فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

اندیشه در اسلام - جلسه سوم - (متن کامل + عناوین)

 

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم اجمعین.

 

شكى نيست كه حركت فكرى پرارزش ترين حركت انسان است، زيرا عزيزترين عنصر وجود انسان عقل است و طبق فرموده حديث شناس بى مانند، مرحوم علّامه مجلسى، عنصر باعظمت عقل رابط ميان انسان و تمام حقايق عالم است.[1] از آيات قرآن مجيد استفاده مى شود كه ظرفيت اين عنصر، به گستردگى همه آفرينش است، همين عنصر است كه انسان را به ماوراى اين عالم پرواز مى دهد و در ملكوت عالم، به بسيارى از حقايق نائل مى كند.

مسائلى هم كه درباره عقل گفته مى شود، تنها مربوط به كتب آسمانى و مقالات و كتب علمى نيست، بلكه به حقيقت پيوسته و تحقّق پيدا كرده است. در غير اين صورت، آيات باعظمت زير چه معنايى داشتند؟

«وكذلك نري إبراهيم ملكوت السماوات والأرض وليكون من الموقنين».[2]

و اين گونه فرمانروايى و مالكيّت و ربوبيّت خود را بر آسمان ها.و زمين به ابراهيم نشان مى دهيم تا از يقين كنندگان شود.

«سبحان الذي أسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى الذي باركنا حوله لنريه من آياتنا إنه هو السميع البصير».[3]

منزّه و پاك است آن [خدايى] كه شبى بنده اش [محمّد، صلى‌الله‌عليه‌وآله] را از مسجدالحرام به مسجد الاقصى كه پيرامونش را بركت داديم، سير [و حركت] داد، تا [بخشى] از نشانه هاىِ [عظمت و قدرت] خود را به او نشان دهيم؛ يقيناً او شنوا و داناست.

«ثم دنا فتدلى. فكان قاب قوسين أو أدنى ».[4]

سپس نزديك رفت و نزديك تر شد. پس [فاصله اش با پيامبر] به اندازه فاصله دو كمان يا نزديك تر شد.

براى اين كه بدانيم عقل انسان، شايستگى پرواز در چه فضاى گسترده اى را براى يافتن حقايق دارد، لازم است به خطبه اوّل نهج البلاغه اميرالمومنين، عليه السلام، مراجعه كنيم.[5] هم چنين، به نزديك نهصد آيه اى كه قرآن در آن‌ها، كلمات لبّ، فكر، عقل و... را مطرح كرده است. این مطالب را باید ملاحظه کرد تا براى ما نیز فضاى پرواز در اين عنصر باعظمت پيدا شود.

هيچ عبادتى از انديشه و فكر بالاتر نيست. در نتیجه، هيچ شقاوت و ظلمى از تعطيلی عقل بالاتر نيست. روايتى از پيامبر عزيز اسلام، صلى‌الله‌عليه‌وآله، وجود دارد كه حسن بن شعبه حرانى آن را در كتاب تحف العقول نقل كرده است. پيامبر عاليقدر اسلام مى فرمايند:

«يا على لا فقر أشد من الجهل ولا مال أعود من العقل».[6]

فقرى بدتر از نفهمى و جهل و بى فكرى براى انسان وجود ندارد و سرمايه اى سودمندتر از عقل براى انسان نيست.

 

رمز موفقيت ابوذر

ابوذر چگونه ابوذر شد؟ با حركت فكرى.[7] آن بيابانگرد ربذه اى كه تمام هستى اش چند بز در روستاى ربذه بود؛ روستايى كه كسى اسمش را نیز نمى دانست، از كجا به این مقام رسيد كه ملكوت عالم با او اتصال معنوى پيدا كرد، تا آن جا كه جبرئيل به پيامبر، صلى‌الله‌عليه‌وآله، گفت: ابوذر دعايى مى خوانَد كه ملائكه آن را از او ياد گرفته اند و با او مى خوانند:

«اللهم إني أسألك الامن والايمان بك والتصديق بنبيك والعافية من جميع البلاء و الشكر على العافية والغنى عن شرار الناس».[8]

خدايا ايمان به خودت و تصديق پيامبرت و عافيت از همه بلايا و شكر بر عافيت و بى نيازى از مردمان بد را از تو درخواست مى كنم.

اين علم و دانش در پهنه تاريخ، محصول چه عنصرى از عناصر وجود است؟ پاسخ این است: محصول عنصر عقل.

خداوند متعال كيست؟ عقل مطلق. انبيا چه كسانى هستند؟ عقل كامل. انسان كيست؟ موجود عاقل ناطق. واقعيات عالى انسانى از چه منبعى در وجود انسان تراوش مى كنند؟ از انديشه و فكر؛ لذا در روايات آمده كه اگر تمام عبادات را كنار هم قرار دهيم و ارزيابى كنيم، هيچ عبادتى پرثواب تر و پرمنفعت تر از انديشه و تفكر نيست.[9]

 

رمز موفقيت ابن سينا

ابن سينا[10] جمله اى دارد كه بسيار پرارزش است. شيخ الرئيس كه خود انسان باارزشى بود، در شهر بلخ و در سن هجده سالگى، طاقت ماندن نداشت، به سبب اين كه در تمام منطقه بلخ استادى نبود كه بتواند از او استفاده كند، زيرا حركت عقلى‌اش فوق العاده سريع بود. كتاب هاى او عبارت اند از: كتاب شِفا كه يكى از كتاب هاى بزرگ فلسفه در طول تاريخ است و نمونه اش در اين پنج هزار سال عمر فلسفه كمتر آمده است، هم چنين كتاب اشارات، و كتاب قانون كه در علم طب است.

دانشمندان بزرگ شرق و غرب مى گويند كه اكثر مطالب اين كتاب نه تنها كهنه نشده، بلكه هنوز هم زنده است. 1100 سال پيش، او در گوشه شهر همدان نشسته و كتاب قانون را نوشته و بيمارى ها را با درمانش توضيح داده است. او وقتی به مساله معده مى رسد مى گويد: معده انسان مى تواند دچار ده نوع درد شود. يازدهمى آن هنوز پيدا نشده است!

به یقین، مغز ابن سینا از مغز ما سنگين تر نبوده. او هم يك ايرانى معمولى بوده که تنها تفاوتش با ما در بهره‌گیری از عقل بوده است. به هر حال، در این دنیا، يكى دنبال زيبايى بازو و قدرت مچ مى رود؛ يكى در پی زيبايى اندام خویش است و دیگری به دنبال کسب مقام قهرمانى است. ابن سينا هم در پی قهرمانى عقل بود. برای همین، عقلش را به کار گرفت و لحظه‌ای وقتش را تلف نكرد.

 

رمز موفقيت علما

علّامه حلى[11] در سيزده سالگى مجتهد جامع الشرائط بود و شايستگى این را داشت که مردم از او تقليد كنند، ولى دو سال سنش كم بود و تقليد از او جايز نبود. او با اين كه هشت قرن پيش زندگى مى كرده، 523 جلد كتاب نوشته كه تمام كتاب هايش تا امروز باقی و ارزشمند است. آيا عقل او بيشتر و سنگين تر از ما بوده؟ هرگز چنين نبوده است.

خواجه نصير الدين طوسى[12] كه به او معلم بشر مى گويند، بچه‌ای روستايى از اهالی طوس بود، آن هم نه خود طوس، بلكه در اصل در يكى از روستاهاى قم متولد شده بود. او زمانى متولد شد كه چنگيز و جانشينانش سه بلا بر سر ايران آورده بودند: خراب كردن، سوزاندن و كشتن. ايران تبديل به خرابه شده بود كه خواجه متولد شد، اما او به ورزش عقلى پرداخت و معلم بشر شد. هنوز كه هنوز است، كتاب اساس الاقتباس او را بسيارى از دانشمندان به زحمت مى فهمند.

او كسى بود كه بسيارى از مشكلات مهمّ رياضيات اقليدسى را حل كرد؛ مگر او نبود كه هنرمندانه تر از فيثاغورس[13]، مشكلات رياضى را حل كرد. او دانش حكمت و فلسفه الهى را به اوج آسمان و ملكوت رساند. مگر او نبود كه در همين ايران سوختة خراب شدة كشته داده، كتابخانه مراغه را با چهارصد هزار كتاب علمىِ بى تكرار بنا گذارد؟

يكى از عيب هاى بزرگ ما اين است كه كمتر دنبال ورزش عقل مى رويم. اگر این کار را می‌کردیم، ممكن بود ما هم اعجوبه روزگار خود شويم. به طور کلی، انسان هر عنصرى از وجود خود را به كار بگيرد، چنان رشدى خواهد كرد كه ملكوت را زير پَرِ خود خواهد گرفت. بنابراین، حيف است انسان نفهمد، نبيند، نداند و نخواند. پيامبر اسلام، صلى‌الله‌عليه‌وآله، گاهى به جبرئيل مى فرمودند:

«عِظنى».[14]

مرا موعظه كن.

زیرا موعظه عقل را زياد مى كند.[15] كلام حكيمانه به انسان قدرت انديشه مى دهد. كتاب خواندن در حركت فكرى آدمی تأثير عجيبى دارد. گوش به سخنان پاكان عالم سپردن از بهترين عوامل رشد عقل و فكر است. اين‌ها همه دورنماى عظمت فكر كردن است و انديشه در امور است. ابن سينا در جمله زيبايی مى گويد:

«أوّل الفكر آخر العمل».[16]

یعنی وقتی انسان درباره موضوعى فكر مى كند، عاقبت و نتيجه کار را نیز می‌بیند.²

 

 

 

پی‌نوشت

[1]. کتاب بحار مرحوم مجلسی، به جز ارزش روایی، دارای «بیان» و «ایضاحات» ارزشمندی است که متاسفانه بسیاری از محققین آن‌ها را مطالعه نمی‌کنند. برای نمونه توضیح مرحوم علامه را ذیل این روایات بنگرید:

- بحار الأنوار، ج 1، ص 82: «عن أبيه، عن سهل، عن محمد بن عيسى، عن البزنطي، عن جميل عن الصادق جعفر بن محمد (عليهما السلام) قال كان أمير المؤمنين (عليه السلام) يقول: أصل الانسان لبه، وعقله دينه، ومروته حيث يجعل نفسه، والايام دول، والناس إلى آدم شرع سواء.

بيان: اللب بضم اللام: خالص كل شئ، والعقل. والمراد هنا الثاني أي تفاضل أفراد الانسان في شرافة أصلهم إنما هو بعقولهم لا بأنسابهم وأحسابهم. ثم بين (عليه السلام) أن العقل الذي هو منشا الشرافة إنما يظهر باختياره الحق من الاديان، وبتكميل دينه بمكملات الايمان، والمروءة مهموزا بضم الميم والراء الانسانية مشتق من المرء وقد يخفف بالقلب والادغام. والظاهر أن المراد أن إنسانية المرء وكماله و نقصه فيها إنما يعرف بما يجعل نفسه فيه ويرضاه لنفسه من الاشغال والاعمال و الدرجات الرفيعة، والمنازل الخسيسة، فكم بين من لا يرضى لنفسه إلا كمال درجة العلم والطاعة والقرب والوصال، وبين من يرتضي أن يكون مضحكة للئام لاكلة ولقمة ولا يرى لنفسه شرفا ومنزلة سوى ذلك. ويحتمل أن يكون المراد التزوج بالاكفاء، كما قال الصادق (عليه السلام) لداود الكرخي حين أراد التزويج: انظر أين تضع نفسك. والتعميم أظهر. والدول مثلثة الدال: جمع دولة بالضم والفتح وهما بمعنى انقلاب الزمان، وانتقال المال أو العزة من شخص إلى آخر، وبالضم: الغلبة في الحروب، والمعنى أن ملك الدنيا وملكها وعزها تكون يوما لقوم ويوما لآخرين. والناس إلى آدم شرع بسكون الراء وقد يحرك أي سواء في النسب، وكلهم ولد آدم، فهذه الامور المنتقلة الفانية لا تصير مناطا للشرف بل الشرف بالامور الواقعية الدائمة الباقية في النشأتين، والاخيرتان مؤكدتان للاوليين.

- بحار الأنوار، ج 1، ص 83: أبي، عن سعد، عن ابن يزيد، عن إسماعيل بن قتيبة البصري، عن أبي خالد العجمي، عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: خمس من لم يكن فيه لم يكن فيه كثير مستمتع: الدين، والعقل، والادب، والحرية، وحسن الخلق. سن: ابن يزيد مثله. وفيه والجود مكان الحرية.

بيان: حسن الادب إجراء الامور على قانون الشرع والعقل في خدمة الحق ومعاملة الخلق. والغنى: عدم الحاجة إلى الخلق، وهو غنى النفس فإنه الكمال لا الغنى بالمال. والحرية تحتمل المعنى الظاهر فإنها كمال في الدنيا، وضدها غالبا يكون مانعا عن تحصيل الكمالات الاخروية، ويحتمل أن يكون المراد بها الانعتاق عن عبودية الشهوات النفسانية، والانطلاق عن اسر الوساوس الشيطانية، والله يعلم.

- بحار الأنوار، ج 1، ص 87: مسكان عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: لم يقسم بين العباد أقل من خمس: اليقين، والقنوع، والصبر، والشكر، والذي يكمل به هذا كله العقل. سن: عثمان بن عيسى مثله.

بيان: أي هذه الخصال في الناس أقل وجودا من سائر الخصال، ومن كان له عقل يكون فيه جميعها على الكمال، فيدل على ندرة العقل أيضا.

- بحار الأنوار، ج 1، ص 89: ابن المتوكل، عن السعد آبادي، عن البرقي، عن أبيه، عن ابن أبي عمير عمن ذكره، عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: ما خلق الله عزوجل شيئا أبغض إليه من الاحمق، لانه سلبه أحب الاشياء إليه وهو عقله.

بيان: بغضه تعالى عبارة عن علمه بدناءة رتبته، وعدم قابليته للكمال، وما يترتب عليه عن عدم توفيقه على ما يقتضي رفعة شأنه لعدم قابليته لذلك، فلا ينافي عدم اختياره في ذلك، أو يكون بغضه تعالى لما يختاره بسوء اختياره من قبائح أعماله مع كونه مختارا في تركه، والله يعلم.

- بحار الأنوار، ج 1، ص 90: ابن الوليد، عن الصفار، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن بعض أصحابه عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: دعامة الانسان العقل، ومن العقل الفطنة، والفهم، والحفظ والعلم، فإذا كان تأييد عقله من النور كان عالما حافظا زكيا فطنا فهما، وبالعقل يكمل، وهو دليله ومبصره ومفتاح أمره.

بيان: الدعامة بالكسر: عماد البيت. والفطنة: سرعة إدراك الامور على الاستقامة. والنور لما كان سببا لظهور المحسوسات يطلق على كل ما يصير سببا لظهور الاشياء على الحس أو العقل، فيطلق على العلم وعلى أرواح الائمة (عليهم السلام) وعلى رحمة الله سبحانه وعلى ما يلقيه في قلوب العارفين من صفاء وجلاء به يظهر عليهم حقائق الحكم ودقائق الامور، وعلى الرب تبارك وتعالى لانه نور الانوار ومنه يظهر جميع الاشياء في الوجود العيني والانكشاف العلمي، وهنا يحتمل الجميع. وقوله: زكيا، فيما رأينا من النسخ بالزاء فهو بمعنى الطهارة عن الجهل والرذائل، وفي الكافي مكانه: ذاكرا.

[2]. انعام، 75.

[3]. اسراء، 1.

[4]. نجم، 8–9.

[5]. نهج البلاغه، خطبه 1: «أول الدين معرفته وكمال معرفته التصديق به. وكمال التصديق به توحيده.وكمال توحيده الاخلاص له. وكمال الإخلاص له نفي الصفات عنه لشهادة كل صفة أنها غير الموصوف وشهادة كل موصوف أنه غير الصفة. فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه. ومن قرنه فقد ثناه ومن ثناه فقد جزأه، ومن جزأه فقد جهله. ومن جهله فقد أشار إليه. ومن أشار إليه فقد حده. ومن حده فقد عده، ومن قال فيم فقد ضمنه. ومن قال علام فقد أخلى منه. كائن لا عن حدث موجود لا عن عدم. مع كل شئ لا بمقارنة. وغير كل شئ لا بمزايلة. فاعل لا بمعنى الحركات والآلة. بصير إذ لا منظور إليه من خلقه. متوحد إذ لا سكن يستأنس به ولا يستوحش لفقده».

[6]. كافي، ج 1، ص 25؛ نيز عوالي اللئالي، أحسائي، ج 4، ص 73: «يا علي لا فقر أشد من الجهل ولا عبادة مثل التفكر»؛ اختصاص، شيخ مفيد، ص 246: «قال الصادق، عليه‌السلام: لا مال أعود من العقل، ولا مصيبة أعظم من الجهل، ولا مظاهرة أوثق من المشاورة، ولا ورع كالكف، ولا عبادة كالتفكر...»؛ توحيد، شيخ صدوق، ج 4، ص372؛ و با اندك تفاوت در المحاسن، برقي، ج 1، ص 17: «يا علي إنه لا فقر أشد من الجهل، ولا مال أعود من العقل، ولا وحدة أوحش من العجب، ولا مظاهرة أوثق من المشاورة، ولا عقل كالتدبير، ولا ورع كالكف، ولا حسب كحسن الخلق، ولا عبادة كالتفكر».

[7]. خصال، شيخ صدوق، ص 42: «عن أبي عبد الله، عليه‌السلام، قال: كان أكثر عبادة أبي ذر، رحمة‌الله‌عليه، خصلتين: التفكر والاعتبار».

[8]. كافي، ج 2، ص 587؛ نيز امالي، شيخ صدوق، ص 426: «عن أبي عبد الله، عليه‌السلام، قال: إن أباذر أتى رسول الله، صلى‌الله‌عليه‌وآله، ومعه جبرئيل، عليه‌السلام، في صورة دحية الكلبي وقد استخلاه رسول الله، صلى‌الله‌عليه‌وآله، فلما رآهما انصرف عنهما ولم يقطع كلامهما فقال جبرئيل، عليه‌السلام: يا محمد هذا أبو ذر قد مر بنا ولم يسلم علينا أما لو سلم لرددنا عليه، يا محمد إن له دعاء يدعو به، معروفا عند أهل السماء فسله عنه إذا عرجت إلى السماء، فلما ارتفع جبرئيل جاء أبو ذر إلى النبي فقال له رسول الله، صلى‌الله‌عليه‌وآله: ما منعك يا أبا ذر أن تكون سلمت علينا حين مررت بنا؟ فقال: ظننت يا رسول الله أن الذي [كان] معك دحية الكلبي قد استخليته لبعض شأنك، فقال: ذاك جبرئيل، عليه‌السلام، يا أبا ذر وقد قال:أما لو سلم علينا لرددنا عليه فلما علم أبو ذر أنه كان جبرئيل، عليه‌السلام، دخله من الندامة حيث لم يسلم عليه ما شاء الله فقال له رسول الله، صلى‌الله‌عليه‌وآله: ما هذا الدعاء الذي تدعو به؟ فقد أخبرني جبرئيل، عليه‌السلام، أن لك دعاء تدعو به، معروفا في السماء، فقال: نعم يا رسول الله. أقول: اللهم إني أسألك الامن والايمان بك والتصديق بنبيك والعافية من جميع البلاء و الشكر على العافية والغنى عن شرار الناس».

[9]. كافي، ج 8، ص 20؛ نيز توحيد، شيخ صدوق، ص 376؛ تحف العقول، حراني، ص6؛ محاسن، برقي، ج 1، ص 17: «ولا عبادة كالتفكر».

[10]. شیخ الرئیس، حجة الحق، شرف الملک، امام الحکماء، معروف به اِبْن‌ِ سينا، ابوعلى‌ حسين‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ سينا (370- 428ق‌/980- 1037م‌)، بزرگ‌ترين‌ فيلسوف‌ مشائى‌ و پزشك‌ نامدار ايران‌ در جهان‌ اسلام‌. برای اطلاع بیشتر رک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 4؛ و فرهنگ فارسی معین، ذیل مدخل ابن سینا. با تلخیص فراوان.

[11]. جمال الدین حسن بن یوسف حلی معروف به علامه حلی (و. 29 رمضان 648- 726 ق). مادر ایشان بانويي نيکوکار و عفيف و خواهر محقق حلي است و پدرش شيخ يوسف سديدالدين از دانشمندان و فقهاي عصر خويش در شهر حله است.

علامه حلي از طرف پدر به «آل مطهر» پيوند مي‌خورد که خانداني مقدس و بزرگ‌اند و همه اهل دانش و فضيلت و تقوا بودند. آل مطهر به قبيله بني اسد که بزرگترين قبيله عرب در شهر حله است پيوند مي‌خورند.

او پس از آموختن کتاب خدا و یادگیری خط، مقدمات و مبادي علوم را در محضر پدر فاضل و فقيه خود آموخت و در سنين کودکي به لقب «جمال الدين» (زينت و زيبايي دين) مشهور گشت. اساتید او عبارتند از: شيخ يوسف سديد الدين (پدر ارجمند او)؛ محقق حلي (602 ـ 676 ق)؛ خواجه نصير الدين طوسي (597 ـ 672 ق)؛ سيد رضي الدين علي بن طاووس (589 ـ 664 ق)؛ سيد احمد بن طاووس (متوفي به سال 673 ق)؛ يحيي بن سعيد حلي (متوفی به سال 690)؛ مفيد الدين محمد بن جهم حلي و... .

از جمله شاگردان علامه حلی این عده را می‌توان نام برد: فرزندش محمد بن حسن بن يوسف حلي معروف به «فخر المحققين» (682 ـ 771ق)؛ سيد عميدالدين عبدالمطلب و سيد ضياء الدين عبدالله حسيني اعرجي حلي (خواهرزادگان علامه حلي)؛ تاج الدين سيد محمد بن قاسم حسني معروف به «ابن معيه» (م. 776ق)؛ رضي‌الدين ابوالحسن علي بن احمد حلي (م. 757ق)؛ قطب الدين رازي (م. 776ق) تاج الدين محمود بن مولا؛ تقي‌الدين ابراهيم بن حسين آملي؛ و محمد بن علي جرجاني.

بعد از رحلت محقق حلي در سال 676 ق، زعامت و مرجعيت شيعيان به عهده علامه قرار گرفت و اين در زماني بود که فقط 28 بهار از عمر شريفش می‌گذشت. اين امر نیز حاکي از نبوغ و شخصيت والاي اوست که سبب شد به لقب مقدس و شريف «آيت الله» مشهور گردد و در آن روزگار، تنها او به اين لقب خوانده مي‌شد.

علامه حلي پس از يک دهه تلاش و خدمات ارزنده فرهنگي و به اهتزاز در آوردن پرچم ولايت و عشق و محبت خاندان طهارت (ع) در سراسر قلمرو مغولان در ايران، در سال 716 ق (بعد از مرگ سلطان محمد خدا بنده) به وطن خويش بازگشت و در آن‌جا به تدريس و تأليف مشغول گرديد و تا آخر عمر منصب مرجعيت و زعامت شيعيان را بر عهده داشت.

چنانکه گفته‌اند: علامه حلي زماني از نوشتن کتاب‌هاي حکمت و کلام فارغ شد و به تأليف کتاب‌هاي فقهي پرداخت که از عمر مبارکش بيش از 26 سال نگذشته بود. او در رشته‌هاي گوناگون علوم کتاب‌هاي زيادي دارد که اگر در مجموعه‌اي جمع‌آوري شود، دائرة المعارف و کتابخانه بسيار ارزشمندي خواهد شد. آثار آن بزرگوار را تا 500 عنوان ذکر کرده‌اند که از جمله این‌هاست: منتهي المطلب في تحقيق المذهب - تلخيص المرام في معرفة الاحکام - غاية الاحکام في تصحيح تلخيص المرام -النکة البديعة في تحرير الذريعة - غاية الوصول و ايضاح السبل - منهاج اليقين - کشف المراد و... .

این عالم فرزانه در 21 محرم سال 726 قمری به رضوان و لقاي معبود خویش شتافت و در جوار بارگاه ملکوتي مولاي متقيان علي (ع) به خاک سپرده شد.

مأخذ: گلشن ابرار، تدوين جمعی از پژوهشگران حوزه علميه قم، تحت نظر پژوهشکده باقرالعلوم (ع).

[12]. ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن طوسی (زاده توس به سال ۵۹۸ ق. مطابق با ۵۸۰ ش) ملقب به خواجه نصیر طوسی یا خواجه نصیرالدین طوسی (توسی هم نوشته شده)، فیلسوف، متکلم، فقیه، دانشمند، ریاضیدان و سیاستمدار شیعه در سده هفتم. او اصالتا از اهالي جهرود از توابع قم بوده است. وی یکی از سرشناس‌ترین و متنفذترین شخصیت‌ها در تاریخ جریان‌های فکری اسلامی است. علوم دینی و عقلی را زیر نظر پدرش، و منطق و حکمت طبیعی را نزد برادرِ مادرش آموخت. تحصیلاتش را در نیشابور به اتمام رساند و در آن‌جا به عنوان دانشمندی برجسته شهرت یافت. وی در زمان حمله مغول به ایران در دستگاه ناصرالدین، محتشم قهستان، به کارهای علمی خویش مشغول شد و در همین زمان اخلاق ناصری را نوشت. پس از مدتی، به نزد اسماعیلیان در دژِ اَلَموت نقل مکان کرد. پس از حمله «هلاکو خان» و پایان یافتن فرمانروایی اسماعیلیان (۶۳۵ ش) هلاکو خواجه نصیرالدین را مشاور و وزیر خود ساخت تا جایی که او هلاکو را به یورش به بغداد و سرنگونی عباسیان یاری داد.

خواجه نصیر الدین طوسی عاقبت در ۱۸ ذی الحجه ۶۷۲ ق وفات یافت و در کاظمین دفن گردید.

وی سنت فلسفه مشائی را که پس از ابن سینا در ایران رو به افول گذاشته بود، بار دیگر احیا کرد. وی مجموعه آرا و دیدگاه‌های کلامی شیعه را در کتاب تجرید الاعتقاد گرد آورد.

او در مراغه رصدخانه‌ای ساخت و کتابخانه‌ای به وجود آورد که حدود چهل هزار جلد کتاب در آن بود. او با پرورش شاگردانی همچون قطب الدین شیرازی و گردآوری دانشمندان ایرانی عامل انتقال تمدن و دانش‌ ایران پیش از مغول به آیندگان شد.

وی یکی از توسعه دهندگان علم مثلثات است و در قرن ۱۶ میلادی کتاب‌های مثلثات او به زبان فرانسه ترجمه گردید.

آثار: زندگی او بر پایه دو هدف اخلاقی و علمی بنا شده بود. او در بیشتر زمینه‌های دانش و فلسفه، تالیفات و رسالاتی از خود به یادگار گذاشته که بیشتر عربی هستند، اما بخشی از نوشته‌های وی به زبان پارسی است. از معروف‌ترین آثار او به پارسی، «اساس الاقتباس» و «اخلاق ناصری» را می‌توان یاد کرد. وی در اخلاق ناصری رستگاری راستین انسان‌ها را در «سعادت نفسانی»، «سعادت بدنی» و «سعادت مدنی» می‌داند و این نکته نشان می‌دهد که خواجه در مسائل مربوط به بهداشت جسمانی و روانی هم کارشناس بوده‌است.

آثار فراوانی از خواجه به یادگار مانده که به برخی از آن‌ها اشاره می‌گردد: تجرید العقاید- شرح اشارات بوعلی سینا- قواعد العقاید- اخلاق ناصری یا اخلاق طوسی- آغاز و انجام- تحریر مجسطی- تحریر اقلیدس- تجرید المنطق- اساس الاقتباس- ذیج ایلخانی- آداب البحث - آداب المتعلمین – روضةالقلوب -اثبات بقاء نفس - تجرید الهندسه - اثبات جوهر - جامع الحساب - اثبات عقل - جام گیتی نما- اثبات واجب الوجود - الجبر و الاختیار- استخراج تقویم -خلافت نامه - اختیارات نجوم- رساله در کلیات طب -ایام و لیالی - علم المثلث – الاعتقادات - شرح اصول کافی - کتاب الکل.

[13]. فیثاغورث فیلسوف و ریاضی‌دان یونانی (و. جزیره سامس حدود 580 – ف. حدود 497 ق م). دوره زندگانی او روشن نیست ولی گفته‌اند به مصر و هندوستان و ایران سفر کرده و از دانشمندان آن کشورها بهره برده و معاصر کوروش و داریوش هخامنشی بوده است. در اواخر سده ششم قبل از میلاد به یونان بازگشت و گروهی پیرو او شدند. وی انجمنی سری تشکیل داد که هم دینی و هم اخلاقی و هم سیاسی بود.

ظاهرا، لفظ فیلسوف از مخترعات فیثاغورث است به این معنا که در یونانی حکیم یعنی خردمند را سوفوس و حکمت را سوفیا می‌گفتند. فیثاغورث گفت: ما هنوز لیاقت آن را نداریم که خردمند خوانده شویم و لیکن چون خواهان حکمت هستیم باید ما را فیلوسوفوس خواند یعنی دوستدار حکمت، و همین لفظ است که فیلسوف شده و فلسفه Philosophie از آن مشتق گردیده.

اختراع جدول فیثاغورث و کشف شکل عروس در هندسه و بسیاری قضایای دیگر به او منسوب است. کلیتاً در فلسفه فیثاغورث، علوم ریاضی اهمیت تمام داشته و او عدد را اصل وجود پنداشته و همه امور را نتیجه ترکیب اعداد و نسبت‌های آن‌ها دانسته است. چون به این نکته برخورده است که ترکیب صوت‌ها در تولید نغمات تابع تناسبات عددی می‌باشد موسیقی را نیز مانند هندسه و نجوم از رشته‌های علوم ریاضی می‌داند و نظام عالم را تابع اعداد می‌شمارد و هر وجودی را – مادی باشد یا معنوی– با یکی از اعداد مطابق می‌داند. خلاصه آن‌که عدد را حقیقت اشیاء و واحد را حقیقت عدد می‌خواند. تضاد واحد و کثیر و زوج و فرد را منشأ همه اختلافات می‌پندارد، اما واحد مطلق را از زوجیت و فردیت و وحدت و کثرت بری می‌داند. حکمت فیثاغورث از چند جهت قابل توجه است: یکی این که حقیقت غیر جسمانی است، یعنی به نسبت‌های عددی که امری فرضی و عقلی است قائل شده و بدان اهمیت داده. دیگر این‌که کرویت زمین را معلوم کرده و مزیت مرکز و ساکن بودن آن را از آن برداشته است. هر چند این رأی تا مدتی نزد حکما طرف اعتنا نبود و فرض فیثاغورث در باب هیئت عالم با حقیقت موافقت کامل نداشت، مع‌هذا نمی‌توان او را در کشف هیئت جدید بی‌تأثیر دانست.

[14]. من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 1، ص 471؛ نيز تذكرة الفقهاء(ط.ج)، علامه حلي، ج 2، ص 263: «نزل جبرئيل، عليه‌السلام، على النبي، صلى‌الله‌عليه‌وآله، فقال له:«يا جبرئيل عظني فقال يا محمد عش ما شئت فإنك ميت، واحبب من شئت فإنك مفارقه، واعمل ما شئت فإنك ملاقيه. شرف المؤمن صلاته بالليل، وعزه كف الأذى عن الناس».

.[15] برخی از آیات قرآن که با واژه‌های یتذکرون و تذکرون یا تعقلون و... تمام می‌شود شاهد این مطلب است:

- «ويبين آياته للناس لعلهم يتذكرون». بقره، 221.

- «وهو الذي يرسل الرياح بشرا بين يدي رحمته حتى إذا أقلت سحابا ثقالا سقناه لبلد ميت فأنزلنا به الماء فأخرجنا به من كل الثمرات كذلك نخرج الموتى لعلكم تذكرون». اعراف، 57.

- «إن ربكم الله الذي خلق السماوات والارض في ستة أيام ثم استوى على العرش يدبر الامر ما من شفيع إلا من بعد إذنه ذلكم الله ربكم فاعبدوه أفلا تذكرون». يونس،3.

- «تؤتي أكلها كل حين بإذن ربها ويضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون». ابراهيم، 25.

- «أفمن يخلق كمن لا يخلق أفلا تذكرون». نحل، 17.

- «قل لمن الارض ومن فيها إن كنتم تعلمون * سيقولون لله قل أفلا تذكرون * قل من رب السماوات السبع ورب العرش العظيم * سيقولون لله قل أفلا تتقون * قل من بيده ملكوت كل شئ وهو يجير ولايجار عليه إن كنتم تعلمون * سيقولون لله قل فأنى تسحرون». مؤمنون، 89.

- «سورة أنزلناها وفرضناها وأنزلنا فيها آيات بينات لعلكم تذكرون». نور، 1.

- «ولقد ضربنا للناس في هذا القرآن من كل مثل لعلهم يتذكرون». زمر، 27.

- «والسماء بنيناها بأيد وإنا لموسعون * والارض فرشناها فنعم الماهدون * ومن كل شئ خلقنا زوجين لعلكم تذكرون». ذاريات، 47- 49.

[16]. رسائل، محقق كركي، ج 3، ص 160؛ نيز شرح الأسماء الحسني، سبزواري، ج 1، ص 37؛ تفسير، رازي، ج 19، ص 124؛ تفسير، آلوسي، ج 14، ص 41 (همه اين كتاب‌ها به صورت «كما قيل» آورده‌اند. فقط آلوسي «قول الحكيم» گفته است).

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

آثار ایمان- جلسۀ سوم
تجارت معنوی - جلسه اول
زنان اهل بهشت‏
قرارداد همسر عمران با خداوند
انواع هدايت الهي
تبيين ظالم و درجات ظلم
گرفتار شدن لنين در دست هگل
ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه هیجدهم
پیوند با ابی‌عبدالله(ع)، تنها راه پیروزی در سلوک ...
هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه پنجم (2) – (متن کامل + ...

بیشترین بازدید این مجموعه

تجارت معنوی - جلسه اول
آثار ایمان- جلسۀ سوم
ارزش دادن دين به مؤمنان حلال خور
تجزيه و تبيين كلمه معرفت
ارتباط با خدا از راه ذكر
مرگ و عالم آخرت - جلسه پنجم (2) - (متن کامل + عناوین)
اندیشه در مرگ
رمز موفقيت ابن ‏سينا
مقربین چه کسانی هستند؟
آیه‌ای عجیب درباره شیطان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^