اسلام بر حذف و انتخاب استوار است. ابتدا بايد حذف انجام بگيرد؛ ما تا جهل را حذف نکنيم، عالم نميشويم؛ تا ظلمت را حذف نکنيم، اهل نور و روشنايي نميشويم. تا باطل را حذف نکنيم، حق در ما جلوه نميکند. اين حذف و انتخاب حتي در عبادات هم جايگاه بسيار اساسي و ريشهاي دارد.
احكام دين وقتي به يک مرد و زن ميگويد نماز بخوان، اول از حذف باطلها شروع ميكند؛ ميگويد: لباس حرام نباشد. فرش و خانهاي که ميخواهي در آن نماز بخواني، غصبی نباشد. آبي که ميخواهي با آن وضو و غسل کني، حرام نباشد. پولي که براي آب غسل و وضو ميدهي، حرام نباشد. بعد در خوراك، يک لقمۀ حرام نباشد؛ چون تا زماني که آثار حرام در وجود تو است، خداوند به تو نگاه نميکند.
يا ميخواهي روزه بگيري، ميگويد: غذا نخور، آب نياشام، دود غليظ به حلق فرو نبر، تا صبح بر جنابت باقي نماني، به خدا و پيغمبر دروغ نبند. ابتدا، ده دوازده تا حذف را اعلام ميکند، بعد ميفرمايد: روزه انجام بده تا روزه اثرگذار باشد؛ وگرنه ساختمان روزه بر پا نميشود.
يا حج ميروي، حتماً بايد لباس احرام تو که دو تا حوله است از پول حلال باشد؛ وگرنه اگر از راه يا مال حرام باشد، با اين دو تكه پارچه خودت را میبپوشاني و در مسجد شجره میگويي:
«لبيک اللهم لبيک لا شريک لک لبيک»
محرم ميشوي و بيست و چهار چيز هم به تو حرام ميشود، ولي تمام اعمالت باطل است.
وقتي برگشتي به وطن، همسرت به تو حرام است؛ تا سال ديگر با دو پارچۀ حلال اعمال را انجام بدهي. اول بايد برنامه حذف را به کار گرفت. اصلاً راه ورود به عبادات، «لا اله» است، راه ورود به مال حلال «لا اله» است، راه ورود به توحيد، حريم انبيا و پيشگاه ابرار و نيکان و صديقين، «لا اله» است. اول بايد حذف را ارزش داد و بعد انتخاب كرد. اين حرف اهل خدا است.
من اگر خود را حذف نکنم، عبدالله نميشوم. من اگر مالکيت خود را نسبت به مال در پيشگاه حق حذف نکنم، عبدالله نميشوم. من بايد به جاي مال من، مال الله بگويم. به جاي علم من، بايد علم الله بگويم. به جاي حکومت من، بايد ملک الله بگويم. اين حرفي بود که يوسف وقتي که روي تخت عزيز مصر قرار گرفت، گفت:
(رَبِّ قَدْ آتَيْتَني مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَني مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّني مُسْلِماً وَ أَلْحِقْني بِالصَّالِحينَ)
خداي من! اين حکومت از من نيست. خداي من! اين تمام حکومت نيست؛ مقدار كوچك و اندکي از حکومت است. يعني حضرت يوسف، سلطنت را کوچک ديد. وقتي آدم به اين شيوه به امور نگاه کند، چگونه متکبر شود؟
مقداري از علم حقايق را تو به من دادي؛ از علم تو است، ولي اندکي از آن را به من دادي.
(فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) کليددار در اين عالم، يک موجود است؛ آن هم تويي.
منبع : پایگاه عرفان