فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ارزش عمر و راه هزینه آن - جلسه یازدهم – (متن کامل + عناوین)

 

منفعت و خسران دو مسير هزينه عمر

 

قزوين، مسجد النبى دهه اول صفر 1384

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

كلام در ارتباط با عمر بود . به فرموده خدا در قرآن كريم : سرمايه عظيم و نعمت بى نظيرى كه پروردگار عالم از باب رحمت به انسان عنايت كرده است .

اين سرمايه در طول تاريخ ، در دو مسير هزينه شده است ؛ نخست ، مسيرى بوده كه وقتى عمر در آن هزينه شده ، به تجارتى تبديل شده است كه هزينه كننده عمر ، چند برابر ، سود ماندنى ، ابدى و بى نهايت برده است .

مسير ديگرى كه انسان در تاريخ بشر، عمر خويش را هزينه كرده است ، مسيرى بوده كه شخص را دچار خسارت غيرقابل جبران كرده است . خسارت ، زيان ها و خلأهاى آن خسارت و در مقابل ، منافع و سودهاى آن تجارت ، در قرآن كريم مطرح شده است .

اما در زمينه هزينه شدن عمر در مسيرى كه به تجارت و يا خسارت تبديل شده ، دو روايت و يك سوره كامل از قرآن را انتخاب كرده ام .

 

عظمت سوره عصر

اما سوره اى كه در قرآن كريم است و نام آن مربوط به قطعه اى از زمان ، وقت و عمر است . مرحوم سيد جمال الدين اسدآبادى ،[1] اين حكيم ، فيلسوف   و زمان شناس زمان قاجاريه كه از شاگردان شيخ انصارى در نجف بود ، در كشور مصر ، در جلسه اى سنگين كه علما ، بزرگان ، سياستمداران و دانشمندان مصر و اساتيد دانشگاه الازهر شركت داشتند ، ايشان محور سخنرانى خود را همين سوره قرار مى دهند كه سه آيه بيشتر ندارد .

بعد از «بسم اللّه» آيه اول آن مربوط به بخش كوتاهى از عمر است و آيه دوّم ، بيان وجود خسارت براى انسان است ، آيه سوّم نيز بيان همان تجارت است . وقتى ايشان اين سوره را در آن جلسه تفسير مى كند ، در احوالات آن جلسه نوشته اند : تعدادى در اين جلسه غش كردند و بيهوش شدند . يا از شدت غصه نسبت به عمر خود ، يا به خاطر اين كه شديدا تحت تأثير اين آيات شريفه قرار گرفتند و يا بخاطر نفَس خود سيد .

در پايان سخنرانى اعلام كردند كه اگر ملت اسلام ، از مجموعه قرآن كريم ، فقط به اين سوره عمل كنند ، چيزى نخواهد گذشت كه تمام جهان ، اسلامى شده ، تمام كره زمين مانند خانه اى براى مسلمانان خواهد شد .

 

تفسيرى اجمالى از سوره عصر

سوره خيلى عجيبى است . من كتابى را كه در قم چاپ شده بود ديدم ، هزار و پانصد صفحه است كه فقط تفسير اين سه آيه است . آيه نخست قسم است :

 

«وَالْعَصْرِ»[2]

 

كه به نظر بعضى از مفسران ، چون مردم زمان نزول قرآن ، مخصوصا مردم مكه ، ظهر كه غذا مى خوردند ، تا غروب ، تمام ساعات عصر و بعد از ظهر ، به قدرى در اين قطعه از زمان گناه مى كردند كه من كارهاى آنها را نمى توانم ذكر كنم .

بعد از ظهر مگر چند ساعت است ؟ چون شهر مكه در نزديك منطقه استوا  است ، در طول سال ، اذان ظهر تا اذان مغرب آن حدود شش ساعت است ، يعنى در آنجا مقدار شب و روز خيلى تفاوتى ندارد . برعكس ، كشور ما در منطقه معتدل شمالى است و مقدار ساعات روز و شب ما در چهار فصل فرق مى كند . اما روز و شبِ مكه نسبتا مساوى است .

فقط حساب كنيد كه پروردگار عالم ، به قطعه زمانى شش ساعته قسم خورده ، مگر اين قطعه از زمان چقدر ارزش داشته است ؟ با همين شش ساعت ، چه قدم ها ، كارها و برنامه هاى مثبتى مى شود انجام داد .

شش ساعت مطالعه ، نوشتن ، هنر ، كار ، خدمت ، عبادت به معناى جامع كلمه . آدمى كه هشتاد سال عمر مى كند ، هشتاد را در سيصد و شصت و پنج شبانه روز ضرب كنيد ، بعد ضرب در شش ساعت بعد از ظهر كنيد ، ببينيد حدود صد و هفتاد و پنج هزار ساعت مى شود كه چه زمان گسترده اى است و در اين مدت ، چقدر كار مى توان انجام داد ؟

اين كه پروردگار عالم به اين قطعه از زمان قسم مى خورد ، فقط مى خواهد نشان بدهد كه زمان ، گر چه كم ، نزد من ارزش دارد و اين مايه با ارزش را من به شما عنايت كرده ام . شما اين مايه با ارزش را براى طرح من هزينه كنيد تا همان تجارتى كه خدا در قرآن مجيد فرموده است ، بشود .

 

همت در هزينه عمر

يكى از بزرگترين علماى شيعه ، مرحوم صاحب جواهر[3] است كه اين كتاب فقهى عظيم را از سنّ بيست سالگى شروع به نوشتن كرد و در سنّ هفتاد سالگى آن را تمام كرد ، چون خيلى مفصل ، اجتهادى و كاربردى است .

روزى قلم در دستش ، در حال نوشتن بود ، با گريه به محضر مبارك ايشان آمدند و عرض كردند : فرزند جوان بيست ساله شما ، امروز سحر از دنيا رفت . اشك  ايشان ريخت ، قلم را از روى كاغذ برداشت ، فاتحه اى خواند ، گفت : بيشتر از اين من وظيفه ندارم ، چون بايد اين كار خدايى را تمام كنم . او را ببريد دفن كنيد ، چون تشييع جنازه بر من واجب نيست . دلم مى سوزد ، چون پدر هستم ، ولى اين كار ، كار پروردگار است . من نمى توانم وقت داده شده به من را ، در غير اين كار هزينه كنم . اكنون وظيفه من اين است .

خدا به كمّيت كار ندارد . ممكن است شش ساعت به نظر ما كم باشد ، ولى از ارزش عظيمى برخوردار است . اين شش ساعت را مى شود به منفعت ابدى و سود دايمى ، بهشت ، رضايت خدا ، نشاط قلب مردم و هدايت يك گمراه تبديل كرد .

 

حركت مثبت موجودات عالم

سوگند به بعد از ظهر ، به عصر ، به حدود شش ساعت زمان كه در اختيار انسان است . خيلى عجيب است ؛ ما در عالم نتوانستيم حيوانى را بشناسيم ، چه دريايى ، چه صحرايى و چه هوايى ، كه عمر خويش را تلف كند . تمام حيوانات عالم ، از هر صنفى ، در محدوده وجود خود ، در كار مثبت هستند .

وحشتى كه دانشمندان فعلى جهان دارند ، انقراض نسل بعضى از حيوانات بر اثر شكارهاى بى رويه است كه ثابت كردند كه اگر نسل اين حيوانات منقرض شود ، به زندگى ، هوا و اوضاع كره زمين لطمه مى خورد . معلوم مى شود كه همه موجودات در كار مثبت هستند كه انقراض يكى از آنان به جهان لطمه وارد مى كند . معلوم مى شود همه در كار درست هستند و قدم منفى ندارند .

از آيات قرآن كريم استفاده مى شود كه حتى صداى حيوانات ، صداى مثبت است :

 

«وَ إِن مِّن شَىْ ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَـكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ»[4]

 

  هيچ موجودى نيست ، مگر اين كه با صدا و گفتار خود ، خدا را تسبيح مى كند :

 

«قَالُواْ أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِى أَنطَقَ كُلَّ شَىْ ءٍ»[5]

 

در آيه ، مسأله نطق ، گفتار و قول مطرح است .

وجود مبارك حضرت سيد الشهداء عليه السلام روايتى دارند كه حدود پنجاه حيوان را حضرت اسم مى برند و نطق آنها را ترجمه مى كنند . با اين توضيح حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام معلوم مى شود كه هيچ حيوانى صدا ، قدم و حركت بى ربط ندارد .[6]

همكارى بين حيوانات نيز از شگفتى هاى كار پروردگار مهربان است كه دو حيوان يا دو گياه غيرهمجنس ، چگونه در هنگام نياز، به كمك و يارى يكديگر مى آيند . ملاحظه كرديد ، قارچ ها سبزينه ندارند . رنگ تمام قارچ ها ، سفيد و خاكسترى است ، ولى به كلروفيل ، يا همان ماده سبزينه نيازمند هستند .

بخشى از قارچ ها روى تنه درخت ها روييده مى شوند كه اين كمبود خود را از سبزينه درخت ها تأمين كنند و درخت ها نيز اين ماده را كريمانه به آنها مى دهند و تعدادى از قارچ ها در كنار جلبك ها مى رويند ، چون جلبك ها ريشه ندارند ، ولى ماده سبزينه اضافه دارند . اما قارچ ها ريشه دارند و ماده سبزينه ندارند . جلبك ها از ريشه قارچ استفاده مى كنند و قارچ ها از ماده كلروفيلى جلبك ها . همجنس نيستند ، ولى مانند دو دوست ، نيازهاى يكديگر را برطرف مى كنند .

 

انسان، تنها خسران گر عالم

كار باطل در نباتات ، درختان و حيوانات عالم نيست . بخش خسارت در آنجا ديده نمى شود . هر چه هست ، تجارت است . اين جنس دو پاست كه مرحله ديگرى به نام خسارت به وجود آورده است ، چون عمر خود را در انحراف هزينه  مى كند . هيچ درد ديگرى نيست .

قسم به زمان ، به اين قطعه از زمان ، به بعد از ظهر ، به حدود شش ساعت عمر شما انسان ها . قسم مى خورد كه چه چيزى بگويد ؟

 

«إِنَّ الاْءِنسَـنَ لَفِى خُسْرٍ»[7]

 

اين « انّ » آب پاكى را روى دست همه ريخته است ؛ يعنى قرآن حرف سست نزده است . « انّ » يعنى بى ترديد ، بى شك و قطعا . خيلى از ترجمه هاى قرآن را ديدم كه از اين حروف در ترجمه غفلت شده است ، يعنى آنها اصلاً ترجمه نشده است . در حالى كه « اِنّ » ، « اَنّ » ، « كان » ، « يكون » ، « لعلّ » اين ها از جانب پروردگار عالم در قرآن مجيد ، به طرز حكيمانه اى به كار گرفته شده است .

« الف و لام » در كلمه « الانسان » به معناى كل و جميع است . كلمه « فى » يعنى در ، ظرف است . اين لام كه بر سر كلمه « فى » آمده است ، چيست ؟ در عربى خيلى مواقع داريم كه« فى » به كار برده شده ، اما لام ندارد ؛

 

«ذَ لِكَ الْـكِتَـبُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ»[8]

«إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ»[9]

 

اما لام ندارند ، پس براى چه در اينجا لام بر سر « فى » درآمده است ؟ اين لام به چه معناست ؟ اين لام همان كار « انّ » را مى كند . اين لام را كه آورده است ، يعنى مسلما ، قطعا ، بى ترديد ، چون پاى خسارت سنگينى در كار است و با كلمه « انّ » و «لام» مى خواهد هشدارى قوى بدهد.

 

«إِنَّ الاْءِنسَـنَ لَفِى خُسْرٍ»[10]

 

قسم به زمان ، قطعا و مسلما همه انسان ها در خسارت ، سرنگون هستند .

 

تفاوت « ضرر » و « خسران »

چرا پروردگار « لفى ضرر » نفرموده است ؟ كلمه « ضرر » نيز در قرآن استعمال  شده است . چه فرقى بين « ضرر » و « خسارت » است كه پروردگار عالم در اينجا كلمه « ضرر »را نياورده و « خسر » را آورده است ؟

خداوند متعال در استخدام كلمات ، عالمانه و حكيمانه كار كرده است . بگذاريد با مثال اين تفاوت را توضيح دهم:

« ضرر » يعنى من اول سال پنجاه ميليون تومان سرمايه داشتم ، كاسبى كردم ، زحمت كشيدم ، سال بعد ، همه حساب ها را مى رسم ، مى بينم ، سود كه نكردم هيچ ، يك ميليون تومان نيز از سرمايه ام كم شده است . اين را عرب « ضرر » مى گويد .

اما اگر ديدم تمام سرمايه ام از دست رفته ، يك ميليون نيز بدهكار شده ام ، اين را عرب « خسارت » مى گويد . يعنى همه سرمايه ها تباه ، خاكستر و دود شد . قسم به عصر ، يقينا و قطعاً تمام انسان ها در چاه تباه شدن تمام سرمايه وجود و عمر خود سرنگون هستند .

آيه اى از سوره مباركه حج كه خيلى عجيب است ذكر كنم .

 

«وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةَ ذَ لِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ»[11]

 

باز اينجا كلمه خسارت دارد . يعنى با اين هزينه كردن غلط عمر ، هم در دنيا تمام مايه هاى وجود خود را به باد دادند و هم در آخرت . نه دنيا دارند و نه آخرت .

 

زندگى در خسارت، بدتر از حيوانيت

ما مى بينيم اتفاقا خيلى ها در دنيا ، خانه هاى سنگين و پول ، ثروت ، مال ، مقام و مكنت حسابى دارند ، پس چرا خدا در قرآن مى فرمايد : تمام سرمايه هاى وجود خود را در دنيا از دست داده و تباه كردند ؟ اين آدمى كه اين زندگى را دارد ، مگر  كيست كه اين زندگى را دارد ؟ خدا در قرآن مجيد مى فرمايد :

 

«أُوْلئِكَ كَالأَنْعَـمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[12]

 

انسانى كه اين زندگى را ندارد ، مانند حيوانات ، شكم چران و شهوتران هستند و اين زندگى در اين فضا ، بازدهى ندارد و همه سرمايه هاى خود را دارد از دست مى دهد .

براى اين گونه موجودى ، سود ندارد . وقتى ثروت ، خانه ، ملك و زمين، سودى مثبت براى من نداشته باشد و فقط در مسير شكم و شهوت باشد ، اين زندگى ، زندگى انسانى نيست كه بگوييم سودى دارد . اين چه زندگى است كه هيچ سودى ندارد ؟ در نهايت مى خواهد بگويد : خيلى زحمت كشيدم و عرق ريختم ، من نيز پاداش مى خواهم ، مى گويند : معده و شهوت تو همراه توست ، عمر خود را براى اين دو تا هزينه كردى ، دست خود را دراز كن و پاداش خود را از اين دو تا بگير . شكمى كه در قيامت گرسنه ابدى است و شهوتى كه ديگر در آنجا اثرى ندارد ؛

 

«هَلْ أَتَيكَ حَدِيثُ الْغَـشِيَةِ * وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَـشِعَةٌ * عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ * تَصْلَى نَارًا حَامِيَةً * تُسْقَى مِنْ عَيْنٍ ءَانِيَةٍ * لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلاَّ مِن ضَرِيعٍ»[13]

 

غذاى اين ها در قيامت ، گياه خشكى است كه در زمين جهنم روييده مى شود . اين گياه به قدرى سفت است كه آتش جهنم آن را نمى سوزاند . گياه نسوزى است . اين قابل خوردن است ؟ نه ، ولى به او مى خورانند .

خدا در قرآن مى فرمايد :

 

«لاَّ يُسْمِنُ وَ لاَ يُغْنِى مِن جُوعٍ»[14]

 

شكم اين ها را از اين گياه پر مى كنند كه نه به وزن آنان اضافه مى شود و نه گرسنگى از آنها برطرف مى شود .

 

دنيا و آخرت آباد

دنياى آباد براى آن افرادى بود كه سه روز ، روزى چند نان خشك را به يتيم و اسير و مسكين در خانه دادند . ببينيد خداوند متعال براى زندگى اين ها در قرآن چه عظمتى قائل شده است :

 

«إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا * عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا * يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا * وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيًما وَ أَسِيرًا* إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَآءً وَ لاَ شُكُورًا * إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا * فَوَقَـهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَ لِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّـهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا»[15]

 

دنياى درست اين است . ما نيز هم به يتيم و اسير و مسكين خدمت كرديم ، هم عبادت . اين تعريف خدا از سه روز دنيايى اين خانواده است .

تازه اين نان ها از درآمد اميرالمؤمنين عليه السلام نبوده است ، بلكه از درآمد فروش پشمى بود كه حضرت زهرا عليهاالسلام ريسيده بود . مزد آن را داد و نان خريد و سه شبانه روز به مسكين و يتيم و اسير دادند . اين مال يك نفر يعنى خانم خانه بوده است .

دنيا چه فايده اى دارد كه هميشه هزينه شكم كنيم و بعد ، مگر سود شكم چيست ؟ چند خروار كود . شكم اين ها را توليد مى كند . خودشان كه محتويات شكم را دور ريختند و از آن فرارى بودند ، محتويات شهوت نيز همين طور . مگر با شهوت خود چه كار كردند ؟ چند فرزند درست كردند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد : اگر گرگ و مار و عقرب مى ساختند ،[16]زنان باردار اى مرد هوشيار    اگر وقت ولادت مار زاينداز آن بهتر بنزديك خردمند    كه فرزندان ناهموار زايند

 

 

 

 

پی نوشت ها:


 

[1] ـ جمال الدين اسد آبادى؛ سيد بن صفدر متفكر و مصلح اجتماعى شرق متولد 1254 ـ متوفى 1314 هـ.ق مردى آزاديخواه و آزادمنش و داراى افكار و عقايد فلسفى و سياسى و اجتماعى و طرفدار استقرار دموكراسى در ممالك شرق و ايجاد وحدت ميان مسلمانان و تشكيل اتحاديه دول اسلامى بود. وى همه عمر را با استبداد سلاطين ايران و عثمانى و مصر و سياست استعمارى انگلستان در مبارزه بود. او پيوسته به شرق و غرب سفر مى كرد. در پاريس روزنامه عروه الوثقى را منتشر كرد و به سياست انگلستان در شرق حمله كرد. در قاهره و استانبول و هند و افغانستان طى نطق هاى پرشورى افكار آزاديخواهانه را به مردم تلقين كرد.

درسال 1306 هـ. ق به امر ناصرالدين شاه بار دوم تبعيد گرديد و به لندن رفت و روزنامه ضياء الخائفين را به زبانهاى عربى و انگليسى منتشر كرد و مجددا مورد تعقيب واقع شد و به ناچارخاك اروپا را ترك كرد و به استانبول رفت.

سلطان عبدالحميد عثمانى از او به گرمى پذيرايى كرد؛ اما وقتى متوجه شد كه سيد قصد دارد پادشاه ايران را به رياست اتحاديه هاى منصوب كند او را مسموم كرد.

فرهنگ فارسى، اعلام؛ محمد معين: 5/432.

 

[2] ـ عصر 103 : 1؛ «سوگند به عصر [ ظهور پيامبر اسلام ].»

 

[3] ـ صاحب جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام، أستاد فقهاء و إمام محققين و مجتهدين شيخ محمد حسن نجفي  رحمه الله متوفى 1266 هـ. ق.

 

[4] ـ اسراء 17 : 44؛ «و هيچ چيزى نيست مگر اينكه همراه با ستايش ، تسبيح او مى گويد ، ولى شما تسبيح آنها را نمى فهميد.»

 

[5] ـ فصلت 41 : 21؛ «مى گويند: همان خدايى كه هر موجودى را به سخن آورد، ما را گويا ساخت.»

 

[6] ـ بحار الأنوار : 61/27 ـ 29، باب 1، حديث 8؛ الخرائج والجرائح: 1/248؛ «أَنَّ الْحُسَيْنَ عليه السلام سُئِلَ فِي حَالِ صِغَرِهِ عَنْ أَصْوَاتِ الْحَيَوَانَاتِ لِأَنَّ مِنْ شَرْطِ الاْءِمَامِ أَنْ يَكُونَ عَالِماً بِجَمِيعِ اللُّغَاتِ حَتَّى أَصْوَاتِ الْحَيَوَانَاتِ فَقَالَ عَلَى مَا رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْحَارِثِ التَّمِيمِيُّ عَنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ إِذَا صَاحَ النَّسْرُ فَإِنَّهُ يَقُولُ يَا ابْنَ آدَمَ عِشْ مَا شِئْتَ فَ آخِرُهُ الْمَوْتُ وَ إِذَا صَاحَ الْبَازِي يَقُولُ يَا عَالِمَ الْخَفِيَّاتِ وَ يَا كَاشِفَ الْبَلِيَّاتِ وَ إِذَا صَاحَ الطَّاوُسُ يَقُولُ مَوْلاَيَ ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ اغْتَرَرْتُ بِزِينَتِي فَاغْفِرْ لِي وَ إِذَا صَاحَ الدُّرَّاجُ يَقُولُ الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى وَ إِذَا صَاحَ الدِّيكُ يَقُولُ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ لَمْ يَنْسَ ذِكْرَهُ وَ إِذَا قَرْقَرَتِ الدَّجَاجَةُ تَقُولُ يَا إِلَهَ الْحَقِّ أَنْتَ الْحَقُّ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ يَا اللَّهُ يَا حَقُّ وَ إِذَا صَاحَ الْبَاشَقُ يَقُولُ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ وَ إِذَا صَاحَتِ الحداء  ]الْحِدَأَةُ  [تَقُولُ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ تُرْزَقْ وَ إِذَا صَاحَ الْعُقَابُ يَقُولُ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ لَمْ يَشْقَ وَ إِذَا صَاحَ الشَّاهِينُ يَقُولُ سُبْحَانَ اللَّهِ حَقّاً حَقّاً وَ إِذَا صَاحَتِ الْبُومَةُ يَقُولُ الْبُعْدُ مِنَ النَّاسِ أُنْسٌ وَ إِذَا صَاحَ الْغُرَابُ يَقُولُ يَا رَازِقُ ابْعَثِ الرِّزْقَ الْحَلاَلَ وَ إِذَا صَاحَ الْكُرْكِيُّ يَقُولُ اللَّهُمَّ احْفَظْنِي مِنْ عَدُوِّي وَ إِذَا صَاحَ اللَّقْلَقُ يَقُولُ مَنْ تَخَلَّى عَنِ النَّاسِ نَجَا مِنْ أَذَاهُمْ وَ إِذَا صَاحَ الْبَطَّةُ تَقُولُ غُفْرَانَكَ يَا اللَّهُ وَ إِذَا صَاحَ الْهُدْهُدُ يَقُولُ مَا أَشْقَى مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ إِذَا صَاحَ الْقُمْرِيُّ يَقُولُ يَا عَالِمَ السِّرِّ وَ النَّجْوَى يَا اللَّهُ وَ إِذَا صَاحَ الدُّبْسِيُّ يَقُولُ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ سِوَاكَ يَا اللَّهُ وَ إِذَا صَاحَ الْعَقْعَقُ يَقُولُ سُبْحَانَ مَنْ لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ خَافِيَةٌ وَ إِذَا صَاحَ الْبَبَّغَاءُ يَقُولُ مَنْ ذَكَرَ رَبَّهُ غَفَرَ ذَنْبَهُ وَ إِذَا صَاحَ الْعُصْفُورُ يَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِمَّا يُسْخِطُ اللَّهَ وَ إِذَا صَاحَ الْبُلْبُلُ يَقُولُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ حَقّاً حَقّاً وَ إِذَا صَاحَ الْقَبْجَةُ تَقُولُ قَرُبَ الْحَقُّ قَرُبَ وَ إِذَا صَاحَتِ السُّمَانَاةُ يَقُولُ يَا ابْنَ آدَمَ مَا أَغْفَلَكَ عَنِ الْمَوْتِ وَ إِذَا صَاحَ السَّوْذَنِيقُ يَقُولُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ خِيَرَةُ اللَّهِ وَ إِذَا صَاحَتِ الْفَاخِتَةُ يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ يَا فَرْدُ يَا صَمَدُ وَ إِذَا صَاحَ الشِّقِرَّاقُ يَقُولُ مَوْلاَيَ أَعْتِقْنِي مِنَ النَّارِ وَ إِذَا صَاحَتِ الْقُنْبُرَةُ تَقُولُ مَوْلاَيَ تُبْ عَلَى كُلِّ مُذْنِبٍ مِنَ الْمُذْنِبِينَ وَ إِذَا صَاحَ الْوَرَشَانُ يَقُولُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ ذَنْبِي شَقِيتُ وَ إِذَا صَاحَ الشِّفْنِينُ يَقُولُ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ وَ إِذَا صَاحَتِ النَّعَامَةُ تَقُولُ لاَ مَعْبُودَ سِوَى اللَّهِ وَ إِذَا صَاحَتِ الْخُطَّافَةُ فَإِنَّهَا تَقْرَأُ سُورَةَ الْحَمْدِ وَ تَقُولُ يَا قَابِلَ تَوْبَةِ التَّوَّابِينَ يَا اللَّهُ لَكَ الْحَمْدُ وَ إِذَا صَاحَتِ الزَّرَافَةُ تَقُولُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ وَ إِذَا صَاحَ الْحَمَلُ يَقُولُ كَفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً وَ إِذَا صَاحَ الْجَدْيُ يَقُولُ عَاجَلَنِيَ الْمَوْتُ ثَقُلَ ذَنْبِي وَ ازْدَادَ وَ إِذَا صَاحَ الْأَسَدُ يَقُولُ أَمْرُ اللَّهِ مُهِمٌّ مُهِمٌّ وَ إِذَا صَاحَ الثَّوْرُ يَقُولُ مَهْلاً مَهْلاً يَا ابْنَ آدَمَ أَنْتَ بَيْنَ يَدَيْ مَنْ يَرَى وَ لاَ يُرَى وَ هُوَ اللَّهُ وَ إِذَا صَاحَ الْفِيلُ يَقُولُ لاَ يُغْنِي عَنِ الْمَوْتِ قُوَّةٌ وَ لاَ حِيلَةٌ وَ إِذَا صَاحَ الْفَهْدُ يَقُولُ يَا عَزِيزُ يَا جَبَّارُ يَا مُتَكَبِّرُ يَا اللَّهُ وَ إِذَا صَاحَ الْجَمَلُ يَقُولُ سُبْحَانَ مُذِلِّ الْجَبَّارِينَ سُبْحَانَهُ وَ إِذَا صَهَلَ الْفَرَسُ يَقُولُ سُبْحَانَ رَبِّنَا سُبْحَانَهُ وَ إِذَا صَاحَ الذِّئْبُ يَقُولُ مَا حَفِظَ اللَّهُ لَنْ يَضِيعَ أَبَداً وَ إِذَا صَاحَ ابْنُ آوَى يَقُولُ الْوَيْلُ الْوَيْلُ لِلْمُذْنِبِ الْمُصِرِّ وَ إِذَا صَاحَ الْكَلْبُ يَقُولُ كَفَى بِالْمَعَاصِي ذُلاًّ وَ إِذَا صَاحَ الْأَرْنَبُ يَقُولُ لاَ تُهْلِكْنِي يَا اللَّهُ لَكَ الْحَمْدُ وَ إِذَا صَاحَ الثَّعْلَبُ يَقُولُ الدُّنْيَا دَارُ غُرُورٍ وَ إِذَا صَاحَ الْغَزَالُ يَقُولُ نَجِّنِي مِنَ الْأَذَى وَ إِذَا صَاحَ الْكَرْكَدَّنُ يَقُولُ أَغِثْنِي وَ إِلاَّ هَلَكْتُ يَا مَوْلاَيَ وَ إِذَا صَاحَ الاْءِبِلُ يَقُولُ حَسْبِيَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ حَسْبِيَ اللَّهُ وَ إِذَا صَاحَ النَّمِرُ يَقُولُ سُبْحَانَ مَنْ تَعَزَّزَ بِالْقُدْرَةِ سُبْحَانَهُ وَ إِذَا سَبَّحَتِ الْحَيَّةُ تَقُولُ مَا أَشْقَى مَنْ عَصَاكَ يَا رَحْمَانُ وَ إِذَا سَبَّحَتِ الْعَقْرَبُ تَقُولُ الشَّرُّ شَيْءٌ وَحْشٌ ثُمَّ قَالَ عليه السلام مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ وَ لَهُ تَسْبِيحٌ يَحْمَدُ بِهِ رَبَّهُ ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ الآْيَةَ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ.»

 

[7] ـ عصر 103 : 2؛ «] كه ] بى ترديد انسان در زيان كارى بزرگى است.»

 

[8] ـ بقره 2 : 2؛ «در [ وحى بودن و حقّانيّت ] اين كتابِ [ با عظمت  ]هيچ شكى نيست ؛ سراسرش براى پرهيزكارانْ هدايت است .»

 

[9] ـ آل عمران 3 : 190؛ «يقيناً در آفرينش آسمان ها و زمين. . .»

 

[10] ـ عصر 103 : 2؛ «[ كه ] بى ترديد انسان در زيان كارى بزرگى است.»

 

[11] ـ حج 22 : 11؛ «و برخى از مردم اند كه خدا را يك سويه [ و بر پايه دست يابى به امور مادى ] مى پرستند ، پس اگر خيرى [ چون ثروت ، مقام و اولاد ] به آنان برسد به آن آرامش يابند ، و اگر بلايى [ چون بيمارى ، تهيدستى و محروميت از عناوين اجتماعى  ]به آنان برسد [ از پرستش خدا  ]عقب گرد مى كنند [ و به بى دينى و ارتداد مى گرايند ] ، دنيا و آخرت را از دست داده اند ، و اين است همان زيان آشكار .»

 

[12] ـ اعراف 7 : 179؛ «آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراه ترند.»

 

[13] ـ غاشيه 88 : 1 ـ 6؛ «آيا خبر حادثه هولناكى كه [ همه انسان ها را از هر سو ] فرا مى گيرد ، به تو رسيده است ؟ * در آن روز چهره هايى زبون و شرمسارند ؛ * [ آنان كه همواره در دنيا  ]كوشيده اند و خسته شده اند [ و سرانجام سودى نيافته اند  ]* در آتشى سوزان درآيند . * آنان را از چشمه اى بسيار داغ مى نوشانند ؛ * براى آنان طعامى جز خار خشك و زهرآگين وجود ندارد.»

 

[14] ـ غاشيه 88 : 7؛ «كه نه فربه مى كند و نه از گرسنگى بى نياز مى نمايد.»

 

[15] ـ انسان 76 : 5 ـ 11؛ «همانا نيكان همواره از جامى مى نوشند كه نوشيدنى اش آميخته به كافور [ آن ماده سرد ، سپيد و معطر  ]است . * آن جام از چشمه اى است كه همواره بندگان خدا از آن مى نوشند و آن را به دلخواهشان هرگونه كه بخواهند جارى مى نمايند . * [ همانان كه ] همواره نذرشان را وفا مى كنند ، و از روزى كه آسيب و گزندش گسترده است ، مى ترسند ، * و غذا را در عين دوست داشتنش ، به مسكين و يتيم و اسير انفاق مى كنند . * [ و مى گويند :  ]ما شما را فقط براى خشنودى خدا اطعام مى كنيم و انتظار هيچ پاداش و سپاسى را از شما نداريم . * ما از پروردگارمان در روزى كه روز عبوس و بسيار هولناكى است مى ترسيم . * پس خدا نگه دار آنان از آسيب و گزند آن روز است و شادابى و شادمانى به آنان عطا مى كند .»

 

[16] ـ غرر الحكم: 407، حديث 9356؛ «وَلَدُ السَّوْءِ يَهْدِمُ الشَّرَفَ وَ يَشِينُ السَّلَفَ؛ فرزند بد شرف را خراب ميكند، و پيشينيان خود را عيب ناك مى گرداند.»

غرر الحكم: 407، حديث 9357؛ «وَلَدُ السَّوْءِ يَعَرُّ  ]يعز  [السَّلَفَ وَ يُفْسِدُ الْخَلَف؛ فرزند بد پدران و پيشينيان خود را آلوده مى كند، و بازماندگان فاسد مى گرداند.»

سعدى شيرازى دراين زمينه سروده است:

 

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

نشان دادن راه هدایت در قرآن
جامعۀ پاك در گرو خانه‏هاى پاك‏
موضوعات اخلاقی - جلسه هفتم - توبة واقعي
کلمۀ وجود انسان
دهه اول محرم 94 حسینیه آیت الله علوی تهرانی ...
حكايت محاسبه نفس مرحوم حاج ملاهادى‏
آزادی انسان در انتخاب راه زندگی
نكته‌‏اى درباره آيه 90 سوره نحل‏ | عمل به همین یک ...
تهران/ حسینیۀ هدایت/ دهۀ اوّل محرّم/ پاییز 1395هـ.ش. ...
تقوا؛ عامل جذب کمک های پروردگار

بیشترین بازدید این مجموعه

معرفت در اسلام - جلسه پنجم
نمونه‏اى از مبارزه با بدفهمى از دين‏
حلال و حرام مالی - جلسه بیست و چهارم (متن کامل ...
ناسپاسى قوم سبأ
شرمندگى از ايام جوانى‏
تأمين مصالح ساختمان انسانيت با وحى‏
نكته‌‏اى درباره آيه 90 سوره نحل‏ | عمل به همین یک ...
سومین سود بلاها
تهران حسینیهٔ همدانی‌ها - رمضان 1396 – سخنرانی ...
آزادی انسان در انتخاب راه زندگی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^