به وعدة خود عمل نكرد، معلوم مى شود كه وعدهاش ضامن اجرا نداشته است. البته، نبايد تلاش كنيم قوانين دينى را با زور و ترس عملي كنيم و براي اين كار به ضمانت بيروني متوسّل شويم؛ بلكه بايد قانون خدا ضامن اجراى درونى داشته باشد. وگرنه براي اجراي قانون خدا نسبت به كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان نداشته باشد، تنها وجود ترس و زور كافي نيست و با به كارگيري چنين ابزارهايي او قوانين ديني را اجرا نخواهد كرد؛ چون برايش ديگر حلال و حرام مهم نيست. واقعاً در اين جا بايد تمام گنهكاران تشخيص بدهند كه چقدر از خدا دور هستند؛ كسانى كه مى دانند چه چيز حرام است و در همان حال دارند مرتكب آن حرام و گناه مى شوند؛ مى دانند چه چيزى واجب است، اما به آن عمل نمى كنند؛ يعنى قانون خدا نسبت به آنان ضامن اجرا ندارد؛ چون ايمان ندارند؛ مسلمان هستند، ولى تنها مسلمان اسمياند. آنها هر چند تا لحظة مردن، چنين مسلماني هستند، ولى براي اين كه بدانيد كه بعد از آن، وضعيت آنان چگونه مى شود، بايد به قرآن مراجعه كنيد تا ببينيد وضعيت آنها چگونه مى شود.
نشانۀ چهارم : صلۀ رحم
نشانة چهارم دينداران، «صِلَةَ الْأَرْحَامِ» است. وابستگان به ما، پوشيده، سير، سيراب، پولدار و خانه دار نيستند، در حالى كه قوم، خويش و رِحِم متدين آنها بى پول و بى خانه باشند؛ بى آب و بى برق باشند؛ بى لباس باشند. در اسلام رؤيت ارحام نداريم و به جاي آن، صلة ارحام داريم. لغت صله، از اتصال است؛ يعنى قوم و خويش فقير خود را، از پدر و مادر تا آخرين فرد قوم و خويشتان، چه سببى باشند و چه نسبىاي كه با شما ارتباط دارند، به خود نزديك كنيد.[11]
نشانۀ پنجم : ترحّم بر ضعيفان
نشانة چهارم، «رَحْمَةَ الضُّعَفَاءِ» ميباشد. دل وابستگان ما هيچ گاه نمى توانند ضعيفي را ببينند و بعد با بى تعهّدي و بى مسئوليتي، از او عبور كنند؛ بلكه وابستگان ما، چنان دلهايى دارند كه وقتى كه ضعيفي را مى بينند، دلهايشان آنها را متوقف مى كند تا شكستگى آن ضعيف جبران و ترميم گردد و بعد بتوانند از او رد بشوند؛[12]چون هنوز رحيم بودنشان به عنوان شعاع رحمت الهى، در آنها زنده است.[13]
نشانۀ ششم : كم كردن معاشرت با زنان
نشانة ششم دينداران، «قِلَّةَ الْمُوَاتَاةِ لِلنِّسَاءِ»[14]ميباشد. ارتباط وابستگان ما به جنس زن كم است.[15] اين كه بعضي خيال كنند، اسلام در اين مسأله، شخصيت زن را به حساب نياورده است، اشتباه ميباشد. در اين مسأله، اسلام براى حفظ شخصيت زن است كه دستور مى دهد، ارتباط با نامحرمان و كسانى كه زن وابستگى رحمى با آنها ندارد، بايد قطع شود تا اين همه فرار دختران و زنان از خانه ها پيش نيايد، و تا اين همه زن و دختر، به عشق يك بى غيرت خود را نكشند، و تا اين همه مرد هم خود را براى زن فنا نكنند، و تا اين همه بستر زنا پهن نشود. اسلام براى حفظ شخصيت زن مى گويد، معاشرت خود را حتي با زنان ديگر بر اساس حدود خدا قرار بدهيد.
نشانۀ هفتم : اهتمام به امورمسلمين
نشانة هفتم دينداران، «بَذْلَ الْمَعْرُوفِ»[16] است. ديندار از هر كار خوبى كه از دستش براى مردم بر مى آيد، روگردانى ندارد. چنين فردي اگر نصف شب در زمستان در كنار شوفاژش در خواب ناز باشد، و فردا صبح همسايهاش به او بگويد، شب گذشته ماشينت را لازم داشتم، چون همسرم در ماه نهم حاملگى بود و داشت مى مرد، و من خجالت كشيدم بيايم و درب خانة شما را بزنم. اشك او در مى آيد و به همسايهاش مى گويد: اگر تو انسان بودى، براى رحم كردن به يك انسان ديگر، حتماً بايد مرا از خواب بيدار مى كردى، و الان تو بد كردهاى؛ چون اين كاري بود كه از دست من بر مى آمد و من ميتوانستم ماشينم را در اختيارت بگذارم، چرا اين كار را نكردى؟ اين فرد ناراحت مى شود؛ چون كارى از دستش بر مى آمده و به او مراجعه نشده است. بر عكس آن، كسى چنان با همسايهاش برخورد بدي كرده كه اگر او كارى با اين شخص دارد و مى خواهد زنگ منزل او را بزند، اول پشت ديوار مى ايستد و يازده بار سورة توحيد مى خواند و دو بار هم آية الكرسى و چهار بار هم «وَ اِنْ يَكَادُ»، و بعد هم در نزده، پشيمان مى شود و از آن جا مى رود. چرا، چون آن قدر اين همسايه انسان بى اصل، متكبّر، مغرور، پست، عليل و سربالا جواب بدهاي است كه اگر كاري هم از دستش بر مى آيد، نمى شود با او رو به رو شد و درخواستي را با او مطرح كرد.
نشانۀ هشتم : اخلاق نيكو
نشانة هشتم دينداران، «حُسْنَ الْخُلُقِ» ميباشد. آنان در تمام برنامه هاى مثبت انسانى وارد ميشوند و و هيچ وقت برنامههاي مثبت اخلاقي خود را رها نميكنند و در آنها ثبات دارند. به نظر مى آيد، حسن خلق مربوط به همۀ جهات مثبت هست؛ يعنى آنان متواضع، خاشع، باكرم، باشرف، باغيرت، باوجدان، بااصالت، باحميت و بردبار و صابر هستند.[17]
نشانۀ نهم : گذشت و جوانمردى
نشانة نهم دينداران، «سَعَةَ الْخُلُقِ» است.[18] «سعة الخلق»؛ يعنى رفتار آنها با مردم طورى است كه اگر مردم در حقشان اشتباه و بدى كنند، نسبت به آنها بدى نمى كنند و وسعت خلق دارند؛ چنانكه نسبت به رفتارهاي منفياي كه از طرف ديگران براي آنها پيش ميآيد، وجودي درمانگر دارند؛ يعني علاوه بر اين كه بدي را با بدي پاسخ نميدهند، تلاش ميكنند با رفتاري كه انجام ميدهند، شخصيت چنين فردي را متحوّل سازند. مثلاً وقتى كسي از آنها درخواست قرض ميكند كه قبلاً درخواست قرض آنان را رد كرده، اين عمل او را فراموش نموده و اكنون درصدد مقابله با آن نيستند و جواب بدى را با خوبى مى دهند و به او قرض ميدهند، با اين كه مى دانند آن شخص يك مرتبه آنان را رد كرده است.[19]
نشانۀ دهم: تبعيت از علم و دانش در زندگى
نشانة دهم دينداران، «اتِّبَاعَ الْعِلْمِ»[20]ميباشد. برنامة ديگر وابستگان ما اين است كه هيچ وقت راه جاهلانه را طى نمى كنند، و هر برنامه اى را كه مى خواهند اجرا كنند، اول به سراغ راه دانايى، علم و بينش مى روند؛ مى پرسند و ياد مى گيرند و در جادة مستقيم حركت مى كنند.
نشانۀ يازدهم: غنيمت شمردن فرصت تقرّب به خدا
نشانة يازدهم دينداران، «مَا يُقَرِّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ زُلْفَى» است. دينداران هر چه را كه در اين عالم ميتواند وسيلة نزديك كردن آنها به خدا باشد، نمى گذارند كه از آنها فوت شود و به دنبال آن حركت مى كنند.
بشارت به ديندارانى كه چنين نشانههايى دارند
در پايان روايت حضرت على عليه السلام مى فرمايد: «طُوبى لَهُمْ»: خوش به حال چنين دينداراني، «و حُسْنُ مَآبٍ»: و عاقبت چنين دينداراني چه نيكو است.
}أُوْلئِكَ عَلَى هُدىً مِن رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ{ [21]: اين دينداران از سوى پروردگارشان بر هدايتى قرار دارند، و رستگارنند، }أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ. {[22]: اين دينداران كسانىاند كه خدا هدايتشان كرده، و آنان همان خردمندانند.
نور بصر اى پسر هوشيار جان پدر پند مرا گوش دار
در همه احوال خدا را شناس مرحمت از حق ز تو شكر و سپاس
صدق و سعادت ثمر دين بود هر كه خوش اخلاق خوش آيين بود
دين نگذارد كه خيانت كنى ترك درستى و امانت كنى
زشتى اخلاق ز بى دينى است فتنۀ آفاق ز بى دينى است
ما اگر از دين خبرى داشتيم يا كه به آيين نظرى داشتيم
اين همه بدبخت نبوديم و زار اين همه با ننگ نبوديم و عار
پى نوشت
1. عبد الله بن عبّاس بن عبد المطلب الهاشمي: و هو الذي دعا له النبي صلّى الله عليه و آله بقوله: «اللّهم علّمه التأويل و فقّهه في الدّين». و هو أوّل من أملى تفسير القرآن، و كان من شيعة أمير المؤمنين و خواص تلاميذه، و كان يعرف بترجمان القرآن. فهرس التراث، ج 1، ص 99
2. ينابيع المودة، ج1، ص205. اصل روايت را ابن شهر آشوب در كتاب مناقب آل ابي طالب، ج1، ص322 از قوت القلوب چنين نقل كرده: قال علي عليه السلام : لو شئت لاوقرت سبعين بعيرا في تفسير فاتحة الكتاب.
3. كليني، كافي، ج 2، ص239. متن كامل حديث چنين است:
عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: إِنَّ لِأَهْلِ الدِّينِ عَلَامَاتٍ يُعْرَفُونَ بِهَا صِدْقَ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ وَ وَفَاءً بِالْعَهْدِ وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ وَ رَحْمَةَ الضُّعَفَاءِ وَ قِلَّةَ الْمُرَاقَبَةِ لِلنِّسَاءِ أَوْ قَالَ قِلَّةَ الْمُوَاتَاةِ لِلنِّسَاءِ وَ بَذْلَ الْمَعْرُوفِ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ سَعَةَ الْخُلُقِ وَ اتِّبَاعَ الْعِلْمِ وَ مَا يُقَرِّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ زُلْفَى طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ...
4. مائده : 119
5. دربارۀ صدقالحديث در كافي، ج 2، ص104چنين آمده:
ـ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ
ـ لَا تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ وَ لَا بِصِيَامِهِمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ حَتَّى لَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ وَ لَكِنِ
اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَة.
ـ مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَكَى عَمَلُهُ
6. احزاب:72.
7. تبريزي انصاري، اللمعة البيضاء، ص807. متن كامل روايت چنين است:
ويؤيده ما روي عن أبي ذر انه قال لعثمان : لم لا تقسم هذه المائة ألف درهم وحبستها عن الفقراء ؟ فقال: انتظر حتى يلحق بها مثلها فافرقها ، فبكى أبوذر و قال : هل تذكر أن النبيصلى الله عليه و آله دخل ليلا في داره و هو في غاية الحزن و الوحشة، و رأيناه الليلة الآتية في غاية السرور و حسن الحالة، فسألناه عن السبب و العلة، فقال : كان البارحة في داري درهم صدقة ، وخفت أن أموت فيدخلها الورثة في جملة أموالي، و اليوم تصدقت به و حصلت لي الطمأنينة.
8. وسائلالشيعه، ج19، ص 75، حديث12. وَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ، قَالَ: سَمِعْتُ سَيِّدَ الْعَابِدِينَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام يَقُولُ لِشِيعَتِهِ: عَلَيْكُمْ بِأَدَاءِ الْأَمَانَةِ فَوَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ أَنَّ قَاتِلَ أَبِيَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام ائْتَمَنَنِي عَلَى السَّيْفِ الَّذِي قَتَلَهُ بِهِ لَأَدَّيْتُهُ إِلَيْهِ، وَ فِي الْخِصَالِ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنْ عَلِيٍّ عليه السلام فِي حَدِيثِ الْأَرْبَعِمِائَةِ، قَالَ: أَدُّوا الْفَرِيضَةَ وَ الْأَمَانَةَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ وَ لَوْ إِلَى قَتَلَةِ أَوْلَادِ الْأَنْبِيَاءِ .
9. در موضوع لزوم وفاي به وعده، علاوه بر روايتي كه در متن آمده، روايات ديگري هم نقل شده است:
الف ـ عن هشام بن سالم قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول: عدة المؤمن أخاه نذر لا كفّارة له، فمن أخلف فبخلف اللّه بدأ و لمقته تعرّض و ذلك قوله: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ.» كافي ج 2، ص363.
ب ـ مَا بَاتَ لِرَجُلٍ عِنْدِي مَوْعِدٌ قَطُّ، فَبَاتَ يَتَمَلْمَلُ عَلَى فِرَاشِهِ لِيَغْدُوَ بِالظَّفَرِ بِحَاجَتِهِ، أَشَدَّ مِنْ تَمَلْمُلِي عَلَى فِرَاشِي حِرْصاً عَلَى الْخُرُوجِ إِلَيْهِ مِنْ دَيْنِ عِدَتِهِ وَ خَوْفاً مِنْ عَائِقٍ يُوجِبُ الْخُلْفَ؛ فَإِنَّ خُلْفَ الْوَعْدِ لَيْسَ مِنْ أَخْلَاقِ الْكِرَامِ. غرر الحكم و درر الكلم، ص.120.
ج ـ عَنْ يَزِيدَ الصَّائِغِ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السّلام: رَجُلٌ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ إِنْ حَدَّثَ كَذَبَ وَ إِنْ وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِنِ ائْتُمِنَ خَانَ مَا مَنْزِلَتُهُ؟ قَالَ: هِيَ أَدْنَى الْمَنَازِلِ مِنَ الْكُفْرِ وَ لَيْسَ بِكَافِر.
كافي، ج 2، ص290.
10. كليني، كافي، ج 2، ص364.
11. در بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 71 در موضوع صلة الرحم رواياتي ذكر شده كه منتخبي از آنها اين جا ذكر ميشود:
الف ـ كتاب زهد حسين بن سعيد: بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ حَنَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَهْلٍ عَنْ روات، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلّي الله عليه و آله و سلّم يَقُولُ: إِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ مَثْرَاةٌ فِي الْمَالِ، وَ مَحَبَّةٌ فِي الْأَهْلِ وَ مَنْسَأَةٌ فِي الْأَجَل
ب ـ عيون أخبار الرضا عليه السلام: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّي الله عليه و آله و سلّم: مَنْ ضَمِنَ لِي وَاحِدَةً، ضَمِنْتُ لَهُ أَرْبَعَةً؛ يَصِلُ رَحِمَه، فَيُحِبُّهُ اللَّهُ تَعَالَى، وَ يُوَسِّعُ عَلَيْهِ رِزْقَهُ، وَ يَزِيدُ فِي عُمُرِهِ، وَ يُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ الَّتِي وَعَدَهُ.
ج ـ علل الشرائع فِي خُطْبَةِ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا: فَرَضَ اللَّهُ صِلَةَ الْأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ.
د ـ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّي الله عليه و آله و سلّم: صِلُوا أَرْحَامَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ لَوْ بِسَلَام.
12. منتخبي از رواياتي كه در كتاب غررالحكم، ص450، الفصل الثاني عشر في الترحم، آمده است:
رحمة الضعفاء تستنزل الرحمة؛ عجبت لمن يرجو رحمة من فوقه كيف لا يرحم من دونه.
13. اشاره به قسمتي از آية بيست و نهم سورة فتح: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم. »
14. چنانكه گذشت در نقل كافي به جاي عبارت : «الْمُوَاتَاةِ»، «الْمُرَاقَبَةِ» هم گفته شده است. در مجمع البحرين، ج 1، ص18، آورده: المواتاة: حسن المطاوعة و الموافقة، و أصله الهمزة و خفف و كثر حتى صار يقال بالواو الخالصة، و منه الحديث: خير النساء المواتية لزوجها.
15. از آنجا كه «قلة مؤاتاة للنساء»، در مذمت فرمانپذيري از زنان است، منتخبي از روايات كتاب كافي، ج5، ص516 بَابٌ فِي تَرْكِ طَاعَتِهِنَّ را اين جا نقل ميكنيم:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّي الله عليه و آله و سلّم: طَاعَةُ الْمَرْأَةِ نَدَامَةٌ، و عَنْ أَبِيعَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ: ذَكَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلّي الله عليه و آله و سلّم النِّسَاءَ فَقَالَ: رَسُولُ اللَّهِ: اعْصُوهُنَّ فِي الْمَعْرُوفِ قَبْلَ أَنْ يَأْمُرْنَكُمْ بِالْمُنْكَرِ وَ تَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِنْ شِرَارِهِنَّ وَ كُونُوا مِنْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ.
16. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 66، ص365:
و بذل المعروف أي الخير و هو الإحسان بالفضل من المال إلى الغير و الظاهر أن المراد هنا المال و إن كان المعروف بحسب اللغة أعم.
17. گزيدهاي از آنچه ديلمي در إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص132 ـ 133، الباب الثاني و الأربعون في حسن الخلق و ثوابه آورده:
قال الله تعالى لنبيه: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» مادحا له بذلك و كفى بذلك مدحا له و قيل: سبب نزول هذه الآية، أنه قد كان صلّي الله عليه و آله و سلّم قد لبس بردا نجرانيا ذا حاشية قوية، فبينما هو يمشي، إذ جذبه أعرابي من خلفه، فجرت في عنقه، فقال له: أعطني عطائي يا محمد! فالتفت إليه مبتسما و أمر له بعطائه، فنزل قوله تعالى: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ»، فمدحه الله بهذه مدحة لم يمدح بها أحد من خلقه، وَ سُئِلَ النَّبِيُّ صلّي الله عليه و آله و سلّم: أَيُّ الْمُؤْمِنِينَ أَفْضَلُهُمْ إِيمَاناً؟ فَقَالَ أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً، وَ قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: أَكْمَلُ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً، و وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّي الله عليه و آله و سلّم :إِنَّ الْخُلُقَ الْحَسَنَ يُذِيبُ الْخَطِيئَةَ كَمَا تُذِيبُ الشَّمْسُ الْجَلِيدَ وَ إِنَّ الْخُلُقَ السَّيِّئَ يُفْسِدُ الْعَمَلَ كَمَا يُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ.
18. در نقل ديگر اين روايت در خصال، ج2، ص483، به جاي «سعة الخلق»، «سعة الحلم » آمده است.
19. در موضوع سعۀ الخلق تنها دو روايت وجود دارد: كافي، ج8، ص23: وَ فِي سَعَةِ الْأَخْلَاقِ كُنُوزُ الْأَرْزَاقِ، غررالحكم، ص255: سعة الأخلاق كيمياء الأرزاق. بنابراين احتمال داده شده، سعة الخلق همان حسن اخلاق باشد و عبارت سعة الحلم كه در برخي نقلها آمده، صحيح باشد.
20. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 66، ص365: اتباع العلم أي العمل به و قيل: أي عدم اتباع الظن.
21. لقمان: 5.
22. زمر: 18.
منبع : پایگاه عرفان