فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

توحید (2) - جلسه دوازدهم – (متن کامل + عناوین)

 

دو حقيقت ناب در نهاد انسان

 

كرج، مسجد جامع رجائي شهر دهة سوم محرم 1387

الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.

 

دو حقيقت ناب در نهاد انسان

تمام کتاب‌هاي آسماني و همۀ انبيا و ائمۀ طاهرين: بر دو حقيقت اصرار ورزيده‌اند. البته کنار اين دو حقيقت، دلایل بسيار استوار و محکمي اقامه کردند که راه هر گونه شک و ترديد و وسوسه‌اي را به روي اين دو حقيقت ببندند.

آنان كه اين دو حقيقت را پذيرفتند، بنا به فرمودۀ قرآن کريم برندۀ خير دنيا و آخرت شدند و در پرتو اين دو حقيقت، زندگي پاک در دنيا براي آن‌ها آماده گرديد و درون آن‌ها هم از امنيت کاملي برخوردار شد. گرچه بعضي‌هايشان در آتش فتنه‌ها گرفتار شدند.

علامه بحرالعلوم[1] مي‌گويد: آنان که آراسته به اين دو حقيقت بودند، در باطنشان به سخت‌ترين بلاها دچار شدند، ولي در کمال امنيت بودند. براي بدنشان ناامني زياد ايجاد شد، اما در باطنشان ناامني ايجاد نشد.

 

تجلي توحيد در كلمۀ لا اله الا الله

حقيقت اول، توحيد است. اين توحيد در کلمۀ طيبه لا اله الا الله تجلي داده شده که يک بار در قرآن ذکر شده است. تمام حقيقت الوهيت هم در اين «لا اله» است.

چون وجود مقدس او ازلي و ابدي خواهد بود، يک گروه بتتراش، از حضرت آدم تا كنون، بت‌هايي را به شکل‌هاي گوناگون ساختند و وارد حريم توحيد کردند و توحيد را به شرک آلوده نمودند.

مردم را از نگاه به وجود مقدس حضرت حق به اين‌که عنوان مالک حقيقي و کارگردان حقيقي اوست و کليد‌هاي امور همه در دست اوست، برگرداندند و اعتقاد مردم را به تعدادي اندك معبود پومه بي‌محتوا، گره زدند. زيانش اين بود که مردم آلوده به شرک، ديگر توان زندگي پاک را نداشتند؛ و تمام دريچه‌‌هاي زندگي به روي انواع گناهان و فسادها باز شد.

«لا اله» به انسان مي‌گويد که هر چه رنگ معبود دارد، قبول نکن؛ زيرا آنان پوچند. البته زيان هم از اينجا شروع مي‌شود که انسان‌ از اين معبود‌هاي باطل رنگ مي‌گيرد. اگر معبود، مثل فرعون معبود زنده‌اي بود، از او اطاعت مي‌کردند.

قرآن مجيد مي‌فرمايد: فرهنگ هيچ معبود زنده‌اي اندكي کمال به شما نمي‌دهد:

(وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشيدٍ)[2]

نه شما را به حقيقتي هدايت مي‌کند و نه به عقل و علم شما اضافه مي‌کند؛ بلکه معبود جاندار باطل مي‌خواهد که شما را به اسارت بکشد و خواسته‌هاي باطل خود را به وسيلۀ شما پياده کند تا به بي‌رحم‌ترين انسان‌ها تبديل شويد.

 

تجلّي توحيد در فتح خيبر

رسول خدا (ص) برای شكست يهود خيبر و براي اين‌که آنان را نابود كند و به قلعه‌هاي غير قابل تسخير دست يابد، مي‌توانست در يک روز، قلعه‌ها را فتح كند و بيرون منطقه منجنيق سوار کند و عناصر آتش زا را با منجنيق در قلعه بريزد؛ پانصد زن و مرد و بچه آتش بگيرند و چوب‌هاي درون قلعه شعله‌ور و سقف‌ها، خراب شوند، آن‌گاه نيروي نظامي قلعه از کار بيفتد.

اما اين کار را نکرد؛ چون معبودش اجازه نداد. چون پيغمبر اکرم قلب مبارکشان تجلّي «لا اله الا الله» بود؛ يعني تمام معبود‌هاي جاندار و بي‌جان، و دروني و بروني را رد کرده بود؛ فقط معبود حق را پذيرفته بود. معبود حق هم اجازه نمي‌دهد مردم را زنده زنده در آتش بسوزاند.

پيغمبر اكرم (ص) و ارتش اسلام شش ماه در صد و پنجاه کيلومتري مدينه كمين کرده بودند و منافقان در گوش مردم زياد وسوسه مي‌کردند که تا کي از زن و بچه دور باشيم، تا کي مغازه‌ها بسته باشد. تا کي باغ‌هاي ما بي‌صاحب بماند؟! ولي شش ماه طول کشيد، يک روز منافقان به وجود مقدس رسول خدا گفتند: يک يهودي اهل خيبر مي‌خواهد با شما ملاقات كند، خدا چه مي‌گويد؟

خدا فرمود: مشرک اگر بخواهد نزد تو بيايد، حرفش را گوش بده.

(وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّه)[3]

چرا راهش بدهي؟ چون (كَلامَ اللَّه) عين رحمت و مهر است، عين لطف و احسان است؛ فرمود: او را بپذير! نگو مشرک و نجس است، در مسجد نيايد؛ يهودي و مسيحي هم بيايد، حرف‌هايشان را کامل گوش بده؛ اگر دليل دارند قبول کن و اگر دليل ندارند تو حرف‌هايت را با دليل ذکر کن.

چوپان يهودي پيش پيغمبر اكرم (ص) زانو زد و گفت: مي‌خواهي قلعه‌ها را بگيري؟ فرمود: بله؛ ما آمده‌ايم قلعه‌ها را بگيريم. گفت: از چند کيلومتري زير زمين مردم کانال زده‌اند و آب فراواني اندوخته‌اند. من مي‌دانم، چند نفر را با من بفرست تا كانال آب را برگردانيم. چهار پنج روز كه قلعه بدون آب بماند، مجبورند در را باز کنند. پيغمبر اسلام فرمودند: خدا به من چنين اجازه‌اي را نداده است. من فقط با نظاميان قلعه جنگ دارم. با زنان و بچه‌ها و پيرمردان و بيماران جنگ ندارم، آب را به روي این‌ها نمي‌بندم.


اميرالمؤمنين (ع) و فتح خيبر

اميرالمؤمنين (ع) هم دچار چشم درد شديدي شده بود؛ اصلاً نمي‌توانست وارد معرکه شود.

پيغمبر اکرم (ص) اعلام کرد: ما اين‌جا را فردا بايد بگيريم و اين جمله را گفتند: فردا پرچم جنگ با اين نظاميان قلعه را به دست کسي مي‌دهم که خدا و پيغمبر عاشق اوست و او عاشق خدا و پيغمبر است.

ياران منتظر بودند فردا چه کسي را اعلام مي‌کند. به يک نفر فرمود به علي بگوييد بيايد. گفتند: علي از چشم درد، ناله مي‌کند. قدرت چه دردي به چشمش گرفته بود که ناله مي‌کرد؛ آرام نداشت. پيغمبر بالاي سر او فرمودند: علي جان خيلي درد داري؟ گفت: آري، يا رسول الله. فرمود: هر گاه ملک الموت جان چند نفر از امت من را مي‌گيرد که از درد جانشان، آتش جهنم به فرياد مي‌رسد. حضرت گفت: چه کساني هستند؟ فرمود: هر گاه ملك الموت جان يک حاکم ستمگر را بگيرد، از شدت درد آن، آتش جهنم فرياد مي‌زند؛ ديگري، كسي كه به ناحق نزد حاكم شهادت دروغ بدهد؛ و سوم، كسي كه مال يتيم را بخورد.[4] حضرت علي (ع) گفت: يا رسول الله! من درد از يادم رفت. آب دهان مبارکشان را روي انگشتشان ريختند و به چشم‌هاي اميرالمؤمنين كشيدند. درد چشم رفت و قلعه‌ها فتح شد.[5]


تجلي توحيد در جنگ صفين

معاويه ملعون زودتر از اميرالمؤمنين (ع) به منطقۀ صفين رسيد. اول کاري که کرد، چهار هزار نفر را مأمور کرد که جلوي آب را ببندند که اميرالمؤمنين (ع) و لشکرش بي‌آب بمانند و از تشنگي جنگ نشود. يا از پا درآيند يا برگردند. اميرالمؤمنين (ع) وقتي به منطقه رسيد، پياده شدند و چادر زدند. سقاها خدمت امام علي (ع) رسيدند و گفتند: آب نداريم، آشپزخانه آب مي‌خواهد. چهار هزار نفر هم جلوي آب را گرفتهاند فرمود: الآن آب براي شما فراهم مي‌كنم. حضرت صدا زد حسين جان! چند نفر را با خود همراه ببر جلوي آب را باز کن. امام حسين (ع) با پانزده نفر به لشكر دشمن حمله کردند و چهار هزار نفر فرار كردند و جلوي شريعه باز شد. امام به مأموران آب گفتند: هر چه مي‌خواهيد آب برداريد. آن‌ها مشک‌ها را پر کردند و برگشتند و امام حسين (ع) گفت: بابا آب را آزاد کردم. سپس به يک نفر فرمود: سريع برو به فرمانده لشكر معاويه بگو هرچه آب مي‌خواهيد برداريد.[6] اين توحيد و اتصال به خدا است؛ اطاعت انسان در مقابل پروردگار مهربان عالم است.

 

آثار توحيد در سيرة عملي اميرمؤمنان (ع)

آثار توحيد چيست؟ شب بيست و يکم اميرالمؤمنين (ع) دربارۀ ابن ملجم پنج وصيت فرمود.

وصيت اول: فرزندانم! در تاريکي مسجد وقتي به من حمله کرد کسي نبود. من شاهد بودم يک ضربه به من زد. من اگر سلامت يافتم، خود تصميم مي‌گيرم. وگرنه تصميم با شما است که قاتل را آزاد کنيد يا قصاص نماييد. اگر خواستيد قاتل را قصاص کنيد، يک ضربه به او بزنيد. نگوييد او قاتل علي است و بعد به روي مردم اسلحه بکشيد و انسان‌هاي بي‌گناه را بکشيد؛ عمل درستي نيست.

وصيّت دوم: حسن جان! اگر قاتل من با يک ضربۀ شما کشته شد، بدنش را به دست مردم ندهيد. مردم از شهادت من عصباني هستند، ممکن است به بدن او حمله کنند و گوش و دماغش را ببرند و دندان‌هايش را بشکنند. من از جدّتان پيغمبر اكرم (ص) شنيدم: مرده اگر جسد سگ هار باشد، به او بي‌احترامي نکنيد.[7]

اين سيرة کيست؟ ايجاد اين فضاي محبت و عاطفه از کيست؟

 

حكايتي در بزرگواري پيامبر اكرم (ص)

مرد قدرتمندي از پشت به پيغمبر اكرم (ص) حمله کرد و رسول خدا را روي زمين خواباند و زانويش را روي سينۀ پيغمبر گذاشت. گفت: راحت سرت را مي‌برم. تا خواست تصميم بگيرد، رسول خدا با يک تاکتيک، پشتش را روي زمين خواباند و پاي مبارك را روي سينه‌اش گذاشت. فرمود: من را خدا از دست تو نجات داد، من صاحب و مالک دارم؛ تو را الان چه کسي از دست من نجات مي‌دهد؟ گفت: آقايي تو. پيغمبر هم فرمود: برو!

آنان درکي که از پروردگار داشتند، درونشان را غرق امنيت و برونشان را غرق پاکي کرده بود و وجودشان براي همه خير بود.

 

خير اهل توحيد

پيامبر اكرم (ص) دربارۀ زيبايي وابسته به خدا فرموده‌اند:

«الخير منه مأمول»[8]

از موحد و مؤمن واقعي هر خيري را توقع داشته باش؛ چون او انسان بخيلي نيست. آن که پروردگار در باطنش تجلّي کرده، همان تجلّي سيرة عملي و اخلاق مؤمن مي‌شود. به يقين مردمي که اهل توحيدند شگفت‌انگيز هستند.

یک شخصيت علمي در قم، زمان مرجعيّت آيت الله العظمي بروجردي، عليه ايشان منفي بافي مي‌كرد و آيت الله العظمي بروجردي[9]; در اوج قدرت بود و او هنوز اوجي پيدا نکرده بود. البته قدرت معنوي و فتوايي پيدا کرد. وضع اين عالم از نظر مادي خوب نبود و کسي مريد او نبود.

شانزده سال آيت الله العظمي بروجردي در قم بود؛ اما از نيش زبان او در امان نبود. روزي که آيت الله العظمي بروجردي را دفن کردند، چند روز بعد او خبردار شد که شانزده سال زندگيش را آقاي بروجردي اداره مي‌کرده است هميشه به واسطه مي‌گفت: ابداً راضي نيستم اين پولي که براي او مي‌بري، بگويي از کيست؛ بگو از طرف خدا است.

اين آثار عملي توحيد است که آدم، بد ببيند، ولي خوبي کند؛ چون خداوند دو بار در قرآن فرموده: بنده‌هاي واقعي من:

(وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَة)[10]

بدي ديگران را با نيکي جبران مي‌کنند. اگر آدم، اهل توحيد نباشد، اصلاً تحمل اين کارها را ندارد. اين آثار توحيد در اخلاق و رفتار است.

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 



 

 

 

 

 

 

 



[1]) فرهنگ و معارف و معاریف، 3/65.

بحرالعلوم: سید مهدی بن سید مرتضی بن سید محمد بروجردی طباطبائی نجفی المسکن حائری المولد از اعاظم علمای اثنی عشریه و از بزرگان فقهای امامیه، شخصیتی که عامّه علمای عصر وی به علوّ مقامش معترف بوده تا آن‌جا که مرحوم شیخ جعفر کبیر معروف به کاشف الغطاء خاک کفش او را پاک می‌کرده و از کسانی است که کرامات او و ملاقاتش با Û
Üحضرت حجّت متواتر است. مرحوم مامقانی در رجال، درجۀ او را بین وثاقت و عصمت ذکر کرده است. وی در سال 1155 متولد و به سال 1212 در نجف اشرف درگذشته است.

تألیفات او عبارت است از: اثنا عشریات در مراثی؛ اجتماع امر و نهی در اصول؛ ارجوزه در فقه؛ اصالة البرائه در اصول؛ و تاریخ مکه و مسجد الحرام.

[2]) هود/ 97: «در حالى که فرمان فرعون راهنماى به سوى سعادت نبود.»

[3]) توبه/ 6: «و اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش بده تا سخن خدا را بشنود.»

[4]) بحارالأنوار، 6/170، باب 6، حدیث 46: «أَبِی عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ إِنَّ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ اشْتَکى عَینَهُ فَعَادَهُ النَّبِی9 فَإِذَا هُوَ یصِیحُ فَقَالَ لَهُ النَّبِی9 أَ جَزَعاً أَمْ وَجَعاً فَقَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا وَجِعْتُ وَجَعاً قَطُّ أَشَدَّ مِنْهُ فَقَالَ یا عَلِی إِنَّ مَلَک الْمَوْتِ إِذَا نَزَلَ لِقَبْضِ رُوحِ الْکافِرِ نَزَلَ مَعَهُ سَفُّودٌ مِنْ نَارٍ فَنَزَعَ رُوحَهُ بِهِ فَتَصِیحُ جَهَنَّمُ فَاسْتَوَى عَلِی7 جَالِساً فَقَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ أَعِدْ عَلَی حَدِیثَک فَقَدْ أَنْسَانِی وَجَعِی مَا قُلْتَ ثُمَّ قَالَ هَلْ یصِیبُ ذَلِک أَحَداً مِنْ أُمَّتِک قَالَ نَعَمْ حَاکمٌ جَائِرٌ وَ آکلُ مَالِ الْیتِیمِ ظُلْماً وَ شَاهِدُ زُورٍ.»

[5]) بحارالأنوار، 21/30، باب 22، حدیث 32: «رُوِی أَنَّ النَّبِی9 لَمَّا صَارَ إِلَى خَیبَرَ کانُوا قَدْ جَمَعُوا حُلَفَاءَهُمْ مِنَ الْعَرَبِ مِنْ غَطَفَانَ أَرْبَعَةَ آلَافِ فَارِسٍ فَلَمَّا نَزَلَ9 بِخَیبَرَ سَمِعَتْ غَطَفَانُ صَائِحاً یصِیحُ فِی تِلْک اللَّیلَةِ یا مَعْشَرَ غَطَفَانَ الْحَقُوا حَیکمْ فَقَدْ خُولِفْتُمْ إِلَیهِمْ وَ رَکبُوا مِنْ لَیلَتِهِمْ وَ صَارُوا إِلَى حَیهِمْ مِنَ الْغَدِ فَوَجَدُوهُمْ سَالِمِینَ قَالُوا فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِک مِنْ قِبَلِ اللَّهِ لِیظْفَرَ مُحَمَّدٌ بِیهُودِ خَیبَرَ فَنَزَلَ9 تَحْتَ شَجَرَةٍ فَلَمَّا انْتَصَفَ النَّهَارُ نَادَى مُنَادِیهِ قَالُوا فَاجْتَمَعْنَا إِلَیهِ فَإِذَا عِنْدَهُ رَجُلٌ جَالِسٌ فَقَالَ عَلَیکمْ هَذَا جَاءَنِی وَ أَنَا نَائِمٌ وَ سَلَّ سَیفِی وَ قَالَ مَنْ یمْنَعُک مِنِّی قُلْتُ اللَّهُ یمْنَعُنِی مِنْک فَصَارَ کمَا تَرَوْنَ لَا حَرَاک بِهِ فَقَالَ دَعُوهُ وَ لَمْ یعَاقِبْهُ وَ لَمَّا فَتَحَ عَلِی7 حِصْنَ خَیبَرَ الْأَعْلَى بَقِیتْ لَهُمْ قَلْعَةٌ فِیهَا جَمِیعُ أَمْوَالِهِمْ وَ مَأْکولِهِمْ وَ لَمْ یکنْ عَلَیهَا حَرْبٌ بِوَجْهٍ مِنَ الْوُجُوهِ نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ مُحَاصِراً لِمَنْ فِیهَا فَصَارَ إِلَیهِ یهُودِی مِنْهُمْ فَقَالَ یا مُحَمَّدُ تُؤْمِنُنُی عَلَى نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ وُلْدِی حَتَّى أَدُلَّک عَلَى فَتْحِ الْقَلْعَةِ فَقَالَ لَهُ النَّبِی9 أَنْتَ آمِنٌ فَمَا دَلَالَتُک قَالَ تَأْمُرُ أَنْ یحْفَرَ هَذَا الْمَوْضِعُ فَإِنَّهُمْ یصِیرُونَ إِلَى مَاءِ أَهْلِ الْقَلْعَةِ فَیخْرُجُ وَ یبْقَوْنَ بِلَا مَاءٍ وَ یسَلِّمُونَ إِلَیک الْقَلْعَةَ طَوْعاً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 أَوْ یحْدِثَ اللَّهُ غَیرَ هَذَا وَ قَدْ أَمَنَّاک فَلَمَّا کانَ مِنَ الْغَدِ رَکبَ رَسُولُ اللَّهِ بَغْلَتَهُ وَ قَالَ لِلْمُسْلِمِینَ اتَّبِعُونِی وَ سَارَ نَحْوَ الْقَلْعَةِ فَأَقْبَلَتِ السِّهَامُ وَ الْحِجَارَةُ نَحْوَهُ وَ هِی تَمُرُّ عَنْ یمْنَتِهِ وَ یسْرَتِهِ فَلَا تُصِیبُهُ وَ لَا أَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِینَ شَی ءٌ مِنْهَا حَتَّى وَصَلَ رَسُولُ اللَّهِ9 إِلَى بَابِ الْقَلْعَةِ فَأَشَارَ بِیدِهِ إِلَى حَائِطِهَا فَانْخَفَضَ الْحَائِطُ حَتَّى صَارَ مِنَ الْأَرْضِ وَ قَالَ لِلنَّاسِ ادْخُلُوا الْقَلْعَةَ مِنْ رَأْسِ الْحَائِطِ بِغَیرِ کلْفَةٍ.»

بحارالأنوار، 8/39، باب 71: «رِوَایةِ الْبُخَارِی وَ مُسْلِمٍ فِی صَحِیحِهِمَا [صَحِیحَیهِمَا] مِنْ بَعْضِ طُرُقِهِمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ9 قَالَ فِی یوْمِ الْخَیبَرِ لَأُعْطِینَّ هَذِهِ الرَّایةَ غَداً رَجُلًا یفْتَحُ اللَّهُ عَلَى یدَیهِ یحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ قَالَ فَبَاتَ النَّاسُ یدُوکونَ لَیلَتَهُمْ أَیهُمْ یعْطَاهَا فَلَمَّا أَصْبَحَ النَّاسُ غُدُوّاً إِلَى رَسُولِ اللَّهِ9 کلُّهُمْ یرْجُونَ أَنْ یعْطَاهَا فَقَالَ أَینَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَقَالُوا هُوَ یا رَسُولَ اللَّهِ یشْتَکی عَینَیهِ قَالَ فَأَرْسِلُوا إِلَیهِ فَأُتِی بِهِ فَبَصَقَ رَسُولُ اللَّهِ9 فِی عَینِهِ وَدَعَا لَهُ فَبَرَأَ کأَنْ لَمْ یکنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ الرَّایةَ فَقَالَ عَلِی7 یا رَسُولَ اللَّهِ أُقَاتِلُهُمْ حَتَّى یکونُوا مِثْلَنَا فَقَالَ Û
Ü انْفُذْ عَلَى رِسْلِک حَتَّى تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ فَأَخْبِرْهُمْ بِمَا یجِبُ عَلَیهِمْ مِنْ حَقِّ اللَّهِ تَعَالَى فِیهِ فَوَ اللَّهِ لَأَنْ یهْدِی اللَّهُ بِک رَجُلًا وَاحِداً خَیرٌ لَک مِنْ أَنْ تَکونَ لَک حُمْرُ النَّعَمِ.»

[6]) بحارالأنوار، 32/572 ـ 573، باب 12: «قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ7 قَاتَلْتُ النَّاکثِینَ وَ هَؤُلَاءِ الْقَاسِطِینَ وَ سَأُقَاتِلُ الْمَارِقِینَ ثُمَّ رَکبَ فَرَسَ النَّبِی9 وَ قَصَدَهُ فِی تِسْعِینَ أَلْفاً قَالَ سَعِیدُ بْنُ جُبَیرٍ مِنْهَا تِسْعَةُ مِائَةِ رَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ وَ ثَمَانُمِائَةٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی لَیلَى سَبْعُونَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَـدْرٍ وَ یقَالُ مِائَةٌ وَ ثَلَاثُونَ رَجُلًا وَ خَـرَجَ مُعَاوِیةُ فِی مِائَةٍ وَ عِشْرِینَ أَلْفاً یتَقَدَّمُهُمْ مَرْوَانُ وَ قَدْ تَقَلَّدَ بِسَیفِ عُثْمَانَ فَنَزَلَ صِفِّینَ فِی الْمُحَرَّمِ عَلَى شَرِیعَةِ الْفُرَاتِ وَ مَنَعُوا عَلِیاً7 وَ أَصْحَابَهُ الْمَاءَ فَأَنْفَذَ عَلِی7 شَبَثَ بْنَ رِبْعِی الرِّیاحِی وَ صَعْصَعَةَ بْنَ صُوحَانَ فَقَالَا فِی ذَلِک لُطْفاً وَ عُنْفاًÛ
Ü فَقَالَ أَنْتُمْ قَتَلْتُمْ عُثْمَانَ عَطَشاً فَقَالَ عَلِی7 رَوُّوا السُّیوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ إِلَى آخِرِ مَا مَرَّ فَرَجَزَ الْأَشْتَرُ وَ الْأَشْعَثُ وَ حَمَلَا فِی سَبْعَةَ عَشَرَ ألفا [أَلْفَ ] رَجُلٍ حَمْلَةَ رَجُلٍ وَاحِدٍ فَتَفَرَّقَ بَعْضُهُمْ وَ انْهَزَمَ الْبَاقُونَ فَأَمَرَ عَلِی7 أَنْ لَایمْنَعُوهُمُ الْمَاءَ ... .»

[7]) بحارالأنوار، 42/287- 288، باب 127: «فَقَالَ الْحَسَنُ7: فَفَتَحَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ7 عَینَیهِ وَ نَظَرَ إِلَیهِ وَ هُوَ مَکتُوفٌ وَ سَیفُهُ مُعَلَّقٌ فِی عُنُقِهِ فَقَالَ لَهُ بِضَعْفٍ وَ انْکسَارِ صَوْتٍ وَ رَأْفَةٍ وَ رَحْمَةٍ یا هَذَا لَقَدْ جِئْتَ عَظِیماً وَ ارْتَکبْتَ أَمْراً عَظِیماً وَ خَطْباً جَسِیماً أَ بِئْسَ الْإِمَامُ کنْتُ لَک حَتَّى جَازَیتَنِی بِهَذَا الْجَزَاءِ أَ لَمْ أَکنْ شَفِیقاً عَلَیک وَ آثَرْتُک عَلَى غَیرِک وَ أَحْسَنْتُ إِلَیک وَ زِدْتُ فِی إِعْطَائِک أَ لَمْ یکنْ یقَالُ لِی فِیک کذَا وَ کذَا فَخَلَّیتُ لَک السَّبِیلَ وَ مَنَحْتُک عَطَائِی وَ قَدْ کنْتُ أَعْلَمُ Û
Ü أَنَّک قَاتِلِی لَا مَحَالَةَ وَ لَکنْ رَجَوْتُ بِذَلِک الِاسْتِظْهَارَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى عَلَیک یا لُکعُ وَ عَلَّ أَنْ تَرْجِعَ عَنْ غَیک فَغَلَبَتْ عَلَیک الشَّقَاوَةُ فَقَتَلْتَنِی یا شَقِی الْأَشْقِیاءِ قَالَ فَدَمَعَتْ عَینَا ابْنِ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ قَالَ یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ قَالَ لَهُ صَدَقْتَ ثُمَّ الْتَفَتَ7 إِلَى وَلَدِهِ الْحَسَنِ7 وَ قَالَ لَهُ ارْفُقْ یا وَلَدِی بِأَسِیرِک وَ ارْحَمْهُ وَ أَحْسِنْ إِلَیهِ وَ أَشْفِقْ عَلَیهِ أَ لَاتَرَى إِلَى عَینَیهِ قَدْ طَارَتَا فِی أُمِّ رَأْسِهِ وَ قَلْبُهُ یرْجُفُ خَوْفاً وَ رُعْباً وَ فَزَعاً فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ7 یا أَبَاهْ قَدْ قَتَلَک هَذَا اللَّعِینُ الْفَاجِرُ وَ أَفْجَعَنَا فِیک وَ أَنْتَ تَأْمُرُنَا بِالرِّفْقِ بِهِ فَقَالَ لَهُ نَعَمْ یا بُنَی نَحْنُ أَهْلُ بَیتٍ لَانَزْدَادُ عَلَى الْمُذْنِبِ إِلَینَا إِلَّا کرَماً وَ عَفْواً وَ الرَّحْمَةُ وَ الشَّفَقَةُ مِنْ شِیمَتِنَا لَا مِنْ شِیمَتِهِ بِحَقِّی عَلَیک فَأَطْعِمْهُ یا بُنَی مِمَّا تَأْکلُهُ وَ اسْقِهِ مِمَّا تَشْرَبُ وَ لَاتُقَیدْ لَهُ قَدَماً وَ لَاتَغُلَّ لَهُ یداً فَإِنْ أَنَا مِتُّ فَاقْتَصَّ مِنْهُ بِأَنْ تَقْتُلَهُ وَ تَضْرِبَهُ ضَرْبَةً وَاحِدَةً وَ تُحْرِقَهُ بِالنَّارِ وَ لَاتُمَثِّلَ بِالرَّجُلِ فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّک رَسُولَ اللَّهِ9 یقُولُ إِیاکمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْکلْبِ الْعَقُورِ وَ إِنْ أَنَا عِشْتُ فَأَنَا أَوْلَى بِالْعَفْوِ عَنْهُ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَفْعَلُ بِهِ فَإِنْ عَفَوْتُ فَنَحْنُ أَهْلُ بَیتٍ لَانَزْدَادُ عَلَى الْمُذْنِبِ إِلَینَا إِلَّا عَفْواً وَ کرَماً.»

 نهج‌البلاغه، نامۀ 47: «ثُمَّ قَال َیا بَنِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَاأُلْفِینَّکمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِینَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ أَلَا لَاتَقْتُلُنَّ بِی إِلَّا قَاتِلِی انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لَاتُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ9 یقُولُ إِیاکمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْکلْبِ الْعَقُورِ.»

[8]) بحارالأنوار، 1/108، باب 4، حدیث 4: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: لَمْ یعْبَدِ اللَّهُU بِشَی ءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَایکونُ الْمُؤْمِنُ عَاقِلًا حَتَّى تَجْتَمِعَ فِیهِ عَشْرُ خِصَالٍ الْخَیرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ یسْتَکثِرُ قَلِیلَ الْخَیرِ مِنْ غَیرِهِ وَ یسْتَقِلُّ کثِیرَ الْخَیرِ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَایسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ عُمُرِهِ وَ لَایتَبَرَّمُ بِطِلَابِ الْحَوَائِجِ قِبَلَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَیهِ مِنْ الْعِزِّ وَ الْفَقْرُ أَحَبُّ إِلَیهِ مِنَ الْغِنَى نَصِیبُهُ مِنَ الدُّنْیا الْقُوتُ وَ الْعَاشِرَةُ لَایرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَیرٌ مِنِّی وَ أَتْقَى إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ فَرَجُلٌ هُوَ خَیرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى وَ آخَرُ هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى فَإِذَا رَأَى مَنْ هُوَ خَیرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى تَوَاضَعَ لَهُ لِیلْحَقَ بِهِ وَ إِذَا لَقِی الَّذِی هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ عَسَى خَیرُ هَذَا بَاطِنٌ وَ شَرُّهُ ظَاهِرٌ وَ عَسَى أَنْ یخْتَمَ لَهُ بِخَیرٍ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِک فَقَدْ عَلَا مَجْدُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِهِ.»

[9]) شرح حال ایشان در کتاب تواضع و آثار آن، جلسۀ 12 آمده است.

[10]) رعد/ 22؛ و قصص/ 54: «و همواره با نیکىِ [عبادت] زشتى و پلیدى [گناه] را دفع مى کنند.»

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

جایگاه حقیقی انسان در آیات و روایات
ارزش شیعه در کلام اهل‌بیت(علیهم‌السلام)
خاطره مردان مخلص خدا
مصاديق منعمين در قرآن
چند روايت عجيب در مورد پدر و مادر
امر و نهی واجب پروردگار بر مردم مؤمن
تاريكى‏اى كه متعلق به مادر بود
حل مشكل مردم، ارزشى بالاتر از ده عمره رجبيه
خلاصة مباحث ماه مبارک
استقامت مؤمن در برابر تحريكات‏

بیشترین بازدید این مجموعه

ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه پانزدهم
استقامت مؤمن در برابر تحريكات‏
د. آموزگار زينب‏
ردّ ادعاى كهنگى دين اسلام‏
ارزش انسان در علم و ادب
شب قدر
ماهيت انسان
شکیبایی در برابر مشکلات - جلسه نوزدهم - (متن کامل + ...
جایگاه حقیقی انسان در آیات و روایات
امر و نهی واجب پروردگار بر مردم مؤمن

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^