فارسی
سه شنبه 04 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 13 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
2
نفر 0

اسناد, متن و ترجمه خطبه فدکیه

 

اسناد خطبه فدکیه

صدور اين خطبه مبارك از خطيبه نبوت عليهاالسلام مسلّم است و جاى هيچ گونه گفتگويى نيست. وگذشته از آن كه نور صدق از هر جانب آن مى تابد، در وسع شخص ديگرى نيست كه مانند آن را بیاورد . 

ولى براى اقتداى به سلف صالح، بخشی از اسناد خطبه ـ قسمتى كه به ما رسيده ـ را يادآور می شويم:

1. سيد مرتضى علم الهدى ـ متولد 355، متوفى 436 ه ق ـ، در كتاب الشافى فى الامامة از ابوعبداللّه محمد بن عمران مرزبانى ، از محمد بن احمد كاتب، از احمد بن عبيداللّه نحوى، از زيارى، از مشرقى بن قطامى، از محمد بن اسحاق، از صالح بن كيسان، از عروه، از عائشه روايت كرده است.

2. تحويل سند : مرزبانى از احمد بن محمد بن مكى، از محمد بن قاسم يمانى، از ابن عايشه روايت كرده است.

3. ابن طاووس ـ متوفاى 664 ه ق ـ در كتاب طرائف، قطعه موضع شكوى واحتجاج را از شيخ اسعد بن شفروه در كتاب فائق، از شيخ حافظ، ثقه آن ها، معظم نزد آن ها، احمد بن موسى بن مردويه اصفهانى، از كتاب مناقب او، از اسحاق بن عبداللّه بن ابراهيم، از مشرقى بن قطامى، از صالح بن كيسان، از زهرى، از عائشه روايت كرده است.

4. شيخ صدوق ـ ابن بابويه، متوفاى 371 ه ق در رى ـ روايت كرده، گويد: خبر داد ما را على بن حاتم، از محمد بن اسلم، از عبدالجليل ياقطانى، از حسن بن موسى خشّاب، از عبداللّه بن محمد علوى، از رجالى از اهل بيت عليهم السلام، از زينب عليهاالسلامبنت على عليه السلام، از فاطمه عليهاالسلام.

5. با تحويل سند باز گويد: خبر داد ما را على بن حاتم، از محمد بن ابى عمير، از محمد بن عمارة، از محمد بن ابراهيم مصرى، از هارون بن يحيى ناشب، از عبيداللّه بن موسى عيسى، از عبيداللّه بن موسى معمرى، از حفص أحمر، از زيد بن على شهيد عليه السلام، از عمه اش زينب بنت على عليه السلام، از فاطمه عليهاالسلام.

6. نيز با تحويل سند قطعه اى از اين خطبه ـ كه متضمن علل شرايع است ـ، از ابن المتوكل، از سعدآبادى، از برقى، از اسماعيل بن مهران، از احمد بن محمد بن جابر، از زينب عليهاالسلام بنت على عليه السلامروايت كرده است.

7. مجالس مفيد ـ متولد 336 ومتوفاى 413 ه ق ـ، ابياتى را كه در خطبه مذكور است، به استناد زير ذكر كرده گويد: جعابى، از محمد بن جعفر حسنى، از عيسى بن مهران، از يونس، از عبداللّه بن محمد بن سليمان هاشمى، از پدرش، از جدش، از زينب ـ دختر اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلامـ بازگو كرده، گويد: همين كه رأى ابوبكر بر منع فدك و عوالى از فاطمه عزم وتصميم شد وفاطمه عليهاالسلاممأيوس شد از اجابت ابوبكر، به سوى قبر پدر صلى الله عليه و آله برگشت وخود را بر قبر انداخت وبه او شكايت كرد از آنچه آن مردم با وى كرده بودند، وگريه كرد تا تربت او را به اشك ديده خود تر كرد وبه ندبه خود همه را به ناله آورد، سپس در آخر ندبه خود گفت: قَد كانَ بَعدَكَ أنبآءٌ وهَنبثَةٌ.

8. ابن ابى الحديد ـ متولد 586 ومتوفاى 655 ه ق در بغداد ـ، در شرح نهج البلاغة، در ذيل نامه امام عليه السلام به عثمان بن حنيف، از كتاب سقيفه احمد بن عبدالعزيز جوهرى، به چهار سند روايت كرده است.

ابوبكر جوهرى از شخصيّت هاى برجسته است. شيخ طوسى او را در الفهرست ذكر كرده است.

وى: عالم، محدث، پرمايه از علم وادب، ثقه، وورع است. محدّثين بر او ثناخوانى كرده ومصنّفات او را روايت كرده اند ، طرق او اين است:

اولاً: جوهرى، از محمد بن زكريا، از جعفر بن محمد بن عماره، از پدرش، از حسين بن صالح بن حىّ، از دو تن از رجال اهل بيت عليهم السلامبنى هاشم، از زينب عليهاالسلامـ بنت على بن ابى طالب عليهم السلام ـ.

ثانياً: جوهرى، از جعفر بن محمد بن عماره، از پدرش، از جعفر بن محمد بن على بن الحسين عليهم السلام ـ امام صادق عليه السلام ـ.

ثالثاً: از عثمان بن عمران عجيفى، از نائل بن نجيح، از عمر بن شمر، از جابر جعفى، از ابى جعفر محمد بن على عليهم السلام ـ امام باقر عليه السلامـ.

رابعاً: از احمد بن محمد بن يزيد، از عبداللّه بن الحسن عليه السلام روايت كرده :

عبداللّه محض زاده فاطمه بنت الحسين، وحسن مُثَنّى زاده امام حسن السبط عليه السلام از اصحاب صادق عليه السلام است. پدر محمد، صاحب نفس زكيه است كه بيعت او به گردن بنى عباس بود وشهيد آن ها شد وبدان واسطه، عبداللّه محض در سن پيرمردى در زندان بنى عباس در بغداد از دنيا رفت.

9. إربِلى على بن عيسى رحمه الله در كشف الغمّه ـ كه تأليف آن در 687 ه ق است ـ از كتاب سقيفه احمد بن عبدالعزيز جوهرى به همه اين طرق، از نسخه اى كه به سال 322 ه ق بر خود او قرائت شده، روايت كرده است.

إربلى: شيخ على بن عيسى بهاءالدين ابوالحسن، عالم، نحرير، فاضل، محدّث، جامع فضائل ومحاسن است. سيد اجلّ، سيد بن طاووس از مشايخ او است.

10. مُرُوج الذهب مسعودى به اين خطبه اشاره كرده است.

11. شيخ طبرسى ـ ابومنصور، احمد بن على بن ابى طالب ـ متوفاى 588 هق كه از مشايخ ابن شهرآشوب وخود به يك واسطه شاگرد ابوعلى ـ پسر شيخ الطائفه ـ است وخود او شيخ عالم، فاضل، فقيه، محدّث، ثقه وجليل است ، در كتاب الاحتجاج روايت كرده است.

12. پيشواى بزرگ، ابوالفضل، احمد بن ابوطاهر كه از علماى دوران عصر مأمون وخلفاى بعد از اوست ـ متولد به بغداد 204 ه ق ومتوفاى 280 ه ق است ـ در كتاب بلاغات النساء به چند طريق روايت كرده:

اولاً: راوى گويد: من نزد ابوالحسين زيد بن على بن الحسين عليهم السلام، گفتگوى فاطمه عليهاالسلامرا با ابوبكر در هنگامه گرفتن فدك مذاكره كردم. فرمود: من مشايخ آل ابى طالب عليه السلام را ديدم كه آن را از پدرهاى خود روايت مى كنند وبه پسران خود تعليم مى دهند. پدرم مرا به آن حديث كرده، از جدّم عليه السلام، وبه فاطمه عليهاالسلاممى رساند.

ثانياً: مشايخ شيعه آن را روايت كرده وآن را به يكديگر درس مى گفته اند.

ثالثاً: حسن بن علوان، از عطيه عوفى حديث كرده، گويد: آن را از عبداللّه بن حسن عليه السلام ـ عبداللّه محض ـ شنيده كه آن را از پدرش ـ حسن مُثَنّى عليه السلام ـ روايت وذكر نموده است.

رابعاً: جعفر بن محمد ـ كه مردى است از اهل ديار مصر واو را من در رافقه ديدار كردم ـ گويد: پدرم براى من حديث كرده وگفت: موسى بن عيسى ما را خبر داده گفت: عبيداللّه بن يونس ما را خبر داده گفت: جعفر احمر ما را خبر داده، از زيد بن على رحمه الله، از عمه اش زينب بنت الحسين عليه السلام ـ ظاهرا بنت على عليه السلام ـ وشايد غلط كتابتى باشد.

خامساً: درباره مذاكراتى كه ابوبكر در جواب فاطمه عليهاالسلام گفته، روايت كرده، گويد: عبداللّه بن احمد عبدى حديث كرده از حسين بن علوان، گويد: از عطيه عوفى كه راوى شنيد ابوبكر آن روز به جواب فاطمه عليهاالسلامچنين گفت.

سادساً: ابوالفضل گويد: من جميع اين حديث را تمامِ كامل جز نزد ابى حفان نديدم.

اين مصادرى است كه ما يافته ايم ـ واللّه اعلم ـ.

 

متن خطبه

احتجاج فاطمة الزهرا عليهاالسلامعلى القوم لما منعوها فدك

وقولهم لهم عند الوفاة بالامامة

روى عبداللّه بن الحسن عليه السلام باسناده عن آبائه عليهم السلام أنّه :

لَمّا أجمَعَ أبُوبَكرٍ وَعُمَرَ عَلى مَنعِ فَاطِمَةَ فَدَكاً وَصَرَفَ عامِلَها منها، وَبَلَغَها ذَلِكَ، لاثَت خِمارَها عَلى رَأسِها وَاشتَمَلَت بِجِلبابِها وَأقبَلَت فِى لُمَّةٍ مِن حَفَدَتِها وَنِساءِ قَومِها تَجُرُّ أدراعَها، تَطَأُ ذُيُولَها، ماتَخرمُ مِشيَتُها مِشيَةَ رَسُولِ اللّه صلى الله عليه و آله.

حَتّى دَخَلَت عَلى أبِى بَكرٍ وَهُوَ فِى حَشدٍ مِنَ المُهاجِرِينَ وَالأنصارِ وَغَيرِهِم.

فَنِيطَت دُونَها مُلاءَةٌ، فَجَلَسَت.. ثُمَّ أنَّت أنَّةً أجهَشَ القَومُ لَها بِالبُكاءِ، فَارتَجَّ الَمجلِس.

ثُمَّ أمهَلَت هُنَيَّةً حَتّى إذا سَكَنَ نَشِيجُ القَومِ، وَهَدَأَت فَورَتُهُم. إفتَتَحَتِ الكَلامَ بِحَمدِ اللّه ِ وَالثَّناء عَلَيهِ وَالصَّلاةِ عَلى رَسُوله، فَعادَ القَومُ فِى بُكائِهِم. فَلَمّا أمسَكُوا عَادَت فِى كَلامِها.

فَقالَت عليهاالسلام:

أبتَدِءُ بِحَمدِ مَن هُوَ أولى بالحَمدِ والطَّولِ والمَجدِ ألحَمدُ للّه ِ عَلى ما أنعمَ، وَلَهُ الشُكرُ عَلى مَا ألهَمَ، وَالثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِن عُمُومِ نِعَمٍ إبتدَأها، وَسُبُوغِ آلاءٍ أسداها، وَتَمامِ مِنَنٍ أولاها.

جَمَّ عَن الإحصاءِ عَدَدُها، وَنَأى عَنِ الجَزاءِ أمَدُها، وَتَفاوَتَ عَنِ الإدراكِ أبَدُها، وَنَدَبَهُم لاِستِزادَتِها بِالشُّكرِ لاِتِّصَالِها ، وَاستَخذَى الخَلقَ بإنزالِها ، وَاستَحمَدَ إلىَ الخَلائِقِ بِإجزالِها، وَثَنّى بِالنَّدبِ إلى أمثالِها.

وَأشهَدُ أن لا إلَهَ إلاّ اللّه ُ وَحدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الإخلاصَ تَأويلَها، وَ ضَمَّنَ القُلُوبَ مَوصُولَها، وَ أنارَ فِى الفِكَرِ مَعقُولَها.

المُمتَنِعُ مِنَ الأبصارِ رُؤيَتُهُ، وَمِنَ الألسُنِ صِفَتُهُ، وَمِنَ الأوهامِ كَيفِيَّتُهُ.

إبتَدَعَ الأشياءَ لا مِن شَى ءٍ كانَ قَبلَها، وَأنشَأها بِلاَ احتِذاءِ أمثِلَةٍ إمتَثَلَها.

كَوَّنَها بِقُدرَتِهِ، وَ ذَرَأها بِمَشِيّتِه، مِن غَيرِ حاجَةٍ مِنهُ إلى تَكوِينِها، وَ لا فَائِدَةٍ لَه فِى تَصويِرِها إلاّ تَثبيتاً لِحِكمَتِهِ، وَتَنبيِهاً عَلى طَاعَتِهِ، وَ إظهارَاً لِقُدرَتِهِ ، وَتَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ، وَإعزازَاً لِدَعوتِهِ.

ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلى طَاعَتِهِ، وَ وَضَعَ العِقابَ عَلى مَعصِيَتِهِ ، ذِيادَةً لِعبادِهِ مِن نِقمَتِهِ، وَحِيَاشَةً لهم إلى جَنَّتِهِ.

وَأشهَدُ أنَّ أبِى مُحَمّدَاً عَبدُه وَرَسُولُهُ، إختارَهُ وَ انتَجَبَهُ قَبلَ أن أرسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبلَ أنِ اجتَبَلهُ، وَاصطَفاهُ قَبلَ أنِ ابتَعَثَهُ ، إذِ الخَلائِقُ بِالغَيبِ مَكنُونَةٌ، وَبِسِترِ الأهاوِيلِ مَصُونَةٌ ، وَبِنَهَايَةِ العَدَمِ مَقرُونَةٌ، عِلماً مِنَ اللّه بِمآئلِ الأُمُورِ ، وَ إحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَمَعرِفَةً بِمَواقعِ المَقدورِ.

إبتَعَثَهُ اللّه ُ إتماماً لِأمرِهِ ، وَعَزِيمَةً عَلى إمضاءِ حُكمِهِ، وَإنفاذَاً لِمَقَادِيرِ حَتمِهِ.

فَرَأى الأُمَمَ فِرَقاً فِى أديانِها، عُكَّفاً عَلى نيرانِها، عَابِدَةً لِأوثانِها، مُنكِرَةً للّه ِ مَعَ عِرفانِها.

فَأنَارَ اللّه ُ بِأبِى مُحَمَّدٍ صَلّى اللّه ُ عَلَيْهِ وَآلِه ظُلَمَها، وكَشَفَ عَن القُلُوبِ بُهَمَهَا، وَجَلا عَنِ الْأبْصارِ غُمَمَها ، وعن الأنفس غُمَمَها وَ قـامَ فِى النَّاسِ بِالْهِدايَةِ، فَأنقَذَهم مِنَ الغَوايَةِ، وَبَصَّرَهُم مِنَ العَمايَةِ، وَهَداهُم إلى الدِّينِ القَويِمِ، وَدَعَاهُم إلى الصِّراطِ المُستَقِيمِ.

ثُمَّ قَبَضَهُ اللّه ُ إلَيهِ قَبضَ رَأفَةٍ وَرَحمَةٍ وَاختِيارٍ وَ رَغبَةٍ وَإيثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله فِى راحَةٍ من تَعَبِ هذِهِ الدّارِ مَوضوعاً عَنهُ أعباءُ الأوزارِ ، قد حُفّ بِالمَلاَئكَةِ الأبرارِ، وَرِضوانِ الرَّبِّ الغَفَّارِ، وَمُجاوَرَةِ المَلِك الجَبَّار.

صَلّى اللّه ُ عَلى أبِى نَبِيِّهِ ، وَأمِينِهِ عَلَى الوَحى وَصَفِيِّهِ، وَخِيَرَتِهِ مِنَ الخَلقِ وَرَضِيِّهِ ، وَالسَّلامُ عَلَيهِ وَرَحمَةُ اللّه ِ وَبَرَكاتُهُ.

 

ثُمَّ التَفَتَت إلى أهلِ الَمجلِس وَقالَت لِجَميعِ المُهاجِرينَ والأنصارِ :

أنتُم عِبادَ اللّه ِ نَصبُ أمرِهِ وَنَهيِهِ، وَحَمَلَةُ دِيِنهِ وَوَحيِهِ، وَ أُمَناءُ اللّه ِ عَلى أنفُسِكُم، وَبُلَغاؤُهُ إلَى الأُمَمِ حَولَكُم ، زعيمُ حَقٍّ لَهُ فيكُم، وَعَهدٌ قَدَّمَهُ إلَيكُم وَ بَقِيَّةٌ استَخَلفَها عَلَيكُم.

كِتابُ اللّه ِ الناطِقُ ، وَالقُرآنُ الصَّادِقُ، وَالنُّورُ السَّاطعُ، وَالضِّياءُ اللاَّمِعُ ، بَيِّنَةٌ بَصائِرُهُ ، وآىٌ مُنكَشِفَةٌ سَرائِرُه، وبرهانٌ فينامُنجَليةٌ ظَوَاهِرُه، مُديمٌ لِلبَرِيَّةِ استماعُه  مُغتَبِطَةٌ بِهِ أشياعُهُ ، قائِدٌ إلَى الرِّضوانِ إتِّباعُهُ، مُؤٍّ إلَى النَّجاةِ استِماعُهُ.

بِهِ تُنال حُجَجُ اللّه المُنَوَّرَة ، ومواعِظُهُ المكرَّرة وَ عَزَائِمُه المُفَسَّرَة ، وَمَحَارِمُهُ المُحَذِّرَةُ، وأحكامُهُ الكافية وَبَيِّناتُهُ الجَاليةُ، وَبَراهِينُهُ الكَافِيةُ، وجُمَلُه الشّافية ، وَفَضائِلُهُ المَندُوبَةُ، وَرُخَصُهُ المَوهُوَبَة، وَرَحَمَتُهُ المَرجُوَّة وَشَرائِعُهُ المَكُتُوبَة.

فَجَعَلَ اللّه ُ الإيمانَ تَطهِيراً لَكُم مِنَ الشِّركِ، وَالصَّلاةَ تَنزِيهَاً لَكُم عَنِ الكِبرِ، وَالزَّكاةَ تَزكِيَةً لِلنّـفس ، وَنَماءً  فِى الرِّزقِ، وَالصِّيامَ تَثبِيتاً لِلإخلاصِ، وَالحَجَّ تَشيِيداً لِلدِّينِ، وَالعَدلَ تَنسِيقاً لِلقُلُوبِ وَتمكيناً لِلدّين وَطَاعَتَنَا نِظاماً لِلمِلَّةِ، وَإمامَتَنا أمـاناً مِنَ الفُرقَةِ ، وَالجِهادَ عِزَّاً لِلإسلامِ، وَالصَّبرَ مَعُونَةً عَلى استيِجاب الأجرِ ، وَالأمرَ بالمَعرُوفِ مَصلَحَةً لِلعامَّةِ، وَالنَّهىَ عَنِ المنكَرِ وَبِرَّ الوَالَدينِ وِقايَةً مِنَ السَّخَطِ ، وَصِلَةَ الأرحامِ مَنسَأةً فِى العُمر وَ مَنماةً لِلعَدَدِ ، وَالقِصاصَ حَقناً لِلدِّماءِ، وَالوَفَاءَ بِالنّذر تَعريضَاً لِلِمَغفرَةِ ، وَتَوفِيَةَ المَكائيلِ وَالمَوَازِينِ تَغييراً لِلبَخسِ ، وَالنَّهيَ عَن شُربِ الخَمرِ تَنزيِهاً عَن الرِّجسِ، وَ اجتِنابَ القَذفِ حِجاباً عَنِ اللَّعنَةِ ، وَتَركَ السَّرِقَةِ إيجاباً لِلعِفَّةِ ، والتنزّهَ عَن أكلِ مالِ اليتيمِ والإستيثارِ به إجارَةً من الظُّلم، والنَّهىَ عنِ الزّنا تَحَصُّنَاً من المقتِ، وَالعَدلَ فِى الأحكامِ ايناساً للرَّعيّةِ، وتركَ الجَورِ فى الحكمِ إثباتاً لِلوَعيدِ ، وَحَرَّمَ اللّه ُ الشِّركَ إخلاصاً لَه بالرُّبُوبِيَّةِ.

فـ «اتَّقُوا اللّه َ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إلاَّ وَأَنتُم مُسلِمُونَ وَلا تتوَلَوّا مدبرينَ » وَأطِيعُوا اللّه َ فِيما أمَرَكُم بِهِ وَنهاكُم عَنهُ فَإنَّهُ «إنّما يَخشى اللّه َ مِن عِبادِه العُلَماء»

فاحمَدُوا اللّه َ الذى بِعظَمَتِهِ ونُورِه ابتغى مَن فِى السَّماواتِ ومَن فِى الأرضِ إليهِ الوسيلةَ، فنحنُ وسيلتُهُ فِى خَلقِه  و نحنُ آلُ رسولِه ونحنُ خاصَّته ومحلّ قدسه ونحنُ حُجَّةُ غيبه ووَرَثَةُ أنبيائهِ

 

ثُمَّ قالَت عليهاالسلام:

أيُّهَا النَّاسُ! إعلَموا أنّى فَاطِمَةُ وَأبِى مُحَمَّدٌ صَلّى اللّه ُ عَلَيْهِ وَآلِه ، أقُولُ عَوداً وَبَدواً وَلاَأقُولُ مَا أقُولُ غَلَطَاً وَلاَأفعَلُ مَا أفعَلُ شَطَطَاً. فاسمَعوا إلىَّ بأسماعٍ واعِيةٍ وقُلوبٍ راعِيةٍ.

 

ثمّ قالَت:

«لَقَد جَاءَكُم رَسُولٌ من أنفُسِكُم عَزيزٌ عَلَيهِ مَا عَنِتُّم حَرِيصٌ عَلَيكُم بِالمُؤِنينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ» فَإن تَعزُوهُ وَتَعرِفُوهُ تَجِدُوهُ أبى دُونَ نِسائِكم ! وَأخَا ابنِ عَمّي دُونَ رِجالِكُم، وَلَنِعمَ المَعزِيُّ إلَيِه.

فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ صَادِعَاً بِالنَّذارَةِ ، مَائِلاً عَن مَدرَجَةِ المُشرِكِيِنَ ، ضَارِباً ثَبَجَهُم ، آخِذَاً بِأكظامِهِم ، دَاعِيَاً إلى سَبيلِ رَبِّهِ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ.

يَكسِرُ الأصنامَ وَيَنكُثُ الهامَ، حَتَّى انهَزَمَ الجَمعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ، و حَتَّى تَفَرَّى اللَّيلَ عَن صُبحِهِ، وَأسفَرَ الحَقُّ عَن مَحضِهِ، وَنَطَقَ زَعِيمُ الدِّينِ، وهَدَأت فَورَةُ الكُفرِ وَخَرِسَت شَقَاشِقُ الشَّياطِينِ، وَطَاحَ وَشِيظُ النّفاقِ، وَانحَلَّت عُقَدُ الكُفرِ وَالشِّقَاقِ ، وَفُهتُم بِكَلِمَةِ الإخلاصِ فِى نَفرٍ مِنَ البِيضِ الخِماصِ.

وَكُنتُم عَلى شَفَا حُفرةٍ مِنَ النَّارِ، فَأنقَذَكُم مِنها نبيُّهُ، تَعبُدوُونَ الأصنَامَ وتَستَقسِمُونَ بإلأزلامِ، مُذقَةَ الشّارِبِ، وَ نُهزَةَ الطّامِعِ، وقَبسَةَ العَجلانِ، وَمُوطِى ءَ الأقدامِ.

تَشرَبُونَ الطَّرقَ ، وَ تَقتَاتُونَ الوَرَقَ ، أذِلَّةً خاسِئِينَ ، تَخَافُونَ أن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِن حَولِكمُ.

فَأنقَذَكُم اللّه ُ تَبارَكَ وَتَعالى، بنبيّه مُحَمَّد صَلّى اللّه ُ عَلَيْهِ وَآلِه بَعدَ اللَّتيَّا وَالَّتي، وَبَعدَ أن مُنِىَ بِبُهمِ الرِّجالِ، وَذُؤبانِ العَرَبِ، وَ مَرَدَةِ أهَلِ الكِتَابِ.

كُلَّمَا أوقَدُوا نَاراً لِلحَربِ أطفَأَهَا اللّه ُ، أو نَجَمَ قَرنُ الشَّيطانِ ، أو فَغَرَت فَاغِرَةٌ مِنَ المُشرِكِينَ قَذَفَ أخَاهُ فِى لَهَواتِها، فَلا يَنكَفِى ءُ حَتَّى يَطَأَ صِماخَها بِأخمَصِهِ، وَ يُخمِدَ لَهَبَها بِسَيفِهِ ، مَكدُودَاً دَؤُوباً فِى ذاتِ اللّه ِ ، مُجتَهِدَاً فِى أمرِ اللّه ِ ، قَرِيبَاً مِن رَسُولِ اللّه ِ، سَيِّدَاً فى أولياءِ اللّه ِ، مُشَمِّراً نَاصِحَاً مُجِدَّاً كَادِحَاً.

وَأنتُم فِى رَفاهِيَّةٍ مِنَ العَيشِ، وَادِعُون فَاكِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ ، وَتَتَوكَّفُونَ الأخبَارَ، وَتَنكِصُونَ عِند النَّزالِ، وَتَفِرُّونَ مِنَ القِتال.

فَلَمَّا اختَارَ اللّه ُ لِنَبيِّهِ دَارَ أنبِيائِهِ، وَمَأوَى أصفِيائِهِ ، وأتمّ عليه ما وعَدَه ظَهَرَ فِيكُم حَسِكَةُ النِّفاق ، وَسَمَلُ جِلبابُ الدِّينِ وأخلق ثَوبُه، ونَحَلَ عظمُه وأودَت رمّتُهُ ، وَنَطَقَ كَاظِمُ الغَاوِينَ، وَنَبَغَ خَامِلُ الأقلّينَ ، وَهَدَرَ فَنِيقُ المُبطِلِينَ. فَخَطَرَ فِى عَرَصَاتِكُم، وَ أطلَعَ الشَّيطانُ رَأسَهُ مِن مَغرِزِهِ هَاتِفَاً بِكُم فَألفاكُم لِدَعوَتِهِ مُستَجِيبِينَ، ولِلعِزّةِ فِيهِ مُلاحِظِينَ. ثُمَّ استَنهَضَكُم فَوَجَدَكُم خِفافاً، وَ أحمَشَكُم فَألفاكُم غِضابَاً، فَوَسَمتُم غَيرَ إبِلِكُم، وَوَرَدتُم غَيرَ مشربِكُم.

هَذا وَالعَهدُ قَريبٌ، وَالكَلمُ رَحيبٌ، وَالجُرحُ لَمَّا يَندَمِلُ، وَالرَّسُولُ لَمَّا يُقبَر. إبتِداراً زَعَمتُم خَوفَ الفِتنَة «أَلاَ فِى الفِتنَةِ سَقَطُوا وَإنَّ جَهَنَّمَ لَمحِيطَةٌ بِالكَافِرِينَ»

فَهَيهَاتَ مِنكُم! وَكَيفَ بِكُم؟! وَأنَّى تُؤفَكُونَ؟ وَكِتَابُ اللّه ِ بَينَ أظهُرِكُم. أُمُورُهُ ظَاهِرَةٌ، وَأحكامُهُ زَاهِرَةٌ، وَأعلامُهُ بَاهِرَةٌ، وَ زَوَاجِرُهُ لاَئِحَةٌ، وَ أوامِرُهُ وَاضِحَةٌ، وَ قَد خَلَّفتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُم.

أَ رَغبَةً عَنهُ تُريدُون؟! أم بِغَيرِهِ تَحكُمُونَ؟! «بِئسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلاً»«وَمَن يَبتَغِ غَيرَ الإسلامِ دِيناً فَلَن يُقبَلَ مِنهُ وَهُوَ فِى الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرينَ

ثُمَّ لَم تَلبَثُوا إلاَّ رَيثَ أن تَسكُنَ نَفرَتُها، وَ يَسلَسَ قِيادُهَا، ثُمَّ أخَذتُم تُورُونَ وَقدَتَهَا، وَتُهَيِّجُونَ جَمرَتَها. وَتَستَجِيبُونَ لِهِتَافِ الشَّيطَانِ الغَوِىِّ، وَإطفاءِ أنوارِ الدِّينِ الجَلِيِّ، وَإهمَادِ سُنَنِ النَبىِّ الصَّفىِّ.

تُسرّونَ حَسواً فِى ارتِغَاءٍ ، وَ تَمشُونَ لِأهلِهِ وَ وُلدِهِ فِى الخَمرَة والضَّرّاءِ ، وَنَصبرُ مِنكُم على مِثلِ حَزِّ المُدى وَ وَخزِ السِّنانِ فِى الحَشا.

وَأنتُم الآنَ تَزعَمُون : أن لا إرثَ لَنا «أفَحُكم الجاهليَّةِ تَبغُون وَ مَن أحسَنُ مِنَ اللّه حُكماً لِقَومٍ يُوقِنُون» أفلا تَعلَمونَ؟ بَلى قَد تَجَلَّى لَكُم كَالشَّمسِ الضَّاحِيةِ أنِّى ابنَتُهُ.

 

أيَّها المُسلِمُون!! أَأُغلَبُ عَلى إرثَيه ؟

يَابنَ أبِى قُحافَةَ! أفِى كِتابِ اللّه ِ أن تَرِثَ أباكَ وَ لاَ أرِثُ أبِى؟! لَقَد جِئتَ شَيئاً فَرِيّاً.

جُرأةً منكم على قطيعةِ الرَحِمِ ونكث العهدِ أفَعَلى عَمدٍ تَرَكتُم كِتَابَ اللّه ِ وَنَبَذتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُم؟ إذ يَقُولُ اللّه تبارك وتعالى: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ دَاوُدَ»

وَقَالَ فِيمَا اقتَصَّ مِن خَبَرِ يَحيَى بنِ زَكَريّا عَلَيْهِ السّلام. إذ قَالَ: «فهَب لِى مِن لَّدُنكَ وَلِيَّاً يَرِثُنِى وَيَرِثُ مِن آلِ يَعقُوبَ»

وَقَالَ: «وَأُولُوا الأرحَامِ بَعضُهُم أولَى بِبِعضٍ فِى كِتَابِ اللّه ِ»

وَقَالَ: «يُوصيِكُمُ اللّه ُ فِى أولاَدِكُم لِلذَّكَرِ مِثلُ حَظِّ الأُنثَيَينِ»

وَقَالَ: «إن تَرَكَ خَيراً الوَصِيَّةُ لِلوَالِدَينِ وَلأقرَبِينَ بِالمَعرُوفِ حَقَّاً عَلَى المُتَّقيِنَ»

وَزَعَمتُم أن لا حُظوَةَ لِى وَلا إرْثَ مِنْ أبِى ولا رَحِمَ بيننا ؟!

أَخَصَّكُمُ اللّه ُ بِآيَةٍ أَخرَجَ مِنهَا أبِى صَلّى اللّه ُ عَلَيْهِ وَآلِه ؟!

أَم هَل تَقُولُونَ: إنَّ أَهلَ المِلَّتينِ لاَيَتَوارَثَانِ ؟!، أَوَ لَستُ أَنَا وأَبِى مِن أَهلِ مِلّةٍ وَاحِدَةٍ؟! أم أُنتُم أعلَمُ بِخُصُوصِ القُرآنِ وَعُمُومِه مِن أبِى وَابنِ عَمِّى ؟!

فَدُونَكَهَا مَخطُومَةً مَرحُولَةً مزمومَةً. تَلقَاكَ يَومَ حَشرِكَ. فَنِعمَ الحَكَمُ اللّه ُ، وَالزَّعِيمُ مُحَمَّدٌ صَلّى اللّه ُ عَلَيْهِ وَآلِه وَالمَوعِدُ القِيامةُ. وعمّا قَليلٍ تُؤفكونَ وَعِندَ السَّاعَةِ يَخسَرُ المُبطِلونَ، وَلاَ يَنفَعُكُم إذ تَندَمُونَ ، وَ «وَلِكُلِّ نَبَأٍ مُستَقَرٌّ وَسَوفَ تَعلَمُونَ»«مَن يَأتِيهِ عَذابٌ يُخزيِهِ وَيَحِلُّ عَلَيِه عَذابٌ مقيمٌ»

... ثُمَّ رَمَت بِطَرفِها نَحوَ الأنصارِ ، فَقَالَت:

يَا مَعاشِرَ الفتية وَأعضادَ المِلَّةِ ، وَأنصَارَ الإسلامِ! مَا هذِهِ الغَمِيزَةُ فِى حَقِّى، وَالسِّنَّةُ عَن ظُلاَمَتِى؟

أمَا كَانَ رَسُولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أبِى يَقُولُ: المَرءُ يُحفَظُ فِى وُلدِهِ» ؟!.

سَرعانَ مَاأحدَثتُم، وَعَجلاَنَ ذَا إهالَةٍ! وَ لَكُم طَاقَةٌ بِمَا أُحاوِلُ، وُقُوَّةٌ عَلَى مَاأطلُبُ وَ أُزاوِلُ.

أتَقُولُونَ مَاتَ مُحَمُّدٌ رَسُولُ اللّه ِ فَخَطبٌ جَلِيلٌ، إستَوسَعَ وَهنُه ، وَاستَنهَرَ فَتقُهُ، وَانفَتَقَ رَتقُهُ ، وَأُظلِمَت الأرضُ لِغَيبَتِهِ وَكُسِفَت الشَّمسُ وَالقَمَرُ وَإنتَثَرَتِ الُّنجومُ لِمُصيبَتِهِ ، وَ أكدَتِ الاْمالُ وَخَشَعَتِ الجِبَالُ، وَأُضِيعَ الحَرِيمُ، وَأُزِيلَتِ الحُرمَةُ عِندَك مَمَاتِهِ.

فَتِلكَ وَاللّه ِ النَّازِلَةُ الكُبرى، وَالمُصيِبَةُ العُظمى، لاَ مِثَلُها نَازِلَةٌ، وَلا بَائِقَةٌ عاجِلَةٌ. أعلَنَ بِهَا كِتَابُ اللّه ِ جَلَّ ثَناؤُه فِى أفنِيتكُم وَفِى مُمساكُم وَمُصبَحِكُم، يهتفُ بِها فى أسماعِكُم هِتافاً وَصُراخاً، وتِلاوَةً وألحاناً ، وَلَقَبلَهُ مَا حَلَّ بِأنبِياءِ اللّه ِ وَرُسُلِهِ، حُكمٌ فَصلٌ وَ قَضَاءٌ حَتمٌ ، «وَمَا مُحَمَّدٌ إلاّ رَسُولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ أفَإن مَاتَ أو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلَى أعقابِكُم وَ مَن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيهِ فَلَن يَضُرَّ اللّه َ شَيئاً وَ سَيَجزِى اللّه ُ الشّاكِرِينَ»

أيهاً بَنِى قَيلَةَ!! أَأُهضَمُ تُرَاثُ أبِى وَأنتُم بِمَرًأى مِنِّى وَمَسمَعٍ وَمُنتَدىً ومَجمَعٍ ؟!

تَلبَسُكُمُ الدَّعوَةُ، وَتَشمِلُكُمُ الخَبرَةُ ، وَأنتُم ذَوُو العَدَدِ وَالعُدَّةِ ، والأداةِ وَالقُوَّةِ، وَعِندَكُمُ السِّلاحُ وَالجُنَّةُ، تُوَافِيكُمُ الدَّعوَةُ فَلاَتُجِيبُونَ، وَتَأتِيكُمُ الصَّرخَةُ فَلاَ تُغِيثُونَ، وأنتُم مَوصُوفُونَ بالكِفاح، مَعرُوفُونَ بِالخَيرِ وَالصَّلاَحِ.

وأنتم الأولى نُّخبَةُ اللّه ِ الَّتى انتُخِبَت، وَالخِيَرَةُ الَّتي اختِيرَت لَما أهل البيت قَاتَلتُمُ العَرَبَ وبادَهتُمُ الاُمُورَ ، وَ تَحَمَّلتُم الكَدَّ وَالتَّعَبَ ، وَنَاطَحتُمُ الأُمَمَ، وَكَافَحتُمُ البُهَمَ.

لاَ نَبرَحُ أو تَبرَحُونَ، نَأمُرُكُم فَتَأتَمِرونَ. حَتَّى إذَا دَارَت لَكم بِنَا رَحَى الإسلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الأيَّامِ ، وَخَضَعَت ثُغرَةُ الشِّركِ، وَ سَكَنَت فَورَةُ الإفكِ ، وَخَمَدَت نِيرانُ الكُفرِ ، وَهَدَأَت دَعوَةُ الهَرجِ ، وَاستَوسَقَ نِظَامُ الدِّينِ.

فَأنّى حِرتُم بَعدَ البَيَانِ؟ وَأسرَرتُم بَعدَ الإعلانِ، وَنَكَصتُم بَعدَ الإقدامِ، وَأشرَكتُم بَعدَ الإيمانِ. عَن قَومٍ نَكَثُوا أيمانَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم وطعنوا دينكم. 

«فَقاتِلُوا أئِمَّةَ الكُفرِ إنَّهُم لا أيمانَ لَهُم لَعَلَّهُم يَنتَهُونَ» « أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوماً نَكَثُوا أَيمَانَهُم وَهَمُّوا بِإخرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوكُم أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخشَونَهُم فَاللّه ُ أَحَقُّ أَن تَخشَوهُ إن كُنتُم مُؤمِنِينَ»

ألا وَقَد أرى أن قَد أخلَدتُم إلَى الخَفضِ، وَأبعَدتُم مَن هُوَ أحَقُّ بِالبَسطِ وَالقَبضِ وَخَلَوتُم بِالدَّعَةِ ، ونَجَوتُم مِن الضِّيقِ بالسِّعَةِ فَعُجتُم عَنِ الدين فَمَجَجتُم ما وَعَيتُمُ ، وَدَسَعتُم الَّذِى تَسَوَّغتُم«فَإن تَكفُرُوا أنتُم وَمَن فِى الْأرضِ جَمِيعاً فَإنَّ اللّه َ لَغَنِىٌّ حَمِيدٌ»

ألا وَقَد قُلتُ مَا قُلتُ عَلَى مَعرِفَةٍ مِنِّى بِالخَذلَةِ الَّتِى خَامَرَتكُم، وَالغَدرَةِ الَّتِى إستَشعَرَتهَا قُلُوبُكُم. وَلَكِنَّها فَيضَةُ النَّفسِ، وَنَفثَةُ الغَيظِ، وَ خَوَرُ القَناةِ وَضعف اليقين وَبَثَّةُ الصَّدرِ، وَتَقدِمَةُ الحُجَّةِ.

فَدُونَكُمُوها فَاحتَقِبُوهَا دَبَرَةَ الظَّهرِ، نَقِبَةَ الخُفِّ، بَاقِيَةَ العَارِ، مَوسُومَةً بِغَضَبِ الجبار وَشَنَارِ الأبَدِ، مَوصُولَةً بـ «نارُ اللّه ِ المُوقِدَةُ الَّتى تَطَّلِعُ عَلَى الْأفْئِدَةِ إنها عَليهم مؤصدةٌ فى عمدٍ مُمَدَّدَة » فَبِعَينِ اللّه ِ مَاتَفعَلُونَ؟«وَسَيَعلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» وَأنَا اِبنَةُ نَذِيرٍ لَكُم بَينَ يَدَي عَذَابٍ شَدِيدٍ فاعمَلُوا «إنَّا عَامِلونَ * وَانتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ» «وَسَيَعلَمُ الكُفّارُ لِمَن عُقبَى الدّارِ» «وَقُلِ اعمَلُوا فَسَيَرَى اللّه ُ عَمَلَكُم وَرَسُولُهُ وَالمُؤِنُونَ»«وَكُلَّ إنسانٍ ألزَمناهُ طائِرَهُ فى عُنُقِهِ»«فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيراً يَرَهُ * وَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» وكان الأمرُ قد قُصِرَ

 

فَأجابَها أبُوبَكرٍ عَبدُاللّه ِ بنُ عُثمانَ وَقَالَ:

صَدَقتِ يَا بِنتَ رَسُولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله لَقَد كَانَ أبُوكِ بِالمُؤمِنِينَ عَطُوفَاً كَرِيَماً رَؤُوفاً رَحِيَماً، وَعَلَى الكافِرِينَ عَذَاباً ألِيماً، وَ عِقَابَاً عَظِيَماً.

إن عَزَوناهُ وَجَدناهُ أباكِ دُونَ النِّسَاءِ، وَأخَا إلفِكِ دُونَ الْأخِلاَّءِ ، آثَرَهُ عَلى كُلِّ حَمِيمٍ وَسَاعَدَهُ فى كُلِّ أمرٍ جَسِيمٍ.

لا يُحِبُّكُم إلاّ كُلُّ سَعِيدٍ، وَلايُبغِضُكُم إلاّ كُلُّ شَقِيّ. فَأنتُم عِترَةُ رَسُولِ اللّه ِ الطَّيِّبُونَ الخِيَرَةُ المُنتَجِبُونَ ، عَلَى الخَيرِ أدِلَّتُنا وَإلَى الجَنَّةِ مَسَالِكُنا.

وَأنتِ يا خِيَرَةَ النِّساءِ، وَابنَةَ خَيرِ الأنبِياء، صَادِقَةٌ فِى قَولِكِ، سَابِقَةٌ فِى وُفُورِ عَقلِكِ، غَيرُ مَردُودَةٍ عَن حَقِّكِ، وَلاَ مَصدُودَةٍ عَن صِدقكِ. وَاللّه ِ مَا عَدَوتُ رَأىَ رَسُولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آلهوَلاَ عَمِلتُ اِءلاّ بِإذنِه! وَأنَّ الرَّائِدَ لا يَكذِبُ أهلَهُ. وَإنِّى أُشهِدُ اللّه ِ ـ وَكَفَى بِهِ شَهيِداً ـ أنَّى سَمِعتُ رَسُولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آلهيَقُولُ: «نَحنُ مَعَاشِرَ الأنبِياءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً ولافِضَّةً وَ لا داراً وَلاَ عِقَاراً، وَ إنَّما نُوَرِّثُ الكِتَابَ والحِكمَةَ والعِلمَ والنُبُوَّةَ. وَمَا كَانَ لَنَا مِن طُعمَةٍ فَلِوَلِيِّ الأمرِ بَعدَنا أن يَحكُم فِيهِ بِحُكمِهِ».

وَقَد جَعَلنا مَا حَاوَلتِهِ فِى الكُراعِ وَالسِّلاَحِ، يُقاتِلُ بِها المُسلِمُونَ، وَيُجَاهِدُونَ الكُفَّارَ، وَيُجالِدُونَ المَرَدَةَ الفُجَّارَ. وَذلَكَ بِإجمَاعٍ مِنَ المُسلِمِينَ، لَم أنفَرِد بِه وَحدِى، وَلَم أستَبِدَّ بِمَا كَانَ الرَّأىُ عِندِى. وَهَذِهِ حَالِى وَمَالِى هِىَ لَكِ وَبَينَ يَدَيكِ لا نَزوِى عَنكِ وَلانَدَّخِرُ دُونَكِ. وَأَنتِ سَيِّدَةُ أُمَّةِ أبِيكِ، وَالشَّجَرَةُ الطَّيِّبَةُ لِبَنِيكِ، لاَ نَدفَع مالَكِ مِن فَضلِكِ وَلاَ يُوضَعُ فِى فَرعِكِ وَأصلِكِ. حُكمُكِ نَافِذٌ فيِما مَلَكَت يَدايَ، فَهَل تَرينَ أن أُخَالِفَ فِي ذَلِكَ أباكِ ؟!.

 

فقالت عليهاالسلام:

سُبحانَ اللّه ِ! مَا كَانَ أبِى رَسُولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله عَن كِتابِ اللّه ِ صادِفَاً ولاَ لِأحكامِهِ مُخالِفاً، بَل كَانَ يَتَّبَعُ أثَرَهُ، وَيَقفُو سُوَرَه، أفَتَجمَعُونَ إلَى الغَدرِ اعتِلالاً عَلَيهِ بِالزُّورِ؟ وَهَذَا بَعدَ وَفَاتِهِ شَبِيهٌ بِمَا بُغِيَ لَهُ مِنَ الغَوائِل فِي حَيَاتِهِ.

هَذَا كِتَابُ اللّه ِ حَكَماً عَدلاً، وَناطِقاً فَصلاً.يَقولُ عَن نَبِىٍّ مِن أنبيائِهِ : «يَرِثُنِى وَيَرِثُ مِن آلِ يَعقُوبَ» وَيَقولُ:«وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُودَ»

فَبَيَّنَ عَزَّوَجَلَّ فِيما وَزَّعَ مِنَ الْأقْساطِ، وَشَرَّعَ مِنَ الفَرائِضِ وَالْمِيراثِ، وَأبَاحَ مِن حَظِّ الذُّكرانِ وَالإنَاثِ مَا أزَاحَ بِه عِلَّةَ المُبطِلِينَ، وَ أزالَ التَظَنِّى وَالشُّبُهَاتِ فِى الغَابِرِينَ. «كلاّ بَل سَوَّلَت لَكُم أَنفُسُكُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِيلٌ وَاللّه ُ المُستَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ»

فَهذان نَبيّانِ ، وَقَد عَلِمتَ ، أنَّ النُبوَّةَ لا تورَثُ وإنَّما يُورَثُ ما دُونَها، فَما لى أُمنَعُ إرثَ أبى؟ أ أنزَلَ اللّه ُ فى كِتابِه: إلاّ فاطِمَةَ بنتَ مُحَمَّدٍ»؟! فَدُّلّنى عَليهِ أقنَعُ بِه !

 

فَقَالَ لَها عليهاالسلام أبُوبَكرٍ:

صَدَقَ اللّه ُ وَصَدَقَ رَسُولُهُ وَصَدَقَت إبنَتُهُ. أنتِ مَعدِنُ الحِكمَةِ، وَمَوطِنُ الهُدَى وَالرَّحمَةِ، وَ رُكنُ الدِّينِ، وَ عَينُ الحُجَّةِ وَلاَ أُبعِدُ صَوابَكِ، وَلاَ أُنكِرُ خِطابَكِ.

هـؤُلاءِ المُسلِمُونَ بَينِى وَبَينَكِ. قَلَّدُونِى مَا تَقَلَّدتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنهُم أخَذتُ مَا أخَذتُ، غَيرَ مُكَابِرٍ وَلا مُستَبِدٍّ وَلا مُستَأثِرٍ، وَهُم بِذلِكَ شُهُودٌ.

 

فَالتَفَتَت فَاطِمَةُ عليهاالسلام إلَى النَّاسِ وَقَالَت:

مَعاشِرَ النَّاسِ ! المُسرِعَةِ إلى قِيلِ الباطِلِ، المُغضِيَةِ عَلَى الفِعلِ القَبِيحِ الخَاسِر «أفلاَ يَتَدبَّرُونَ القُرآنَ أم عَلَى قُلُوبٍ أقفالُها» «كَلاَّ بَل رَانَ عَلَى قُلوبِكُم» مَا أسَأتُم مِن أعمَالِكُم، فَأخَذَ بِسَمعِكُم وَأبصارِكُم، وَلَبِئسَ مَا تَأوَّلتُم، وَسَاءَ مَا بِهِ أشَرتُم، وَشَرَّ مَا مِنهُ اِعتَضَتُم. لَتَجِدُنَّ واللّه ِ مَحمِلَهُ ثَقِيلاً، وَغِبَّهُ وَبِيلاً، إذَا كُشِفَ لَكُمُ الغِطَاءُ، وَبانَ ماوَرَاءَهُ الضَّرّاء ، وَبَدا لَكُم مِن رَبِّكُم ما لَم تَكُونُوا تَحتَسِبُون «وَخَسِرَ هُنِالِكَ المُبطلونَ»

 

ثُم عَطَفَت عَلى قَبرِ النَّبِى صلى الله عليه و آله وَقالَت:

1 - قَد كانَ بَعدَكَ أنباءٌ وَهَنبَثَةٌ***لَو كُنتَ شَاهِدَها لَم تَكثُرِ الخَطبُ

2- إنّا فَقَدناكَ فَقدَ الأرضِ وَابِلَهَا***وَاختَلَّ قَومُكَ وَاشهَدهُم وَقَد نُكِبوا

3- وَكُلُّ أهلٍ لَهُ قُربى وَمَنزِلَةٌ***عِند الإلَهِ عَلَى الأدنِينَ مُقتَرِبُ

4- أبدَت رِجالٌ لَنا نَجوى صُدوُرِهِم***لَمَّا مَضَيتَ وَحالَت دُونَكَ التُّرَبُ

5- تَجَهَّمَتنا رِجَالٌ وَاستَخِفَّ بِنَا***لَمّا فُقِدتَ وَكُلُّ الأرضِ مُغتَصَبٌ

6- وَكُنتَ بَدرَاً وَنُوراً يُستَضاءُ بِهِ***عَلَيكَ تَنزِلُ مِن ذِى العِزَّةِ الكُتُبُ

7- وَكَانَ جِبرِيلُ بِالآياتِ يُؤِسُنَا***فَقَد فُقِدتَ فَكُلُّ الخَيرِ مُحتَجِبٌ

8- فَلَيتَ قَبلَكَ كان المَوتُ صادَفَنا***لَمّا مَضَيتَ وحالَت دُونَكَ الكُثُبُ

9- إنَّا رُزئنا بِما لَم يُرزَ ذُو شَجَنٍ***مِنَ البَرِيَّةِ لاعُجمٌ ولاعَرَبٌ

10- سَيَعلَمُ المُتوّلى ظُلمَ حامَتِنا***يَومَ القيمة اَنّى سَوفَ يَنقَلِبُ

11- وَسَوفَ نَبكِيكَ ما عِشنا وما بَقِيَت***لَهُ العُيُونُ بِتِهمالٍ لَهُ سَكَبٌ

12- وَقَد رُزِينا بِه مَحضاً خَلِيقَتُهُ***صافى الضَّرآئبِ وَالاَْعْراقِ والنَّسَبُ

13- فَاَنتَ خَيرُ عِبادِاللّه ِ كُلِّهِم***وَاَصدَقُ النّاسِ حينَ الصّدق وَالكَذِبُ

14- وَكانَ جِبريلُ رُوحُ القُدسِ زآئِرَنا***فَغابَ عنّا فَكُلُّ الخيرِ مُحتجبٌ

15- ضاقَت عَلىَّ بِلادٌ بَعدَ ما رَحُبَت***وَسِيمَ سِبطاكَ خَسفَا فِيهِ لى نَصَبٌ

16- فَاَنتَ وَاللّه ِ خَيرُ الخَلقِ كُلِّهم***وَاَصدقُ النّاسِ حَيثُ الصِّدق والكذبُ

 ثُم انكَفَأت وأمِيرُالمُؤِمنينَ عليه السلام يَتَوَقَّع رُجُوعَها إلَيهِ، وَيَتَطَلَّعُ طُلوعَها عَلَيهِ.

فَلَمَّا استَقَرَّت بِهَا الَّدارُ، قَالَت لأِميرِالمُؤِمنِين عليه السلام:

يَابنَ أبِى طالِب! إشتَمَلتَ شَملَةَ الجَنِينِ، وَقَعَدتَ حُجرَة الظَّنِينِ؟! نَقَضتَ قَادِمَةَ الأجدَلِ، فَخانَكَ رِيشُ الأعزَلِ؟! هَذَا ابنُ أبِى قُحَافَةَ، يَبتَزُّنِى نِحلَةَ أبِى وَبُلغَةَ ابنَىَّ. لقد أجهَدَ فِى خِصامِى، وألفَيتُهُ ألَدَّ فِى كَلاَمِى، حَتَّى حَبَسَتنى قَيلَةُ نَصرَهَا، وَالمُهاجِرَةُ وَصلَهَا، وَغَضَّتِ الجَمَاعَةُ دُونِى طَرفَهَا، فَلاَ دَافِعَ وَلاَمَانِعَ.

خَرجتُ كَاظِمةً، وَعُدتُ رَاغِمَةً! أضرَعتَ خَدَّكَ يَومَ أضَعتَ حَدَّكَ؟ إفتَرَستَ الذِّئابَ، وَافتَرشتَ التُّرابَ، مَا كَفَفتَ قَائِلاً، وَلاَ أغنَيتَ طَائلاً وَلاخِيارَ لِى.

لَيتَنِى مِتُّ قَبل هُنيئَتِى، وَ دُونَ ذِلَّتِى! عَذِيريَ اللّه ُ مِنه عادِياً، وَمِنكَ حَامِياً.

وَيلاىَ! فِى كُلِّ شَارِقٍ! وَيلاىَ فِى كُلّ غَارِبٍ! مَاتَ العَمَدُ، وَوَهَن العَضُدُ. شَكوايَ إلَى أبِي وَ عَدواىَ إلَى ربِّي.

أَللَّهمَّ أنتَ أشدُّ مِنهُم قُوَّةً وَ حَولاً، وأشَدُّ بَأساً وَتَنكِيلاً.

 

فَقَالَ أمِيرُالمُؤِمنينَ عليه السلام:

لا وَيلَ عَلَيكِ، بَلِ الوَيلُ لِشانِئِكِ. ثُم نَهنِهى عَن وَجدِكِ يَا ابنَةَ الصَّفوَةِ وَبَقِيَّةَ النُّبُوَّة.

فَما وَنَيتُ عن ديني وَلاَ أخطَأتُ مَقدُوري. فَإن كُنتِ تُريدينَ البُلغَةَ فَرِزقُكِ مَضمُونٌ، وَكَفيلُكِ مَأمُونٌ، وَمَا أُعِدَّ لَكِ أفضَلُ مَمَّا قُطِعَ عَنكِ، فَاحتَسِبِى اللّه َ.

فقالَت عليهاالسلام: حَسبِىَ اللّه ُ. وَأمسَكَت.

 

ترجمه خطبه

كلام خود را با حمد وسپاس خدايى آغاز مى كنم كه به ستايش وفضل وعزت ونعمت از همه كس سزاوارتر است حمد خدا را بر آنچه انعام كرده، وشكر او را بر آنچه الهام فرموده، وثناخوانى او را بر آنچه تقديم داده، از عموم نعمت ها كه خود ابتدا كرده، وموهبت هاى معنوى كه خود رشته تار وپود آن ها را به سر تا پا كشانيده، وتمام مددهايى كه پياپىِ يكديگر رسانيده. شماره آن از حوصله احصائيه، بيشتر وسرحدّات آن از جزا وپاداش، فراتر، ودامنه بى سر وته آن تا ابد از ادراك هوش، فراختر است. پس آن ها را به شكرگزارى خواند به منظور اتصال نعمت از طريق تمناى زياده، و بندگانش را مطيع خود گردانيد بر فرستادن آن ها وباب محمدت را بر روى خلائق گشود به وسيله گران بهايى عطيه، وبراى تجديد امثال آن پيشنهادهاى مكرر خود را مرتبه ديگر داد.

 

اداى شهادتين

وگواهى مى دهم به اين كه:

«لا إلَهَ إلاّ اللّه ُ وَحدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ» جز خداى يكتا وبى همتا خدايى نيست تنها او معبود است وشريكى ندارد.

(چه كلمه اى؟) كلمه (بزرگى) كه اخلاص را تأويل آن قرار داد، وقلوب را متضمنِ وصل پيچ ومهره هاى آن ساخت ، ودر پيشگاه تفكر، معنى آن را كاملاً معقول وروشن داشت.

خداوندى كه چشم ها را مَقدرت ديدن آن نيست! وبراى زبان ها وصف ذات اقدسش ميّسر نيست! واوهام را به چگونگى ساحت عزتش دسترس نيست!

اشياء را اختراع كرد نه از نقشه اى كه پيش بوده باشد! وآن ها را مادّه ساخته بيرون داد بى آن كه از قالبى قالب گيرى نموده باشد!

آن ها را به قدرت خويش تكوين نمود، وبه مشيت خويش ساخت وپرداخت، بى آن كه براى وى در كارپردازى آن ها حاجتى باشد، وبراى او در صورت گرى وصورت پردازى آن ها فائده اى باشد، مگر تثبيت كردن حكمتش، وهوشيار كردن بر طاعتش، واظهار كردن قدرت خويش، ورام كردن خلق به عبوديت خويش، وعزيز كردن دعوت خويش.

سپس ثواب خود را بر طاعت وفرمانبردارى نهاده، وعقاب خود را بر معصيت ونافرمانى قرار داد، براى باز پس زدن بندگان از گودال نكبت ونقمت.

ورو به راه كردن آنان به آشيانه ولانه بهشت پر نعمت.

وگواهى مى دهم كه پدرم «محمد صلى الله عليه و آله» بنده او وفرستاده او است، واو را پيش از پوشاندن لباس گزيده داشت ونجيب كرد، وپيش از سرشت گل او صلى الله عليه و آلهاو را نامبرى كرد وپيش از بعثت وبرانگيختنش او را مُصفّا خواست.

آن هنگام كه هنوز خلايق به حجاب غيب پوشيده بود، وبه پرده هاى هول ووحشت مصون بود، وبه نهايت عدم مقرون بود، از علمى كه خدا (سبحانه) به عواقب امور ومآل امور داشت، واحاطه اى كه ذات اقدس او به حوادث روزگارها داشت، وشناسايى كاملى كه به وقوع مقدّرات داشت.

او را برانگيخت تا امر خود را اتمام كرده، وامضاى حكم خود را قطعى نموده، ومقدّرات حتمى را انفاذ فرموده باشد.

 

نظام احسن ونظام اصلح

واو صلى الله عليه و آله (پس از مأموريت) اُمم را ديد كه در آيين ها فرقه فرقه اند، بر پيشگاه آتش هاى افروخته خود معتكفند، به بت هاى خودتراشيده خويش به پرستش اند، خدا را با عرفان او منكرند. (خلاصه آن كه حال جهان وجهانيان را آشفته ديد.)

پس خدا به وسيله پدرم محمد صلى الله عليه و آله تاريكى هاى آن ها را روشن كرد، واز قلوب، عقده هاى مبهمش را برطرف كرد، واز جلوى ديده ها، غبار را زائل نمود، و مطالب مبهم را براى همگان روشن نمود، و در ميان مردم قيام به هدايت كرد ومردم را از گرداب ژرف ضلالت دستگيرى نمود، وبه ديدگان آن ها از پس كورى ونابينايى بينش داد، وايشان را به سوى دين قويم هدايت فرمود، وبه سوى راه راست دعوت نمود.

تا هنگامى كه خداوند او را از روى رأفت ورحمت واختيار ورغبت بسوى خود قبض روح كرد وسراى ديگر را براى او بهتر پسنديد، در اثر آن، محمد صلى الله عليه و آلهاز تعب وخستگى هاى اين دنيا راحت شد، و سنگينى بار ناملايمات از او برداشته شد. اينك به گرداگرد او صلى الله عليه و آلهملائكه ابرار درآمده، ورضوان وخشنودى پروردگار غفّار او را فرا گرفته وبه جوار پادشاه جبّار (خدا) كامياب شده.

صلوات بر پدرم پيام آور و امين او بر وحى خدا، وبرگزيده ومنتخب او بر خلق وپسنديده او وسلام بر او باد ورحمة اللّه وبركاته.

 

مسئوليت زمامداران مسلمين

شما اى بندگان خدا، بيرق داران امر ونهى اوييد، وعُهده داران دين او ووحى اوييد، وامين هاى خداييد نسبت به نفس خويشتن، ومُبلّغين اوييد به سوى امم كه در اطراف شما هستند زمامداران پاك وحق براى خدا (جل وعلا) در ميان شما بود، وعهد وقرارى با شما گذاشته شد، وبقيه اى از نبوّت به سرپرستى بر سر شما گمارده شد.

اين كتاب خدا است، كتاب ناطق، وقرآن صادق، ونور فروزان، وشعاع درخشان، بيان آن بصيرت افزاست، سرائر ونهفته هاى آن از پرده هويداست. و با ما دليل وبرهانى است كه ظواهر آن جلوه گر است و استماع آن براى مردم هميشگى است، پيروان او به خاطر آن مورد رشك جهان اند، وتبعيّت از آن مانند قائدى وسيله پيشروى به رضوان است، سخن شنوى از آن راه به سرانجام نجات است.

به اين كتاب حجج روشن خدا، و پندهاى مكررش ومنوّيات جدّى تفسير شده اش ونواميس ورموز در پرده نهفته اش، و احكام كافيه اش وگواهى هاى جلوه گرش وبراهين كافيه اش و جملات شفابخشش وفضائل داوطلبيش ورخصت هاى بخشيده اش و رحمتى كه اميد آن مى رود وقوانين مكتوبه اش به دست مى آيد وبدان به آن دسترس است.

 

فلسفه احكام

پس خدا ايمان را براى تطهير شما از شرك قرار داد، ونماز را براى پاكى روان وتنزيه شما از كبر، وزكات را براى برومندى نفس وجان ونماء در رزق، وروزه را براى تثبيت اخلاص، وحج را براى استحكام كاخ دين، وعدل عمومى را براى رديف كردن دل ها وقبولى دين، و طاعت ما را براى انتظام كيش، وپيشوايى ما را براى تأمين از تفرقه وجهاد را براى عزت اسلام، وصبر را براى كمك در استحقاق مزد، وامر به معروف ونهى از منكر را به مصلحت عامه، وبرّ به والدين را سنگر حفظ از خشم، وصله ارحام را وسيله ازدياد عمر وكثرت در عدد، وقصاص را قلعه حفظ خون ها، ووفاى به نذر را براى معرض آمرزش، وايفاى كيل ووزن را براى تغيير خوى كم دادن وكم ديدن حق مردم، ونهى از شرب خمر را براى پاكيزگى از كثافت، ودورى كردن از تهمت زدن را براى محفوظ ماندن از لعنت ودورباش رحمت، وترك سرقت را براى الزام به عفت، وكناره گيرى از مال يتيمان و بر نداشتن آن را وسيله تحفظ از ظلم، و نهى از زنا را براى حفظ از غضب الهى، و بارگاه عدل در احكام را براى آرامى دل رعيت، و ظلم ننمودن در حكم را براى ترس از حق قرار داده است. وخدا شرك را حرام كرد براى اخلاص ويكسره تن دادن به ربوبيت او.

تجزيه وتحليل مشتملات قرآن

«فاتَّقُوا اللّه َ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إلاَّ وَأَنتُم مُسلِمُونَ وَلا تَتَولّوا مُدبِرينَ»

وَاَطيعُوا اللّه َ فيما اَمرَكُم بِهِ وَنَهاكُم عَنه فَانهُ «اِنَّما يَخشَى اللّه مِن عِبادَهُ العُلَماء»

پس بعد از اين تقرير بايد نسبت به خدا آنقدر كه شايسته ملاحظه است ملاحظه كنيد، جز با روش مسلمانى نميريد، و از فرامين خدا روى برنگردانيد و خدا را در آنچه امر فرموده ونهى كرده اطاعت نماييد اين درست است صد در صد كه از خدا جز دانشمندان هراس نمى دارند.

پس حمد وثناى خدايى را به جا آوريد كه با عظمت ونورش تمام اهل آسمان وزمين در جستجوى وسيله اى به سوى اويند. وماييم آن وسيله الهى در خلقش وما آل رسول خداييم وما مقربان درگاه خدا وجايگاه قدس او وحجت غيبى الهى ووارث انبياى اوييم.

مسئوليت اجراء وابلاغ

اى مردم بدانيد: من فاطمه ام وپدرم محمد صلى الله عليه و آله است آنچه اول مى گويم آخر هم همان را گويم، آنچه را مى گويم غلط نمى گويم وآنچه را اقدام مى كنم زياده روى نمى كنم. پس با گوش هاى شنوا وقلب هاى آگاه سخن مرا گوش دهيد.

حقوق خانواده من

«لَقَد جَاءَكُم رَسُولٌ مِن أَنفُسِكُم عَزِيزٌ عَلَيهِ مَاعَنِتُّم حَرِيصٌ عَلَيكُم بِالمُؤمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ»

شما را پيغمبرى آمد، از خودتان، دلسوز بر شما، ناراحت بود از ناراحتى شما، حريص بود بر نگهدارى شما، نسبت به مؤمنين مهربان ورؤوف ودلسوز بود.

 

حقوق پدر و شوهر من

اگر نسبت زاد وتبار او را بنگريد و او را بشناسيد خواهيد يافت كه پدر من است نه پدر زنان شما وبرادر پسر عمّ من است نه مردان شما. ومن به اين نسبت مفتخرم، (سرفرازى است كه من نسبت به او صلى الله عليه و آله اين مقام را دارم.) رحمت خدا بر او وآل او بادا. 

او رسالت خود را به انجام رسانيد، سرآغاز نبوت خود را به آگاهى خطر سرشكاف كرد، راه خود را از پرتگاه مشركين گردانيد، شمشير بر تارك سر آن ها نواخت، گلوگاه آن ها را گرفته درهم فشرد، وبا زبان حكمت وموعظه حسنه آن ها را به راه خدا دعوت كرد.

بت ها را درهم مى شكست، وسر سروران را منكوب مى كرد، تا جمع آنچنانى وتيپ واردوى جمعشان درهم شكسته شده، واز ميدان گريختند تا صبح صادق از زير پرده شب به درآمد، وچهره زيباى حق نقاب برگرفت وحق خالص جلوه گر شده زمامدار دين به نطق آمد، و آتش كفر خاموش شد و عربده هاى شياطين لال گشت، وراهزنان دين از زبان افتادند، (مردمان جلف وبى سر وپا دور گشته وتار ومار شده از كار ونفس افتادند، خار نفاق از راه برداشته شد) وگره هاى كفر وشقاق از هم گشوده شد، ودهن شما به كلمه اخلاص باز شد وشما كلمه اخلاص را به زبان آورديد در پيرامون چند تن درخشنده وگرسنه (در سايه كوشش چند نفرى شب زنده دار وروزه دار كه خدا آيه تطهير را در باره آن ها نازل فرموده.

«إنَّمَا يُرِيدُ اللّه ُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَيتِ وَيُطَهِّرَكُم تَطهِيراً»

در صورتى كه شما خود بر لب گودالى از آتش بوديد كه پيامبر الهى شما را نجات داد. شما كسانى بوديد كه بت ها را مى پرستيديد وقماربازى مى كرديد. 

مزمزه هر نوشنده، طعمه فرصت هر خورنده، آتشگيرانه هر شتابنده، ولگدكوب هر رَونده بوديد.

آب وامانده جاده ها را مى آشاميديد، وقوت از برگ درختان مى گرفتيد. از ذليلى به هر كارى وامانده واز هر درى رانده بوديد. هراسان بوديد كه مبادا مردمان اطرافتان به چشم زدنى شما را از ميان بربايند.

تا خدا به دست پيامبرش محمد صلى الله عليه و آله بعد از گرفتارى هاى ناگفتنى ونهفتنى شما را از غرقاب ژرف انقاذ كرده گرفت، بعد از اين كه بلاهايى از دست مردمان چندجوش وتَهَمتَنان ناگفتنى ديد واز گرگ هاى عرب واز سركشان اهل كتاب ابتلاها كشيد.

هرگاه وبيگاه كه آتشى براى جنگ افروختند، خدا آن را خاموش كرد، وهر دم وهر ساعت كه شاخ شيطان از معدن سربرآورد واژدهايى از مشركين دهن باز كرد، برادرش را در كام اژدها وگلوگاه آن افكند، او هم برنمى گشت تا گوشمالى هاى سختى با كف مشت دلاورى به آن ها مى داد وآتش آن ها را با آب شمشيرش خاموش مى كرد.

(وقتى از جنگ برمى گشت كه از خستگى جان به لب رسيده، از دست رفته)، فرسوده در جنب ذات خدا، كوشيده در امر خدا، پيوندى از رسول خدا، سرورى از اولياى خدا، همواره دامن به كمرزده، صميمانه مجدّانه، بيش از جان تلاش زده او بود.

 

زحمت ما واستفاده شما

شما (در اين احوال پر انقلاب) در رفاهيت عيش واكشيده بوديد به خوشمزگى با يكديگر گفت وشنود داشتيد، مى گفتيد ومى خنديديد. در مهد امن متنعم بوده، مترصد بوديد كه كى چرخ گردون بر سر ما بچرخد وخاكستر يتيمى بر سر من بريزد، وگوش به زنگ خبرها بوديد. در هنگام كارزار عقب گرد مى كرديد واز رزم فرار مى كرديد.

تا همين كه خداوند از براى پيغمبرش صلى الله عليه و آله خانه انبياء وآرامگاه اصفياء را برگزيد، وآنچه به او وعده داده بود به اتمام رساند خار وخس نفاق در شما ظاهر شد، وجامه دين كهنه شد، و جامه اش مندرس واستخوانش ضعيف گرديد وآن قدرت ضعيف از بين رفت و سردسته گمراهان (وگمراه سر دسته ها كه عقده ها را در سينه نگهداشته بود) به سخن آمد، وتهيدست گمنامان نابغه شده، وناز پروردگان بى عرضه كبكشان به خواندن آمد در عرصه خانه هاتان به اين سو وآن سو متكبرانه قدم زده مانند شتر مست دم جنبانيد وشيطان از بُنِ رخنه سر سوزن كه سر فرو برده بود سر به در آورد، يافت كه از سركشى، همه براى دعوت او نظر اجابت داريد، وبراى ملاحظه عزت فريبنده او ملاحظه كاريد. سپس نهضت از شما خواست، ديد كه سبكيد، وگرم وداغتان كرد، ديد آتشينيد. پس اقدام كرديد، چه كرديد؟ چه كرديد؟ داغ ونشان زديد بر غير شتر خودتان (اشاره به خلافت است) جهان مدارى را بلااستحقاق مركب سوارى خود كرديد، در صورتى كه مركب سوارى شما نبود. شما لايق سوارى آن نبوده ونيستيد. شترهاتان را روانه آب كرديد در غير نوبه آبتان. در نتيجه سرآب را بر ميراب آن گرفتيد.

با آن كه هنوز از عهد وقرار قدرى نگذشته بود، وموضع شكاف زخم هنوز وسيع بود، ودهن زخم هنوز به هم نيامده بود، وپيغمبر صلى الله عليه و آلههنوز به قبر نرفته بود، براى اين پيش افتادگى خود بهانه كرديد كه از فتنه وبروز فتنه ترسيديم.

«أَلاَ فِى الفِتنَةِ سَقَطُوا وَإنَّ جَهَنَّمَ لَمحِيطَةٌ بِالكَافِرِينَ»

هلا كه در قعر فتنه افتادند! براستى جهنم از هر سو محيط بر كافرين است.

خيلى دور بود از شما اين پيش افتادگى! چطور به شما اين اشتباه رخ داد؟! رو به كجا زير وزبر مى شود؟!! در صورتى كه كتاب خدا در ميان دست وپاى شما است. مطالب آن هويداست. واحكام آن درخشان است، وبرق هاى آن نُور ديده را مى ربايد، وزواجر آن دَم به دَم به چشم مى آيد، واوامر آن واضح وآشكار است، آن را پشت سر انداخته ايد!!

آيا بى رغبتى به آن را مى طلبيد؟!! يا حاكمى را به غير او مى طلبيد؟!! بد بدلى است براى ظالمان حكم مخالف قرآن.

«وَمَن يَبتَغِ غَيرَ الاْءسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ»

هر كس غير اسلام دينى را اختيار كند هرگز از او قبول نمى شود ودر آخرت او از خسارت كاران است.

 

تجاوز به حقوق ما

سپس آنقدر درنگ نكرديد كه اين دل رميده آرام گيرد، ويا اين شتر دزديده رام گردد وكشيدن افسار آن سهل گردد. متعاقب آن شروع كرده آتش گيره را آتش همى دهيد، وبراى هيجان، پاره هاى آتش را افروخته تر مى كنيد (دامن به آتش مى زنيد تا آتش را شعله ور كنيد.) ولاش مى زنيد براى اجابت بانگ شيطان، وخاموش كردن چراغ دين درخشان، واز سر وصدا انداختن سنن پيغمبر پاكان صلى الله عليه و آله

به بهانه كف گرفتن، شير را زير لب پنهان مى خوريد ، وبراى خانواده واولاد او به سان شكارچى كه در پس وپشت تپه ها وماهورها كمان به دست وزِه كرده خود را پنهان مى كند وچون صيّادى كه در لابلاى درختان انبوه كمين مى نمايد، همى پا به پا قدم برمى داريد تا به ما تيررس شده، مرغِ بال شكسته وافسرده وكبوتر سربه گريبانى را مثل من، ديگربار غافل گير كنيد وتيرى ديگر بزنيد.

وقتى آگه شوى از حال دلم اى صياد***كه به كنج قفسم نيست به جزمشت پرى***  وما بايد بر صدمه هايى از شما مثل خنجر بُرّان وفرو كردن سنان در ميان شكم واندرون نهان شكيبايى كنيم.

وشما الآن گمان مى بريد كه فدك ارثى براى ما نيست.

آيا حكم جاهليت را از نو دنبال مى كنيد؟ (كه بانوان را چيزى نمى شمردند ومحروم از ميراث مى داشتند) آيا چه حكمى بالاتر وبهتر از حكم خدا است براى قومى كه باور داشته باشند؟

آيا پس مگر نمى دانيد؟ آرى، براى شما مثل آفتاب وسط روز روشن است كه من دختر اويم.

هان مسلمين! آيا سزاوار است كه من بر ارثيه پدرم زور بشنوم واز دست من بگيرند؟!

اى پسر ابى قحافه! آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى ومن از پدرم ارث نبرم؟! عجب افتراى بزرگى به خدا بسته اى وچيز تازه اى آورده اى؟ كه از روى جرأت بر قطع رحم رسول اللّه صلى الله عليه و آلهوشكستن پيمان چنين اقدامى كرده ايد. 

آيا به عمد ودانسته، عمل به كتاب خدا را ترك مى كنيد وآن را پشت سر مى اندازيد؛ زيرا خداوند تبارك وتعالى مى گويد:

«وَوَرِثَ سُلَيمانُ دَاوُدَ»؛ سليمان از داود ارث برد.

ودر آنچه كه خبر يحيى بن زكريا را بازگو مى كند گويد:

«فَهَب لِى مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِى وَيَرِثُ مِن آلِ يَعقُوبَ»

زكريا گفت: پروردگارا! مرا بازمانده فرزندى عطا كن كه ميراث از من برد واز آل يعقوب.

وفرموده: 

«وأُولُوا الْأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللّه ِ»

خويشاوندان رحمى اولى ترند به يكديگر.

وفرمود:

«يُوصِيكُمُ اللّه ُ فِى أَولاَدِكُم لِلذَّكَرِ مِثلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ»

وصيت مى فرمايد خدا شما را درباره اولاد شما از براى پسر مثل بهره دو دختر است. 

وفرموده:

«إن تَرَكَ خَيراً الوَصِيَّةُ لِلوَالِدَينِ وَالْأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ»

نوشته شده است بر شما هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد اين كه وصيت نيك براى والدين ونزديكان كنيد؛ حكمى است حق وثابت بر پرهيزكاران.

وشما گمان مى بريد كه مرا بهره اى نيست وارث از پدر نيست وبين ما پيوندى نيست؟!

آيا خدا شما را مخصوص آيه اى كرده كه پدرم را از آن آيه بيرون كرده؟!

يا آن كه مى گوييد: اهل دو كيش از يكديگر ارث نمى برند ومن وپدرم از اهل يك كيش نيستيم؟!

يا آن كه شما به خاص وعام قرآن از پدرم وپسر عمم داناتريد؟!

اين ها كه نيست؛ پس غارتگرى است!!

اينك: اين تو واين شتر، شترى مهار زده ورحل نهاده شده، برگير وببر كه با تو در روز رستاخيز وحشر هم ملاقات خواهد كرد. چه نيكو حاكمى است خدا ونيكو دادخواهى است محمد صلى الله عليه و آله ونيكو وعده گاهى است قيامت. بعد از مدت كوتاهى پشيمان مى شويد و در آن ساعت وآن روز آنان كه به باطل مى روند زيان مى برند وآن وقتى كه ندامت وپيشمانى بريد وديگر فائده اى براى شما نخواهد داشت وبراى هر وعده اى ميعادگاهى است (وهر خبرى پايش به جايى بند است) وبه زودى خواهيد دانست كه عذاب خوارى افزا بر سر چه كسى حلول مى كند كه چادر وخيمه عذاب سراپرده براى هميشه مى زند؟!

 

توقع يارى از انصار

قَد كانَ بَعدَكَ اَنبآءٌ هَنبثَةٌ***لَو كُنتَ شاهِدَها لَم يَكبُرِ الخَطبُ

اِنا فَقَدناكَ فَقدَ الاْرْضِ واِبِلَها***وَاخْتَلَّ قَوْمُكَ لَمّا غِبْتَ وَاَنْقَلُبُوا

 هان! اى انجمن جوانمرادان وانجمن نُقباء وبازرسان! واى بازوان ملت واستوانه هاى دين! واى عهدداران حضانت اسلام!

هُم رَّبْوا الاسلام كما يُرْبَى الفُلوُ بِاَيديْهم السِّباطِ وبِاَلْسَنتِهم السِلاطِ

انصار با دست هاى بِدِه وزبان هاى باز وگشوده خود اسلام را چونان كره شتر بزرگ كردند.

اين مطامع بى جا در حق من چيست؟ واين سهل انگارى وتغافل از دادخواهى من چرا؟!

مگر پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله نمى فرمود: بايد حرمت هر كس در مورد فرزندان او حفظ شود.

چه به سرعت تغيير رويّه داده وتصميم خود را به باد فنا داديد! چه به عجله اين بُز لاغر شده، آب از دهن ودماغ او فرو ريخت! (مثلى است كنايه از اين كه به كارى كه زمانش نرسيده بود زود اقدام نموديد.)

در صورتى كه شما را طاقت وتوان بر آنچه من در راه آن مى كوشم هست، ونيرو براى حمايت من در اين مطالبه وآمد ورفت داريد.

آيا عذرتان اين است؟ مى گوييد: محمد فرستاده خدا مرد، (يعنى ما مصيبت زده ايم) البته اين مصيبتى است جهان گير، بليّه آن پيش آمد بزرگى بود جان فرسا، روان از تن مردم برد، ضعف آن دامنه دار شده همه را فرا گرفته، وشكاف آن سرباز وبسى فراخ است، ورخنه در هر سدّه اى افتاد، ومشت شما باز شد، زمين بر اثر غياب او سراسر تاريك شد، و در مصيبت او آفتاب وماه گرفت وستارگان بى فروغ شدند، وآرزوها مقرون به نااميدى گرديد، وكوه ها از جا فروريخت، وحرمت حريم پامال شد، واحترامى براى احدى در ممات او باقى نماند، حتى در كوه ودشت اثر آن ظاهر شد.

پس اين به خدا قسم  همان بزرگ ترين پيش آمد سوء وعظيم ترين مصيبت بود، بليه خانمان سوزى مثل آن نيست، وبلاى جان گدازى در اين دنيا به پايه آن نمى رسد. ليكن كتاب خدا از پيش اين را گوشزد كرده بود (همان قرآن كه به الحان مختلفه) در آستان خانه هاتان ودر مجالس شبانه وروزانه تان آشكارا وگاهى با بانگ وخروش وگاهى با تلاوت وخوانندگى اين را به گوش شما كرده بود. (اين بلا بى سابقه نبود) از اين پيش به سر منزل انبياى خدا ورسل وارد شده بود، مرگ است وحكم حتمى وقضايى است رد نخور!

سپس اين آيه را تلاوت فرمود:

«وَمَا مُحمَّدٌ إلاَّ رَسُولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ أَفَإن مَاتَ أَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلَى أَعقَابِكُم وَمَن يَنقَلِب عَلَى عَقِبَيهِ فَلَن يَضُرَّ اللّه َ شَيئاً وَسَيَجزِى اللّه ُ الشَّاكِرِينَ»

محمد صلى الله عليه و آله جز رسولى نيست، رسلى پيش از او درگذشته، پس آيا اگر او بميرد يا كشته شود (از عقب گرد) عقب نشينى مى كنيد هر كس عقب نشينى كند هيچ ضرر وزيان به خدا نمى رساند ولى به شكر گزارندگان حتماً خدا جزا و پاداش نيكو مى دهد.

اى مردم مادر دار!؟ (اى پسران آن مادر بزرگ ـ ، مادر بزرگ اوس وخزرج بوده ـ)! آيا من نسبت به ميراث پدرم هضم شوم با آن كه شما در مرأى ومسمع منيد؟! 

(من در چشم انداز شمايم وشما در صدارس منيد.) داراى انجمنيد، مجلس اجتماع داريد، وفرياد دادخواهى مرا همه سراسر مى شنويد واز حال من از هر جهت آگاهى داريد، ودر عين حال شما داراى نفرات وذخيره ايد، وداراى ابزار وقوّه ايد، ونزد شما اسلحه وسپر ووسيله جنگ ودفاع هست. دعوت من به شما در سر هر راه مى رسد واجابت نمى كنيد، وناله فريادخواهى من به گوش شما مى آيد وبه فرياد نمى رسيد! با آن كه شما به زد وخورد رزم (يعنى به شجاعت ومردانگى) موصوفيد، وبه خير وصلاح معروفيد.

وشما گزيدگان خدا بوديد كه برگزيده شديد ومنتخبينيد كه براى ما اهل بيت انتخاب شديد. شما كسانى هستيد كه با سراسر عرب رزم وكارزار كرديد، و خود را وارد امور سخت كرديد، وتحمل رنج وخستگى ها نموديد، وبا امم شاخ به شاخ شديد، وبا پهلوانان (چندجوش وتهمتنان نگفتى) زد وخورد كرديد.

ما قدم برنمى داشتيم تا شما بر نمى داشتيد، شما هم به آنچه ما امر مى كرديم اطاعت مى كرديد. (غرض آن كه همكارى مطلق بود.)

تا آسياى اسلام به وسيله ما براى شما به گردش افتاد، وپستان روزگار به شير آمد، ونعره هاى نخوت آميز شرك خاضع شد، وديگ خام طمعان از جوش افتاد، وآتش بت پرستان خاموش شد ودعوت هرج ومرج آرام گرفت، ونظام دين كاملاً رديف شد.

پس چرا بعد از آن ايمان، حيرت زده شديد؟! وچسان بعد از آن مرحله اعلان، همكارى خود را نهفته كرديد؟! (اعلان وهمكارى وهمقدمى وهمراهى وحمايت همه نهفته شد) وبعد از آن پيشقدمى چگونه عقب نشستيد وبعد از ايمان شرك آورديد؟ و بعد از شجاعت از گروهى كه بعد از پيمان بستنشان سوگندهاى خود را شكستند ودر دين شما طعنه وارد نمودند ترسيديد؟!»

«فَقاتِلُوا أئِمَّةَ الكُفرِ إنَّهُم لا أيمانَ لَهُم لَعَلَّهُم يَنتَهُونَ»

با امامان كفر بجنگيد كه آنان پايبند به سوگندهايشان نمى باشند تا شايد از كارهاى خود برگردند. 

«أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوماً نَكَثُوا أَيمَانَهُم وَهَمُّوا بِإخرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوكُم أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخشَونَهُم فَاللّه ُ أَحَقُّ أَن تَخشَوهُ»

آيا نمى جنگيد با گروهى كه عهد شكستند وخواستند رسول را اخراج كنند با آن كه از آغاز سر جنگ را با شما برداشتند آيا از آن ها هراس داريد با آن كه جا دارد از خدا بترسيد.

هش داريد، من مى بينم دل بر آسايش نهاده ايد، (تن آسايى را چون دولت جاويدان خريده ايد.)

و(ديگر آن كه) آنكس را كه سزاوار به قبض وبسط امور است از زمامدارى دور كرده ايد.

آنچه ما كرديم با خود هيچ نابينا نكرد***در ميان خانه گُم كرديم صاحب خانه را

 با راحت باش خلوت كرده ايد، واز تنگناى معيشت به فراخناى دولت رسيده ايد، واز دين برگشته ايد. در اثر اين، آنچه را در ظرف جوف داشتيد از ذهن برون افكنديد، وآنچه را به سهولت فرو برديد به سختى استفراغ كرديد. (شجاعت، دليرى، رزم آورى، حمايت كشى، جانبازى، پيمان دارى جانب دارى حق وجمله علم وعمل كه ظرف آن شما بوديد خود از دامن ودهن بيرون افكنديد.)

پس (بدانيد كه) اگر كافر شويد شما وهر كه در زمين است، خدا ـ جلّ وعلا ـ نيازى به آن ها ندارد. خدا بى نياز خوش رفتار است.

 

خطاب وهشيار باش

هلا!! من گفتم هر چه گفتم، با كمال معرفت ومعرفت كامل به ناپايدارى كه تحقيقاً در خوى شما آمده، وآشنايى شما به غدر وبى وفايى كه دل هاى شما احساس نموده.

وليكن اين ها لبريزى بار دل، وبيرون ريختن جوش واندوه، وجوشش چشمه لجن زار، وضعف يقين شما، ودل آشفته بود، واز باب درد دل وپيش افكندن حجّة گفته شد. (وگرنه ديوار ظلم بلند است ـ سخن كسى را قبول نمى كنند: ـ غارتگرى است!)

در اندرون من خسته دل ندانم كيست***كه من خموشم واو در فغان ودر غوغاست

اعلان خطر

(اينك كه غارتگرى است) پس (اى غارتگران!) اين شتر (واين بار) را بگيريد و(ببريد، بخوريد، دو پشته بارگيرى كنيد) تنگ زين را ببنديد. (اين شتر راهوار را بُنه وتركى بر پشت آن ببنديد. مراد خلافت، يا فدك، يا هر دو است.)

(اما بدانيد اين بار به منزل نمى رسد) پشت آن زخم، پاى آن تاول كرده، مجروح وفرسوده وسوراخ است.

عارِ آن باقى، داغ ونشان از غضب خداى جبار وننگ ابد (ظاهراً مراد ننگ دزدى وغارتگرى است) بر آن نهاده است، وبدنبال امروز آن وصل وپيوند آن با آتش فرداى خداست كه سر بر افئده ونهاد دل ها مى كشدودر عمودهاى كشيده بر آن ها ملازم شده است.

آنچه مى كنيد در برابر چشم خدا است . (چشم خدا بيدار است.) به همين زودى ها آنان كه ستم كردند خواهند دانست كه كجايى اند، قلب وانقلاب آن ها را به كجا مى افكند.

من دختر آن كس هستم كه از خطرها شما را خبردار كرد. (يعنى به نوبه خود هم از خطرها شما را خبردار مى كنم.)پس شما كار خود را بكنيد ما هم كار خود را مى كنيم، شما منتظر باشيد ما هم منتظريم.

نه هر كه قوّت بازو ومنصبى دارد***به سلطنت بخورد مال مردمان بگزاف***توان به حلق فرو برد، استخوان درشت***ولى شكم بدرد چون بگيرد اندر ناف*** وبه زودى كفار خواهند دانست كه عاقبت كار به نفع كيست. وبگو عمل كنيد كه به زودى خدا و رسول و مؤمنين عمل شما را مى بينند. و نامه اعمال هر انسانى را بر گردن او آويخته ايم. بنابراين هركس به اندازه ذره اى عمل خير انجام دهد نتيجه اش را مى بيند، وهركس ذره اى عمل شر انجام دهد نتيجه اش را خواهد ديد. و گويا كار چنين مقدر شده است.

صارِغاً بِالنِّذارَةِ 

پس بگيريد، ببريد، بخوريد، ولى اين بار به منزل نمى رسد، پشت مركب زخم، وپاى آن فرسوده است وچشم خدا بيدار است.

أما لَقَد تقمَّصَها فلانٌ

 

جواب ابوبكر

پس ابوبكر ـ عبداللّه بن عثمان ـ در مقام جواب برآمد وگفت:

اى دختر رسول خدا! پدر تو به مؤمنان مشفق وكريم ودلسوز ومهربان بود، وبر كافران عذاب اليم وعقاب عظيم بود.

اگر نسبت او را در نظر آريم البته او را پدرِ تو، نه زنان ديگر وبرادرِ شوهر تو نه برادران دير خواهيم يافت. پدرت او را بر هر خويشى برترى داد، او هم پدرت را بر هر كار بزرگى مساعدت كرد.

شما را دوست نمى دارد مگر هر سعادتمندى، ودشمن نمى دارد مگر هر بدبختى. شما خاندان طيّب وطاهر رسول خدا وگزيدگان نجيبان جهان. براى خير راهنمايان ماييد وبه سوى بهشت چراغداران كوچه گذرگاه ماييد.

وتو به خصوص اى سرور بانوان! ودختر بهترين پيمبران! در گفتارت راستگويى، ودر عقل سرشارت بر ديگران پيشقدمى، از حق خود عقب زده نخواهى بود، ودر راست روى تو معارضه اى نيست.

قسم به خدا من قدمى از رأى رسول اللّه فراتر نگذاشتم وآنچه كردم به اذن او كردم، پيشرو قبيله با قوم وخويشان خود دروغ نمى گويد، من خدا را گواه مى گيرم، وخدا بر گواهى كافى است كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم مى فرمود: ما گروه پيغمبران ميراث نمى گذاريم نه طلايى نه نقره اى نه خانه اى نه مزرعه اى، ميراث ما جز كتاب وحكمت وعلم ونبوّت نيست وآنچه ما طُعمه داريم اين حق براى «اولوالامر» بعد از ما است كه هر تصرّفى مى خواهد مى نمايد به حكم خود هر حكمى مى خواهد مى كند. 

وما اين چيزى را كه تو در طلب آن هستى در مصرف خريد اسب واسلحه وتهيه آن براى سربازان اسلام قرارداده ايم كه مسلمانان با آن كارزار كنند وبا كفار بجنگند وبا سركشان بى پروا نبرد نمايند. واين كار را هم به اتّفاق مسلمين كردم، منفرد به آن نبودم ومستبدّانه به اين رأيى كه خود داشتم اقدام نكردم.

اينك اين حال من واين مال من است براى تو وزير دست تو ودر اختيار تو است، نه از تو دريغ مى دارم ونه از تو پوشيده وپنهان مى كنم، كه تويى سرور بانوان اُمّت پدر خود، ودرخت بارور «طوبى» براى فرزندان خود. انكار فضائل كه مجموعه آن خاصه مختصه تو است نخواهد شد واز شاخه تو واز شاخبُن تو كس نمى تواند فرو نهد، حكم تو نافذ است در آنچه من مالك آنم.

آيا تو خود مى پسندى كه من در اين موضوع، خلاف گفته پدرت را عمل بكنم؟

 

دفاع ثانوى فاطمه زهرا عليهاالسلام

فاطمه عليهاالسلام فرمود: سبحان اللّه ! هرگز رسول خدا صلى الله عليه و آله از كتاب خدا روگردان نبود وحكمى برخلاف آن نمى فرمود، پيوسته او پيرو قرآن بود ودر قفاى مندرجات «سور» آن راه مى پيمود. آيا مى خواهيد علاوه از غَدر ومكر چيزى هم به زور بر او ببنديد؟ اين كار بعد از وفات او شبيه است به آن دام ها كه براى هلاك او در حيات او گسترده شد. 

اينك اين كتاب خدا بين من وشما، او خود حَكَم عادل وناطق قطعى به حق وباطل است درباره پيامبرى از پيامبران خدامى گويد:

«يَرِثُنِى وَيَرِثُ مِن آلِ يَعقُوبَ»

زكرياى پيغمبر مسئلت از خدا نمود كه به من فرزند بازمانده اى عطا كن كه از من واز آل يعقوب ارث ببرد.

ومى گويد: 

«وَوَرِثَ سُلَيمَـانُ دَاوُدَ»

سليمان از داوود، ارث ببرد.

خداوند در بيان تقسيم بندى سهام ورثه وبيان فريضه وسهميه ميراث وآن بهره هايى كه از براى مردانه وزنانه قرار داده به قدرى توضيحات كافى داده كه بهانه اهل باطل را برطرف نموده است ومجال گمان وشبهه براى احدى تا قيامت باقى نگذارده.

«قَالَ بَل سَوَّلَت لَكُم أَنفُسُكُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِيلٌ وَاللّه ُ المُستَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ»

اين دو نفر كه در آيه ذكر شده اند پيامبرند، وتو مى دانى كه مقام نبوت ارث بردنى نيست، وارث بردن در غير مقام نبوت است؛ پس براى چه از ارث پدرم محروم مى شوم؟ آيا خداوند در كتابش آورده كه «به جز فاطمه دختر محمد»؟ به من نشان بده تا قانع شوم. 

«بَل سَوَّلَت لَكُم أنفُسُكُم أمراً فَصَبرٌ جَمِيلٌ واللّه ُ المُستَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ». 

ما نگوئيم بد وميل به ناحق نكنيم***جامه كس سيه ودلق خود ازرق نكنيم

رقم مغلطه بر دفتر دانش نكشيم***سرّ حق با ورق شعبده ملحق نكنيم

 

ابوبكر سخن را خاتمه داد

ابوبكر گفت: خدا راست گفت وپيغمبر خدا صلى الله عليه و آله راست گفت، وتو كه دختر اويى راست گفتى. تو معدن وكان حكمتى، ووطنگاه هدايت ورحمتى، وركن دين وآئينى، وسرچشمه حجتى. حرف حسابى تو را دور نمى افكنم ودر گفتگوى تو كلمه منكرى نمى گويم. اينك اين مسلمان ها حَكَم بين من وبين تو، اين قلاده اى كه من به گردن افكنده ام آنان به گردن من افكنده اند، وبه اتّفاق ايشان آنچه گرفته ام گرفته ام، نه مكابره دارم ونه خودرأيم ونه خود برداشت كرده ام، وايشان همگى شهود وگواه اند.

سخن فاطمه عليهاالسلام رو به مردم است

ولى عمده نظر به همكاران ابوبكر است كه كارگردان اويند.

فاطمه عليهاالسلام التفاتى به مردم كرده فرمود:

اى مردم! كه براى پيرامون حرف بيهوده شتابانيد وكردار زشت وتباه زيان آور را نديده مى انگاريد! آيا تدبّر در قرآن نمى كنيد، يا آن كه بر دل ها قفل ها زده شده است؟!!

نى! نى! بلكه اعمال بدى كه كرده ايد تيرگى آن، پرده بر دل هاى شما زده وبه گوش هاى شما وچشم هاى شما دست اندازى كرده وآن ها را فراگرفته. بد مآل انديشى كرديد، وبد راهى پيش پاى او گذاشتيد، بد معاوضه شرّى كرده ايد آوخ زفروشنده دريغا زخريدار!! 

به خدا قسم تحمّل اين بار را سنگين، وعاقبت آن را پر از وزر ووبال خواهيد يافت، اما وقتى كه پرده براى شما برداشته شود واز پس بينوايى هاى دنيا پشت وماوراء آن را بنگريد، وبراى شما از پروردگارتان پديده هايى پديد آيد كه هيچ گمان نمى برديد، آنجا است كه زيانكار شوند اهل بطالت وضلالت.

فاطمه عليهاالسلام وسخن آخرين ودفاع آخرين

«وَإن يَستَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالمُهلِ يَشوِى الوُجُوهَ»

 

ندبه زهرا عليهاالسلام بر سر قبر پدر

گويد: سپس عطف توجه نموده، بر سر آرامگاه پدر  آمد وآن شكوائيه را خواند. زنان در پيرامون او، وزهرا عليهاالسلام در ميان مانند كبوترى نالان است.گفت:

1. بعد از تو خبرها شد، بلاها درى مختلف رخ داد واگر تو حاضر بودى مطلب بزرگ نبود.

2. ما تو را از دست داديم، مانند سرزمينى كه باران از او حبس شود، قوم تو مختل شدند، بيا تماشا كن چه نكبت بار آورده اند.

3. هر خاندانى كه براى او نزد خدا قرب ومنزلتى بود نزد بيگانگان هم محترم بود، به غير از ما.

4. مردانى چند از امّت تو همين كه تو رفتى وپرده خاك جلوى تو حائل شد، اسرار سينه ها را آشكارا كردند.

5. مردانى ديگر هم بر ما رو ترش كردند. استخفاف ها به ما شد، همين كه تو از دست رفتى، همه روى زمين تاراج شده است.

6. تو ماه شب چهارده ما ونور ما بودى كه به پرتو نور تو روشنى مى گرفتيم، از جانب پروردگار بر تو كتب نازل مى شد، واز تو به جهان مى تابيد.

7. جبرئيل به آيات قرآنى پيوسته مونس ما بود، تو غايب شدى، جميع خيرات مستور شده رخ نهفت.

8. پس اى كاش پيش از تو ما را مرگ در بر گرفته بود وهنگام رفتن تو وپوشيدن جمال خويش از خلق، ما زنده نبوديم.

9. به راستى ما بلاديدگان تو، بليه اى ديديم كه هيچ بلاديده در جهان، چونان ما مباد وچون ما نشد نه در عجم نه در عرب.

10. آن كس كه به ستمِ قبيله ما دست زده باشد روز قيامت خواهد دانست كه كجايى است.

11. تا زنده ايم اشك ما بر تو ريزان است وتا چشم براى ما باقى است مثل ابر بهار بر تو مى گرييم.

12. ما به رفتن كسى مصيبت زده ايم كه خلقت او بى آلايش، اخلاق او بى غل وغش، ريشه تبار او والا، ونسب او سر آمد انساب است.

13. پس تو (اى رفته ما) بهترين تمام بندگان هستى (در هنگام مذاكره از صدق وكذب) تو راستگوترين مردم بودى.

14. تا زنده بودى جبرئيل (روح القدس) زيارت ما را ترك نمى كرد، چون تو رفتى روى خود را از ما پوشيد وجميع خيرات در پرده شد.

15. بعد از تو شهرها وديارها بر من تنگ شد، وبه دو «سبط» ستمى رفت كه من در آن درمانده شده ام ومرا تاب ديدن آن نيست.

 

على عليه السلام در انتظار است

اى پسر أبى طالب! مانند جنين (كه در شكم پرده نشين است، پرده به خود پيچيده) خود را در پرده نهفته كرده اى؟! ومثل شخص مُتّهم در كنج خانه خود درنشسته، خانه نشين شده اى؟!!

تو شهپر بازهاى قوى ومرغ هاى شكارى را در هم شكستى، امروز پرهاى مرغان بى بال وپر بر سرت ريخته، بى چاره ات كرده است.

اين پسر است، ملك واگذارى پدرم (در كابين مادرم) را ونان خانه پسرم (نان بخور ونمير پسرم) را از من به زور مى گيرد. آشكارا با من ستيزه مى كند. يافتمش، كه در سخن با من جهراً جدال مى كند. تا كار به جايى رسيد كه اين مردم (مادردار) يعنى انصار دست از يارى من كشيدند وقبيله مهاجر هم رشته پيوند مرا بريدند. جماعت عموماً نسبت به من چشم پوشيدند. پس اينك نه دفاعى است ونه جلوگيرى. 

با دلى پر از جوش از خانه رفتم وبا دماغى افسرده برگشتم. رخسار خود را آن وقت به خاك مذلّت نهادى كه شمشير تيز خود را زمين نهادى. گرگ ها را از هم مى دريدى واينك خاك را فرش خود قرار دادى. (من از گفتن خوددارى نكردم ولى به قدر سر سوزنى هم كارسازى نكردم.) نه از گفتار خود تودهنى به كسى زدى ونه از عهده باطلى برآمدى، من كه اختيارى ندارم يا چاره اى ندارم.

كاش من پيش از اين خوارى ام وقبل از اين بى ارجى ام مُرده بودم.

عذر من به درگاه خداوند همين بس كه ابوبكر متجاوز بود ومن مى خواستم از تو حمايت كرده باشم.

آه، كه من در هر سر آفتاب شيونى از واويلا دارم ودر هر غروبى شيونى ديگر از نو. (اى بد ماتم زده من!) پدر كه ستون بود مُرد، وآن كه بازو بود سست شد. شكايتم را بسوى پدرم مى برم ودادخواهى ام را به پروردگار وامى گذارم.

بارالها! نيروى قدرت تو تواناتر وشديدتر است (يعنى از من ضعيف واز دشمن قوى) وشمشير تو برنده تر وشكنجه تعذيب تو تيزتر است.

جهان را صاحبى باشد خدا نام***كز او آشفته دريا گيرد آرام

 

تسليت امام

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: تو بدماتم زده نيستى، بلكه واويلا براى بدخواه تو است. اندكى از اين جوش دل تخفيف بده، واز سوز دل اندكى خوددارى كن، اى دختر گزيده عالم واى بقيه نبوت! من از انجام تكليفم ودينم تا حدّى كه وظيفه داشتم ودارم سستى ننموده واز اندازه مقدور تخطى نكرده ام.

اگر تو نظر به روزى دارى، روزى بخور ونمير تو تضمين شده واز جهت كفيل كاملاً تأمين شده است، وآنچه براى تو تهيه شده بهتر است از آنچه از تو قطع شده است پس بگو: «حَسبِىَ اللّه » خدا مرا بس است.

 

دريا آرام گرفت

فاطمه عليهاالسلام فرمود: «حَسبِىَ اللّه » خدا مرا بس است، وساكت شد.

اين همه تلخى ونامرادى ماها***چون تو پسندى سعادت است وسلامت 

جهان را صاحبى باشد خدا نام***كز او آشفته دريا گيرد آرام

 


منبع : پایگاه عرفان
2
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تواضع و فروتنی امام حسن مجتبی (ع)
در مقابل توهین والدینم چکار کنم؟
کمترين مرتبه و بالاترين درجه اخلاص
جوان در کلام امام صادق(ع)
مکتب علمی امام جواد (ع)
آثار فرهنگى، اجتماعى و تربيتى نماز جماعت
عاشورا ، دليل وجود تشيع
بررسی عنصر رهبری در نهضت عاشورا و ويژگی های اساسی ...
قيام عاشورا و گستره ي معناي امر به معروف و نهي از ...
منازل سلوک عرفانی در آیینه حج

بیشترین بازدید این مجموعه

حرص و طمع
مهمانداری دراسلام
ولادت امام حسین (ع) از دیدگاه مورخین و محدثین
تواضع و فروتنی امام حسن مجتبی (ع)
مولود رمضان
سنخ احکام جدید در عصر ظهور امام زمان(عج)
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
آفرينش آدم در كلام ملاهادى سبزوارى‏
اقسام کفر در قرآن کریم وروایات
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

سید محمد امین ذاکررضوی
سلام علیکم مطالب خیلی عالی است. با اجازه شما مطلب کپی شد. یاعلی
پاسخ
0     0
24 اسفند 1392 ساعت 10:35 بعد از ظهر
حسین
بنام خدا السلام علیک یا فاطمه الزهرا سیده نساالعالمین. خدایا ، پروردگارا ، بارالها قاتلین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تا روز قیامت مورد لعنت و نفرین قراربده و به عذاب الیم و دردمند دچار کن . آمین یا رب العالمین
پاسخ
0     0
24 اسفند 1392 ساعت 6:02 بعد از ظهر
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^