فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
2
نفر 0

ارزش عمر و راه هزینه آن - جلسه اول – (متن کامل + عناوین)

 

خصوصيات همنشين در اسلام

 

كـرج، مسجد جامع رجايى شهر دهه سوم محرم 1384

 الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

معارف اسلامى سه نفر را براى مجالست و همنشينى به ما معرفى مى كنند ؛

اول : كسى است كه از او به رفيق تعبير مى كنند . دوم : صديق است و سوم : كسى كه از او به برادر تعبير مى كنند .

هر سه كلمه در قرآن كريم آمده است ؛ « رفيق[1]، صديق[2]، اخ[3] » . اين سه نفر در دنيا به شكلى و در قيامت نيز به شكل ديگرى با انسان هستند . البته اگر انسان اهل آن باشد .

هر كدام از اين ها در دنيا خصوصيت و ويژگى اى دارند كه اين ويژگى ها و خصوصيت هاى سه گانه ، هر كدام در كنار انسان ، در ارتباط با يك نفر است . از اينرو بايد هر سه را بشناسيم ، چون هر كدام نسبت به انسان ، نگاه مثبتى دارند .

از اين سه نفر كه بگذريم ، بقيه افراد در كنار ما ، يا افرادى عادى و بى خاصيت هستند ، يا دشمن و مخالف ما .

 

رفيق واقعى

اما كار رفيق اين است كه حضرت على  عليه السلام مى فرمايد :

 

  « رفيقك من بصّرك عيبك »[4]

 

كسى كه عيب تو را مخفى كند و تذكر ندهد دشمن توست و رفيق تو كسى است كه فهميده ، دانا و چيز فهمى است . از پيش خير و شرّ را شناخته ، خوبى ها و عيب ها را مى داند ، سپس عيوبى كه در تو هست و به آن توجه ندارى و شايد بعضى از آن عيوب را حُسن بدانى ـ چون اين اشتباه را انسان دارد ـ او عيوب تو را با دلسوزى و خيرخواهى به تو مى شناساند و به تعبير پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله كه فرمود:

 

« المؤمن مرآة المؤمن »[5]

 

دوست مؤمن ، نسبت به تو مانند آينه اى است كه مى توانى خود را در او كامل ببينى .[6] اين رفيق ، موجود مثبتى است كه كار او عيب گيرى مثبت از دوست خود است ؛ يعنى مى خواهد شما را به طرف سلامت حركت بدهد تا در عمل ، اخلاق و رفتار انسانى بى عيب شويد .

 

تقسيم عمر

حيات اين گونه انسان ها به قدرى با ارزش است كه موسى بن جعفر  عليه السلام در روايتى پرقيمت مى فرمايد :

سزاوار و شايسته است كه شما عمر خود را چهار قسم كنيد ؛ يك بخش آن را صرف دنياى خود كنيد و به دنبال پول برويد ، چون پول ، از ابزار طبيعى و كارساز زندگى است ،[7] اما در كنار آن ، چند سفارش نيز به ما كرده اند.

 

كسب حلال

سفارش اول كه سفارشى ريشه اى است ، اين است كه :

هر چه پول مى خواهيد ، در بياوريد ، اما از مسير حلال دربياوريد . در اسلام در  اين زمينه حدى نگذاشته اند كه گفته باشند : اگر كسى پول حلال در آورد ، تا اين حد باشد ، بعد ديگر نبايد به پول دست بزند .

در قرآن كريم نكات خيلى جالبى هست . اين سفارش فقط به ما نشده است ، بلكه پول حلال در پيشگاه مقدس پروردگار به قدرى از ارزش برخوردار است كه در سوره مباركه مؤمنون مى فرمايد : من به تمام صد و بيست و چهار هزار پيامبر گفته ام :

 

«يَـأَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُواْ مِنَ الطَّيِّبَـتِ»[8]

 

به دنبال مال حلال باشيد ، چون كه از آيات قرآن صريحا استفاده مى شود كه مال حرام ، درى به سوى جهنم است .

من به عوارض دنيايى مال حرام كارى ندارم . اين آيه را ببينيد ! البته نمونه اين آيه در قرآن زياد است . اين آيه راجع به چند رشته از مال حرام است :

 

«الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَ لَ الْيَتَـمَى ظُـلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارًا»[9]

 

مال حرام ، درى به سوى آتش جهنم است ؛ يعنى هر كسى كه به سراغ حرام رفت ، خود را سزاوار عذاب قيامت مى كند ، مگر اين كه خداوند متعال به او توفيق بدهد تا هر چه مال حرام كه از راه غيرمشروع به دست آورده است ، به صاحبان اصلى آن برگرداند . اين نيز سفارش اول است .[10]

 

پرهيز از بخل در مال

سفارش دومى كه به ما درباره پول شده اين است كه مواظب باشيد كه زلف پول حلال شما به رذيله بخلِ در وجودتان گره نخورد ، كه پول اسير نشود . چون اگر پول به اسارت بخل در بيايد ، باز درى به سوى جهنم بر خود باز كرده ايد .

اين آيه در سوره توبه است :

 

«الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم  بِعَذَابٍ أَلِيمٍ»[11]

 

كسى كه پول را به دست بياورد و نگهدارد كه از دستش نرود ، او را به عذاب دردناك الهى بشارت بده ! البته من سعى مى كنم كه فقط آيه را بخوانم كه اين حرفها را صد در صد باور كنيد .

اين سفارش دوم است ؛ از حلال به دست بياور ، نمى گويد چقدر ، شما را آزاد گذاشته است ، چون دين نه نظر تنگ است و نه نامهربان ، بلكه خيلى نظر بلند و مهربان است . از حلال به دست بيايد ، اما عدد معلوم نمى كند و نمى شمارد . اين پولى كه به دست آورده ايد ، نگه نداريد ، حبس نكنيد .

 

هزينه صحيح مال

سفارش سوم اين است كه؛ پولى را كه به دست آورديد ، در درجه اول ، به خود و خانواده ات گشايش و راحتى بده . نه اين كه پول ها دسته دسته شود ، مگر مى خواهى چه كنى ؟

پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد :

خانه ، مركب و پوشاك خوب ، در حدّ شأن خود تهيه كنيد . ديگر چيزى كه نمى خواهيم . كل زندگى ما بر اين چهار اساس بنا مى شود ؛ خانه ، خوراك ، پوشاك ، مركب . مركب در زمان ما كه همين ماشين ها است ، اما بدن ما قطعا ماشين چندين ميليون تومانى نمى خواهد . روز اول كه به دنيا آمديم ، ما را در گهواره گذاشتند ، اين مركب روز اول ما بود ، مركب روز آخر ما نيز تابوت است ، اين دو مركب كه اختيارش را نداريم ، نه گهواره و نه تابوت ، يك مركب مى خواهيم كه اين بدن را اين طرف و آن طرف ببرد.

بعد از اين كه براى خود هزينه كرديد ، نوبت طبقه دوم است ، كه اگر آنها كمبودى دارند و تو اضافه دارى ؛

  «وَ ءَاتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبَى»[12]

 

رده اول ، پدر و مادر ، خواهر ، برادر ، عمه ، خاله . اگر اضافه آورديد :

 

«وَ الْيَتَـمَى وَ الْمَسَـكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّآئِلِينَ»[13]

 

اگر اضافه نيامد كه اين سفارش متعلق به تو نيست . اين سفارش سوم است .

 

هزينه نشدن مال در معصيت

سفارش چهارم درباره پول اين است كه پول را در معصيت هزينه نكنيد . ما اگر با پول اين چهار معامله را كرديم ، اين پول چه مى شود ؟ خدا در قرآن ، در كنار چنين برخوردى با پول ، چند حرف دارد ، مى فرمايد :

از جهتى مسير رسيدن به صلوات ، رحمت ، مغفرت و بهشت من ، همين پول است . شما در آيات سوره بقره مى بينيد :

 

«أُوْلئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَ تٌ مِّن رَّبِّهِمْ»[14]

 

در آيات سوره توبه ، در مورد پول مى بينيد :

 

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَ لَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»[15]

 

پولى كه اين قدر مى تواند براى ما كار كند ، ما با حرام آن را نجس كنيم.

 

تقسيم عمر به چهار بخش

طبق نظر اسلام ، رفيق آن كسى است كه « بصّرك عيبك » . حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام مى فرمايد : اين رفيق به قدرى مى ارزد كه عمر خود را به چهار بخش تقسيم كن:

بخش اول: به دنبال عبادت باش. در روزگار ما كه حوصله ما را كم كرده اند،  حداقل به واجبات عمل شود.

بخش دوم: به دنبال پولِ با ويژگيهايى كه بيان شد باش.

بخش سوم: عمر

 

«لِمُعاشَرَةِ الإخْوانِ وَ الثِّقاتِ الّذين يُعَرّفُونَكُمْ عُيُوبَكُم وَ يُخلِصُونَ لَكُم فِى الباطِنِ.»

 

سراغ كسانى برويد كه عيب هاى شما را از روى دلسوزى به شما بگويند . عيب شما را پيش ديگران نمى گويند ، چون شما را دوست دارند و مشتاق شما هستند . كار آنها نيز براى خداست . بگذار تذكر بدهند . اين دوستان براى انسان خيلى خوب هستند .

بخش چهارم عمر:

 

« لِلَذّاتكم فى غير مُحَرَّم »

 

تفريحاتى كه حرام نباشند، چون تو نيازمند به لذت هستى. دين نمى گويد كه درِ لذّت ها را به روى خودت ببند ، بلكه، مى گويد باز كن ، اما از حلال .

 

حكايت خواجه نظام الملك[16] با فارابى[17]

زمانى در مملكت خود نخست وزيرى به نام خواجه نظام الملك طوسى داشتيم كه مملكت را خوب مى چرخاند . در اصفهان به او حمله كردند و به پهلوى او خنجر زدند و او را كشتند . بعد از او ، تا زمان صفويه ديگر مملكت رو نيامد . او هر روز با بزرگان مملكت نشست داشت .

يك بار در نشست سياسى و كشورى ، اين فرزانگان مملكت ، دانشمندان و سياسيون ديدند كه كسى از درب سالن به داخل آمد كه كفش و لباس او كهنه است . اول تعجب كردند كه چرا جلوى او را نگرفته اند . اما بعد فهميدند كه او  ابونصر فارابى است .

در سوريه ، ابونصر فارابى را دعوت كردند . او نيز زاهد ، حكيم و فيلسوف بود . با لباس هميشگى وارد جلسه شد ، نه جواب سلام او را دادند و نه كسى بلند شد . ابونصر در جاى كفش ها نشست .

مقدارى كه گذشت ، مدير جلسه گفت : ابو نصر نيامد ؟ گفتند : نه ، نيامد . جلسه تمام شد و ايشان نيز نگفت كه من ابونصر هستم . به او هيچ محل نگذاشتند . بعد رفتند به آن واسطه گفتند : اين رفيق شما ، ابونصر نيامد . گفت : چطور نيامد ؟ قول قطعى داده بود كه بيايد . من مى روم و به او مى گويم كه فردا بيايد .

ابونصر فردا كه آمد ، عمامه اى فيلسوف مآبانه ، پيراهن سفيد درخشان ، جبّه قيمتى ، با آستين بلند پوشيد و وقتى آمد كه همه آمده باشند . تا از در وارد شد ، همه از جا بلند شدند و ايشان را تا بالاى مجلس آوردند .

ابونصر چيزى نگفت . سفره غذا را كه پهن كردند ، ابونصر آستين لباس خود را باز كرد . لقمه مى گرفت و به داخل آستين مى انداخت . گفتند : ابونصر ، فيلسوف معروف ، ديوانه شده است .

گفتند : چرا لقمه را داخل آستين لباس مى كنيد ؟ گفت : براى اين كه احترام من در اين جلسه بخاطر اين لباس است و الا من ديروز نيز آمده بودم و جاى كفش ها نشسته بودم ، اما شما جواب سلام مرا نيز نداديد .

حضرت مى فرمايد :

گاهى اولياى خدا ، در لباس كهنه گم هستند ، مواظب باشيد كه به كسى كم محلى نكنيد كه مبادا به خدا كم محلى كرده باشيد .

 

بيان عيوب، هديه اى از طرف دوست

موسى بن جعفر عليهماالسلام مى فرمايد :

  اين رفيق ها براى خدا و به خاطر محبت به تو ، عيب تو را فقط به خودت مى گويند . بلند گو نيستند كه عيب تو را ببرند و پخش كنند و در ظاهر به شما ارادت نشان دهند .

 

« يُخْلِصُونَ لَكُمْ فِى الباطِنِ »

 

ادامه حكايت نظام الملك با فارابى

باورود خواجه نظام الملك ، تمام جلسه نشينان تعجب كردند كه اين آقا چگونه در جلسه راه پيدا كرده است . چرا مأموران نبودند كه جلوى او را بگيرند . هر كس در ذهن خود چيزى گفت .

ديدند خواجه نظام الملك تمام قد بلند شد و از ابونصر فارابى استقبال كرد و او را آورد و كنار خود نشاند و از او اجازه گرفت كه ما جلسه را ادامه بدهيم ؟ جلسه تمام شد . آن شخص در گوش خواجه دو كلمه حرف زد و رفت . خواجه نيز تا جلوى درب بدرقه اش كرد .

گفتند : اى خواجه ! او چه كسى بود كه تا به حال به ما اين گونه احترام نكرده اى كه به او كردى ؟ گفت : همه شما مانند تيشه به ريشه من هستيد ، چون متملّق هستيد و هميشه از خوبى هاى من حرف مى زنيد ، اما او عالم ، عارف و آگاهى است كه فقط عيب هاى مرا به من مى گويد . او مرا مى سازد و اصلاح مى كند . چنين كسى موجود ارزشمندى است .

من بايد در مقابل چنين رفيقى اهل قبول و پذيرش باشم . عيبى كه خودم نمى بينم و كسى ديگر مى بيند و به من مى گويد ، بايد دست او را ببوسم و از او تشكر نيز بكنم و بگويم : خدا رحمتت كند . اگر به من نمى گفتى ، زخم اين عيب بزرگ و بزرگتر مى شد و ما را از نظر رحمت خاص خدا دور مى كرد.

 

 

حكايتى از مؤلف

روزى آراسته و خوش چهره ، قبل از منبر آمد و كنار من نشست ، گفت : چند دقيقه به حرف من گوش مى دهيد ؟ گفتم : بله . گفت : من چند سال است كه به تمام روحانيّت فحش مى دهم . گفتم : تو مرا كجا ديده اى ؟ گفت : در تلويزيون شما را ديده ام . آن زمان مى خواستم تلويزيون را روى سرم بشكنم ، چون شما را نمى شناختم . اما الان آمده ام تا به شما بگويم كه مرا ببخشيد ، من اشتباه مى كردم .

آن مايه اى كه پروردگار در آنها گذاشته است ، با محرم و صفر و تشكيل اين جلسات با ارزش ، آنها را برمى گرداند . اين شعر را براى آنها مى خوانم . خيلى شعر پرقيمتى است . براى جوان ها مى خوانم ، چون فطرت آنها پاك است . گاهى موج آنها را مى برد ، اما خدا از درون آنان ، تلنگرى به آنها مى زند تا برگردند :

 

 

اى غزالى گريزم از يارى

 كه اگر بد كنم نكو گويد

مخلص آن شوم كه عيبم را

 همچو آينه رو به رو گويد

نه كه چو شانه به پشت سر

 رفته و مو به مو گويد[18]

 

 

از دوستى كه كارهاى بد مرا دست بزند و بارك الله بگويد ، فرار مى كنم ، چون چنين شخصى خائن است .

يكى از دعاهاى حضرت رسول صلى الله عليه و آله اين بود :

الهى ! كسى را كه در ميان بندگان خود دوست دارى به من بنمايان ، تا من تنهاى از اين خوبان نميرم .[19]

اما دومين نفر ، اسمش صديق است . لفظ صديق در قرآن نيز آمده است . صديق كيست ؟ كسى كه پيوسته مواظب شماست كه پاى شما در گناه نلغزد . چنين شخصى براى تو حالت هشدار دهنده دارد ، چون نمى خواهد تو را آلوده به گناه  ببيند .

اما سومين نفر ، « اخوك » برادر تو است ؛ كسى كه تو را به خدا مى رساند و دست تو را در دست خدا مى گذارد .[20]

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

پى نوشت ها

         

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



[1] ـ « وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصَّــلِحِينَ وَحَسُنَ أُوْلئِكَ رَفِيقًا »؛ نساء 4 : 69.

 

[2] ـ « وَاذْكُرْ فِى الْكِتَـبِ إِبْرَ هِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا »؛ مريم 19 : 41.

« وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَـبِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا »؛ مريم (19) : 56.

 

[3] ـ « وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَ جُكُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَآ أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّكُمْ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الُّثمُنُ مِمَّا تَرَكْتُم مِّن بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَآ أَوْ دَيْنٍ وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَــلَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَ حِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن كَانُواْ أَكْثَرَ مِن ذَ لِكَ فَهُمْ شُرَكَآءُ فِى الثُّلُثِ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَآ أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَآرٍّ وَصِيَّةً مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ »؛ نساء 4 : 12.

« قَالُواْ إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِى نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَانًا وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ »؛ يوسف 12 : 77.

 

[4] ـ غرر الحكم: 415، حديث 9472؛ «مَنْ بَصَّرَكَ عَيْبَكَ فَقَدْ نَصَحَكَ.»

غرر الحكم: 415، حديث 9475؛ «مَنْ بَصَّرَكَ عَيْبَكَ وَ حَفِظَكَ فِي غَيْبِكَ فَهُوَ الصَّدِيقُ فَاحْفَظْه.»

 

[5] ـ بحار الأنوار: 71/270، باب 16، حديث 9.

 

[6] ـ مستدرك الوسائل: 9/45، باب 105، حديث 10158؛ « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله الْمُؤمِنُ مِرْآةٌ لِأَخِيهِ الْمُؤمِنِ يَنْصَحُهُ إِذَا غَابَ عَنْهُ وَ يُمِيطُ عَنْهُ مَا يَكْرَهُ إِذَا شَهِدَ وَ يُوَسِّعُ لَهُ فِي الْمَجْلِسِ. »

مستدرك الوسائل: 9/49، حديث 10165؛ « كُمَيْلٍ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤمِنِينَ عليه السلام يَا كُمَيْلُ الْمُؤمِنُ مِرْآةُ الْمُؤمِنِ لِأَنَّهُ يَتَأَمَّلُهُ وَ يَسُدُّ فَاقَتَهُ وَ يُجَمِّلُ حَالَتَهُ يَا كُمَيْلُ الْمُؤمِنُونَ إِخْوَةٌ وَ لاَ شَيْءَ آثَرُ عِنْدَ كُلِّ أَخٍ مِنْ أَخِيهِ يَا كُمَيْلُ إِنْ لَمْ تُحِبَّ أَخَاكَ فَلَسْتَ أَخَاهُ. »

 

[7] ـ بحار الأنوار: 75/321، باب 25، ذيل حديث 3؛ « قَالَ عليه السلام اجْتَهِدُوا فِي أَنْ يَكُونَ زَمَانُكُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِالْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الاْءِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِينَ يُعَرِّفُونَكُمْ عُيُوبَكُمْ وَ يُخْلِصُونَ لَكُمْ فِي الْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُمْ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ وَ بِهَذِهِ السَّاعَةِ تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلاَثَةِ سَاعَاتٍ لاَ تُحَدِّثُوا أَنْفُسَكُمْ بِفَقْرٍ وَ لاَ بِطُولِ عُمُرٍ فَإِنَّهُ مَنْ حَدَّثَ نَفْسَهُ بِالْفَقْرِ بَخِلَ وَ مَنْ حَدَّثَهَا بِطُولِ الْعُمُرِ يَحْرِصُ اجْعَلُوا لِأَنْفُسِكُمْ حَظّاً مِنَ الدُّنْيَا بِإِعْطَائِهَا مَا تَشْتَهِي مِنَ الْحَلاَلِ وَ مَا لاَ يَثْلِمُ الْمُرُوَّةَ وَ مَا لاَ سَرَفَ فِيهِ وَ اسْتَعِينُوا بِذَلِكَ عَلَى أُمُورِ الدِّينِ فَإِنَّهُ رُوِيَ لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْيَاهُ لِدِينِهِ أَوْ تَرَكَ دِينَهُ لِدُنْيَاهُ. »

 

[8] ـ مؤمنون 23 : 51؛ «اى پيامبران ! از خوردنى هاى پاكيزه بخوريد.»

 

[9] ـ نساء 4 : 10؛ «بى ترديد كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند ، فقط در شكم هاى خود آتش مى خورند.»

 

[10] ـ اشاره به آيات انعام 6 : 152؛ «و به مال يتيم جز به روشى كه نيكوتر است ، نزديك نشويد تا به حدّ بلوغِ [ بدنى و عقلىِ ] خود برسد ، و پيمانه و ترازو را بر اساس عدالت و انصاف كامل و تمام بدهيد ؛ هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف نمى كنيم ؛ و هنگامى كه سخن گوييد ، عدالت ورزيد هر چند درباره خويشان باشد ، و به پيمان خدا وفا كنيد ؛ خدا اين [ گونه ] به شما سفارش كرده تا پند گيريد .»

اسراء (17) : 34؛ «و به مال يتيم تا زمانى كه به سنّ بلوغ و رشدش برسد ، جز به بهترين شيوه نزديك نشويد ؛ و به عهد و پيمان وفا كنيد ، زيرا [ روز قيامت ] درباره پيمان بازخواست خواهد شد .»

كافى: 2/277، باب الكبائر، حديث 3؛ « مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْكَبَائِرُ سَبْعٌ قَتْلُ الْمُؤمِنِ مُتَعَمِّداً وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً وَ أَكْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ وَ كُلُّ مَا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ. »

كافى: 5/128، باب اكل مال اليتيم، حديث 1، باب اكل مال اليتيم؛ « قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَوْعَدَ اللَّهُ  عز و جلفِي مَالِ الْيَتِيمِ بِعُقُوبَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا عُقُوبَةُ الآْخِرَةِ النَّارُ وَ أَمَّا عُقُوبَةُ الدُّنْيَا فَقَوْلُهُ  عز و جل وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ الآْيَةَ يَعْنِي لِيَخْشَ أَنْ أَخْلُفَهُ فِي ذُرِّيَّتِهِ كَمَا صَنَعَ بِهَؤلاَءِ الْيَتَامَى. »

كافى: 5/128، باب اكل مال اليتيم، حديث 3؛ « أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عليه السلامعَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ فِي يَدِهِ مَالٌ لِأَيْتَامٍ فَيَحْتَاجُ إِلَيْهِ فَيَمُدُّ يَدَهُ فَيَأْخُذُهُ وَ يَنْوِي أَنْ يَرُدَّهُ فَقَالَ لاَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَأْكُلَ إِلاَّ الْقَصْدَ لاَ يُسْرِفُ فَإِنْ كَانَ مِنْ نِيَّتِهِ أَنْ لاَ يَرُدَّهُ عَلَيْهِمْ فَهُوَ بِالْمَنْزِلِ الَّذِي قَالَ اللَّهُ  عز و جل إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً. »

ثواب الاعمال، ترجمه انصارى: 458 ـ 457؛ « كيفر خوردن مال يتيم. »

حلبى از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: در كتاب على عليه السلام آمده است: كسى كه مال يتيمان را به ستم مى خورد، به زودى وبال اين كار را در دنيا درميان نسلش پس از خود خواهد ديد، و در آخرت نيز وبال آن به خودش خواهد رسيد. امّا در دنيا، خداوند فرموده است: وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً [نساء 9،]؛ « يعنى بايد بترسند آنان كه اگر از خود فرزندان ناتوانى بر جاى گذارند بر آينده شان بيم دارند، آرى بايد از خدا پروا كنند و سخنى درست گويند »، و امّا در آخرت، خداوند فرموده است: إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً [نساء] « يعنى كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند، تنها آتش در شكم خود فرو مى برند، و به زودى در آتشى بر افروخته خواهند سوخت. »

سماعة بن مهران مى گويد: از امام عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: خداوند در مورد خوردن مال يتيم دو كيفر را وعده داده است، يكى از آنها كيفر آخرت است كه آتش دوزخ است، و امّا كيفر دنيا همان است كه خداوند فرموده: وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً يعنى بايد بترسد از اينكه برسرپرستى فرزندان او كسى را بگمارم كه با آنها به گونه اى رفتار كند كه او با يتيمان مردم رفتار كرده است.

معلّى بن خنيس مى گويد: برامام صادق  عليه السلام وارد شديم. حضرت ابتدا به سخن كرد و فرمود: هر كس مال يتيم را بخورد، خداوند كسى رابراو مسلّط خواهد كرد كه بر او يا نسلش ستم كند، زيرا خدا  ]در كتاب خود  [فرموده است: وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً. »

 

[11] ـ توبه 9 : 34؛ «و كسانى را كه طلا و نقره مى اندوزند و آن را در راه خدا هزينه نمى كنند ، به عذاب دردناكى مژده ده .»

 

[12] ـ بقره 2 : 177؛ «و مال و ثروتشان را با آنكه دوست دارند به خويشان و يتيمان و درماندگان و در راه ماندگان و سائلان و ] در راه آزادى ] بردگان مى دهند.»

 

[13] ـ همان.

 

[14] ـ بقره 2 : 157؛ «آنانند كه درودها و رحمتى از سوى پروردگارشان بر آنان است.»

 

[15] ـ توبه 9 : 111: «يقيناً خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهاى آنكه بهشت براى آنان باشد خريده.»

 

[16] ـ قوام الدين، ابوعلى حسن بن ابى الحسن على بن اسحاق بن عباس طوسى، ملقب به رضى اميرالمؤمنين و. 408 يا 410 ـ مقتـ. 485 هـ. ق.، وزير و دانشمند دوره سلجوقيان.

در نوغان طوس ولادت يافت. در طوس و نيشابور و مرو فقه و حديث آموخت، آنگاه در بلخ به خدمت ابوعلى بن شاذان درآمد و به دبيرى وى اشتغال جست و چون ابوعلى بعد از استيلاى سلجوقيان بر بلخ به وزارت چغرى بيك رسيد، نظام الملك را به دبيرى الب ارسلان گماشت. چون الب ارسلان به جاى پدر حكومت خراسان يافت، نظام الملك را به وزارت برگزيد. (451 هـ. ق) چون چهار سال بعد، پس از مرگ عم خود طغرل (455) به سلطنت رسيد، عميدالملك كندرى را خلع كرد و نظام الملك را به جاى او وزارت ممالك سلجوقى داد و از اين پس وى در وزارت باقى ماند تا در 485 به سبب اختلاف با تركان خاتون بر سر جانشينى ملكشاه و ترجيح بر كيارق بر محمود وسعايت مخالفان، به قولى از وزارت بركنار شد و بنا به بعضى اقوال دست او را از كارها كوتاه كردند، و اندكى بعد در راه بغداد، در صحنه، به دست يكى از فدائيان حسن صباح به قتل رسيد. (رمضان 485 هـ.ق)

مجموع مدت وزارت نظام الملك سى سال بود و در اين مدت وى در حل و عقد امور مملكت دخالت كامل داشت و بسيارى از فتوحات سلجوقيان و پيشرفت هاى آنان در امور داخلى مملكت مديون كاردانى و كفايت او بود.

نظام الملك به سبب ارادتى كه به فقيهان داشت، مدارس بسيار بنا نهاد كه پس از وى به مدارس نظاميه معروف شد. خواجه از از نويسندگان چيره دست نثر فارسى به شمار مى رود و كتاب سياست نامه (هـ .م) او از جمله كتب فصيح زبان فارسى است. علاوه بر آن مكتوبى از وى به پسرش در دست است كه به نام وصاياى نظام الملك يا دستورالوزارء معروف است.

فرهنگ فارسى (اعلام)، محمد معين: 6/2130.

 

[17] ـ ابونصر محمد بن محمد، فيلسوف بزرگ اسلام در نيمه قرن دوم قرن 3 و نيمه اول قرن 4 هـ. و. فاراب 260 هـ.ق / 874 م. ـ فـ. دمشق 339 هـ. ق / 950 م.

فارابى از ماوراء النهر براى تحصيل علوم به بغداد رفت و بعد از آموختن عربى در حلقه درس ابوبشر متى بن يونس حضور يافت و چندى بعد به حران رفت و از يوحنا بن حيلان بخشى از منطق را فرا گرفت و به بغداد بازگشت و به تكميل فلسفه مشغول شد.

فارابى همه كتب ارسطو را به دقت مورد مطالعه و تحقيق قرار داد و به معانى آنها وقوف تام و در شرح و تفسير آثار ارسطو مهارتى خاص يافت و بدين جهت او را «ارسطوى ثانى» يا «معلم ثانى» ناميده اند. فارابى از بغداد به مصر رفت و از آنجا به خدمت سيف الدوله ابوالحسن على بن عبدالله بن حمدان تغلبى پادشاه حلب و دمشق و شام درآمد و در كنف حمايت وى به تعليم و تأليف مشغول گرديد تا در سن 80 سالگى درگذشت.

فارابى به ثروت و زينت دنيوى بى ميل بود و به امر مسكن و پيشه توجهى نداشت و غالب اوقات خويش را در تنهايى به سر مى برد.

اهميت فارابى بيشتر در شرح هاى اوست بر آثار ارسطو و به سبب همين شروح هم او را «معلم ثانى» خوانده و در مقام بعد از ارسطو، قرار داده اند. فارابى را در حدود صد تأليف است و مهمترين آنها عبارتند از رسالة فى مبادى آراء اهل المدينة الفاضلة، مقالة فى معانى العقل، عيون المسائل، فصوص الحكم، رسالة فى السياسة، المسائل الفلسفية، احصاء العلوم، اغراض ارسطو طاليس فى كتاب ما بعدالطبيعة، رسالة فى اثبات المفارقات.

فرهنگ فارسى اعلام، محمد معين: 6/1288.

 

[18] ـ محمد غزالى.

[19] ـ مستدرك الوسائل: 5/293، باب 5، حديث 5896؛ « النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أَنَّهُ قَالَ يَا رَبِّ وَدِدْتُ أَنِّي أَعْلَمُ مَنْ تُحِبُّ مِنْ عِبَادِكَ فَأُحِبَّهُ فَقَالَ إِذَا رَأَيْتَ عَبْدِي يُكْثِرُ ذِكْرِي فَأَنَا أَذِنْتُ لَهُ فِي ذَلِكَ وَ أَنَا أُحِبُّهُ وَ إِذَا رَأَيْتَ عَبْدِي لاَ يَذْكُرُنِي فَأَنَا حَجَبْتُهُ وَ أَنَا أُبْغِضُهُ. »

 

[20] ـ نهج البلاغه: حكمت134؛ « لاَ يَكُونُ الصَّدِيقُ صَدِيقاً حَتَّى يَحْفَظَ أَخَاهُ فِي ثَلاَثٍ فِي نَكْبَتِهِ وَ غَيْبَتِهِ وَ وَفَاتِهِ. »

غرر الحكم: 424، حديث 9730؛ « إِنَّمَا سُمِّيَ الرَّفِيقُ رَفِيقاً لِأَنَّهُ يَرْفَقُكَ عَلَى صَلاَحِ دِينِكَ فَمَنْ أَعَانَكَ عَلَى صَلاَحِ دِينِكَ فَهُوَ الرَّفِيقُ الشَّفِيق. »

غرر الحكم: 415، حديث 9466؛ « إِنَّمَا سُمِّيَ الصَّدِيقُ صَدِيقاً لِأَنَّهُ يَصْدُقُكَ فِي نَفْسِكَ وَ مَعَايِبِكَ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَاسْتَنِمْ إِلَيْهِ فَإِنَّهُ الصَّدِيق.»

غرر الحكم: 423، حديث 9697؛ « أَخُوكَ فِي اللَّهِ مَنْ هَدَاكَ إِلَى رَشَادٍ  ]الرَّشَادِ  [وَ نَهَاكَ عَنْ فَسَادٍ ]الْفَسَادِ] وَ أَعَانَكَ إِلَى [عَلَى] إِصْلاَحِ مَعَادٍ. »

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
2
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تهران مسجد حضرت رسول- دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی اول
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
پاداش دنیوی و اخروی پروردگار برای مؤمنین
عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏
آیه‌ای عجیب درباره شیطان
اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
تهران هیئت محبان‌الزهرا دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل ...
مقربین چه کسانی هستند؟

بیشترین بازدید این مجموعه

اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
ريشه‏هاى فساد دانه عمل‏
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
درخواست همسر از خدا روش بزرگان است‏
تفاوت نظر و رؤيت
قدرت مردان خدا
در تحقق برنامه نكاح سخت‏گيرى نكنيد
رمز موفقيت ابن ‏سينا
مقربین چه کسانی هستند؟
داستان میرفندرسکی

 
نظرات کاربر

سلام ممنون از اين سخنرانيهاي پرفايده اي کاش لينک جلسات قبلي و بعدي اين مبحث را در پايين همين صفحه مي گذاشتيد. يعني يه حالتي مثل ورق زدن صفحات.
پاسخ
0     0
4 فروردين 1393 ساعت 05:48 صبح
انشا اله بنده خدا
سلام علیکم. خیلی خوب بود. ممنون
پاسخ
0     0
5 بهمن 1392 ساعت 7:55 بعد از ظهر
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^