امام صادق (ع) از يک کارگر سخت دلگير شدند، به يکي از سرکارگرانشان فرمودند: جريمهاش کن! او به امام صادق (ع) گفت: واقعاً ميخواهي جريمهاش کني؟!
«من ليس له شفيع غيرک أين فضلک أين احسانک»
کسي را جريمه کني که شفيعي و دلسوزي غير از تو ندارد. لطفت و احسانت کجا رفت؟ فرمود: جريمهاش نکنيد و او را رهايش کردند. كارگر آزادشده به امام صادق (ع) گفت: تو نبودي که من را رها کردي؛ تو نبودي که من را بخشيدي؛ آن کسي که اين حرفها را در دهان من گذاشت مرا آزاد کرد. امام صادق (ع) كه غرق در توحيد است فرمود:
«موحدٌ والله موحدٌ و رب الکعبة لايري مع الله غير الله»
به خدا قسم! اين كارگر اهل توحيد است؛ چون هيچ کس غير از خدا را نميبيند. من را هم نميبيند. اين توحيد است.
خداوند در قرآن ميفرمايد: يک تار نازکي وسط هستۀ خرما است كه وزن ندارد و طولاني هم نيست. پروردگار ميفرمايد:
به اندازۀ آن نخ نازک ميان هستۀ خرما، راضي به ظلم نيست. اين توحيد است.
منبع : پایگاه عرفان