كرج، مسجد جامع رجائي شهر دهة سوم محرم 1386
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
مالكيت حقيقي از آن خداوند
مُلک و فرمانروايي براي غير حضرت حق وجود ندارد. هرچند اسلام براي مالکيت، احترام قائل است؛ پس مالکيتي وجود دارد. اما بايد گفت که اين مالکيت بر آمده از اعتبار عقلايي ذاتي نيست. ملک ذاتي، قابل انتقال نيست. ملکيت خدا و فرمانروايي او سلب نميشود و انتقال به غير هم پيدا نميکند. به همين دلیل در قرآن مجيد ميفرمايد:
(وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)[1]
ترکيب این آيه از نظر ادبي، ترکيب زيبايي است. کلمه «لله» در آيه مقدم است؛ نميگويد: «ملک السموات و الارض لله» بلکه ميفرمايد (وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). بين مفهوم اين دو جمله کاملاً تفاوت وجود دارد.
«ملک السموات و الارض لله»، يعني براي غير هم، ملک مفروض است. اما این آيۀ شريف ميفرمايد: (وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)؛ لام «لله» لام ملکي است؛ يعني اين لام در ادبيات عرب معناي ملکي دارد و اسم الله هم در آيه مقدم است. مقدم بودن آن، دليل بر انحصار است؛ يعني فقط خدا مالک است و غير خدا نسبت به آسمانها و زمين، مالک نيست. ملکيت انسان، ذاتي نیست، بلکه و اعتباري است.
اعتباري بودن مالكيت بشر
عقلا از قديم گفتهاند اگر كسي زميني را آباد کرد، حق تصاحب زمين، مال او است. ولي اين حق قابل انتقال است؛ يعني اين زمين را ميتواند بفروشد و اگر هم نفروشد، بعد از مرگ او خود به خود به وارث منتقل ميشود. پس تمام اين ملکيتها روز قيامت از بين ميرود و آنجا ديگر براي انسان، ملکي به اين معنا وجود نخواهد داشت.
آيۀ ديگری نیز در قرآن وجود دارد که ميفرمايد:
(وَ لِلَّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)[2]
تمام ميراث آسمانها و زمين، ملک ذاتي خداست. فرق کلمه مُلک با مِلک يک ضمه و يک کسره است؛ اولی به معناي فرمانروايي و حکومت و سلطنت است. اين حکومت و سلطنت، ويژۀ پروردگار مهربان عالم است.
(بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ)[3]
فرمانروايي بر کل شيء فقط در اختيار اوست.
اين مسألۀ مهمي است که من توحيد را با چنين ديدي، هم نسبت به عالم و هم نسبت به اعتبار ملک خود بنگرم و در اين نقطه قرار بگيرم که من:
(لا أَمْلِكُ لِنَفْسي ضَرًّا وَ لا نَفْعاً)[4]
هيچ چيزي را مالک نيستم. پس من کيستم؟ فقير، يعني با ثروت فراوان هيچ چيزي ندارم.
بابا طاهر به شکل زيبايي، وضع پس از مرگ را براي بيداري مردم از خواب غفلت توصيف ميكند و ميسرايد:
به قبرستان گذر کردم کم و بيش بديـدم قبـر دولتمنـد و درويش
نه درويش بيكفن در خاك رفته نه دولتمند برده يک کفـن بيش[5]
درويش در اينجا به معني فقير است.
هيچ ثروتمندي را دو کفن نميپوشانند؛ و هيچ فقيري را هم عريان در قبر نميگذارند. هر دو يک گونه وارد قبر ميشوند.
آخر اين جادۀ مرگ، فقط يک کفن است. آن را هم مالک نيستيم. آن کفن را هم خاک ميخورد. در روز قيامت هم ما اوضاع حشر را نميدانيم.
امام زين العابدين (ع) سي شب ماه رمضان ناله و گريه ميکرد و ميفرمود:
«ابکي لخروجي عن قبري عرياناً»[6]
روزي که ما به دنيا آمديم، عريان بودیم و روزي که وارد محشر ميشويم، عريان هستيم؛ کفن را هم به احترام مسلماني به ما ميپوشانند.
اما حرف قرآن اين است که همین الان که زندهايد، مالک هيچ چيزي نيستيد. آن کسي که ندارد که هیچ؛ آن کسي هم که دارد، ملکيت ذاتي به آن ندارد. چون زمان حياتش يا بعد از مرگش، قابل انتقال است. يا ممکن است کل مال در يک زلزله يا آتشسوزي و يا در يک ورشکستگي، از بين برود. حالا که ملکي وجود ندارد و فرمانروايي هم وجود ندارد، پس چقدر نيکو است که من مال را مال الله بدانم و خود را هم عبدالله بدانم؛ بدنم را هم مملوک الله بدانم و يک مرتبه خود را در حضور مولا ببینم که هرچه او بگويد، بپذيرم. اين توحيد است و اگر من اين حس را ندارم، هنوز موحّد نيستم.
توحيد از ديدگاه ائمه اطهار:
حضرت رضا (ع) در روايتي به نقل از پدرانشان تا رسول خدا (ص) و ايشان از خداي متعال، فرمود:
«کلمة لا اله الا الله حصني»[7]
يعني توحيد ايماني و توحيد عملي. حصار من است.
«و مَن دخل حصني امن من عذابي»
و اما خود پروردگار هم دربارة ارزش اهل توحيد ميفرمايد:
به عزّت و جلالم قسم هيچ موحدي را به عذاب قيامت نخواهم کشيد.[8] اگر موحدي در فضاي توحيد به دلیل محدود بودن اشتباهي کرد، چون موحد در حريم تصرف حق است، به وسيلۀ او قابل گذشت است. در اينجا براي اهل توحيد در قرآن، چند مرتبه کلمۀ غفور استعمال شده است؛ ولي دويست و هفتاد و شش بار در قرآن، خود را به عنوان رحيم براي اهل توحيد معرفي کرده است. ميفرمايد:
(مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ...)[9]
کسي که حرکت بدن، و حال، روح، و کسب و مال او در همۀ ابعاد به سوي من باشد و سپس مرگش فرا رسد... .
در اينجا دربارۀ انبيا ميفرمايد:
(إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ)[10] نه مخلِصين. يا ميفرمايد:
(وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُون * أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ)[11]
دربارۀ اهل بيت: ميفرمايد:
(إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً)[12]
آيهاي كه مربوط به انسان است:
(وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ...)
کسي که با پول و محبت به جانب خدا حرکت ميکند و اعمال او حرکت به سوي حق است، نگاه هم ميکند، نگاهش حرکت به سوي حق است؛ نشستن او حرکت به سوي حق است؛ و خوابيدن او نیز حرکت به سوي حق است. اين معنا در قرآن هم مطرح است كه در سورۀ آلعمران ميفرمايد:
(الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً)[13]
كساني كه در حال خواب و ايستاده و نشسته در حرکت هستند؛ در حرکتشان به اينجا ميرسند که میگویند:
(رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً)
سپس چند آيۀ ديگر دربارۀ آنان آمده و در پايان فرموده است:
(فَأَثابَهُمُ اللَّهُ)[14]
پاداش من به آنان رسيده است. نه اينكه ميخواهد برسد؛ اين هم نکتۀ جالبي است. پاداش من به آنان رسيده است؛ يعني نمازي که خوانديد، پاداشي است که به شما رسيده است. نماز شما به پاداش تبديل شده است و او پاداش شما را نقد پرداخته است؛ ولي بين شما و پاداش، پرده افتاده است. پرده که کنار برود ميبينيد همۀ خوبيهاي باطن و ظاهرتان همان وقت، تبديل به پاداش شده است.
مرحوم علامه طباطبايي[15] از شاگردان مرحوم آسيد علي قاضي[16] است. يکي از اساتيد بنده هم شاگرد مرحوم سيد علي قاضي و مرحوم آشيخ محمد حسين اصفهانی[17] بود. چند سال در قم پيش او درس ميخواندم. نزديک مرگشان در فرصتي خدمتشان رفتم و وقتي که در محضر نوراني و الاهی و ملکوتيشان نشستم، آن جلسه به جلسۀ حال معنوي تبديل شد و گريه کرد، فرمودند: سيد علي قاضي کجاست؟ چرا مملکت ما اين قدر فقير شدهاید؟!
فرمودند: من با چند نفر با مرحوم قاضي شب چهارشنبه، به مسجد سهله رفتيم. مسجد سهله هم آن زمان برق نداشت؛ اصلاً نجف برق نداشت. پياده از نجف به مسجد سهله رفتيم. کارهاي ما تا بعد از نيمه شب طول کشيد. وقتي بلند شديم که به نجف برگرديم تا نماز شب را در حرم اميرالمؤمنين (ع) بخوانيم، ناگهان يک مار کبرا خطرناک رخ نشان داد. همۀ ما به شدت ترسيديم، غير از آقای قاضي كه خيلي آرام به مار کبري نگاه کرد و گفت: بمير! و مار هم مرد.
چند بار خود پروردگار فرموده است: بندۀ من، بندۀ واقعي من باش تا تو را مانند خودم قرار ميدهم که بگويي «کن فيکون».[18]
در تاريکي از مسجد بيرون آمديم. حياط مسجد خيلي تاريک بود. يکي از همراهان شک کرد. گفت: واقعاً مار مرد. برگشت و خيلي با احتياط به مار نزديک شد و ديد مار، نفسي ندارد؛ برگشت. ما داشتيم از در مسجد بيرون ميآمديم، مرحوم قاضي گفت: امتحان كردي!
در فضاي توحيد، چشمي و گوشي به آدم ميدهند كه پروردگار ميفرمايد:
«کنت سمعه الذي يسمع به»[19]
خودم گوش تو ميشوم.
حكايتي از علامه طباطبایي
علامه طباطبايي ميفرمود:
كار خدا نقد است. خدا با کسي نسيه کار ندارد. يک شب در مسجد سهله در مقام ادريس پيامبر در حال وصل بودم، ديدم که كنار دستم دختري زيبا نشسته، يک جام شربت به من نشان داد و گفت: آسيد محمدحسين ميل کن! گفتم: خدايا در حوزۀ نجف و مسجد سهله و مقام ادريس، اين دختر به اين زيبايي چه ميكند؟ يعني خدا ميخواهد مرا امتحان کند؟ دوباره گفت: آسيد محمدحسين از اين ظرف بخور! يک مرتبه به ذهنم آمد كه در قرآن مجيد، مزدي است كه خداوند به اهل توحيد و عمل و اخلاق ميدهد:
(وَ حُورٌ عينٌ * كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ)[20]
ديدم حرفهایي که خدا در قرآن دربارۀ حور العين، زده همه در او هست؛ فهميدم حور است.
گفتم: من تا نگاهش کنم و با او حرف بزنم و قدح او را بخورم، از مناجات امشب غافل ميشوم. به او محل نگذاشتم و او هم يک مرتبه، غيب شد. ايشان ميفرمودند: تا به حال ناراحتم از اينکه چرا ناراحتش کردم.
جزاي پروردگار عالم براي اهل توحيد نقد است. اميرالمؤمنين (ع) در اين زمينه ميفرمايد: بالاخره بشر يک وقت خوابش ميبرد، يا يک وقت چرتش ميگيرد و غافل ميشود و گاهي کار اشتباهي ميکند.[21] آيه:
(مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ)
هر كه در راه خدا و رسول او درگذشت، اجر و پاداش اهل توحيد را به او میدهم؛ این پاداش فقط به عهدۀ خود من است، نه به عهدۀ ملائکه است، و نه به عهدۀ انبيا و ائمه:؛ و نه در توان آسمان و زمين است. اين پاداش در آخر آيه آن است که:
(وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً)[22]
اخلاق کريم اين است كه ميگويد: اول پاداشش را مقرر ميکنم و بعد او را ميآمرزم. اول دلش را شاد ميکنم که بهشت از آنِ تو؛ بعد ميگويم: گناهت را بخشيدم. اگر بگوييد ما بهشت را که ببينيم بيشتر از خدا شرمنده ميشويم و خجالت ميکشيم که خداي به اين خوبي، این بهشت را برای ما مقرر کرده است؛ چرا گناه کرديم؟
حضرت صادق (ع) ميفرمايد: قبل از اينکه وارد بهشت شويد، ياد گناه را از شما ميگيرند. در بهشت اصلاً يادتان نميآيد که گناه کردهايد.
ممکن است بگوييد در قرآن آمده است که از گناهان دست و پاي ما و زميني که بر آن گناه کرديم، حتي فرشتگان نويسنده نیز خبر دارند.[23] به تمام آنها خطاب ميرسد که همۀ برنامههای منفي بندۀ مرا فراموش کنيد. يك پروندۀ نوراني میسازد که هيچ چيز دیگری در آن نیست.
اينها همه ريشه در قرآن و كلمۀ «غفور» دارد.
مغفرت الاهی در دعاي عرفه
وجود مبارک حضرت ابي عبدالله الحسين (ع) دربارة غفران الاهی ميفرمايد:
«انت الذي مننت»[24]
تويي که مجموع نعمتهاي معنوي و تمام انبيا و قرآن و ائمه طاهرين را رایگان به من مرحمت فرمودي.
«انت الذي انعمت»
تويي که تمام نعمتهاي مادي مورد نياز مرا به من دادي.
«انت الذي احسنت»
تويي که هرچه نيکي بوده، در حق من کردي.
«انت الذي اجملت»
تويي که مرا در تمام زيباييهاي زندگي و طبيعت و وجودم، غرق کردي.
«انت الذي افضلت»
تويي که اضافه هم به من دادي. خيلي چيزها اضافه به من دادي.
«انت الذي اکملت»
تويي که کم نگذاشتي. هر چه به من دادي، کاملش را دادي.
«انت الذي رزقت»
تويي كه در رحم مادر براي رشد من، روزي به من ميدادي تا جاندار شدم.
«انت الذي وفقت»
اگر مسجد آمدم، تو مرا آوردي. اگر روزه گرفتم تو مرا به روزه موفق كردي. اگر نماز خواندم تو مرا به نماز علاقهمند كردي. اگر گاهي سحر بيدار شدم و يازده رکعت نماز براي محبوبم خواندم، تو آن حال را به من دادي.
اين قدر مرا دوست داري که گويا دستم را در دستت گرفتي، کارهايت نشان ميدهد که گويا ميگويي بايد با خودم باشي.
حضرت امام حسين (ع) ميفرمايد با هر آدمي به گونهاي معامله ميکند که ملائکه فکر ميکنند خدا در اين عالم غير از تو را ندارد. فقط تو يکي هستي.
«انت الذي اعطيت»
تو به من عطا کردي.
«انت الذي اغنيت»
تويي كه به من مالكيت دادي، من که مالک ذاتي نبودم و نيستم.
«انت الذي سترت»
تويي كه هر چه من گناه کردم، آنها را پوشاندي؛ گفتي بندۀ من در خلوتها چه کارهايي کردي؟! اما هرگز پروندهات را جلوي کسي باز نميکنم و هيچ وقت آبرويت را نميبرم.
«انت الذي غفرت»
من خلاف کردم و تو مرا آمرزيدي. من گناه کردم اما تو مرا بخشيدي.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) آل عمران/ 189: «و مالکیت و فرمانروایى آسمان ها و زمین فقط در سیطره خداست.»
[2]) آل عمران/ 180: «و میراث آسمان ها و زمین فقط در سیطرۀ مالکیت خداست.»
[3]) یس/ 83: «فرمانروایى همه چیز به دست اوست.»
[4]) اعراف/ 188: «من قدرتِ [جلبِ] سودى و [دفعِ] زیانى را از خود ندارم جز آنچه خدا خواهد.»
[5]) بابا طاهر همدانی.
[6]) المصباح للکفعمی، 595 (دعای ابوحمزه ثمالى).
[7]) کشف الغمة، 2/308؛ و بحارالأنوار، 49/127، باب 12، ذیل حدیث 3: «فَقَالَ7: حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ الْکاظِمُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی الْبَاقِرُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِی بْنُ الْحُسَینِ زَینُ الْعَابِدِینَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی الْحُسَینُ بْنُ عَلِی شَهِیدُ أَرْضِ کرْبَلَاءَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ شَهِیدُ أَرْضِ الْکوفَةِ قَالَ حَدَّثَنِی أَخِی وَ ابْنُ عَمِّی مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ9 قَالَ حَدَّثَنِی جَبْرَئِیلُ7 قَالَ سَمِعْتُ رَبَّ الْعِزَّةِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى یقُولُ کلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی.»
[8]) الأمالی، شیخ صدوق، 296، حدیث 10؛ و بحارالأنوار، 1/3، باب 1، حدیث 1: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ بَشِیراً لَایعَذِّبُ اللَّهُ بِالنَّارِ مُوَحِّداً أَبَداً وَ إِنَّ أَهْلَ التَّوْحِیدِ لَیشْفَعُونَ فَیشَفَّعُونَ ثُمَّ قَالَ7 إِنَّهُ إِذَا کانَ یوْمُ الْقِیامَةِ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَى بِقَوْمٍ سَاءَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی دَارِ الدُّنْیا إِلَى النَّارِ فَیقُولُونَ یا رَبَّنَا کیفَ تُدْخِلُنَا النَّارَ وَ قَدْ کنَّا نُوَحِّدُک فِی دَارِ الدُّنْیا وَ کیفَ تُحْرِقُ بِالنَّارِ أَلْسِنَتَنَا وَ قَدْ نَطَقَتْ بِتَوْحِیدِک فِی دَارِ الدُّنْیا وَ کیفَ تُحْرِقُ قُلُوبَنَا وَ قَدْ عَقَدَتْ عَلَى أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ أَمْ کیفَ تُحْرِقُ وُجُوهَنَا وَ قَدْ عَفَّرْنَاهَا لَک فِی التُّرَابِ أَمْ کیفَ تُحْرِقُ أَیدِینَا وَ قَدْ رَفَعْنَاهَا بِالدُّعَاءِ إِلَیک فَیقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ عِبَادِی سَاءَتْ أَعْمَالُکمْ فِی دَارِ الدُّنْیا فَجَزَاؤُکمْ نَارُ جَهَنَّمَ فَیقُولُونَ یا رَبَّنَا عَفْوُک أَعْظَمُ أَمْ خَطِیئَتُنَا فَیقُولُU بَلْ عَفْوِی فَیقُولُونَ رَحْمَتُک أَوْسَعُ أَمْ ذُنُوبُنَا فَیقُولُU بَلْ رَحْمَتِی فَیقُولُونَ إِقْرَارُنَا بِتَوْحِیدِک أَعْظَمُ أَمْ ذُنُوبُنَا فَیقُولُU بَلْ إِقْرَارُکمْ بِتَوْحِیدِی أَعْظَمُ فَیقُولُونَ یا رَبَّنَا فَلْیسَعْنَا عَفْوُک وَ رَحْمَتُک الَّتِی وَسِعَتْ کلَّ شَی ءٍ فَیقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مَلَائِکتِی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ لِی مِنَ الْمُقِرِّینَ بِتَوْحِیدِی وَ أَنْ لَا إِلَهَ غَیرِی وَ حَقٌّ عَلَی أَنْ لَاأَصْلِی بِالنَّارِ أَهْلَ تَوْحِیدِی أَدْخِلُوا عِبَادِی الْجَنَّة.»
بحارالأنوار، 64/111، باب 3: «رَوَى الشَّیخُ الصَّدُوقُ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی اعْتِقَادَاتِهِ مُرْسَلًا أَنَّهُ لَایصِیبُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ التَّوْحِیدِ أَلَمٌ فِی النَّارِ إِذَا دَخَلُوهَا وَ إِنَّمَا یصِیبُهُمْ آلَامٌ عِنْدَ الْخُرُوجِ مِنْهَا فَیکونُ تِلْک الآْلَامُ جَزَاءً بِمَا کسَبَتْ أَیدِیهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»
[9]) نساء/ 100: «کسى که از خانه خود به قصد مهاجرت به سوى خدا و پیامبرش بیرون رود، سپس مرگ او را دریابد.»
[10]) یوسف/ 24: «زیرا او از بندگان خالصشدۀ ما [از هر گونه آلودگى ظاهرى و باطنى] بود.»
[11]) واقعه/ 10 ـ 11: «و پیشىگیرندگان [به اعمال نیک] که پیشىگیرندگان [به رحمت و آمرزش]اند، * اینان مقربانند.»
[12]) احزاب/ 33: «جز این نیست که همواره خدا مى خواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت [که به روایت شیعه و سنى محمّد، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام هستند] برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است [از همۀ گناهان و معاصى] پاک و پاکیزه نگه دارد.»
[13]) آل عمران/ 191: «آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و در حال خوابیدن یاد مى کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان ها و زمین مى اندیشند، [و از عمق قلب همراه با زبان مى گویند:] اى پروردگار ما! این [جهان با عظمت] را بیهوده نیافریدى.»
[14]) مائده/ 85: «پس خدا به پاس این سخنان [و عقاید صادقانه] به آنان بهشت هایى پاداش داد.»
[15]) شرح حال ایشان در کتاب تواضع و آثار آن، جلسۀ 1 آمده است.
[16]) شرح حال ایشان در کتاب عرفان در سورۀ یوسف، جلسۀ 4 آمده است.
[17]) شرح حال ایشان در کتاب شیطان و اهل تقوا، جلسۀ 3 آمده است.
[18]) مستدرک الوسائل، 258/11، باب 18، حدیث 12928: «رُوِی أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى یقُولُ فِی بَعْضِ کتُبِهِ یا ابْنَ آدَمَ أَنَا حَی لَاأَمُوتُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُک حَتَّى أَجْعَلَک حَیاً لَاتَمُوتُ یا ابْنَ آدَمَ Û
Ü أَنَا أَقُولُ لِلشَّی ءِ کنْ فَیکونُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُک أَجْعَلْک تَقُولُ لِلشَّی ءِ کنْ فَیکونُ»
الجواهر السنیة، 709: «ورد فی الحدیث القدسی عن الربّ العلی أنّه یقول: عبدی أطعنی أجعلک مثلی، أنا حی لااموت اجعلک حیا لاتموت، أنا غنی لاأفتقر أجعلک غنیا لاتفتقر، أنا مهما أشاء یکون أجعلک مهما تشاء یکون.»
قصص الانبیا (قصص قرآن/ 801: «عبدى اطعنى حتى اجعلک مثلى فانّى اقول کن فیکون، فانت تقول کن فیکون.»
[19]) الکافی، 2/352، باب من آذى المسلمین و احتقرهم، حدیث 7: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: قَالَ اللَّهُU مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَی عَبْدٌ بِشَی ءٍ أَحَبَّ إِلَی مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیهِ وَ إِنَّهُ لَیتَقَرَّبُ إِلَی بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَی ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کتَرَدُّدِی عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ یکرَهُ الْمَوْتَ وَ أَکرَهُ مَسَاءَتَه.ُ»
[20]) واقعه/ 22 ـ 23: «و حوریانى چشم درشت * همچون مروارید پنهان شده در صدف.»
[21]) نهجالبلاغه، نامۀ 31: «وَ أَوْثَقُ سَبَبٍ أَخَذْتَ بِهِ سَبَبٌ بَینَک وَ بَینَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ مَنْ لَمْ یبَالِک فَهُوَ عَدُوُّک قَدْ یکونُ الْیأْسُ إِدْرَاکاً إِذَا کانَ الطَّمَعُ هَلَاکاً لَیسَ کلُّ عَوْرَةٍ تَظْهَرُ وَ لَا کلُّ فُرْصَةٍ تُصَابُ وَ رُبَّمَا أَخْطَأَ الْبَصِیرُ قَصْدَهُ وَ أَصَابَ الْأَعْمَى رُشْدَهُ أَخِّرِ الشَّرَّ فَإِنَّک إِذَا شِئْتَ تَعَجَّلْتَه»
[22]) نساء/ 100: «و هر کس در راه خدا هجرت کند، اقامت گاه هاى فراوان و فراخىِ معیشت خواهد یافت. و کسى که از خانه خود به قصد مهاجرت به سوى خدا و پیامبرش بیرون رود، سپس مرگ او را دریابد، مسلماً پاداشش بر خداست؛ و خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است.»
[23]) الکافی، 2/431، بَابُ التَّوْبَةِ، حدیث 1: «أَبَا عَبْدِاللَّهِ7 یقُولُ إِذَا تَابَ الْعَبْدُ تَوْبَةً نَصُوحاً أَحَبَّهُ اللَّهُ-فَسَتَرَ عَلَیهِ فِی الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ فَقُلْتُ وَ کیفَ یسْتُرُ عَلَیهِ قَالَ ینْسِی مَلَکیهِ مَا کتَبَا عَلَیهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ یوحِی إِلَى جَوَارِحِهِ اکتُمِی عَلَیهِ ذُنُوبَهُ وَ یوحِی إِلَى بِقَاعِ الْأَرْضِ اکتُمِی مَا کانَ یعْمَلُ عَلَیک مِنَ الذُّنُوبِ فَیلْقَى اللَّهَ حِینَ یلْقَاهُ وَ لَیسَ شَی ءٌ یشْهَدُ عَلَیهِ بِشَی ءٍ مِنَ الذُّنُوب»
بحارالأنوار، 6/28، باب 20، حدیث 30: «أَبِی عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ أَوْحَى اللَّهُU إِلَى دَاوُدَ النَّبِی عَلَى نَبِینَا وَ آلِهِ وَ عَلَیهِ السَّلَامُ یا دَاوُدُ إِنَّ عَبْدِی الْمُؤْمِنَ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً ثُمَّ رَجَعَ وَ تَابَ مِنْ ذَلِک الذَّنْبِ وَ اسْتَحْیا مِنِّی عِنْدَ ذِکرِهِ غَفَرْتُ لَهُ وَ أَنْسَیتُهُ الْحَفَظَةَ وَ أَبْدَلْتُهُ الْحَسَنَةَ وَ لَاأُبَالِی وَ أَنَا أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ.»
بحارالأنوار، 7/287، باب 14، حدیث 2: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 إِذَا کانَ یوْمُ الْقِیامَةِ تَجَلَّى اللَّهُU لِعَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ فَیوقِفُهُ عَلَى ذُنُوبِهِ ذَنْباً ذَنْباً ثُمَّ یغْفِرُ اللَّهُ لَهُ لَایطْلِعُ اللَّهُ عَلَى ذَلِک مَلَکاً مُقَرَّباً وَ لَا نَبِیاً مُرْسَلًا وَ یسْتُرُ عَلَیهِ مَا یکرَهُ أَنْ یقِفَ عَلَیهِ أَحَدٌ ثُمَّ یقُولُ لِسَیئَاتِهِ کونِی حَسَنَاتٍ.»
[24]) اقبال الأعمال، 344، دعاى عرفه.
منبع : پایگاه عرفان