بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم اجمعین.
مساله مهمى كه اسلام بر آن اصرار دارد اين است كه مردم داراى فكر و انديشه باشند و در آيات خدا بينديشند، زیرا تفكر در آيات خدا راه و مقدمه اى براى حصول بهترين نتيجه، يعنى اتصال به وجود مقدّس حضرت حق است.
قرآن مجيد مى فرمايد: از راه انديشه در آيات الهى شما به اين نتيجه مى رسيد كه عالم و آدم هر دو بر حق هستند. آنگاه سعى مى كنيد لباس باطل به آن نپوشانيد، آن را ضايع نكنيد و به نابودىاش نكشيد.[1]
حقيقت نیز جز این نیست، زیرا وقتی انسان بفهمد همه عالم حق است كمترين عنصر از عناصر عالم را به مسير باطل نخواهد كشيد و سعى او بر اين قرار خواهد گرفت كه با عناصرى كه در اختيار دارد تجارتی الهى برپا كند؛ تجارتى كه قرآن نتيجه آن را نجات از عذاب دوزخ مى داند:
«يا أيها الذين آمنوا هل أدلكم على تجارة تنجيكم من عذاب أليم. تؤمنون بالله ورسوله وتجاهدون في سبيل الله بأموالكم وأنفسكم ذلكم خير لكم إن كنتم تعلمون».[2]
اى اهل ايمان، آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذابى دردناك نجات مى دهد؟ به خدا و پيامبرش ايمان آوريد و با اموال و جان هايتان در راه خدا جهاد كنيد. اين [ايمان و جهاد] اگر [به منافع فراگير و هميشگى آن] معرفت و آگاهى داشتيد، براى شما [از هر چيزى] بهتر است.
منظور از «اموال» در این آیه همين عناصرى است كه در سفره خلقت موجود است. انسان انديشمند كه به حقانيت اين عناصر رسيده سعى مى كند آنها را در راه حق مصرف كرده و با آنها تجارت كند؛ آن هم تجارتى كه سودش ابدى است.[3]
يك پرسش و سه پاسخ
شخصى از يكى از ياران پيامبر، صلىاللهعليهوآله، پرسيد: زندگى را براى چه مى خواهى؟ او در جواب گفت: دلم مى خواهد براى سه كار زنده باشم: به خاطر شب، روز، و مردم. اما به خاطر شب مى خواهم زنده باشم، چون پروردگار بزرگ عالم بنده را براى سه كار در شب دعوت فرموده است... .
لازم است گفته شود سه كارى كه پروردگار بندگان خود را در دل شب بدانها دعوت كرده متعلق به تمام مدت شب نيست، بلكه به یکسوم آن تعلق دارد. پروردگار عالم در قرآن مى فرمايد: دو سوم شب براى خواب است:
«یا ایها المزمل. قم الليل إلا قليلا. نصفه أو انقص منه قليلا. أو زد عليه...».[4]
اما حدود يك ساعت مانده به اذان صبح، پروردگار سه كار براى بندگانش قرار داده است. به سبب اهميّت اين يك ساعت است كه تمام انبيا و ائمه، عليهمالسلام، عمر خود را در يكسوم آخر شب با اين سه كار پر میكردند؛ يعنى عنصر عمر خود را در يكسوم آخر شب تمام میكردند و خوابشان را مقدمه اين سه كار قرار میدادند. در حقیقت، مى خوابیدند تا بدن استراحت كند و نشاط کافی براى انجام اين سه كار پیدا کند.
اين خواب نیز، به جهت مقدمه بودنش برای عبادت، عبادت و بندگى خدا محسوب میشود؛ چون مقدمه بندگى خود بندگى است؛ مثلاً، وضو به خودی خود واجب نيست، بلكه براى نماز واجب مى شود و مقدمه نماز است. وقتى انسان براى نماز وضو مى گيرد گويى عبادت مى كند، ولى اگر وقت نماز نباشد يا انسان نماز را براى خدا نخواند، وضو ارزشى ندارد.[5]
تا آنجا که میدانیم هيچ پيامبر و امامى تا زمان وفات این يك ساعت مانده به نماز صبح را به خواب نگذرانده است.[6] همه انبيا و ائمهدر آن وقت شب بيدار بودند و در میان ایشان انجام اين سه كار بر پيامبراسلام، صلىاللهعليهوآله، واجب عينى بود و حق ترك آن قسمت از شب را نداشت. البته، ديگر انبيا و ائمه مى توانستند این کارها را ترك كنند ولی چنین کاری نمیکردند.
خداوند درباره این قطعه شب اين آيه را فرستاده است:
«ومن الليل فتهجّد به نافلة لك عسي أن يبعثك ربك مقاما محمودا».[7]
اميد است پروردگارت تو را [به سبب اين عبادت ويژه] به جايگاهى ستوده برانگيزد.
هنگامى كه در روايات و بعضى آيات قرآن دقت مى كنيم و میبینیم در اين ساعت و در انجام اين سه كار چه سودى براى دنيا و برزخ و آخرت انسان در نظر گرفته شده است، خود را در برابر درياى پر موجى مى بينيم كه چشماندازش از اين عالم وسیعتر است.[8]
آن سه کار چیست؟
كار اول تهجّد است. كلمه تهجّد به معناى نماز شب است که در مجموع يازده ركعت است و پيش از آنكه مؤذن اذان صبح را بگويد بايد تمام شود: پنج نماز دو ركعتی مانند نماز صبح و يك ركعت تنها شامل حمد و سوره و قنوت و ركوع و سجود و تشهد و سلام. البته، در روایات آمده است که سجده آخرش را آن قدر ادامه بدهيد كه شيطانفرياد بزند از این سجده كمرم شكست و راهم به روى او بسته شد. [9]
قنوت این نماز هم برنامه ها و دعاهاى مخصوصى دارد و انسان اگر بتواند باید در آن چهل مؤمن را - زنده يا مرده- دعا كند و دعا کردن به فارسى هم مانعى ندارد. خوب است انسان سيصد مرتبه هم در قنوت این نماز «العفو» بگويد و اگر كسى حوصله کافی ندارد، دعای «ربنا آتنا...» را بخواند و به ركوع برود.
پس از اين يازده ركعت، انسان آبرویی براى خود در آخرت ذخيره میکند و روزى دنيایش فراوان مى گردد. افزون بر اين، هنگامى كه او وارد ركعت اول نماز شد، پروردگار بزرگ عالم گناهانش را مى بخشد. ارزش این نماز در آخرت را نیز كسى نمى داند.
كار دوم استغفار و توبه است.
«وبالأسحار هم يستغفرون».[10]
و سحرگاهان از خدا درخواست آمرزش مى كنند.
كار سوم انديشه در عمرگذشته وجارى شدن اشك چشم است. امام ششم، عليهالسلام، در اين باره مى فرمايد: اين اشك را با دستمال پاك نكنيد، اگر هم مى خواهيد پاك كنيد، با دستتان به صورتتان بماليد. بگذاريد اين اشك ها ذخيره شوند. در روز قيامت هنگامى كه بنده اى را به طرف جهنم مى كشند، خطاب مى رسد او را نبريد، او سرمايه عظيمى پيش من دارد كه شما نمى دانيد و آن اين است كه در تاريكى شب - گر چه در همه عمر فقط يك بار برای خدا برخاسته است- از گذشته اش پشيمان شد، رنجيد و غصه دار شد، و سپس اشكش جارى شد. همان اشك سبب نجاتش است. او را رها كنيد!
قرآن مجيد درباره اين اشك مى فرمايد:
«وإذا سمعوا ما أنزل إلى الرسول ترى أعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق يقولون ربنا آمنا فاكتبنا مع الشاهدين».[11]
و چون آنچه را كه بر پيامبر اسلام نازل شده بشنوند، ديدگانشان را مى بينى که به سبب آنچه از حق شناخته اند لبريز از اشك مى شود، مى گويند: پروردگارا، ايمان آورديم، پس ما را در زمره گواهان [به حقّانيّت پيامبر و قرآن] بنويس.
آری، آن صحابی گفت: من زندگى را براى شب مى خواهم و شب را براى آن ساعت سحر و ساعت سحر را هم براى استغفار و گريه و تهجّد. اما زندگى را براى روز مى خواهم؛ آن هم روزی طولانى و خيلى گرم كه در آن از آسمان آتش ببارد و من با كمال نشاط و شوق آن روز طولانى را روزه بگيرم و در خانه معبود و محبوبم لذّت ببرم. همچنین، زندگى را براى مردم مى خواهم تا در میان مردم باشم و كار كسى را كه گرفتار است با نشاط رفع كنم.[12]
نتيجه حقانيت عالم
تفكر در جهان و خويشتن و مطالعه در اوضاع عالم راهى است كه انسان را به اين حقیقت مى رساند كه عالم حق است و خودش نيز حق است.
«سنريهم آياتنا في الآفاق وفي أنفسهم حتى يتبين لهم أنه الحق».[13]
به زودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در نفوس خودشان به آنان نشان خواهيم داد تا براى آنان روشن شود كه بى ترديد او حق است.
«وما خلقنا السماوات والأرض وما بينهما إلا بالحق وان الساعة لآتية فاصفح الصفح الجميل ّ».[14]
و آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آن دوتاست جز به حق نيافريديم، و بى ترديد قيامت آمدنى است؛ پس [در برابر ناهنجارى هاى مردم] گذشتى كريمانه داشته باش.
«وما خلقنا السماوات والأرض وما بينهما لاعبين».[15]
و ما آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آن دو است به بازى نيافريده ايم.
خداوند هستی را بيهوده نيافريده است تا کسی بخواهد عناصر عالم را به بازيچه بگیرد:[16] انگشتانش را به قمار، معده را برای انباشتن شراب، فكر را برای حيلهگری، و قدم را برای حركت به منظور گناه و معصيت به كار بگيرد. عالم و انسان هر دو حقاند. وقتى ثابت شد عالم حق است، هنگام مصرف آن باید دید اين حق را كجا مى بریم؟ با عملمان لباس حق بر آن مى پوشانم یا لباس باطل؟ حال، باید بنشینیم و فکر کنیم که از این پس زندگى را براى چه مى خواهيم؟
آنها که حق را یافتهاند زندگی را براى شب میخواهند؛ شب را براى سحر؛ و سحر را براى استغفار و توبه. و زندگی را براى روز میخواهند تا در آن به روزه بگذرانند. و نیز حیات را براى مردم میخواهند تا آنجا كه از دستشان برمى آيد مشكل مردمان را حل كنند. چنین زندگیای زندگى حق و مرگ از آن مرگ حق و برزخ آن برزخی حق است. حق چنين انسانى نیز اين است كه به بهشت برود و بهشت را بر اثر چنين زندگى پر حقيقتى به ارث ببرد:
«قد أفلح المؤمنون. الذين هم في صلاتهم خاشعون. والذين هم عن اللغو معرضون. والذين هم للزكاة فاعلون. والذين هم لفروجهم حافظون. إلا على أزواجهم أو ما ملكت أيمانهم فإنهم غير ملومين. فمن ابتغى وراء ذلك فأولئك هم العادون. والذين هم لأماناتهم وعهدهم راعون. والذين هم على صلواتهم يحافظون. أولئك هم الوارثون».[17]
بى ترديد مؤمنان رستگار شدند: آنان كه در نمازشان [به ظاهر] فروتن [و به باطن با حضور قلب]اند. و آنان كه از [هر گفتار و كردارِ] بيهوده و بى فايدهای روى گردانند، و آنان كه پرداخت كننده زكات اند، و آنان كه نگه دارنده دامنشان [از شهوت هاى حرام]اند، مگر در [كامجويى از] همسران يا كنيزانشان، كه آنان [در اين زمينه] مورد سرزنش نيستند. پس كسانى [كه در بهره گيرى جنسى، راهى] غير از اين جويند، تجاوزكار [از حدود حق] هستند. و آنان كه امانت ها و پيمان هاى خود را رعايت مى كنند و آنان كه همواره بر [اوقات و شرايط ظاهرى و معنوى] نمازهايشان محافظت دارند. اينانند كه وارثان اند.
صاحبان چنین دیدگاهها و اعمالی به حق متولد شده، به حق معامله كرده، به حق مُرده، و به حق وارد محشر شدهاند. حقشان هم هست كه به بهشت بروند.
بیایید اين زندگى پاك را آلوده نكنيم و حقى را با شهوت نجس نكنيم. قرآن کریم، در آياتى كه خوانده شد، مى فرمايد: وقتى شعله شهوت روشن شد، نگذارید از حریم خود تجاوز كند:
«والذين هم لفروجهم حافظون. إلا على أزواجهم أو ما ملكت أيمانهم فإنهم غير ملومين».[18]
و آنان كه نگه دارنده دامنشان [از شهوت هاى حرام]اند، مگر در [كامجويى از] همسران يا كنيزانشان، كه آنان [در اين زمينه] مورد سرزنش نيستند.
اگر کسی ازدواج كرده باید در همان مسير شهوتش را خاموش كند و اگر ازدواج نكرده، باید مقدارى خود را نگه دارد تا خداوند گشايشى برساند.[19] اگر هم نمى تواند خود را نگه دارد، باید مسير ازدواج موقت را طى كند تا شهوت افكارش را نگيرد و فكر گناه بر ذهن و وجودش مسلط نشود و چشمش را منحرف نكند. فكر گناه نباید آن قدر به انسان فشار بياورد كه او را به زنا يا گناهان ديگر آلوده كند.[20]
عالم حق است. شهوت حق است. زن و مرد و دیگر عناصر عالم حقاند. همه چيز در اين عالم حق است؛ لذا از اين سفره هر حقى را كه بر مى داریم باید به حق مصرف كنیم. سفره از آنِ خداست و ما مهمان او
هستیم. چه خوب است حقى را كه از سر اين سفره برمى داریم با خود حضرت حق معامله كنیم! خيال نكنيم معامله با حق نفعش تنها در آخرت آشكار مى شود،زیرا معامله با حق نفعش از همان ابتداى معامله پیداست. نمونه آن نیز انديشه در آيات خداست كه موجب پیدایش يقين و توحيد در انسان مى شود:
«يتولد منه التوحيد واليقين».[21]
تفکر و اندیشه انسان را به خدا مى رساند و حركت او را حركت در مسير حق قرار مى دهد. در نتیجه، بیشترين لذت و عالى ترين سود را از زندگى مى برد. انسان بايد فكر كند كه هيچ چيزِ وجودش و آن چه در اختيار او قرار گرفته باطل نیست. لذا باید براى يافتن حق بينديشد تا براى ظهور حق در وجودش و در غيب درونش، به سرمايه عظيم و پرمنفعتى تبديل شود.
اين حكايت را حتماً بخوانيد
فضيل عياض چند انديشه ناب دارد كه حيف است فراموش شود. تذکرهها نوشتهاند که مردم از شنیدن نام او وحشت مى كردند. هم کسانی که شهرنشين بودند از او مى ترسيدند و هم بيابانگردها و کسانی که كاسبىشان بين دو شهر جریان داشت. به هر حال، اين دزد معروف چند برنامه فكرى داشت كه ماندن نامش در تاریخ به سبب همین روشنايى فكر بوده است.
او از ارادتمندان وجود مقدّس حضرت موسى بن جعفر، عليهالسلام، بود و برای همین، يكبار هم حاضر نشد در دوره هارونبا او ملاقات كند، چرا كه مى گفت:
میترسم دينم از بين برود!
نقل است که يك بار هارون در مكهبى خبر به ملاقاتش آمد. او آن شب مطلبى به هارون گفت كه به سبب آن هارون تا صبح خوابش نبرد و وقتى از منزل فضیل بيرون میآمد گريه مى كرد. همان شب نیز هزار دينار براي فضیل فرستاد، اما فضیلعين هزار دينار را پس فرستاد و گفت:
من مدت زيادى است كه از دزدى توبه كرده ام!
خدمتكار خانه گفت: ما که پولی نداريم. لااقل اين هزار دينار را بپذيريد! اما او گفت:
بدنمان به اندازه کافی سنگين هست، برای چه هزار دينار به این بار اضافه كنيم؟[22]
به راستی خوب فكر مى كرد!
سخنی از یک دزد
امام محمّد غزالىمى گويد: روزی در مسافرت به گروهی از دزدان برخورديم و آنها تمام اثاث كاروان را بردند؛ طوری که حتى يك خورجين هم در کاروان باقی نماند. ناچار نزد رئیس دزدها رفتم و به او گفتم رحمی کند و مال مردم را به آنان باز گرداند. گفت: نمى شود. اين همه پارچه، اين همه پول، اين همه خوراكى و... را چرا پس بدهم؟ گفتم: پس لااقل مال مرا پس بدهيد. گفت: مال تو چيست؟ گفتم: مشتی كاغذ كه روى آنها مطالبی نوشته شده است. گفت: اگر مال تو را پس ندهم، چه مى شود؟ گفتم: هيچ، ولی من سى سال زحمت كشيده ام علم اندوختهام و اين علم را روى كاغذ آورده ام.
آنگاه، رئيس دزدها حرفى به من زد كه سبب انقلاب درونى من شد. او خنديد و گفت: اى بدبخت، این چه علمى است كه دزد همه اش را در يك مجلس میبرد؟ برو علمى بياموز كه دزد نتواند آن را ببرد!
میگویند غزالی پس از آن به شامرفت و در مدت سى سال كتابهای مهمی از جمله كيمياى سعادت را نوشت و خودش را چهرهای ابدى كرد. این تاثیر اندیشه و فکر است.
مرد بايد كه گيرد اندر گوش |
|
ور نوشته است پند بر ديوار |
باطل است آن چه مدعى گويد |
|
خفته را خفته كى كند بيدار؟[23] |
دزد مال مردم نه دین مردم
روزی، یاران فضیلقافله اى را زدند كه اموال فراوانى داشت. فضيل هم روى سنگی نشسته بود و نگاه مى كرد. پس از اين كه بارها را باز كردند، در يكى از آنها دستمال كهنهای دیدند. فضيل گفت: اين را خودم باز میكنم. حتماً گوهر گران بهايى در اين دستمال كهنه پنهان است تا مردم به آن شک نکنند.
وقتى دستمال را پيش فضيل آوردند و او آن را باز كرد، ديد تكّهای چرم است كه رويش آية الكرسى نوشته شده است. فكر كرد که مردم اين آيات را براى چه نوشته اند؟ سپس گفت: صاحبان اين مال پيش خود حساب كردهاند كه در اين مسير به دزدانی مثل ما بر مى خورند. از اين رو، آيه الكرسى را نوشتهاند تا قرآن مالشان را بركت دهد و حفظ كند. بعد، همکارانش را صدا زد و گفت: اموال اين مردم را به آنها پس بدهيد، براى اين كه ما دزد مال مردمیم نه عقيده و ايمان مردم. و ما اگر اين مال را ببريم، هم مالشان را بردهایم و هم عقيدهشان را!
اين نوع نگاه و فکر انسان را حركت مى دهد، لذا بايد همواره فكر كرد كه عمل و سخنمان به گونه اى باشد كه دين مردم حفظ شود. بنابراین، اگر كار غلطى هم مى كنیم، جلوى مردم انجام ندهیم تا اعتمادشان سلب نشود. آری، اگر انسان با فكر كار كند، هيچ حقى باطل نمى شود.
عاقبتى تكان دهنده
عاقبت كار فضیلرا به دو شکل نقل كردهاند: یکی از آن روايتها اين است كه مى گويند به دختری علاقه پیدا کرده بود. لذا روزی به يكى از نوچههايش گفت: به بغدادمى روى و در فلان خانه را مى زنى. آنها دختر زيبايى دارند. به پدر و مادرش مى گويى امشب او را آرايش كنند و بيدار هم بمانند، زیرا نیمه شب به آن خانه خواهم رفت. در غیر این صورت، كشته خواهند شد.
وقتی این مرد پيغام فضیل را رساند، پدر و مادر دختر به سختی گريه كردند و هر چه فكر كردند چه باید بکنند به جایی نرسیدند. میخواستند به كلانترى خبر دهند، ولی دیدند ممكن است آنها را زیر نظر داشته باشند تا اگر به كلانترى خبر دادند، همگیشان را بکشند. از اين رو تسلیم شدند و گفتند: حال که چارهای نیست دختر را به آنها میدهیم.
نیمههای شب، فضیلمیخواست از راه پشتبام خود را به خانه آن دختر برساند كه صدایی شنید. شخصى از همان انسان هايى كه زندگى را براى شب و شب را براى عبادت و روز را براى روزه و خدمت به مردم مى خواهند، با حال عجیبى این آيه سوره حديد را مى خواند:
«ألم يأن للذين آمنوا أن تخشع قلوبهم لذكر الله وما نزل من الحق ولا يكونوا كالذين أوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الأمد فقست قلوبهم وكثير منهم فاسقون».[24]
آيا براى اهل ايمان وقت آن نرسيده كه دل هايشان براى ياد خدا و قرآنى كه نازل شده نرم و فروتن شود؟ و مانند كسانى نباشند كه پيش از اين كتاب آسمانى به آنان داده شده بود، آن گاه روزگار [سرگرمى در امور دنيا و مشغول بودن به آرزوهاى دور و دراز] بر آنان طولانى گشت، در نتيجه دلهايشان سخت و غير قابل انعطاف شد، و بسيارى از آنان نافرمان بودند.
با شنیدن این کلمات، فضیل روى پشتبام نشست و به فكر فرو رفت و گفت: چرا وقتش شده و از وقتش نیز گذشته است!
كار بزرگى است كه انسان از چنين شهوت پرقدرتى دست بردارد. فضیل از پشتبام پائین آمد و از دروازه بغدادبيرون رفت. از قضا، كاروانى در حال حركت بود. خواست از كنار خرابه اى كه در مسير حركت كاروان بود بگذرد كه ناگاه شنيد قافلهسالار با کاروانیان مى گويد: عجله كنيد و راه بیفتید كه اگر به فضیلبرخورد كنيم، اموال و دارائیهایمان بر باد رفته است.
فضیل وقتی این سخن را شنيد، كنار خرابه آمد و صدا زد: عجله نكنید آرام باشید، به شما مژده میدهم که فضیل توبه کرد و صاحبش به دادش رسيد و دست و پايش را بست.
از آن شب، فضیل سى سال در مقام توبه بود. كشور هم جمعيت زیادی نداشت و مى توانست صاحبان مال را پيدا كند. همه را پيدا كرد و اموالشان را پس داد. البته، عدهای هم به سبب توبه اى كه كرده بود پولشان را نگرفتند.
سرانجام، فضیل به مكهرفت و مجاور خانه خدا شد. در اواخر عمر، او استاد عرفان شده بود و درس مى داد و شاگرد داشت. نقل است که در شب نهم ذیحجه در مسجدالحرامنشسته بود. عده اى از مردم نماز مى خواندند و عدهای دیگر مشغول مناجات بودند. فضيل هم گوشه اى نشسته بود و اشك مى ريخت. از او پرسیدند: فضيل، خدا امشب با مهمان هايش در شب نهم ذیحجه چه مى كند؟
گفت: به خدا قسم، تمام اين مردم را امشب مى آمرزد، به شرط اين كه من در ميانشان باشم!
او اين قدر واقعى توبه كرده بود. به راستی، خوب است انسان از پروردگار حيا كند![25]²
پینوشت
[1]. منظور مجموعه آیاتی است که انسان را دعوت به تفکر در عالم هستی و وجود خود میکند.
[2]. صف، 10-11.
[3]. در قرآن آیات متعددی درباره تجارت مردم در دنیا وجود دارد. از جمله:
- أولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدى فما ربحت تجارتهم وما كانوا مهتدين.
بقره، 16.
- يا بني إسرائيل اذكروا نعمتي التي أنعمت عليكم وأوفوا بعهدي أوف بعهدكم وإياي فارهبون * وآمنوا بما أنزلت مصدقا لما معكم ولا تكونوا أول كافر به ولا تشتروا باياتي ثمنا قليلا وإياي فاتقون * ولا تلبسوا الحق بالباطل وتكتموا الحق وأنتم تعلمون. بقره، 40- 42.
- أفتؤمنون ببعض الكتاب وتكفرون ببعض فما جزاء من يفعل ذلك منكم إلا خزي في الحياة الدنيا ويوم القيامة يردون إلى أشد العذاب وما الله بغافل عما تعملون * أولئك الذين اشتروا الحياة الدنيا بالآخرة فلا يخفف عنهم العذاب ولا هم ينصرون. بقره، 85- 86.
- ولما جاءهم كتاب من عند الله مصدق لما معهم وكانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلما جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعنة الله على الكافرين * بئسما اشتروا به أنفسهم أن يكفروا بما أنزل الله بغيا أن ينزل الله من فضله على من يشاء من عباده فباءوا بغضب على غضب وللكافرين عذاب مهين. بقره، 89-90.
- وما هم بضارين به من أحد إلا بإذن الله ويتعلمون ما يضرهم ولا ينفعهم ولقد علموا لمن اشتراه ما له في الآخرة من خلاق ولبئس ما شروا به أنفسهم لو كانوا يعلمون. بقره، 102.
- إن الذين يكتمون ما أنزل الله من الكتاب ويشترون به ثمنا قليلا أولئك ما يأكلون في بطونهم إلا النار ولا يكلمهم الله يوم القيامة ولا يزكيهم ولهم عذاب أليم * أولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدى والعذاب بالمغفرة فما أصبرهم على النار * ذلك بأن الله نزل الكتاب بالحق وإن الذين اختلفوا في الكتاب لفي شقاق بعيد. بقره، 174- 176.
- وإذا تولى سعى في الارض ليفسد فيها ويهلك الحرث والنسل والله لا يحب الفساد * وإذا قيل له اتق الله أخذته العزة بالاثم فحسبه جهنم ولبئس المهاد * ومن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله والله رءوف بالعباد * يا أيها الذين آمنوا ادخلوا في السلم كافة ولا تتبعوا خطوات الشيطان إنه لكم عدو مبين * فإن زللتم من بعد ما جاءتكم البينات فاعلموا أن الله عزيز حكيم. بقره، 205- 209.
- إن الذين يشترون بعهد الله وأيمانهم ثمنا قليلا أولئك لا خلاق لهم في الآخرة ولا يكلمهم الله ولا ينظر إليهم يوم القيامة ولا يزكيهم ولهم عذاب أليم. آل عمران، 77.
- الذين اشتروا الكفر بالايمان لن يضروا الله شيئا ولهم عذاب أليم * ولا يحسبن الذين كفروا أنما نملي لهم خير لانفسهم إنما نملي لهم ليزدادوا إثما ولهم عذاب مهين. آل عمران، 177- 178.
- وإذ أخذ الله ميثاق الذين أوتوا الكتاب لتبيننه للناس ولا تكتمونه فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون. آل عمران، 187.
- وإن من أهل الكتاب لمن يؤمن بالله وما أنزل إليكم وما أنزل إليهم خاشعين لله لا يشترون بآيات الله ثمنا قليلا أولئك لهم أجرهم عند ربهم إن الله سريع الحساب * يا أيها الذين آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا واتقوا الله لعلكم تفلحون. آل عمران، 199- 200.
- ألم تر إلى الذين أوتوا نصيبا من الكتاب يشترون الضلالة ويريدون أن تضلوا السبيل * والله أعلم بأعدائكم وكفى بالله وليا وكفى بالله نصيرا. نساء، 44- 45.
- إنا أنزلنا التوراة فيها هدى ونور يحكم بها النبيون الذين أسلموا للذين هادوا والربانيون والاحبار بما استحفظوا من كتاب الله وكانوا عليه شهداء فلا تخشوا الناس واخشون ولا تشتروا بآياتي ثمنا قليلا ومن لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الكافرون. مائده، 44.
- كيف وإن يظهروا عليكم لا يرقبوا فيكم إلا ولا ذمة يرضونكم بأفواههم وتأبى قلوبهم وأكثرهم فاسقون * اشتروا بآيات الله ثمنا قليلا فصدوا عن سبيله إنهم ساء ما كانوا يعملون. توبه، 8- 9.
- إن الله اشترى من المؤمنين أنفسهم وأموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون ويقتلون وعدا عليه حقا في التوراة والانجيل والقرآن ومن أوفى بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به وذلك هو الفوز العظيم. توبه، 111.
- دخلا بينكم فتزل قدم بعد ثبوتها وتذوقوا السوء بما صددتم عن سبيل الله ولكم عذاب عظيم * ولا تشتروا بعهد الله ثمنا قليلا إنما عند الله هو خير لكم إن كنتم تعلمون * ما عندكم ينفد وما عند الله باق ولنجزين الذين صبروا أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون * من عمل صالحا من ذكر أو أنثى وهو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة ولنجزينهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون. نحل، 94- 97.
[4]. مزمل، 2–4: «قم الليل إلا قليلا * نصفه أو انقص منه قليلا * أو زد عليه ورتل القرآن ترتيلا».
[5]. تذكرة الفقهاء (ط.ج)، علامه حلي، ج1، ص205: «قولهم، عليهمالسلام: الوضوء على الوضوء نور على نور، ومن جدد وضوء لغير حدث جدد الله توبته من غير استغفار».
[6] دعوات، راوندي، ص77: «قال أبو عبد الله، عليهالسلام: صلاة الليل تحسن الوجه، وتحسن الخلق، وتطيب (الريح وتدر) الرزق وتقضى الدين، وتذهب بالهم، وتجلو البصر. عليكم بصلاة الليل فانها سنة نبيكم، ومطردة الداء عن أجسادكم».
[7]. اسراء، 79.
[8]. فقه الرضا، علي بن بابويه، ص137: «وعليك بالصلاة في الليل، فإن رسول الله، صلىاللهعليهوآله، أوصى عليا، عليه السلام، بها، فقال في وصيته: عليك بصلاة الليل - قالها ثلاثا- وصلاة الليل تزيد في الرزق، وبهاء الوجه، وتحسن الخلق»؛ لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 1، ص 474: «جاء رجل إلى أبي عبد الله، عليهالسلام، فشكى إليه الحاجة فأفرط في الشكاية حتى كاد أن يشكو الجوع، فقال له أبو عبد الله، عليهالسلام: يا هذا أتصلي بالليل؟ فقال الرجل: نعم، فالتفت أبو عبد الله، عليهالسلام، إلى أصحابه فقال: كذب من زعم أنه يصلي بالليل ويجوع بالنهار، إن الله تبارك وتعالى ضمن صلاة الليل قوت النهار»؛ همين كتاب، ص 272: «قال النبي، صلىاللهعليهوآله: من ختم له بصلاة الليل فله الجنة»؛ منتهى المطلب (ط.ق)، علامه حلي، ج1، ص195: «عن الصادق، عليهالسلام: صلاة الليل يحسن الوجه ويحسن الخلق ويطيب الريح ويدر الرزق ويقضي الدين ويذهب بالهم ويجلو البصر».
[9]. كافي، ج2، ص77؛ نيز با اختلاف كلمات در محاسن، برقي، ج1، ص18: «عن الصادق، عليهالسلام:... عليكم بطول الركوع والسجود، فإن أحدكم إذا أطال الركوع والسجود هتف إبليس من خلفه وقال: يا ويلتاه أطاعوا وعصيت، وسجدوا وأبيت»؛ دعائم الإسلام، قاضي نعمان، ج1، ص136: «عن الصادق، عليهالسلام: فما شئ أحسن من أن يغتسل الرجل أو يتوضأ فيسبغ الوضوء ثم ليبرز حيث لا يراه أنيس فيشرف الله عليه وهو راكع وساجد، إن العبد إذا سجد نادى إبليس: يا ويلاه، أطاع هذا وعصيت، وسجد هذا وأبيت، وأقرب ما يكون العبد من الله إذا سجد».
[10]. ذاريات، 18.
[11]. مائده، 83.
[12]. بحار الأنوار، ج 19، ص 80: «إن الله تعالى أوحى إلى النبي يا محمد إن العلي الاعلى يقرأ عليك السلام، ويقول لك: إن أبا جهل والملا من قريش قد دبروا يريدون قتلك، وآمرك أن تبيت عليا في موضعك، وقال لك: إن منزلته منزلة إسماعيل الذبيح من إبراهيم الخليل، يجعل نفسه لنفسك فداء، وروحه لروحك وقاء، وأمرك أن تستصحب أبا بكر، فإنه إن آنسك وساعدك ووازرك وثبت على ما يعاهدك و يعاقدك كان في الجنة من رفقائك، وفي غرفاتها من خلصائك، فقال رسول الله صلى الله عليه وآله لعلي عليه السلام: أرضيت إن اطلب فلا اوجد وتوجد، فلعله أن يبادر إليك الجهال فيقتلوك؟ قال: بلى يا رسول الله رضيت أن يكون روحي لروحك وقاء، ونفسي لنفسك فداء، بل رضيت أن يكون روحي ونفسي فداء لاخ لك أو قريب أو لبعض الحيوانات تمتهنها، وهل احب الحياة إلا لخدمتك. والتصرف بين أمرك ونهيك، ولمحبة أوليائك، ونصرة أصفيائك، ومجاهدة أعدائك؟ لولا ذلك لما أحببت أن أعيش في هذه الدنيا ساعة واحدة، فأقبل رسول الله صلى لله عليه وآله على علي عليه السلام فقال له: يا أبا حسن قد قرأ علي كلامك هذا الموكلون باللوح المحفوظ وقرؤوا علي ما أعد الله لك من ثوابه في دار القرار ما لم يسمع بمثله السامعون، ولا رأى مثله الراؤون، ولا خطر مثله ببال المتفكرين...».
[13]. فصلت، 53.
[14]. حجر، 85.
[15]. دخان، 38.
[16]. مؤمنون، 115: «أفحسبتم أنما خلقناكم عبثا وأنكم إلينا لا ترجعون».
[17]. مؤمنون، 1–10.
[18]. مؤمنون، 5-6.
[19]. نور، 32–33: «وأنكحوا الأيامى منكم والصالحين من عبادكم وإمائكم إن يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله والله واسع عليم * وليستعفف الذين لا يجدون نكاحا حتى يغنيهم الله من فضله...».
[20]. كافي، ج 5، ص 542: «عن أبي عبد الله، عليهالسلام، قال: اجتمع الحواريون إلى عيسى، عليهالسلام، فقالوا له: يا معلم الخير أرشدنا، فقال لهم: إن موسى كليم الله، عليهالسلام، أمركم أن لا تحلفوا بالله تبارك وتعالى كاذبين وأنا آمركم أن لا تحلفوا بالله كاذبين ولا صادقين، قالوا: يا روح الله زدنا، فقال: إن موسى نبي الله، عليهالسلام، أمركم أن لا تزنوا وأنا آمركم أن لا تحدثوا أنفسكم بالزنا فضلا عن أن تزنوا، فإن من حدث نفسه بالزنا كان كمن أو قد في بيت مزوق فأفسد التزاويق الدخان وإن لم يحترق البيت».
[21]. در گفتار پیش درباره این روایت توضیح داده شده است.
[22]. درباره فضیل عیاض در تذکرهها فراوان نوشتهاند. از جمله رک: تذکره الاولیاء عطار نیشابوری.
[23]. از سعدی است.
[24]. حديد، 16.
[25]. اختصاص، شيخ مفيد، ص 229: «قال رسول الله، صلىاللهعليهوآله: رحم الله عبداً استحيى من ربه حق الحياء، فحفظ الرأس وما حوى والبطن وما وعى وذكر القبر والبلى وذكر أن له في الآخرة معادا».
منبع : پایگاه عرفان