مريم از طرف مادرش به يک انسان الاهی سپرده شد. اين مادر، دخترش را به يک معلم الاهی سپرد كه به تعبير قرآن:
(أَنْبَتَها نَباتاً حَسَنا)
اين نهال را رشد داد، ولي رشد او نيکو و توحيدي بود؛ يعني باطن مريم را به خدا وصل کرد. اعضا و جوارح مريم را به اجراي فرامين خدا کشيد. مريم هم با همۀ وجود، توحيد و عمل به دستورهاي خدا را قبول کرد. مدت کمي گذشت:
(كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقا قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا)
زكريا در محراب عبادت ميديد سفرۀ غذایي براي مريم گسترده است، و غريبهاي هم در مسجد نيامده است؛ گفت: مريم اين سفره از کجا است؟
(قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّه)
مريم گفت: خدا به من غذا ميدهد. بعد از مدت کمي، گوش اين دختر باز شد و صداي فرشتگان خدا را شنيد:
(يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمين)
اندکي نگذشت که دوباره گوش باز شد و شنيد:
(يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ)
بنابراين این اندكي از آثار ارتباط با خدا و باور داشتن خدا و عمل کردن به خواستههاي خدا است.
منبع : پایگاه عرفان