فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

توحید (2) - جلسه پنجم – (متن کامل + عناوین)

 

توحيد، بهترين توشۀ دنيا و آخرت

 

كرج، مسجد جامع رجائي شهر دهة سوم محرم 1386 

الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.

 

توحيد بهترين توشه دنيا و آخرت

توحيد، بالاترين و بهترين و پربركت‌ترين توشه‌اي است که در دنيا بايد فراهم کرد و آثار آن را با خود به آخرت برد. هيچ انساني در آخرت، بدون توحيد، روزنۀ نجات و خوشبختي و سعادت نخواهد داشت.

وجود مبارک حضرت رضا (ع) توحيد را در سه بخش بيان مي‌کنند:

الف ‌ـ توحيد اعتقادي؛

ب ـ توحيد اقراري؛

ج ـ توحيد حرکتي و عملي.

 

حقيقت توحيد

توحيد چيست؟ حقيقتي است که 114 کتاب آسماني و مخصوصاً قرآن مجيد با شش هزار آيه، و 124 هزار پيامبر و 12 امام و هزاران اولياي خدا، براي آن هزينه شده‌اند.

توحيد يعني شناخت وجود مقدس پروردگار عالم، آن گونه که هست. خدا را از دو منبع قرآن و سخنان ملکوتي انبيا و ائمه طاهرين: آن گونه که هست، بايد يافت؟ هر چه دربارۀ خدا گفته مي‌شود، منهاي گفتار انبيا و ائمه:، صريحاً در قرآن مردود دانسته شده است.

در يک آيه فقط نظر مخلَصين را دربارۀ خود پذيرفته است؛ حتي از مخلِصين هم نپذيرفته است.[1] توحيدي که هزاران سال فلاسفه در کتاب هايشان طرح مي‌کنند، قرآن قبول ندارد. توحيدي که دانشمندان ـ هرچند در سطح بالا باشند ـ طرح مي‌کنند، خدا نمیپذیرد. حقيقت توحيد آن است كه خدا بيان كرده است و خود را به آن مي‌شناساند؛ و انبيا و ائمه طاهرين از آن توحيد بحث مي‌كنند.

من وقتي اهل توحیدم که از اين طريق يعني از طريق قرآن و انبيا و اهل بيت او را بشناسم؛ آن هم شناخت قلبي كه حرمي در اين عالم براي خدا مانند قلب نيست.[2] در کشور وجود انسان، قلب را به عنوان حرم خودش آفريد كه لمس او با قلب است؛ و قلب جاي عشق و محبت هم است.

اين توحيد اعتقادي مرا به اين نتيجه مي‌رساند که همۀ اداره كنندۀ انسان و هستي، يک نفر است. آنچه در عالم هستي وجود دارد، هيچ نامي بر آن نمي‌توان گذاشت، مگر فقير و محتاج و نيازمند. همۀ انبيا هم فقير و نيازمند او بودند:

(أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ)[3]

او را با دانش و دل بيابم و به او تکيه کنم و چيزي را به عنوان کارگردان مستقل، کنار وجود مقدس حق قرار ندهم.

 

مشگل‌گشایي دست حق

نگويم اين دواست که مرا درمان مي‌کند؛ بلکه بگويم اجازۀ او به دواست که مرا درمان مي‌کند. نگويم که هوا باعث ادامه حيات من است؛ بلکه بگويم اجازۀ او به هوا باعث ادامۀ حيات من است. نگويم اگر فلاني در زندگيم نبود، مشکل داشتم؛ بلکه بايد بگويم فلاني، ابزار ارادۀ اوست. اگر او نمي‌خواست، این نمي‌توانست کاري براي من انجام دهد؛ در همين زمينه، اگر اين آيه تا لحظۀ آخر عمر در قلبم نورافشاني کند، کافي است.

(وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ)[4]

اگر بنا باشد خدا گرهي به زندگيت بزند، در تمام عالم هستي، کسي نيست که اين گره را باز کند. اين تدبير خداست.

در گره زدن، متکبر و مغرور و ثروتمند را تحقير مي‌کند. يک مرتبه به يک پرندۀ کوچکتر از گنجشک، دستور مي‌دهد سنگ ريزه‌اي را با نوکت بردار و بر روي لشكر ابرهه بينداز:

(فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ)[5]

همه را به شکل تودةگوشت در بياور. اين گره است. هيچ کس هم نمیتواند هيچ کاري بکند. نبايد اين در مقابل چشم ما باشد:

(أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفيلِ)[6]

يعني در اين جا قدرتي غير از قدرت من در زندگيت، فروغ ندارد. اصلاً قدرتي غير از قدرت حق، وجود ندارد.

مفهوم «و لا قوة الا بالله» چيست؟ تمام اين حرف‌هايي که دربارۀ قدرت مي‌زنند، دروغ و خيال است. ثروتي در مقابل ثروت او نيست:

(وَ لِلَّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)[7]

همين که لله را در ابتداي آيه آورده است؛ يعني کل آفرينش، فقير هستند؛ يک ثروتمند در هستي وجود دارد و آن هم خدا است.

گاهي هم به يک پشه لاغر مي‌گويد:به بيني نمرود برو، مشكل مغزي برايش ايجاد کن بعد او را به جهنم بفرست! چه کسي مي‌تواند دنبال اين پشه برود؟


ارادة خير خدا

در قرآن میفرماید:

(وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِه)[8]

اگر بخواهم خيري به تو برسانم، و تمام عالم جمع شوند، بخواهند براي اين خير، مانعي ايجاد کنند كه به تو نرسد، نمي‌توانند. خير من به تو مي‌رسد. وقتي دوستت داشته باشم، چه کسي مي‌تواند جلويش را بگيرد؟! من مي‌خواهم خيرم را به تو برسانم؛ يک خير من حيات است، يک خير من علم است و يک خير من نبوت است. حالا فرعون با تمام نيرويش جمع شوند که اين خير به تو نرسد. من به مادر موسي مي‌گويم: تو را در دريا بيندازد، به دريا مي‌گويم در آن شعبۀ آبي حركت كن كه به دربار فرعون مي‌رود. محبتت را در دل فرعون و زنش مي‌اندازم كه خوب هم مواظبت باشد و خوب هم به تو لباس بپوشاند و بعد هم تمام خيري که خواستم به تو مي‌دهم. بعد هم به يک چوب دستور مي‌دهم که فرعون و کل نيرويش را در همان دريا که تو را از همان دريا گرفت، غرق كند.

خداوند از افق قرآن در تجلّي است. خورشيد ذات و صفات افعال از مطلع الفجر قرآن، دائما در طلوع است. حق مي‌فرمايد:

کساني که در حال قرآن خواندن جان دادند، سزاوار درجات بودند.

 

تسبيح منادي توحيد

من در سبزوار منبر مي‌رفتم. نبيرۀ دختري حاج ملاهادي سبزواري[9] زنده بود. او دربارۀ حاج ملاهادی میگفت که در حدود هشتاد سالگي، حکيم و عارف و عاشق بود. دوبار در شهر سبزوار در طول چهل سال، همۀ قرآن را براي اهل مسجد خود، تفسير كرده بود.

ايشان مي‌گفتند: حاج ملاهادي چهل سال در همين مدرسه‌اي که ديدي، توحيد به معنيالاخص درس مي‌داد. مي‌گفت در مدت اين چهل سال، پانزده تا از شاگردانش، وسط درس فرياد کشيدند و مردند. جلوۀ نور حقيقت و جلوۀ حق، به کوه طور تجلي کرد:

(جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً)[10]

کوه کنده شد و غبار شد و موسي با آن همه عظمت روحي‌اش، بي‌هوش شد. مگر در تجلي قلب، مي‌تواند بماند.

من هنوز خدا را نفهميدم که راحت زندگي مي‌کنم و هر کاري دلم مي‌خواهد مي‌کنم. آن کسي که خدا را فهميده باشد، در آتش فراق مي‌سوزد و هر کاري که او مي‌خواهد مي‌کند؛ نه هر کاري که خودش مي‌خواهد. يعني خدايا! تو از من ده تا خواسته داري، من هم کنار تو سي تا خواسته دارم، نمي‌خواهم خواسته‌هايت را عمل کنم.

از هر چه بگذريم سخن دوست خوش تر است.

از صداي سخن عشق نديدم خوش تـر

يادگاري که در اين گنبد دوّار بمـاند[11]

حاجي سبزواري چه زيبا مي‌سرايد:

شورش عشق تو در هيچ سري نيست که نيست

منظر روي تو زيب نظـري نيست که نيست

نيست يک مرغ دلي کش نفکنـدي به قفس

تير بيداد تو تا پر به پري نيست کـه نيست

نه همين از غم تو سينـه ما صد چـاک است

داغ او لاله صفت بر جگري نيست که نيست

ز فغانم ز فراق رخ و زلفت بــه فغان

سگ کويت همه شب تا سحري نيست که نيست

موسي‌ نيست که دعوي انـا الحق شنود

 ورنه اين زمـزمه انـدر شجري نيست که نيست

چشم ما ديده خفاش بود ورنه تو را

پرتـو حسن به ديوار و دري نيست که نيست

گوش اسرار شنـو نيست و گرنه اسرار

برش ازعالم معني خبري نيست كه نيست[12]

(فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ)[13]

(هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ)[14]

 

توحيد از زبان امام حسين (ع)

اگر مي‌خواهيد بدانيد خدا کيست، اين بخش دعاي عرفه ابي‌عبدالله (ع) را بسيار بخوانيد:

«انت الذي سترت»[15]

تويي که هفتاد سال است، آبروي مرا نبردهاي.

«انت الذي آويت»

تو بودي که به خورشيد گفتي متعادل به سطح دريا بتاب. به آب گفتي خودت را بخار کن. به بخار گفتي برو بالا. به بخار گفتي ابر شو. به ابر گفتي مشک پر از آب شو. به اين مشک گفتي يک دفعه خود را خالي نکن که شهر را آب ببرد. قطره قطره به بندگانم باران بده تا زمين‌هايشان را آباد کنند، چشمه‌ها و چاه‌ها و رودهايشان را پر کن. بعد به دانه‌هاي نباتي گفتي بشکافيد و يک دانه‌تان صد تا شود. به درخت‌ها گفتي ميوه بدهيد. تو به من آب دادي؛ نان دادي؛ مرا پوشاندي؛ مريض بودم و تو مرا شفا دادي. تنها بودم و تو مرا اهل و عيال دادي. مجهول بودم و تو مرا معروف کردي.

اينها را امام حسين (ع) مي‌گفت و گريه مي‌کرد. تا خدا محور ما نشود، کار ما درست نمي‌شود.

طـاير گلشـن قدسم چه دهـم شرح فراق

کـه در ايـن دامگـه حادثـه چـون افتـادم

من ملک بودم و فردوس برين جايم بود

آدم آورد در ايــن ديــر خـراب آبــادم[16]

 

تسبيح موجودات

(فَسُبْحانَ الَّذي) در اين «سبحان»، تمام هستي موج مي‌زند. سبحان به صورت‌هاي گوناگون در قرآن آمده است. سوره‌هايي كه اول آنها با همين تسبيح شروع شده،

(يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ)[17]

در آيۀ ديگر مي‌فرمايد:

(إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ)

چيزي در اين عالم نيست مگر اين‌که مرا تسبيح کند.

دوش مرغـي بـه صبـح مي‌نـاليد       عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

يکـي از دوستـــان مخلـص را   مگـر آواز مـن رسيــد بــه گـوش

گفـت بـاور نداشتـم کــه تـو را       بانگ مرغـي چنيـن کنـد مدهـوش

گفتـم ايـن شرط آدميت نيسـت     مرغ تسبيح گـوي و مـن خـاموش[18]

سحر، وقت تسبيح تمام موجودات عالم است. در خانۀ خدا چه مي‌كنند؟!

سبحان مي‌گويد، کل موجودات مي‌گويند؛ قرآن مي‌گويد، تورات و انجيل مي‌گويد، برگ درختان مي‌گويند؛ ولی شما نمي‌فهميد:

(وَ لكِنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ)[19]

اگر گوش دلتان باز شود، از تسبيح موجودات پر مي‌شود.[20]

 

حكايتی در تسبيح

طلبه متدين و باتقوا و اهل خدایی در حوزۀ علميۀ اصفهان در مدرسۀ صدر حضور داشت. آن زمان سه حکيم و عارف و فقيه در آنجا درس مي‌دادند كه يكي از آنان، آخوند ملا محمد کاشاني[21]بود. او گفت: در سحر به خلوت رفتم که وضو بگيرم تا صورتي روي خاک بگذارم. ديدم تمام آجرها و برگ‌هاي درختان و تمام در و پنجره‌هاي مدرسه، صدا مي‌دهند و مي‌گويند:

«سبوح قدوس رب الملائکة و الروح»[22]

گفتم: من ديوانه شدهام يا در مکاشفه هستم. صبح شد. به يک انسان اهل دل گفتم چنين داستاني ديشب براي من پيش آمد. گفت: اين داستان هر شب اتفاق مي‌افتد. وقتي آخوند کاشي اين محاسن سفيدش را در نماز شب روي خاک مي‌گذارد و مي‌گويد «سبوح قدوس»، تمام موجودات مدرسه با او هماهنگ مي‌شوند. به آخوند كاشي گفت: ديشب چنين حقيقتي را ديدم. فرمود: مهم نيست، قرآن مي‌گويد: همۀ هستي تسبيح مي‌گويند؛ مهم اين است که گوش تو چطوري باز شده که اين صدا را شنيدهاید. تو چه کردهاي؟

کــار مـن جستجـوي او دائم       کار او نيز جستجوي من است

سخنم گفتگـوي اوست مـدام     سخنش نيز گفتگوي من است[23]

سبحان يعني چه؟ تمام موجودات مي‌گويند کارگردان و مولاي ما از هر عيب و نقصي، پاک است؛ و به هر کمالي، آراسته است. چه نيازي دارد که ما در مقابل او کسي را قرار دهيم، همه چيز پيش اوست.

(فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ)[24]

خداي بي‌عيب، خداي مستجمع جميع صفات کمال، فرمانروايي تمام موجودات عالم، فقط به دست اوست؛ (وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) و همه به او باز مي‌گرديم.

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 


 

 

پی نوشت ها: 

 

 

 

 



[1]) لسان العرب، 7/26: «قوله: (وَ اذْکرْ فِی الْکتابِ مُوسى إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً) و قرئ مُخْلِصاً و المُخْلَص: الذی أَخْلَصه اللّهُ جعله مُختاراً خالصاً من الدنس و المُخْلِص: الذی وحّد اللّه تعالى خالصاً و لذلک قیل لسورة: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، سورة الإِخلاص; قال ابن الأَثیر: سمیت بذلک لأَنها خالصة فی صفة اللّه تعالى و تقدّس، أَو لأَن اللافظ بها قد أَخْلَصَ التوحیدَ للّهU، و کلمة الإِخلاص کلمة التوحید، و قوله تعالى: مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ، و قرئ المُخْلِصین، فالمُخْلَصُون المُخْتارون، و المُخْلِصون المُوَحِّدُون.»

[2]) جامع الأخبار، 185؛ و بحارالأنوار، 67/25، باب 43، ذیل حدیث 27: «قَالَ الصَّادِقُ7: الْقَلْبُ حَرَم ُ اللَّهِ فَلَا تُسْکنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیرَ اللَّه.»

بحارالأنوار، 39/55، باب 4: «رُوِی أَنَّ قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ.»

بحارالأنوار، 39/67، باب 44: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: قَلْبُ الْمُؤْمِنِ بَینَ إِصْبَعَینِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ.»

[3]) فاطر/ 15: «شمایید نیازمندان به خدا، و فقط خدا بى نیاز و ستوده است.»

[4]) انعام/ 17: «و اگر خدا تو را آسیبى رساند، کسى جز او برطرف کننده آن نیست.»

[5]) فیل/ 5: «سرانجام همه آنان را چون کاه جویده شده قرار داد.»

[6]) فیل/ 1: «آیا ندانسته اى که پروردگارت با فیل سواران چه کرد؟»

[7]) آل عمران/ 180: «و میراث آسمان ها و زمین فقط در سیطره مالکیت خداست.»

[8]) یونس/ 107: «و اگر براى تو خیرى خواهد، فزون بخشى اش را دفع کننده اى نیست.»

[9]) شرح حال ایشان در کتاب حلال و حرام مالی، جلسۀ 28 آمده است.

[10]) اعراف/ 143: «چون پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را متلاشى نمود و موسى بى هوش شد.»

[11]) حافظ شیرازی.

[12]) ملا هادی سبزواری.

[13]) بقره/ 115: «پس به هر کجا رو کنید آن‌جا به سوى خداست.»

[14]) حدید/ 3: «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همه چیز داناست.»

[15]) المصباح للکفعمی، 767 (دعاى عرفه).

[16]) حافظ شیرازی.

[17]) جمعه/ 1: «آنچه در آسمان‌ها و در زمین است، خدا را [به پاک بودن از هر عیب و نقصى] مى ستایند، خدایى که فرمانرواى هستى و بى نهایت پاکیزه و تواناى شکست ناپذیر و حکیم است.»

[18]) سعدی شیرازی.

[19]) اسراء/ 44: «ولى شما تسبیح آن‌ها را نمى فهمید

[20]) الکافی، 6/531، باب النوادر، حدیث 4: «أَبِی عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِU وَ إِنْ مِنْ شَی ءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ. قَالَ: تَنَقُّضُ الْجُدُرِ تَسْبِیحُهَا.»

تفسیر العیاشی، 2/294، سورة بنی إسرائیل، حدیث 84: «جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ7 أَنَّهُ دَخَلَ عَلَیهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ فِدَاک أَبِی وَ أُمِّی إِنِّی أَجِدُ اللَّهَ یقُولُ فِی کتَابِهِ وَ إِنْ مِنْ شَی ءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ فَقَالَ هُوَ کمَا قَالَ فَقَالَ لَهُ أَ تُسَبِّحُ الشَّجَرَةُ الْیابِسَةُ فَقَالَ نَعَمْ أَ مَا سَمِعْتَ خَشَبَ الْبَیتِ تَنَقَّضَ وَ ذَلِک تَسْبِیحُهُ فَسُبْحَانَ اللَّهِ عَلَى کلِّ حَال.»

[21]) شرح حال ایشان در کتاب تواضع و آثار آن،‌ جلسۀ 12 آمده است.

[22]) الکافی، 2/538، باب الدعاء عند النوم و الانتباه، حدیث 12: «أَبِی جَعْفَرٍ7 قَال:َ إِذَا قُمْتَ بِاللَّیلِ مِنْ مَنَامِک فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی رَدَّ عَلَی رُوحِی لِأَحْمَدَهُ وَ أَعْبُدَهُ فَإِذَا سَمِعْتَ صَوْتَ الدِّیک فَقُلْ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکةِ وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتُک غَضَبَک لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَک عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَإِنَّهُ لَایغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ فَإِذَا قُمْتَ فَانْظُرْ فِی آفَاقِ السَّمَاءِ.»

[23]) فیض کاشانی.

[24]) یس / 83: «بنابراین [از هر عیب و نقصى] منزّه است خدایى که مالکیت و فرمانروایى همه چیز به دست اوست، و شما را به سوى او بازمى گردانند.»

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

امر و نهی واجب پروردگار بر مردم مؤمن
تاريكى‏اى كه متعلق به مادر بود
حل مشكل مردم، ارزشى بالاتر از ده عمره رجبيه
خلاصة مباحث ماه مبارک
استقامت مؤمن در برابر تحريكات‏
شهادت معصومین به نماز جامع ابی‌عبدالله(ع)
ماهيت انسان
ارزش انسان در علم و ادب
نور و نار در قرآن
هدف خلقت از زبان امام على عليه السلام‏

بیشترین بازدید این مجموعه

نفس - جلسه دوازدهم
ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه پانزدهم
استقامت مؤمن در برابر تحريكات‏
هدف خلقت از زبان امام على عليه السلام‏
تاريكى‏اى كه متعلق به مادر بود
د. آموزگار زينب‏
ارزش انسان در علم و ادب
شب قدر
ماهيت انسان
شکیبایی در برابر مشکلات - جلسه نوزدهم - (متن کامل + ...

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^