فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

پرسشها و شبهات عاشورایی(1)

پرسشها و شبهات عاشورایی(1)

چگونه مى توان به زيبايى هاى عاشورا پى برد و اين كلام حضرت زينب(سلام الله علیها) را كه فرمودند: «ما رايت الا جميلا» را درك كرد؟

اگر گاهى «عظمت در نگاه است، نه در چيزى كه بدان مى نگرند.»- آن گونه كه برخى گفته اند- گاهى هم زيبايى در نگاه و ديد انسان است، نه در ديدنى ها.
آن كه به چشم «نظام احسن» به همه هستى مى نگرد از اين نگاه، خيلى چيزها هم «ديده» مى شود، هم «زيبا» ديده مى شود تا چه عينكى بر چشم زده باشيم و از كدام زاويه به هستى و حوادث بنگريم.
«زيبابينى» هستى و حيات، هم آرامش روح و وجدان مى بخشد، هم صلابت و پايدارى و پايمردى مى آفريند و هم قدرت تحمل ناگوارى ها را مى افزايد. از اين نگاه، «عاشورا»- همان گونه كه زينب كبرى (س) فرمود-، جز «زيبايى» نبود.
آنچه زينب قهرمان در مقابل طعنه و طنز دشمن نسبت به اين حادثه، بر زبان راند (ما رايت الا جميلا((1)، پيش تر آرزوى حسين بن على (ع) بود كه در طليعه اين سفر، آرزو و اظهار اميدوارى كرده بود كه آنچه پيش مى آيد و آنچه اراده خدا است، «خير» براى او و يارانش باشد چه به صورت «فتح»، چه به شكل «شهادت»: «ارجو ان يكون خيرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا«(2).
زيبا ديدن خواهر و خير ديدن برادر، مكمل يكديگرند. جلوه هاى زيبايى و نمادهاى جمال در آينه كربلا بسيار است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

 

1. تجلى كمال آدم

 

 

اينكه انسان تا كجا مى تواند اوج بگيرد، و خدايى گردد و فانى در او، در «ميدان عمل» روشن مى شود. كربلا نشان داد كه سقف تعالى انسان و آستانه رفعت روحى و تصعيد وجودى و ظرفيت كمال جويى و كمال يابى او تا كجا است. پرونده آن حماسه نشان داد «كه تا چه حد است مقام آدميت». اين نكته براى جويندگان ارزش ها بسى زيبا است و معيار


2. تجلى رضا به قضا

در مقامات و مراحل عرفانى و سلوك، رسيدن به مقام «رضا» بسى دشوار و ارجمند است. اگر حضرت زينب، حادثه كربلا را زيبا مى بيند، به دليل بروز اين شاخصه متعالى در عملكرد ولى خدا سيدالشهدا (ع) و ياران و دودمانش است.
به راستى كه حسين بن على (ع) در ميان آنان- كه يكى به درد يا درمان و يكى به وصل يا هجران مى انديشيد و آن را مى پسنديد- «آنچه را جانان پسندد» مى پسنديد. كربلا تجلى گاه رضاى انسان به قضاى خدا بود. آن حضرت در واپسين لحظات حيات در قتلگاه، چنين زمزمه مى كرد: «الهى رضى بقضائك». خواهر خويش را نيز به همين نكته توصيه كرده بود: «ارضى بقضاء الله».
اين مرحله از عرفان يعنى خود را هيچ نديدن و جز خدا نديدن و در مقابل پسند خدا اصلا پسندى نداشتن. در آغاز حركت از مكه به سوى كوفه نيز در خطبه اى فرموده بود: «رضا الله رضانا اهل البيت«(3) »رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است».
اين مبناى جانبازى و عشق حسين (ع) است و زينب عزيز، اين را زيبا مى بيند و اين منطق و مرام را مى ستايد.

آن روز كه جان خود فدا مى كرديم
با خون به حسين اقتدا مى كرديم
چون منطق ما منطق عاشورا بود
با نفى «خود»، اثبات «خدا» مى كرديم

3. رسم الخط حق و باطل

از زيبايى هاى ديگر عاشورا، خط كشى ميان حق و باطل و تبيين منطقه حضور و عمل انسان هاى «دد منش» و «فرشته خو» است.
وقتى خوبى و بدى و حق و باطل به هم در آميزد، تيرگى باطل حق را هم غبار آلود و ناپيدا و مشوّه جلوه مى دهد. در ظلمت آبادى اين چنين، گمراهى انديشه ها و انسان ها طبيعى است و «كفر نقابدار»، مسلمانان ساده لوح و سطحى نگر را به شبهه مى افكند زيبايى كار امام حسين (ع) آن بود كه مشعلى روشن كرد، تا راه، روشن و تيرگى ها زدوده شود و، چهره ها در آن هواى گرگ و ميش «فتنه و دروغ»، نمايان و باز شناسانده شود، تا ديگر فريب و نقاب، بى اثر گردد آيا اين زيبا نيست؟
عاشورا يك رسم الخط بود ترسيم روشن خطى كه حق و باطل را جدا كرد و مسلمان ناب را از مسلمان نماى مدعى باز شناساند و پيروان رحمان و جنود شيطان هر كدام در يك سو به عيان ديده شدند. حق، پى برده و صريح، به نبرد باطل آمد كه عيان و بى نقاب به كربلا لشكر كشيده بود و مزورانه بر طبل «يا خيل الله اركبى» مى كوبيد. اگر هم اندك ترديدى در «شناخت» باقى مانده بود، خطبه هاى زينب در كوفه و شام، آن را زدود. اين از زيبايى هاى بس قيمتى حادثه خونين عاشورا بود.

4. تبلور فتح ناب

از زيبايى هاى ديگر عاشورا، مفهوم تازه اى از «پيروزى» است. عده اى به غلط، پيروزى را تنها در «غلبه نظامى» مى پندارند وشكست را در مظلوميت و شهادت عاشورا نشان داد كه در اوج مظلوميت هم مى توان «فاتح» بود و با كشته شدن هم مى توان دفتر و كتاب پيروزى را نگاشت و با خون هم ترسيم «تابلوى ظفر» ميسر است. پس فاتح معركه كربلا امام حسين (ع) بود و چه فتح زيبايى
اين همان «پيروزى خون بر شمشير» است كه در سخن امام راحل (قدس سره) هم جلوه گر شد و فرمود: «ملتى كه شهادت براى او سعادت است، پيروز است ما در كشته شدن و كشتن پيروزيم«(4) و اين همان آموزش قرآنى «احدى الحسنيين» است كه فرهنگ مبارزان الهى است.
كسى كه به «تكليف» عمل كرده باشد، در هر حال پيروز است آن هم پيروزى ناب.
گر چه از داغ لاله مى سوزيم
ما همان سر بلند ديروزيم
چون به تكليف خود عمل كرديم
روز فتح و شكست پيروزيم
اين ديدگاه را، هم امام حسين (ع) داشت، هم امام سجاد و هم حضرت زينب. با اين ديد، همه آن حوادث تلخ، چون پيامدى به سود اسلام و حق داشت، جميل و شيرين بود. وقتى ابراهيم بن طلحه از امام زين العابدين پرسيد: «چه كسى غالب شد؟» حضرت فرمود: «آن گاه كه وقت نماز فرا مى رسد، اذان و اقامه بگو، خواهى فهميد كه چه كسى پيروز شد«(5)
آيا اين، در حادثه كربلا زيبا نيست؟ پيروزى، حتى در صورت كشته شدن و شهادت

5. حركت در مسير مشيت خدا

زيباترين جلوه اين است كه انسان، يك عمل و حادثه را در بستر «مشية الله» و همسو با «خواست خدا» ببيند. اگر سالار شهيدان و يارانش به خون نشستند و اگر زينب و دودمان مصطفى به اسارت رفتند، اين در لوح مشيت الهى رقم خورده بود و چه جمالى برتر از اينكه كار گروهى، با جدول مشيت خدا هماهنگ گردد؟
مگر به حسين بن على (ع) از غيب، خطاب نيامده بود كه خواسته خدا آن است كه تو را كشته ببيند: «ان الله شاء ان يراك قتيلا»؟ و مگر مشيت خدا آن نبود كه عترت پيامبر در راه نجات دين و آزادى انسان، به اسارت بروند: «ان الله شاء ان يراهن سبايا»؟ پس چه غم از آن شهادت و اين اسارت؟
هر دو، هزينه اى بودند كه براى بقاى دين و افشاى طاغوت، مى بايست پرداخته مى شدند آن هم عاشقانه، صبورانه و قهرمانانه
براى زينب بزرگ- كه پرورده دامان وحى و تربيت شده مكتب على (ع) است- اين حركت در بستر مشيت الهى، اوج ارزش ها و زيبايى ها است. وى مجموعه اين برنامه را از آغاز تا انجام، زيبا مى بيند چون تك تك صحنه ها را منطبق با آن «خواسته ربوبى» مى بيند. آيا با اين تحليل و نگاه، حادثه عاشورا زيبا نيست؟

6. شب قدر عاشورا

اين صحنه، از درخشان ترين جلوه هاى زيبايى است. كسانى كه در سر دوراهى رفتن و ماندن، «ماندن» را- كه نشان «وفا» و «ايثار» است- بر مى گزينند و «زندگى بدون حسين» را ذلت و مرگ مى شمارند.
آن خطبه امام، ابراز وفادارى ياران، سخنان و سؤال امام با قاسم، شب بيدارى اصحاب تا سحرگاهان، زمزمه تلاوت قرآن و نيايش از خيمه ها، اعلام وفادارى ياران در حضور زينب كبرى و امام حسين (ع) و، هر كدام برگى زريّن از اين «كتاب جمال» است چرا زينب، عاشورا را زيبا نبيند؟
آنچه در كربلا اتفاق افتاد، به يك «بنياد»، براى مبارزه با ستم در طول تاريخ و در همه جاى زمين تبديل شد آيا اين زيبا نيست؟
لحظه لحظه هاى عاشورا، به صورت يك «مكتب» در آمد كه به انسان «آزادگى»، «وفا»، «فتوت»، «ايمان»، «شجاعت»، «شهادت طلبى» و «بصيرت» آموخت آيا اين زيبا نيست؟
خون هاى مطهرى كه در آن دشت بر زمين ريخت، سيلى شد و بنيان ستم را ويران كرد آيا اين زيبا نيست؟
هر بساطى را كه عمرى شاميان گسترده بود نيم روزى اين حسين بن على برچيد و رفت
فاجعه آفرينان كوفه و شام، فكر مى كردند با قتل عام اصحاب حق، خود را جاودانه مى سازند ولى در نگاه ژرف زينب، آنان گور خويش را كندند و چهره نورانى اهل بيت روشن تر و نام شان جاودان و دين خدا زنده و كربلا يك دانشگاه شد.
زينب قهرمان و عارف، اينها را مى دانست و از وراى قرون مى ديد. اين بود كه در مقابل سخن نيشدار و زخم زبان والى كوفه- كه با طعنه خطاب به اين بانوى اسير گفت: كار خدا را با برادر و خاندانت چگونه ديدى- فرمود: «ما رايت الا جميلا» جز زيبا چيزى نديدم

پي نوشت :

(1) بحارالانوار، ج 45، ص 116.
(2) اعيان الشيعه، ج 1، ص 597.
(3) موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 328.
(4) صحيفه نور، ج 13، ص 65.
(5) اذا دخل وقت الصلاة فاذن و اقم، تعرف من الغالب) امالى شيخ طوسى، ص 66).


گريه در فرهنگ شيعى چه جايگاهى دارد كه اين همه بر آن تأكيد شده است؟

ابتدا بايد به اين نكته توجّه كرد كه در جهان هستى، بسيارى مطالب از اسرار است و انسان ها از آنها بى خبرند. برخى نيز تنها به ظواهر پديده ها توجّه دارند و فهم خويش را در همان نمود، محدود مى كنند و هيچ گاه نمى انديشند كه در وراى امر ظاهرى، امرى مهم تر و عظيم تر نهفته است.
گريه نيز از جمله همين امور است. بسيارى تخيّل مى كنند كه گريه صرفاً امرى است حكايتگر و نشان دهنده تألّم و عواطف آدمى. برخى نيز كودكانه گريه را به باد استهزا گرفته، آن را نشانه اى از ارتجاع تلقى مى كنند. عده اى ديگر منتقدانه مى گويند: گريه جز خمودى، چيز ديگرى به ارمغان نمى آورد و حال آن كه دنياى امروز، دنياى تحرّك و نشاط است و انسان جديد طالب شادى است نه تشنه آب چشم.
اميدواريم با توضيحى مختصر از ابعاد گوناگون اين پديده، ديدگاه تشيع در خصوص حقيقت و جايگاه گريه مشخص شود.

 

 

الف. انواع گريه

 

 

گريه انواع و اقسامى دارد كه مهم ترين آن با شرحى مختصر چنين است(1):
1. گريه ترس و هراس: اين نوع گريه غالباً در اطفال وجود دارد و در واقع كودك با اين وسيله، ترس خويش را نمايان مى كند.
2. گريه جلب ترحّم: خود بر دو قسم است: «طبيعى» كه بسيار مؤثر و برانگيزاننده است مانند گريه كودكى كه پدر و مادر خويش را از دست داده است. «تصنعى» كه در ظاهر به ديگران مى خواهد بباوراند كه ناراحت و اندوهگين است.
3. گريه غم و اندوه: اين گريه انعكاسى از ظلمتى كه فضاى درون را فرا گرفته ابراز مى كند. جنبه مثبت اين نوع گريه تنها تخليه درون است و به همين جهت است كه پس از آن، آدمى كمى احساس آرامش مى كند.
4. گريه شوق و شادى: اين نوع گريه ناشى از رقّت قلبى است كه غالباً پس از دوره اى از يأس و نااميدى درباره موضوعى نمودار مى گردد.
5. گريه تقوا و رشد روحانى: اين نوع گريه مختص مردان و زنان الهى است و بيان سوز درون و ابراز عجز و پشيمانى، پريشانى، توبه و عشق به معبود است. اين گريه، موجب پالايش روح و زمينه ساز قرب به خداوند است.
گريه تقوا و پرهيزگارى، همان اشكى است كه اگر از سوز دل، بر گونه ها جارى گردد توجه حضرت حق را به بنده خود جلب كرده، بستر رحم و فضل او را فراهم مى سازد.
تا نگريد ابر، كى خندد چمن تا نگريد طفل، كى جوشد لبن
طفل يك روزه همى داند طريق
كه بگريم تا رسد دايه شفيق
تو نمى دانى كه دايه دايگان
كم دهد بى گريه شير او را رايگان
گفت: فليبكوا كثيراً گوش دار
تا بريزد شير فضل كردگار(2)
براى اين گريه عواملى شمارش كرده اند:
1- 5. ندامت از گناهان گاهى اشك مردان الهى، به دليل پشيمانى از گناهى است كه مرتكب شده اند. اين اشك باعث مى شود كه آدمى از عمل زشت خود پشيمان گشته، عزم خود را بر ترك افعال ناپسند تقويت كند، چنان كه امام على (ع) مى فرمايد: «خوشا كسى كه به فرمانبردارى پروردگار روى آرد و بر گناه خود بگريد«(3).
ورنمى تانى به كعبه لطف پر
عرضه كن بيچارگى بر چاره گر
زارى و گريه قوى سرمايه اى است
رحمت كلى قوى تر دايه اى است
دايه و مادر بهانه جو بود
تا كه كى آن طفل او گريان شود
طفل حاجات شما را آفريد
تا بناليد و شود شيرش پديد
گفت: ادعو الله بى زارى مباش
تا بجوشد شيرهاى مهرهاش (4)
2- 5. احساس ابهام در بازگشت نهايى به سوى خدا مشتاقان كوى الهى هميشه خود را در خطر مى بينند و نگران از آن كه آينده چه خواهد شد؟ و آنان چگونه به منزل مقصود بار خواهند يافت و با چه كيفيتى در محضر پروردگار حاضر خواهند شد؟ آيا تا رسيدن به معبود ازلى، از خدعه هاى نفس و مكر شيطان در امان اند؟ اين نگرانى و احساس ابهام در رجعت به سوى خداوند، موجب گريه آنان مى شود.
فرازهايى از مناجات امام سجاد (ع) حكايتگر اين عامل است: «و مالى لا ابكى ولا ادرى الى مايكون مصيرى و ارى نفسى تخادعنى و ايامى تخاتلنى و قد خفقت عند رأسى اجنحة الموت فما لا ابكى، ابكى لخروج نفسى، ابكى لظلمة قبرى ابكى لضيق لحدى«(5).
3- 5. شوق و محبت دوستداران حقيقى پروردگار، از آنجا كه تنها محبوب را او مى دانند، گاهى از شوق و نشاط لقاى او مى گريند و زمانى از هجران او در شكوه اند. چنين گريه اى هم از فراق يار است و هم از شوق ديدار او.
ز دو ديده خون فشانم زغمت شب جدايى
چه كنم كه هست اينها گل خير آشنايى (6)
4- 5. خشيت
ترسى مبتنى بر بينش و فهم است و هنگامى كه مردان و زنان الهى، عظمت خداوند را درك مى كنند- البته به قدر فهمشان- خوف از حضرتش پيدا كرده، اين ترس موجب گريستن آنان مى شود. امام صادق (ع) مى فرمايد: «هر چشمى در روز قيامت گريان است، مگر چشمى كه از محارم خدا اجتناب كند و چشمى كه شب را در طاعت خدا بيدار باشد و چشمى كه در دل شب از خشيت خدا گريه كند«.(7)
5- 5. فقدان دوستان حقيقى از آنجا كه از ديدگاه آيات قرآن و روايات، محبوبان الهى در شمار دوستان حقيقى به شمار مى آيند و محبت به آنها، محبت به خدا است(8) در صورت فقدان ظاهرى چنين محبوبانى، مردان الهى گريان اند و گريه آنها در واقع به دليل هجرانى است كه در مراتب پايين تر از محبوب ازلى و انسان هاى كامل، براى آنان پيش آمده است.
اين محبت از محبت ها جداست
حبّ محبوب خدا حبّ خداست
گريه ائمه (ع) بر يكديگر، گريه رسول اكرم (ص) بر از دست دادن حمزه و همسر خود و همه ريشه در چنين گريه اى دارد.(9)
6- 5. نداشتن فضايل و اوصاف راستين گاهى اشك مردان الهى بر نبود اوصافى است كه بايد در وجودشان تجلى مى يافت و اين گريه در هنگام انديشه در داشته هاى انسان هاى برتر و راه طى كرده ها و فقدان آن در گريه كننده شدت مى گيرد و موجب آن مى شود كه آدمى در نيل به آن اوصاف كوشش كند.
به كنج ميكده گريان و سرفكنده شدم
چرا كه شرم همى آيدم زحاصل خويش (10)
فرازى از دعاى امام سجاد نيز حكايتگر اين عامل است: «واعنى بالبكاء على نفسى فقد افنيت با التسويف والآمال عمرى«(11).

ب. گريه ارزشى

 

 

هر چند در خصوص انواع گريه هاى ديگر، منعى وارد نشده است ولى آنچه كه در آموزه هاى قرآنى و روايى بر آن تأكيد شده است همان گريه تقوا و رشد روحانى است. گريه اى كه در اين سوى پرده، «سوز دل» و در آن سوى پرده «آرامش، لذت، ابتهاج و كرامت» است.(12) اين سو، «غم و پريشانى دل» است و آن طرف، «ابتهاج، شراب طهور و لذت شهود«.(13)
شاد از غم شو كه غم دام لقاست
اندر اين ره سوى پستى ارتقاست
غم يكى گنجست و رنج تو چوكان
ليك كى درگيرد اين در كودكان(14)
اين طرف گريه روحانى، گريه كردن است و در همان حال آن سوى قضيه، به حضرت معبود نزديك شدن.(15)
حافظا شايد اگر در طلب گوهر وصل
ديده دريا كنم از اشك ود ر او غوطه خورم
از ديدگاه قرآن و روايات اين گريه، داراى خصايص ذيل است:
يكم. منشأ آن فهم و شعور است گريه رشد روحانى- باتمام عواملش- از فهم و شعور سرچشمه مى گيرد و از روى تقليد و گمان جارى نمى شود.
گريه پرجهل و پرتقليد و ظن
نيست همچون گريه آن مؤتمن
تو قياس گريه بر گريه مساز
هست زين گريه بدان راه دراز(16)
قرآن مى فرمايد: «اى رسول ما به امت بگو: شما به اين كتاب ايمان بياوريد يا نياوريد (مرا يكسان است) به درستى كه به آنان كه پيش از اين به مقام علم و دانش رسيدند، هرگاه اين آيات برايشان تلاوت شود همه با كمال خضوع و فروتنى سر طاعت بر حكم آن فرود آورند و گويند: پروردگار ما پاك و منزّه است. البته وعده خداى ما محقّق واقع خواهد شد و آنها با چشم گريان همه سر به خاك عبوديت نهاده و پيوسته بر خوف و ترسشان از خدا مى افزايد«.(17)
از اين آيات به روشنى استفاده مى شود كه: هر كس از علم بالا، فهم بالا و معرفت بالا بهره مند باشد با شنيدن آيات قرآن به حقايق پى مى برد و در اين حال در محضر ربوبى، صورت بر خاك مى نهد و با سوز دل اشك مى ريزد به اميد آن كه به اشك چشم او نظرى شود و عنايتى به سراغ وى آيد. بنابراين آن كه نمى فهمد، نه سوزى در دل دارد و نه اشكى در چشم.
آب در جوزان نمى گيرد قرار
زانك آن جو نيست تشنه و آب خوار(18)
مثلًا شخصى كه نمى فهمد حقيقت گناه چيست و گناه چه تأثير سويى در روح آدمى مى گذارد به راحتى معصيت مى كند و همين معاصى موجب قساوت قلب او شده و قلب قسى، هيچ گاه سوز دل ندارد تا اشكى داشته باشد. از اين رو در روايات وارد شده كه: خشكى چشم به دليل قساوت قلب است(19) و قساوت قلب تنها به واسطه كثرت گناهان ايجاد مى شود(20) و مع الاسف اين بدبختى نيز ريشه در جهل و عدم
معرفت دارد.
تا نداند خويش را مجرم عنيد
آب از چشمش كجا داند دويد(21)
دوم. گريه سرمايه جهاد اكبر است در جنگ با دشمن درونى، اسلحه انسان آه و گريه است چنان كه حضرت على (ع) در دعاى شريف كميل فرموده است: «و سلاحه البكاء». خداوند اين اسلحه كارآمد را به همه داده است ولى افسوس كه قدر و منزلت آن را نمى شناسيم.
سوم. گريه از انعام و تفضلات الهى است خداوند متعال مى فرمايد: «آنان كسانى از پيامبران بودند كه خداوند برايشان نعمت ارزانى داشت: از فرزندان آدم بودند و از كسانى كه همراه نوح بر كشتى سوار كرديم و از فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از كسانى كه آنان را هدايت نموديم و برگزيديم و هرگاه آيات خداى رحمان برايشان خوانده مى شد، سجده كنان و گريان به خاك مى افتادند«(22).
خداوند در اين آيه، سوز دل و گريه را از خصوصيات بارز پيامبران- كه تعليم دهندگان عارفان واقعى اند- مى شمارد.
سوز دل، اشك روان، آه سحر
اين همه از نظر لطف شما مى بينم (23)
چهارم. گريه از علايم الهى بودن عبد است خداوند متعال مى فرمايد: «و چون آياتى كه به رسول فرستاده شد بشنوند، از ديدگان آنان اشك جارى مى شود زيرا حقانيت آنچه بر رسول نازل شده شناخته، گويند: بارالها ما به رسول تو محمد و كتابت قرآن ايمان آورديم، ما را در زمره گواهان صديق او بنويس«(24).
پنجم. باطنش خنده و شادى است گريه ارزشى از جمله اسرار الهى است كه در اين سوى پرده، سوز و آتش است ولى در آن سوى پرده، شادى، ابتهاج، لذت و لقا است.(25)
آتشى را شكل آبى داده اند
واندر آتش چشمه اى بگشاده اند(26)
اين طرف غم و پريشانى دل و اشك ديده ها است و آن طرف شادى دل.

غبار غم برود، حال به شود حافظ
تو آب ديده ازين رهگذر دريغ مدار

ج. گريه ارزشى در روايات

 

 

منزلت گريه ارزشى- كه همان گريه رشد و تقواى روحانى است- از پاره اى روايات، از جمله احاديث ذيل روشن مى شود:
1. امام صادق (ع) مى فرمايد: «نزديك ترين حالت بنده نسبت به پروردگار عزّوجل، حالتى است كه او در سجده با گريه است«.(27)
2. امام باقر (ع) مى فرمايد: «هيچ قطره اى نيست كه نزد خداى عزوجل محبوب تر باشد از قطره اشك در ظلمت شب كه از خوف خدا باشد و غير از جانب او منظورى نباشد«.(28)
3. »واعوذ بك من قلب لايخشع و من عين لاتدمع» «پناه مى برم به تو از قلبى كه خاشع و چشمى كه اشك بار نباشد«.(29)
4. »واعنى بالبكاء على نفسى» «و مرا به گريه به حال خود يارى كن«.(30)
5. امام صادق (ع) مى فرمايد: «اگر اشك چشمى نداشتى براى گريستن، حالت تباكى و حزن و اندوه داشته باش«.(31)

چو نالان آيدت آب روان پيش
مدد بخشش زآب ديده خويش

پي نوشت :

(1) در اين خصوص نگا: تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج 2، دفتر 2، صص 263- 272.
(2) مثنوى، ج 3، دفتر 5.
(3) نهج البلاغه، خ 176، ص 185.
(4) مثنوى، ج 1، دفتر 2.
(5) مفاتيح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.
(6) حافظ.
(7) اصول كافى، ج 2، كتاب الدعاء، باب البكاء.
(8) نگا: دوست شناسى و دشمن شناسى در قرآن، فصل 3.
(9) نگا: السيرة الحلبيه، ج 2، ص 247 بحارالانوار، ج 36، ص 349، ج 43، ص 238، ج 28، ص 37، ج 22، ص 484، همان، ج 82، ص 104، همان، ج 42، ص 283 و ص 288 و.
(10) حافظ.
(11) دعاى ابوحمزه ثمالى.
(12) اصول كافى، ج 2، كتاب الدعاء، باب البكاء.
(13) بحارالانوار، ج 73، ص 157.
(14) مثنوى، ج 2، دفتر 3.
(15) اصول كافى، همانجا.
(16) مثنوى، ج 3، دفتر 5.
(17) اسراء (17)، آيه 107- 109.
(18) مثنوى، ج 1، دفتر 2.
(19) ميزان الحكمة، ج 1، ص 455، روايت 1845.
(20) همان، ح 1846.
(21) مثنوى، ج 3، دفتر 5.
(22) مريم (19)، آيه 58
(23) حافظ.
(24) مائده (5)، آيه 83.
(25) مقالات، ج 3، ص 379.
(26) مثنوى، ج 3، دفتر 5.
(27) اصول كافى، همانجا.
(28) همان.
(29) مفاتيح الجنان، دعاى بعد از زيارت اميرالمؤمنين.
(30) دعاى ابوحمزه ثمالى.
(31) مرآةالعقول، ج 12، ص 56.

از نگاه عرفانى چگونه مى توان سوز و گريه براى امام حسين(علیه السلام) را با عشق به خدا و سير و سلوك پيوند داد؟


يك. سوز دل و گريه

سالك بايد سوز دل و گريه با اخلاص را در مقام استغفار، بسيار عزيز و مغتنم بداند و در تحصيل آن بكوشد. اگر در تحصيل اصل آن هم موفق نشد يعنى، سوز و اشك را به دست نياورد، لااقل بااخلاص در تحصيل حال گريه- )تباكى(- جديت كند.
به طور كلى، در سلوك عبادى، در هر حال و هر مقامى- چه حال و مقام استغفار باشد و چه غير آن- سوز دل و گريه را حسابى هست كه شرح آن در عبارت نگنجد و تفسير آن در بيان نيايد.
سوز دل و گريه، چه از شوق باشد، چه از خوف، چه در مقام استغفار باشد، چه در مقام تلاوت آيات و استماع آنها، چه در حال سجده باشد و چه در حال ديگر، هر كجا و هر مقامى باشد، از درك بالا و فهم و شعور سرچشمه مى گيرد. آن كه مى فهمد، مى سوزد و اشك مى ريزد و آن كه نمى فهمد، نه مى سوزد و نه اشك مى ريزد.
اگر به آيات 107 -109 سوره »اسراء« نظر افكنيم، خواهيم ديد اين آيات به روشنى مى گويد: راه و روش آنان كه مى فهمند، خضوع در برابر آيات حق، خشوع دل و سوز و گريه است:
»قل آمنوا به أو لا تؤمنوا إن الذين أوتوا العلم من قبله إذا يتلى عليهم يخرون للأ ذقان سجداً و يقولون سبحان ربنا إن كان وعد ربنا لمفعولًا و يخرون للأ ذقان يبكون و يزيدهم خشوعاً«.
سالكان با اخلاص را به تدبر در اين آيات شريفه توصيه و بر آن تاكيد مى كنيم. اين آيات را بخوانند، و عميقاً در معانى و دقايق آنها فكر كنند و توجه داشته باشند كه اينها كلام حق و حق كلام است.
به روشنى از اين آيات بر مى آيد: هر كس از علم، فهم و معرفت بالا بهره مند باشد، با شنيدن آيات قرآن و تلاوت آنها به حقايق پى مى برد، آنها را باور مى كند، وعده هاى ربوبى را مسلم مى بيند و مى فهمد، آنچه مى فهمد. در نتيجه، بر خضوع، خشوع و يقين او افزوده مى شود و شوق و اشتياق و خوف و خشيت وجود او را فرا مى گيرد. در عين اينكه مجاهدتش را بيشتر و كامل تر مى كند، راه فقر و مسكنت در پيش مى گيرد و در محضر ربوبى صورت بر خاك مى نهد و با سوز دل اشك مى ريزد به اميد اينكه به سوز دل و اشك چشم او نظرى شود و عنايتى به سراغ وى آيد.
كسى كه حقيقت هاى موجود را درك نكرده، جهنم خود را- كه براى خود ساخته و در آن دست و پا مى زند- خوب نشناخته و پرده حايل را- كه با افتادن آن مصيبت ها شروع مى گردد- آن چنان كه بايد، نفهميده است.
ناگفته نماند علم و معرفتى كه آيات مذكور به آن اشاره كرده و صاحبان آن را اهل سوز و اشك معرفى مى كند، علم رسمى و معرفت نظرى نيست بلكه علم و معرفت ديگر است و گر نه چه بسا عالمان و عارفانى كه از علم رسمى و عرفان نظرى، در حد بالا برخوردار بوده اند و هستند ليكن اين خصوصيات را نداشته اند و ندارند.
به هر صورت، سوز دل و گريه، همراه با صورت بر خاك فقر نهادن، از خصوصيات عارفان و عالمان بالله است. قرآن كريم اين را از خصوصيات بارز پيامبران- كه تعليم دهندگان عارفان واقعى و عالمان بالله هستند- بر مى شمارد. در سوره »مريم« به ذكر جمعى از انبيا و برگزيدگان پرداخته و يكايك آنان را با اشاره به اوصاف شان ياد مى كند و در خصوص آنان مى فرمايد:
»أولئك الذين أنعم الله عليهم من النبيين من ذرية آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذرية إب راهيم و إسرائيل و ممن هدينا و اجتبينا إذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجداً و بكيا«.(1)
جمله »إذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجداً و بكيا« از خضوع وسر به سجده نهادن، و گريه هاى آنان به هنگام تلاوت آيات رحمان بر آنها خبر مى دهد چه از گريه هاى شوق و محبت و چه از گريه هاى خوف و خشيت.
دراين آيه رمز و اشارتى هم براى اهل توحيد هست كه رمزى دقيق و اشارتى لطيف است. در اول آيه از انعام الهى نسبت به جمع مذكور از پيامبران و برگزيدگان سخن به ميان مى آورد و مى گويد: اينان كه ذكرشان گذشت، همان ها هستند كه خدا بر آنان انعام فرمود: »أولئك الذين أنعم الله عليهم من النبيين« سپس در آخر آيه با جمله »اذا تتلى عليهم« به خضوع، سجده و گريه هاى آنان به عنوان نمونه بارزى از
انعام الهى نسبت به ايشان اشاره مى كند و اين، اشارتى است لطيف به اين رمز دقيق كه: خضوع و سجده و سوز دل و گريه، به هر كسى دهند، از انعام و تفضلات او است.
گريه و خنده غم و شادى دل
هر يكى از معدنى دان مستقل
هر يكى را مخزن و مفتاح آن
اى برادر در كف فتاح دان(2)
حافظ هم گويد:
سوز دل اشك روان آه سحر ناله شب
اين همه از نظر لطف شما مى بينم
قرآن در جاى ديگر مى فرمايد:
»و من يؤمن بالله يهد قلبه« »و هر كس به خدا ايمان بياورد، خدا دل او را هدايت مى كند«.
رسول خدا )ص( نيز مى فرمايد: »قلب المؤمن بين اصبعين من اصابع الرحمن«.(3)
امام باقر )ع( هم فرموده است: »ان القلوب بين اصبعين من اصابع الله، يقلبها كيف يشاء، ساعة كذا، و ساعة كذا«.(4)
از اين دو روايت در اين باب، هر كسى مى تواند به اندازه خود استفاده ها داشته باشد. از روايت اول بر مى آيد: دل آن كس كه ايمان جدى به خداى متعال آورده، تحت تصرف اسم »رحمن« و تحت تدبير و تربيت تجليات اين اسم است يعنى، دل هاى صاحبان ايمان به حسب صلاحيت ها، استعدادها و حالات گوناگون، تحت ولايت مظاهر گوناگون اين اسم است.
از روايت دوم بر مى آيد كه دل ها- چه دل هاى صاحبان ايمان و چه دل هاى غير آنان- تحت تصرف اسم »الله« است و اين اسم مبارك با ظهور در مظاهر اسما، هر دلى را به حسب آن تحت تدبير قرار مى دهد و حال به حال مى كند آن چنان كه مى خواهد، ساعتى چنين و ساعتى چنان.
سالك بايد گريه با اخلاص را در سلوك عبودى، در هر حال و هر مقامى مغتنم بداند مخصوصاً در اين مقام )مقام استغفار(. هر چه با سوز دل و احتراق باشد، قدر آن را بداند و هر وقت چنين توفيقى دست داد، تضرع و دعا و اصرار در استغفار را با چيز ديگر عوض نكند و مراقب باشد دشمن او را فريب ندهد و از راهى كه به روى وى باز شده است، به لطايف الحيل باز ندارد. پس گريه و تضرع و دعا و استغفار را قطع نكند و حال خود را بهم نزند و به بعد حواله ندهد كه اين عنايت ها به آسانى حاصل نگردد و اين فرصت ها، هميشه به دست نيايد.
امام صادق )ع( مى فرمايد: »اذا اقشعر جلدك و دمعت عيناك، فدونك دونك، فقد قصد قصدك«.(5)
اشك مى بار و همى سوز از طلب
همچو شعمى سربريده جمله شب (6)
آن سوى سوزها و گريه ها
سوز دل عارفان و گريه مشتاقان و خائفان، در اين سوى پرده »سوز دل و گريه« است و در آن سوى پرده »آرامش ها، لذت ها، ابتهاج ها و كرامت ها«.
اينك با استفاده از بيانات رسول اكرم و ائمه اطهار )ع( اين معنا را به اجمال توضيح مى دهيم:

 

 

 

 

1. سوز و گريه و آرامش و اطمينان

 

امام صادق )ع( فرموده است: »كل عين باكية يوم القيامة الا ثلاثة: عين غضت عن محارم الله و عين سهرت فى طاعة الله و عين بكت فى جوف الليل من خشية الله«(7) »هر چشمى در روز قيامت گريان است مگر چشمى كه از محارم خدا اجتناب كند و چشمى كه شب را در طاعت خدا بيدار باشد و چشمى كه در دل شب از خشيت خدا گريه كند«.
از اين بيان بر مى آيد آنچه در اين سوى پرده به صورت خشيت از خدا و سوز و گريه در دل شب مى باشد در پشت پرده به صورت آرامش و اطمينان است و به هنگام آشكار شدن حقايق پشت پرده )در روز قيامت( به ظهور مى رسد.
روز قيامت، روز ظهور بواطن و سراير و روز آشكار شدن حقايق پشت پرده است و آنچه در آن روز پيش مى آيد، حقيقت هايى است كه در پشت پرده موجود است.

 

 

2. سوز و گريه و لذت و ابتهاج

 

رسول اكرم )ص( فرموده است: »ان الله يحب كل قلب حزين« »خداى متعال هر دل محزون را دوست مى دارد«.(8)
دوست داشتن جناب او، به معناى جذب بنده به سوى خود است. در نتيجه، معناى حديث اين مى شود كه دل بنده در حال سوز و گريه، در آن سوى پرده مجذوب به سوى او است، در حال جذبه و در لذت و ابتهاج مخصوص آن است.
امام باقر )ع( هم مى فرمايد: »ما من قطرة احب الى الله عزوجل من قطرة دموع فى سواد الليل مخافة من الله لا يراد بها غيره«(9) »هيچ قطره اى نيست كه نزد خداى عزوجل محبوب تر باشد از قطره اشك
در ظلمت شب كه از خوف خدا باشد و غير از جانب او منظورى نباشد«.
اين بدان معنا است كه بنده در حال سوز و گريه در دل شب- آنجا كه از خوف خداى متعال اشك مى ريزد- محبوب جناب او است يعنى، در پشت پرده مجذوب به سوى او و در لذت و ابتهاج جذبات ربوبى است.
پشت پرده جذبه هاى ربوبى است كه متصلًا سالك را مجذوب مى كند و همين جذبه ها است كه در اين سو به شكل سوز و اشك به ظهور مى رسد.
اين طرف، غم و پريشانى دل و اشك ديده ها است و آن طرف، جذبه ها يعنى، شادى دل، ابتهاج شراب طهور و لذت شهود است.
بر رهگذرت بسته ام از ديده دو صد جوى باشد كه تو چون سرو خرامان به درآيى (10)
اگر كسى باشد كه اشراف و احاطه بر اين سو و آن سو داشته باشد يعنى در افق بالايى قرار بگيرد كه هم اين طرف پرده را ببيند، هم آن طرف پرده را، چيز عجيبى خواهد ديد. يك شخص را در يك زمان در دو حالت- كه نقطه مقابل هم هستند- مشاهده خواهد كرد.
در اين طرف )طرف دنيوى( او را در سوز و گداز و اشك و نياز خواهد ديد و در آن طرف )طرف اخروى( در ابتهاج شراب طهور، لذت شهود و نعمت ها و كرامت ها واقعاً تحيّرآور است كه باطن غم، شادى باطن شادى، غم باطن گريه، خنده و باطن خنده، گريه باشد.
تحيّر بالاتر در اين است كه ما پيش خود گمان مى كنيم از هستى و دقايق آن و اسرار و عجايب آن چيزى فهميده ايم همين گمان آنچه را كه بايد بكند، كرده است چيزى كه هست، توجه به اين معنا هم نيست.

 

 

3. سوز و گريه و قرب حضرت مقصود


امام صادق )ع( در روايتى به ابى بصير در خصوص دعا و گريه مطالبى را مى فرمايد و در ضمن آن از پدر بزرگوارش امام باقر )ع( نقل مى كند كه فرمود:
»ان اقرب ما يكون العبد من الرب عزوجل و هو ساجد باك«(11) »نزديك ترين حالت بنده نسبت به پروردگار عزوجل، حالتى است كه او در سجده با گريه است«.
از اين بيان هم استفاده مى شود كه اين سوى قضيه، با سوز دل صورت بر خاك نهادن و گريه كردن است و در همان حال آن سوى قضيه به حضرت معبود نزديك شدن و در جوار او متنعّم و مبتهج گشتن.

حافظ زديده دانه اشكى همى فشان
باشد كه مرغ وصل كند قصد دام ما

پي نوشت :

(1) مريم (19)، آيه 58.
(2) دفتر پنجم مثنوى.
(3) بحار الانوار، ج 70، ص 39.
(4) همان، ج 70، ص 53.
(5) اصول كافى، ج 2، ص 478.
(6) دفتر پنجم مثنوى.
(7) اصول كافى، ج 2، كتاب الدعاء، باب البكاء.
(8) بحار الانوار، ج 73، ص 157.
(9) اصول كافى، ج 2، كتاب الدعا، باب البكاء.
(10) حافظ.
(11) اصول كافى، ج 2، كتاب الدعا، باب البكاء.

آيا ترغيب به گريه براى امام حسين(علیه السلام) ترغيب به غمگينى كه حالتى منفى و به هنجار مى باشد نيست؟ چرا اسلام با ترغيب به گريه براى امام حسين(علیه السلام) ما را به حزن و اندوه ترغيب مى كند؟ ترغيب به حالات نا بهنجار و منفى از جانب يك دين مدعى كمال، چه توجيهى دارد؟

در فرهنگ اسلامى و روايات معصومان (علیهم السلام) ، ترغيب فراوانى به گريه شده و براى آن ثواب ها و پاداش هاى زيادى گفته شده است.(1) در اين رابطه دو انگاره مهم قابل توجه و دقت است:
يك. هر گريه اى نشان از غم و اندوه ندارد. گريه اقسام متعدد دارد كه بايد بر اساس نوع آن قضاوت شود.
دو. هر گريه غمگسارانه اى، منفى و نابهنجار نيست.
نخست با تكيه بر محور دوم و اينكه گريه بر امام حسين )ع( يك نوع ماتم سرايى و شكلى از حزن و غمگينى است، به پاسخ سؤال مى پردازيم:
گريه كردن غير از غم ) ) feirg نابهنجار و غمگين بودن ) ) airohpsyd بيمار گونه است كه شما ازآن به حالتى منفى تعبير مى كنيد. البته تعريف و حدود معناى ماتم و حالات غمگين همراه با آن، در زبان علمى چندان مشخص و صريح بيان نشده است و ماتم، غم، داغديدگى و عزادارى، هريك به جاى ديگرى به كار مى روند و فاقد حوزه كاربردى متمايز هستند. با اين توصيف مى توان هريك از حالات مذكور را اين گونه تعريف كرد:
»ماتم«، نشان بالينى است كه پاسخ هاى فيزيولوژيك، روان شناختى، رفتارى و در برابر داغديدگى را مشخص مى كند و ممكن است تظاهرات حاد و مزمن پيدا كند.
»داغديدگى«، به معناى فقدان ناشى از مرگ اطرافيان يا موضوع )خاص( باشد كه نسبت به آن دلبستگى هاى عاطفى وجود دارد.
»عزادارى« نيز جلوه اجتماعى رفتار و اعمال پس از داغديدگى است و اين معنا با مفهوم روان كاوانه عزادارى- كه به عنوان روندى درون درمانى است- تفاوت دارد.
»غم« حالت ووضعيت عاطفى است كه در نتيجه از دست دادن يك شى ء مهم پيدا مى شود.
»غمگينى« مى تواند واكنشى نسبت به يك رويداد رنج آور باشد و معادل افسردگى نيست. اما بى ترديد افسردگى شامل حالت غمگينى مى شود كه به زندگى روزمره فعاليت، ارزشيابى خود، قضاوت، كنش هاى ابتدايى )مانند خواب و اشتها و( اثر مى گذارد.
حال بايد بررسى كرد كه آيا هر نوع غم و ماتمى- به تعبير شما- منفى و به بيان ديگر نابهنجار و مرض تلقى مى گردد؟ تا ببينيم كه غمگين بودن براى امام حسين )ع( از كدام نوع است؟
از ديدگاه علمى- به ويژه بر اساس رويكرد روان شناختى- هر نوع غمگينى و غمگين بودنى، مرض، بيمارى و نابهنجارى تلقى نمى شود. غمگينى هنگامى مرض محسوب مى شود كه از لحاظ شدت و طول مدت، با در نظر گرفتن اهميت اين رويداد )رنج آور(، جنبه افراطى پيدا كند به خصوص وقتى كه بدون علت ظاهرى آشكار شود. ماتم و غمگينى نابهنجار، هنگامى ايجاد مى شود كه شدت ماتم به اندازه اى باشد كه فرد را تحت فشار قرار دهد به طورى كه به رفتارهاى غير تطابقى پناه برد و ياآنكه مدت طولانى، اسير ماتم باشد بدون آنكه با گذشت زمان فراگشت ماتم پايان پذيرد.
به بيانى ديگر و در قالب نشانگان معتبر و قابل اعتماد، اگر غمگين بودن و عزادارى با علايم زير همراه باشد، بايد آن را يك غم بيمار گونه و مرض تلقى كرد:
1. افول سلامتى،
2. كناره گيرى اجتماعى،
3. احساس بى ارزشى،
4. احساس گناه،
5. ايده خود كشى،
6. بيش فعالى بدون هدف،
7. طولانى بودن نشانگان غم،
8. بروز و ظهور نشانگان به طور ناگهانى.
حال مى توان قضاوت كرد كه آيا غمگين بودن شيعيان در عزاى سرور شهيدان، با اين علايم جسمى و روحى فوق همراه است يا نه؟ تجربه شخصى شماچيست؟ آيا عزادارى براى امام حسين )ع( با از دست دادن سلامتى و افت سطح سلامت، انزواطلبى، گوشه گيرى، احساس بى ارزشى و عدم كفايت، افكار خود كشى و احساس گناه همراه است؟ شما با چه احساسى به عزادارى مى پردازيد؟ به هنگام عزادارى براى سالار آزادگان چه احساسى داريد؟
از ديدگاه علمى، سوگوارى براى سيدالشهدا )ع( كاملا از شرايط يك عزادارى و غمگينى طبيعى برخوردار است و بر رفتارهاى اجتماعى مبتنى بر شناخت، انجام مى گردد.
از اين رو بدون تكيه و اصرار بر قالب رفتارى خاص و بر اساس فرهنگ دينى و اجتماعى مردم، برگزار مى شود و بر شناخت و آگاهى استوار است و صرفاً يك رفتار نمادين و عزادارى بى روح و خشك نمى باشد. عزادارى مسلمانان بر اساس شناختى كه عزاداران از حسين بن على )ع( و اهداف عالى آن حضرت و حركت منتهى به شهادت ايشان دارند، انجام مى پذيرد. لذا در حين مرثيه سرايى، سوگوارى روشنگرانه دارند، نه شيون بى هدف بلكه آنان با عزادارى به تمام زندگى خود هدف مى بخشند و حيات خود را حسينى مى سازند و كسب نشاط مى كنند و به سمت زندگى با عزّت و فرار از مرگ ذلّت
آفرين و احساس ارزشمندى گام برمى دارند.
بنابراين اشك ريختن و عزادارى براى امام حسين )ع(، غمگينى و ماتم نابهنجار و بيمارگونه نيست بلكه عين هنجارهاى دينى و اجتماعى و مساوى با سلامت روح و روان است. اگر اشكى كه ما براى امام حسين )ع( مى ريزيم، در مسير هماهنگى روح ما باشد، پرواز كوچكى است كه روح ما با روح حسينى مى كند.
از منظر علمى و ديدگاه روان شناسى، شايد حتى بتوان گفت كه اگر اين نوع واكنش هاى عاطفى از يك مسلمان بروز نكند، نشان بيمارى و مرض باشد. همان گونه كه فقدان علايم غمگينى وعدم ظهور رفتارهاى عزادارى و ماتم سرايى، نشان بيمارى تلقى شده است. شايد برخوردارى از اين روحيه، قابل ستايش باشد كه افرادى- به رغم داغديدگى و رابطه نزديك با شى ء و فرد از دست رفته- هيچ يك از علايم ماتم و غمگينى را نشان نمى دهند و در نگاه سطحى ممكن است روحيه اين افراد قابل تحسين به نظر آيد اما در حقيقت در ژرفاى اين برخورد سطحى دچار استفاده بيش از حد از مكانيزم هاى دفاعى و انكار غم شده است.
اين مكانيزم شايد در كوتاه مدت به وى كمك كند، اما همين افكار و مقاومت اگر بيش از دو هفته به طول انجامد، نقشى مخرّب خواهد داشت. نه تنها فقدان رفتارهاى عزادارانه بلكه تأخير در ظهور آنها، خود علامت بيمارى است.
همان گونه كه وجود هشت علامت ياد شده، به هنگام بروز ماتم و عزا، موجب مى گردد تا آن عزا و ماتم را نابهنجار و نوعى بيمارى تلقى كنيم، افرادى كه فقدان نشانگان عزا، يا منع از بروز نشانگان و يا تأخير در بروز نشانگان عزادارى را نشان دهند نيز بيمار شمرده مى شوند. پس از ديدگاه روان شناختى هر كه نشانگان عزا و ماتم را بروز ندهد، بايد بيمار شمرده شود.
شايد بگوييد لازمه اين سخن آن است كه هر شخصى كه در عزاى حضرت حسين )ع( سوگوارى نكند، بيمار است و بايد چنين فردى را بيمار ناميد؟ نه، هرگز چنين نمى گوييم كه هر شخصى كه علايم سوگوارى را در حق امام حسين )ع( بروز نمى دهد و براى آن حضرت گريه و زارى نمى كند و ماتم سراى ايشان نيست، از نظر روان شناسى علمى بيمار شمرده شود بلكه شايد او با سيدالشهدا )ع( دلبستگى ندارد تا از فقدان و شهادت آن حضرت و مصايب وارده بر خاندان عصمت و اهل بيت احساس رنج نمايد. چون وى به امام حسين )ع( دلبستگى ندارد و از آن حضرت جدا است، نمى تواند احساس رنج و غم نمايد همان گونه كه در تعريف غم و ماتم گذشت، بايد بين آن شخص و يا شى ء از دست رفته و شخص مورد نظر، يك دلبستگى و تعلّق خاطر باشد تا موجب بروز حالت غم و اندوه گردد و چنين شخصى اصلًا با امام حسين )ع( دلبستگى ندارد و نداشته است تا از شهادت آن حضرت و محروميت از فيض وجودش، دردناك شود و حداقل به ميزان محروميت از مغازه دار محله خود، دچار رنج گردد. اگر اين شخص با اباعبدالله )ع( دلبستگى داشته باشد- حداقل مسلمان باشد- ولى با اين وجود، فاقد نشانگان غم باشد و يا منع از بروز نشانگان داشته باشد و يا در بروز نشانگان عزا و سوگوارى دچار تأخير گردد اين شيوه رفتارى او نابهنجار تلقى مى گردد.
اگر وجود علايم سه گانه، به واسطه عدم دلبستگى با امام حسين )ع( باشد، از نظر روان شناسى فرد سالم و رفتارش بهنجار شمرده مى شود ولى از نظر ديندارى و تعلق به دين و اولياى دين، بايد در خود تأمل كند او چگونه مسلمانى است كه ذره اى دلبستگى و تعلق خاطر به امام و مقتداى خود ندارد و از انبوه مصايب او، اندكى احساس رنج و اندوه نمى كند
اين افراد در دايره وصف امام صادق )ع( نمى گنجند كه مى فرمايد: »شيعيان ما از سرشت ما خلق شده اند و به نور ولايت ما آميخته اند و به امامت ما دل خوش دارند و ما نيز به پيروى و دوستى آنان راضى هستيم. مصيبت هاى ما به آنان سرايت مى كند و رنج و گرفتارى ما آنان را مى گرياند و اندوه ماآنان را اندوهگين مى سازد و نيز شادمانى ما آنان را شادمان مى كند. ما نيز از حال آنان با خبر و با آنها هستيم و رنج و پريشانى آنان ما را رنجيده خاطر مى سازد و آنان از ما جدا نمى شوند و ما نيز از آنان جدا نمى شويم«.(2)
پس غمگين بودن براى امام حسين )ع( نشان سلامت است نه، بيمارى و نه
حالتى منفى و نابهنجار و چه بسا غمگين نبودن و سوگوارى نكردن براى يك فرد مسلمان، نشان بيمارى و يا رفتارى نابهنجار تلقى مى گردد. افزون بر آنكه سوگوارى نشانه سلامت و تأمين كننده سلامت است چه اينكه گريستن براى شخص مصيبت زده و غم ديده، اثر شفا بخشى دارد.
گريستن موجب رهايى از فشارهاى هيجانى مى گردد در حالى كه فشارهاى )روحى و روانى ناشى از داغديدگى( موجب به هم خوردن تعادل شيميايى در بدن مى گردد. گريستن اين تعادل شيميايى را به او باز مى گرداند. برخى معتقدند: گريستن موجب خروج مواد سمى از بدن مى شوند و تعادل حياتى را برقرار مى كند.
نگاه ما به حادثه كربلا، تنها يك نگاه علمى از دريچه يافته هاى روان شناسى نيست تا براى اين حادثه الهى توجيه زمينى و بشرى هستند به علم ارائه كنيم و مثلًا براى گريستن و سوگوارى براى امام حسين )ع(، توجيه روان شناختى داشته باشيم نگاه صرفا بشرى و تحليل طبيعى و زمينى از يك حادثه الهى و آسمانى و ماوراى فكر انسانى، بى ترديد بى ثمر و ناصحيح است بلكه مقصود آن است كه بگوييم شكل سوگوارى و غم گسارى براى امام حسين )ع(، با نظريه هاى دقيق روان شناختى در مورد غم و ماتم و داغديدگى كاملًا مطابقت دارد و موجب از بين رفتن تمام پيامدهاى منفى داغ غم بر سينه نشسته مى گردد.
از اين رو مشاهده مى كنيم كه تمام اشكال سوگوارى و ماتم سرايى در عزاى سرور شهيدان، بر پايه هاى صحيح روان شناسى داغديدگى و مصيبت زدگى استوار است كه در اينجا به چند شكل صحيح علمى و مذهبى آن اشاره مى كنيم:
1. اگر در سوگوارى براى سرور آزادگان، به ذكر حادثه جانگداز كربلا مى پردازيم و خاطره كشته شدن امام شهيدان )ع( و اسارت خاندان عصمت و طهارت را مرور مى كنيم از اين رواست كه مرور خاطرات، يكى از راه هاى كاهش آلام و تسكين درد جانكاه شهادت و اسارت اهل بيت )ع( است. آن گونه كه صحبت كردن درباره شخص مورد علاقه و بيان ويژگى هاى خوب او- كه چگونه انسانى بود و چه خصايل پسنديده اى داشت و براى چه جان شريفش را از دست داد و- جملگى در تسكين داغديدگى بسيار مؤثر است.
البته زنده نگه داشتن حادثه كربلا در انديشه دينى، تنها به اين سبب نيست بلكه دميدن لحظه به لحظه فرهنگ حسينى در شريان هاى زندگى و ابلاغ دين و استمرار خط رسالت است. محفل سوگوارى اباعبدالله )ع( مكتب حسين است و دراين مكتب درس ديندارى، آزادگى و جوانمردى تعليم مى گردد، نه صرفاً مرهم نهادن بر دل داغديدگان )گرچه اين هم هست(. از اين رو هم »شعر« است، هم »شعور« هم »احساس« است، هم »ادراك«.
2. عزادارى و سوگوارى براى امام حسين )ع( از دو منبع »سنت هاى الهى و آيين هاى مذهبى« و »آداب و رسوم بومى و ملى« شكل مى گيرد يعنى، هم دينى و الهى است و هم بر سلايق مردمى و ابتكارات مشروع قومى و محله اى تكيه دارد. اين نوع ابزار سوگوارى و عزادارى، خود راهى ديگر جهت دل ماتم زده و غم ديده است آن گونه كه برگزارى مراسم مذهبى و آيين دينى، خود راهى براى درمان داغديدگى و كاهش آرام داغديدگان معرفى مى شود.
مرثيه سرايى واعظان و روضه خوانى به سبكى كه ائمه )ع( آن را تعليم نموده اند و الان مرسوم است از بهترين و دقيق ترين آيين هاى مذهبى و دينى در عزادارى و سوگوارى شمرده مى شود. اين آيين از تمام رفتارهاى بى هدف و كنش هاى افراطى شيون گونه به دور است و خود يكى از راه هاى التيام بر دل هاى شكسته از غم امام حسين )ع( مى باشد. البته آن دلى كه بند در گرو حسين )ع( دارد و اسير محبت او و بسته به ريسمان اهل بيت )ع( است، چنين مى باشد اما دل فارغ از تعلق حسينى، شكسته نشده تا به التيام نيازمند باشد و براى وى تمام اين عزادارى ها، همانند شيون مادر داغديده ناآشنا، داد و فرياد ديوانه وار است.
3. در محفل سوگواران اباعبدالله حسين )ع( نشستن و احساس اندوه و غم نمودن و دل محزون را در فضاى غم آلود وارد كردن، خود راه ديگرى براى كاهش درد داغديدگى است. شخصى كه غم ديده است، از حضور در محفل اهل غم، احساس آرامش بيشترى مى كند تا حضور در جمع انسان هاى شاد و يا افرادى كه با احساسات وى بيگانه و بى تفاوت اند. از اين رو بايد احساس غم و اندوه نمايد و دل غم ديده را از كانال هاى احساسى با غم درونى همسو كند تا آرامش يابد.
آن كه از غم سالار شهيدان
دل پر التهاب دارد و اسير مصايب شهيدان و اسيران اهل بيت )ع( است حتى با تباكى و خود را به گريه زدن، بهتر مى تواند خود را آرام سازد مگر آنكه دلش از اين شور و شين حسينى، تهى باشد كه خود مسأله ديگرى است و بايد براى آن دل، راهى جست و جو كرد )چه آن دل از بى دردى بيمار است(.
بنابراين نه تنها عزادارى و سوگوارى براى امام حسين )ع(، حالتى منفى نيست بلكه بى غم بودن بيمارى است و راه تسكين دل اسير غم امام حسين )ع(، شركت در محافل عزادارى و ماتم سرايى و انجام دادن آيين دينى سوگوارى و يا حداقل تباكى كردن و خود را به گريه زدن است. افزون برآنكه عزادارى براى آن حضرت موجب ثواب اخروى و ثمرات دنيوى- همانند نشاط و حركت پر انرژى در مسير نهضت حسينى و زنده نمودن روحيه ايثارگرى، شهادت طلبى، شهامت، حق طلبى، و حقيقت جويى- مى گردد.
4. گروه درمانى و شركت در مجالس و محافل، يكى از راه هاى كاهش فشارهاى ناشى از داغديدگى و غم است. عوامل مؤثر در فرايند كاهش درد و فشار روانى ناشى از داغديدگى و- كه در پرتو گروه مؤثر واقع مى شود- عبارت است از: ايجاد اميد، انتقال اطلاعات، عموميت دادن به مشكل )هر گاه مشكل عموميت يابد تحمل آن سهل تر مى گردد(، بروز رفتارهاى تقليدى، يادگيرى هم نشينانه، تخليه روانى، نوع دوستى و. اين عوامل در تأثير و عمل منفك از هم نيستند و در مجموع دست به دست هم داده و كاهش فشار و تألم را در پى دارند.
حال در مجلس عزاى حسينى- كه گروهى از شيعيان ماتم زده اهل بيت شركت مى كنند- تمام عوامل ياد شده، در يك مشاركت گروهى به خدمت گرفته مى شود تا فراق و رنج ناشى از دلبستگى به امام حسين )ع( را بيان كنند و شخص مؤمن مبتلا به اندوه اهل بيت را آرام سازند.

پي نوشت :

(1) بحارالانوار، ج 44، ص 291 الخصائص الحسينيه، ص 241.
(2) بحار الانوار، ج 51، ص 151.

 

 

نويسنده: سید امیرحسین کامرانی راد

 

منابع:

1. حماسه حسينى، علامه شهيدمطهرى(رحمت الله عليه)
2. حماسه و عرفان، آیت الله جوادی آملی(دامت برکاته)
3. سيماى فرزانگان، آيت الله جعفر سبحانى(دامت برکاته)
4. آذرخشى ديگر از آسمان كربلا ، آیت الله محمدتقى مصباح یزدی(دامت برکاته)
5. خلاصه تاريخ اسلام ، حجت الاسلام سيد هاشم رسولى محلاتى
6. فضايل و سيره امام حسين (عليه السلام)، عباس عزيزى
7. شرع و شادى، ابوالفضل طريقه دار
8. نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها


منبع : سایت راسخون
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

پیشینه عاشورا و مسئله روزه یهود
آفتاب در میدان
آنان که جا ماندند !
نوحه و گریه جن بر امام حسین(ع)
امام لباسي را مي‌طلبد كه كسي بدان رغبت نكند
در اربعین چه گذشت؟
عاشورا ، دليل وجود تشيع
بررسی عنصر رهبری در نهضت عاشورا و ويژگی های اساسی ...
قيام عاشورا و گستره ي معناي امر به معروف و نهي از ...
درس پايداري و استواري از نهضت عاشورا

بیشترین بازدید این مجموعه

رازهاى ماندگارى عاشورا
پژوهشى درباره تاریخ شمسى عاشورا
فلسفه گریه و عزاداری برای امام حسین(علیه السلام) ...
عاشورا و شهیدان
علماء و توسل به امام حسین (علیه‏‌السلام)
بررسی عنصر رهبری در نهضت عاشورا و ويژگی های اساسی ...
عاشورا ، دليل وجود تشيع
در اربعین چه گذشت؟
درس پايداري و استواري از نهضت عاشورا
نوحه و گریه جن بر امام حسین(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^