فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

تفسير حمد اميرالمؤمنين عليه‏السلام

 

ابن عباس به اميرالمؤمنين  عليه السلام گفت: سوره حمد را براى من بگو! فرمود: بعد از نماز عشا بيا تا برايت بگويم. ابن عباس گفت: بعد از نماز عشا رفتم شروع كرد خط اول و دوم تا كه صبح شد، اذان صبح را كه شروع كردند فرمود: ابن عباس! صبح شد برو يك وقت ديگر بيا! عرض كردم: آقا چقدر از سوره حمد را ديشب براى من گفتيد؟ فرمود: نقطه زير باء بسم اللّه را داشتم برايت توضيح مى دادم كه چه كاره است! نقطه زير ب را فقط! يعنى هنوز به باء و سين و ميم و... نرسيده ايم؟ فرمود: نه! گفت من مى آيم ولى تا « و لاالضالين » كى مى رسيم؟

فرمود: من به اندازه فهم تو كه عالم به قرآن هستى تفسير سوره حمد را مى گويم، دلت خواست بنويس، تمام كه شد هفتاد تا شتر جوان بايد بياورى نوشته ها را بار كنى و ببرى! گفت: مثل اينكه آقا ما بايد دويست سالى را شبها بياييم! اين طور كه معلوم است بايد دويست سال بيايى! قرآنى را كه على  عليه السلام مى بيند ما كه نمى بينيم!

 تويى آن نقطه بالاى فاء فوق ايديهم

 كه در وقت تنزل تحت بسم اللّه را بايى

 خط دوم، سوم، چهارم، دهم، چشمش بالا بود ديد چيزى نيفتاد، گوشش پايين بود، ديد سر و صدايى نمى شنود! اين شعرى كه ديروز اين بنده خدا خواند كه شعر نبود، مولا خوب صله اى به او داد، جايزه قشنگى به او داد! اقلا آن گوهر را ببرد در بازار طلا فروشان بفروشد، پول عمرش را در مى آورد، ما شعر به اين زيبايى گفتيم و خبرى نيست، دلگير و كسل خانه آمد، واقعا غصه داشت كه چرا حضرت توجهى نكرد! از غصه شام نخورد و خوابش برد! محبوبش را ديد، شعرهايت را گوش دادم، جايزه اى كه براى تو گذاشتم پيش يك مغازه آخر بازار نجف است! از خواب پريد ديد، كه ساعت يك نصف شب است و الان بازار باز نيست. از شوق تا صبح خوابش نبرد، صبح آمد بازار، مغازه به مغازه،... مغازه آخرى ديد كه يك پيرمرد معمولى است با يك مقدار سبزى خوردن! گفت: امام على  عليه السلام پيش اين چى گذاشته؟ خودش آن گوهر را در حرم در دامن آن شاعر ساده انداخت و رفت. اين كه بيچاره به نان ظهرش هم محتاج است، به شب نمى كشد! حتما خواب بى ربط ديدم، برگشت. دوباره گفت: آقا آدرس بيخودى نمى دهد! دوباره آمد يك نگاهى به مغازه و صاحب مغازه كرد، گفت: نه! برگشت، پيرمرد او را صدا زد: آقا تشريف بياوريد! آمد. جايزه ات را مى خواهى، مولا حواله من كرده؟ بله! در جيبت كه جا نمى شود برو ظرف بياور! گفت: كه چه ظرفى بياورم، قابلمه خوب است؟ گفت: نه! كيسه بياورم؟ گفت: نه! گونى بياورم؟ گفت: نه! گفت پس چه بياورم؟ گفت: جايزه ات را بايد به تو نشان دهم تا بعد فكر ظرفش را بكنى. گفت: باشد! صندوق هم كه در مغازه ات نيست، پس كجاست؟ گفت: همين جاست! آمد بيرون، يك پا زد كف بازار، كف بازار باز شد، گفت: جايزه ات اينجاست! نگاه كرد ديد كه رودخانه، طلا و نقره و گوهر و درّ و... همين طور سيل وار دارد مى رود. گفت: آقا به من حواله كرده كه هر چقدر از اينها مى خواهى بردار و برو! يك نگاهى كرد و گفت: درش را ببند! سريع به حرم  آمد و گفت: آقاجان! جايزه من اين است كه خودت براى من بمانى!...

كور در مقابل مال دنيا بى خود شادى مى كند، بينا چشمش به دنيا مى افتد مى گويد:

 «غُرِّي غَيْرِي»

 برو اين دام بر مرغ دگر نه

 كه عنقا را بلند است آشيانه

 



منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

گناه جابجايى مقام و منصب
هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه سوم (2) – (متن کامل + ...
ادب لقمان از بى‏ادبان
مفهوم «لا ينفع مال»
تهران حسینیهٔ همدانی‌ها - رمضان 1396 – سخنرانی ...
فرشته ندا دهنده مرگ
حديث عقل و نفس آدمى درآيينه قرآن - جلسه دوم - (متن ...
کورشدن بر اثر اصرار در گناه
دهه اول محرم 94 حسینیه آیت الله علوی تهرانی ...
علامت روبرگرداندن خدا از بنده

بیشترین بازدید این مجموعه

نام پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين ...
شرايط توبه و انابه‏
هدف خلقت از زبان امام على عليه السلام‏
متناسب با آلودگى‏ها، حركت انسان به سوى حق، ...
حفظ آبرو با كنترل غضب
ثواب مجاهدت فى سبيل الله بر طالب رزق حلال
دين باخته، غارت شده واقعى
جامعۀ پاك در گرو خانه‏هاى پاك‏
تهران حسینیه شهدا دهه اول رجب 95 سخنرانی هشتم
دلیل وجود داشتن و استجابت دعا و نفرین

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^