اراك، مسجـد سيــد دهة اول صفر 1387
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
دو حقيقت اصيل در نهاد انسان
در همۀ قرآن مجيد دو بحث ريشه دار و عميق مطرح است:
يک بحث، حقيقتي است که سعادت و سلامت و خير دنيا و آخرت انسان در گرو تجلي آن در باطن و ظاهر زندگي است و هر انساني اين حقيقت را کم داشته باشد، يقيناً از سعادت و خوشبختي آخرت او کم خواهد داشت.
بحث ديگر آن است که اگر انسان آلودۀ به آن باشد، يقيناً ريشۀ خير و آخرت آن را ميسوزاند و انسان را چنان دچار سير نزولي ميکند كه پس از او در دنيا غير از حيوانيت چيزي باقي نماند و در آخرت هم جز سنگينترين عذاب، محصولی نخواهد داشت.
حقيقت اول: توحيد
اما حقيقتي که سعادت دنيا و آخرت انسان در گروي ظهور آن در باطن و ظاهر انسان است، «توحيد» است.
اما حقيقتي که ظهورش به ريشۀ سعادت دنيا و آخرت انسان آتش میزند، شرک است. قرآن مجيد در سورۀ مبارک لقمان از شرک به عنوان ظلم عظيم ياد ميکند:
(يا بُنَيَّ لاتُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ)[1]
زيرا قدرت تخريب شرک، بسيار شديد است. شرک، ميكروب بسيار خطرناکي است که در وجود يک انسان پديد ميآيد و تمام مايههاي ارزشي انسان را نابود ميکند.
گناه شرک بسيار سنگين است که پروردگار عالم ميفرمايد:
من تمام گناهاني که انسان مرتکب شده است، اگر توبه کند و توبهاش هم به تناسب گناهش باشد، میبخشی؛ مانند اينكه مال مردم را دزديده، توبهاش اين است که مال مردم را برگرداند. واجبي را ترک کرده، توبهاش اين است که واجب را قضا کند. تمام گناهان قابل آمرزيدن است. ولي صريحاً در قرآن مجيد ميفرمايد که اگر کسي با شرک بميرد:
(لايَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِه)[2]
این گناه را نميآمرزم.[3]
حقيقت توحيد و شرک چيست؟ توحيدي که در برابر شرک مطرح است، توحيد در عبادت ميباشد؛ و شرکي که در مقابل توحيد مطرح است، شرک در عبادت ميباشد.
توحيد در عبادت يعني در تمام شؤون زندگي، از خدا فرمان بردن و حکم خدا را به اجرا گذاشتن.
شرک در عبادت يعني انسان در کنار پروردگار، معبودي را انتخاب کند که فرهنگ اين معبود ضد فرهنگ خدا است. نمونۀ بارز شرک، قوم فرعون بودند؛ همۀ آنان مشرک بودند. خداوند از جامعۀ فرعون، با عنوان «آل فرعون» یاد ميکند. يعني ملت زمان فرعون، فرهنگ فرعون را پذيرفته بودند. فرهنگي که ضد فرهنگ پروردگار بود و اين فرهنگ را در تمام شؤون زندگي، اقتصادي، خانوادگي و اخلاقي پياده کرده بودند.
قرآن مجيد ميفرمايد:
اطاعت از اين فرهنگ، همۀ ملت را در دنيا به بدتر از حيوانات تبديل مینماید و در آخرت دچار عذاب دردناک دائمي ميكند.
اطاعت از فرهنگ طاغوت، بيست و پنج سال «آل فرعون» را در مقابل دو پيغمبر، دو معلم، دو هادي و دلسوز و دو تأمين کنندۀ خير دنيا و آخرت انسان قرار داد. در اطاعت از فرهنگ فرعون، عقلها از حرکت افتاده بود. قبطيان و فرعونيان که به فرهنگ فرعون اقتدا داشتند، به موسي و هارون ميگفتند: جادوگر. در حالي که اینها دو پيغمبر بودند، دو معلم دلسوز و دو تربيتشدۀ پروردگار بودند. از مردم چيزي نميخواستند جز اينکه ميگفتند در زندگی به جاي عمل به نسخۀ شيطاني فرعون، به نسخۀ خدا عمل کنيد.
گناه در فرهنگ فرعوني که در طول تاريخ جريان داشته، اكنون هم جريان دارد و به هر صورت آزاد است. عدالت به هر گونه، ممنوع است و ستم به هر شيوه، آزاد.
كسي كه يک مقدار مايه از توحيد داشته باشد، مواظب است که مورچه را که در مسيری حركت ميكند، زير پا له نكند. اما اقتداکنندگان به فرعون هيچ رحمي ندارند. زن حامله و بچه شيرخواره را ميکشند تا موسي (ع) را از بين ببرند. اين شرک است.
فرهنگ توحيد ميگويد: عيادت از بيمار، محبت به بيمار، دفاع از مظلوم، دشمني با ظالم. اما مذهب شرک ميگويد: بيگناهان را محاصره كنيد تا از گرسنگي و تشنگي هلاك شوند. اين معناي توحيد در عبادت و شرک در عبادت است.
حكايت اهل توحيد و اهل شرك
داستان توحيد و موحدان، و شرک و مشرکان خيلي گسترده است.
از نظر فرهنگ شرك، حادثۀ کربلا براي چه اتفاق افتاد؟ خداوند در قرآن ميفرمايد:
(وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها)[4]
اگر يک نفر به ناحق مؤمني را بکشد، کافر شده است و پاداش او دوزخ ابدي است. توحيد ميفرمايد:
(وَ لاتَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ)[5]
توحيد ميگويد: غير مؤمن را هم حق نداريم بکشيم. اگر به صورت فرزند خود سيلي بزني و صورتش قرمز شود، ديه بر تو واجب است. اگر ضربهاي به همسرت بزني که جايش سياه شود، ديه بر تو واجب ميشود. اگر پوست موز را در راه بيندازي و يک نفر از روي آن رد شود و سر بخورد، بيفتد و جمجمهاش به سنگ بخورد و بميرد، ديه قتل بر گردن تو است.
اما فرهنگ شرک ميگويد: هفتاد و دو نفر را بکشيد، پول و مقام هم ميدهم. سي هزار نفر گفتند: اطاعت ميكنيم.
ارزيابي حقيقت زندگي توحيد با شرك
ما بايد زندگي خودمان را ارزيابي حقيقي کنيم که واقعاً زندگي ما محصول توحيد است يا محصول شرک است يا مخلوطي از آن دو است؟ غذاي معاويه برايمان خوشمزه است و نماز اميرالمؤمنين(ع) هم خوب است. در نماز به علي اقتدا ميکنيم، اما شکم خود را با غذاي نجس معاويه پر ميکنيم.
ما يک زندگي يک طرفه داريم که يا توحيد يا شرک است، يا تركيبي از توحيد و شرک است. دادگاهي که در قيامت براي مشرکان تشکيل ميشود، سختترين دادگاه است.
پروردگار عالم زندگي پاک نوراني باارزش اهل توحيد را در قرآن بيان ميکند و زندگي نکبتبار و تاريك و پليد اهل شرک را هم توضيح ميدهد. راه را کاملاً به ما نشان ميدهد که راه توحيد و راه شرک کدام است؟ و عاقبت کسي که در راه توحيد يا شرک قرار بگيرد، چه خواهد شد؟
در روايات چنين آمده که وجود مبارک اميرالمؤمنين (ع) که توحيد محض بود، ميتوانست تمام خطراتي را که در زندگيش حادثه آفريد، با کنارهگيري از توحيد دفع کند؛ ولي در دايرۀ توحيد ماند و تمام خطرها را به جان خريد. آن گاه شمشير ابن ملجم فرقش را شکافت؛ فقط فرمود:
«فزت و رب الکعبة»[6]
به حقيقتي که به ما وعده داده بودند، رسيدم. توحيد ميگويد: ظلم نکن! اميرالمؤمنين (ع) كه اهل توحيد است، ميفرمايد:
و الله اگر هفت اقليم هستي را کف دست علي بگذارند و بگويند ما اين هفت اقليم هستي را ملک تو کرديم، براي اينکه پوست جوي را از دهان مورچهاي که به لانهاش ميبرد بگيري، هرگز چنين نميکنم.[7] اين نور توحيد است. چون خدا فرموده: حتی به يک مورچه ظلم نكن!
اميرالمؤمنين (ع) در روايتي ميفرمايد:
حاكم شهري روي يک رودخانه پل زد؛ ولي در استحكام پل دقت نکرد. يک گله گوسفند از آنجا عبور كرد. زير پاي يک گوسفند، مقداري خالي شد و پاي گوسفند در چاله رفت و شکست. حضرت فرمود: در قيامت براي شکسته شدن پاي اين گوسفند، براي حاکم آن شهر، دادگاه تشکيل ميشود.
عارف از ديدگاه اميرالمؤمنين (ع)
اميرمؤمنان (ع) ميفرمايد:
«العارف من عرف نفسه»[8]
موحد، خوب خود را شناخت که من استقلال ندارم، مالک و کارگردان نيستم، مالکم خدا است. به سبب اين معرفتي که به خود دارد، از تمام رذائل پاک است. حرص و کبر ندارد، چون دليلي برای آن نميبيند. اما آن که خودش را شناخته، متواضع و فروتن است و نگاه درستي به همه دارد.
بعد حضرت مطلب عجيبي را ميگويد: اهل توحيد خود را از غير خدا آزاد کردهاند. يک محور در زندگي دارند؛ آن هم خدا است. محوري جز خدا ندارند.
«فاعتقها و نزّهها عن کل ما يبعدها و يوبقها»
تمام وجود خود را از هر چه باعث فاصله از خدا ميشود، پاک کرده است. نور خدا در باطنشان جلوه ميکند و خدا در باطن با آنها کار ميکند. از همه چيز آزادند؛ فقط اسير پروردگارند.
امام صادق (ع) ميفرمايد:
«ان روح المؤمن لأشدّ اتصالاً بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها»[9]
اهل توحيد در هر زمينهاي، اهل خير و خوبي هستند؛ يک ظرف متحرک از همۀ ارزشها هستند.
داستان شفاعت امام صادق (ع) از كارگر موحّد
امام صادق (ع) از يک کارگر سخت دلگير شدند، به يکي از سرکارگرانشان فرمودند: جريمهاش کن! او به امام صادق (ع) گفت: واقعاً ميخواهي جريمهاش کني؟!
«من ليس له شفيع غيرک أين فضلک أين احسانک»
کسي را جريمه کني که شفيعي و دلسوزي غير از تو ندارد. لطفت و احسانت کجا رفت؟ فرمود: جريمهاش نکنيد و او را رهايش کردند. كارگر آزادشده به امام صادق (ع) گفت: تو نبودي که من را رها کردي؛ تو نبودي که من را بخشيدي؛ آن کسي که اين حرفها را در دهان من گذاشت مرا آزاد کرد. امام صادق (ع) كه غرق در توحيد است فرمود:
«موحدٌ والله موحدٌ و رب الکعبة لايري مع الله غير الله»
به خدا قسم! اين كارگر اهل توحيد است؛ چون هيچ کس غير از خدا را نميبيند. من را هم نميبيند. اين توحيد است.
خداوند در قرآن ميفرمايد: يک تار نازکي وسط هستۀ خرما است كه وزن ندارد و طولاني هم نيست. پروردگار ميفرمايد:
به اندازۀ آن نخ نازک ميان هستۀ خرما، راضي به ظلم نيست. اين توحيد است.[10]
داستان برگرداندن قلم امانتي
عبدالله بن مبارک[11] در دمشق خواست مطالبي را بنويسد؛ به كسي گفت: قلم داري؟ گفت: بله. مطلب را نوشت، فراموش کرد قلم را به صاحب قلم بدهد و در جيبش گذاشت. راه افتاد و از دمشق رفت، تا به انطاکيه رسيد. در انطاكيه چيزي ميخواست، از درون جيبش درآورد و قلم را ديد و گفت: اين قلم که از من نيست. از انطاکيه برگشت. او گفت: پياده ميروم و خود را جريمه ميکنم که قيامت به خاطر بردن مال مردم مرا جريمه نکنند. بعد صاحب قلم را پيدا کرد و قلم را به او داد و سواره برگشت.
فرهنگ توحيد نميگذارد آدم، ظلم و بيرحمي کند. اما شرک راه هر گناهي را باز ميکند و ميگويد: برو! انسان مشرک هم ميرود كه پايان جادۀ شرك، هفت طبقۀ دوزخ است؛ و پايان جادۀ توحيد، هشت درجۀ بهشت است.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
[1]) لقمان/ 13: «گفت: پسرکم! به خدا شرک نیاور، بى تردید شرک ستمى بزرگ است.»
[2]) نساء/ 48: «مسلماً خدا شرکى که به او ورزیده شود، نمى آمرزد.»
[3]) نهجالبلاغه، خطبۀ 175: «أَلَا وَ إِنَّ الظُّلْمَ ثَلَاثَةٌ فَظُلْمٌ لَایغْفَـرُ وَ ظُلْمٌ لَایتْـرَک وَ ظُلْمٌ مَغْفُورٌÛ
Ü لَایطْلَبُ فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَایغْفَرُ فَالشِّرْک بِاللَّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ لایغْفِرُ أَنْ یشْرَک بِهِ وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی یغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَایتْرَک فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً الْقِصَاصُ هُنَاک شَدِیدٌ لَیسَ هُوَ جَرْحاً بِاْلمُدَى وَ لَا ضَرْباً بِالسِّیاطِ وَ لَکنَّهُ مَا یسْتَصْغَرُ ذَلِک مَعَهُ فَإِیاکمْ وَ التَّلَوُّنَ فِی دِینِ اللَّهِ فَإِنَّ جَمَاعَةً فِیمَا تَکرَهُونَ مِنَ الْحَقِّ خَیرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فِیمَا تُحِبُّونَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیراً مِمَّنْ مَضَى وَ لَا مِمَّنْ بَقِی.»
بحارالأنوار، 65/140، باب 18، حدیث 82: «أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ7 قَالَ الْمُؤْمِنُ عَلَى أَی حَالٍ مَاتَ وَ فِی أَی سَاعَةٍ قُبِضَ فَهُوَ شَهِیدٌ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ حَبِیبِی رَسُولَ اللَّهِ9 یقُولُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا خَرَجَ مِنَ الدُّنْیا وَ عَلَیهِ مِثْلُ ذُنُوبِ أَهْلِ الْأَرْضِ لَکانَ الْمَوْتُ کفَّارَةً لِتِلْک الذُّنُوبِ ثُمَّ قَالَ7 مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِالْإِخْلَاصِ فَهُوَ بَرِی ءٌ مِنَ الشِّرْک وَ مَنْ خَرَجَ مِنَ الدُّنْیا لَایشْرِک بِاللَّهِ شَیئاً دَخَلَ الْجَنَّةَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الآْیةَ إِنَّ اللَّهَ لا یغْفِرُ أَنْ یشْرَک بِهِ وَ یغْفِرُ ما دُونَ ذلِک لِمَنْ یشاءُ وَ هُمْ شِیعَتُک وَ مُحِبُّوک یا عَلِی فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا لِشِیعَتِی فَقَالَ إِی وَ رَبِّی لِشِیعَتِک وَ مُحِبِّیک خَاصَّةً وَ إِنَّهُمْ لَیخْرُجُونَ مِنْ قُبُورِهِمْ وَ هُمْ یقُولُونَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِی وَلِی اللَّهِ فَیؤْتَوْنَ بِحُلَلٍ خُضْرٍ مِنَ الْجَنَّةِ وَ أَکالِیلَ مِنَ الْجَنَّةِ وَ تِیجَانٍ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یلْبَسُ کلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ حُلَّةً خَضْرَاءَ وَ تَاجَ الْمُلْک وَ إِکلِیلَ الْکرَامَةِ وَ یرْکبُونَ النَّجَائِبَ فَتَطِیرُ بِهِمْ إِلَى الْجَنَّةِ لا یحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکةُ هذا یوْمُکمُ الَّذِی کنْتُمْ تُوعَدُون.»
تفسیرالعیاشی، 1/245، حدیث 149: «عن أبی جعفر7 قال أما قوله: إِنَّ اللَّهَ لایغْفِرُ أَنْ یشْرَک بِهِ یعنی أنه لایغفر لمن یکفر بولایة علی و أما قوله: وَ یغْفِرُ ما دُونَ ذلِک لِمَنْ یشاءُ (یعنی لمن والى علیا7).»
[4]) نساء/ 93: «و هر کس مؤمنى را از روى عمد به قتل برساند، کیفرش دوزخ است در حالی که در آن جاودانه خواهد بود.»
[5]) انعام/ 151: «و انسانى که خدا او را محترم شمرده جز به حق نکشید.»
[6]) بحارالأنوار،42/239، باب 127: «مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ الْأَزْدِی: أَقْبَلَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ7 ینَادِی الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ فَإِذَا هُوَ مَضْرُوبٌ وَ سَمِعْتُ قَائِلًا یقُولُ الْحُکمُ لِلَّهِ یا عَلِی لَا لَک وَ لَا لِأَصْحَابِک وَ سَمِعْتُ عَلِیاً7 یقُولُ فُزْتُ وَ رَبِّ الْکعْبَة.»
[7]) نهجالبلاغه، خطبۀ 215: «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکهَا عَلَى أَنْ أَعْصِی اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْیاکمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِی وَ لِنَعِیمٍ یفْنَى وَ لَذَّةٍ لَاتَبْقَى نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِینُ.»
[8]) غررالحکم، 239، حدیث 4841: «الْعَارِفُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا وَ نَزَّهَهَا عَنْ کلِّ مَا یبْعِدُهَا وَ یوبِقُهَا.»
[9]) الکافی،2/166، باب أخوة المؤمنین بعضهم لبعض، حدیث 4: «أَبَا عَبْدِاللَّهِ7: یقُولُ الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ کالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَکى شَیئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِک فِی سَائِرِ جَسَدِهِ وَ أَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَةٍ وَ إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا.»
[10]) اشاره به آیات سوره نساء/ 49؛ و اسراء/ 71.
[11]) معارف و معاریف، 7/255: «عبدالله بن مبارک مروزی، در خراسان میزیسته و از محدثین است. در کتب عرفان و اخلاق اخبار و نوادر و سخنان حکمت آمیز از او بسیار نقل کردهاند. وی به سال 181 درگذشت. (دهخدا)»
منبع : پایگاه عرفان