فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 1
100% این مطلب را پسندیده اند

زنده کردن پنج اسب سربريده

زنده کردن پنج اسب سربريده

در زمان امام حسين عليه السلام طبيبي زندگي مي کرد که به خلافت معاويه و يزيد (لعنةالله عليهما) اعتقاد داشت و آن ها را خليفه ي خود مي دانست، روزي يکي از شيعيان به آن طبيب گفت: يزيد (لعنت الله عليه) مانند جدش معاويه و ابوسفيان شخص فاجر و ظالمي است و امام زمان و خليفه واقعي، امام حسين عليه السلام است که داراي تمام صفات خوب و آراسته است و يکي از صفات ايشان اين است که مال و اموال آن حضرت، وقف نيازمندان و بيوه زنان است؛ ولي در يزيد ملعون اين صفات وجود ندارد. اين سخنان مرد شيعه مورد قبول آن طبيب واقع نشد؛ ولي در دل خود گفت: من سخن اين شخص را امتحان مي کنم، اگر درست گفته باشد من نيز شيعه امام حسين عليه السلام خواهم شد. در همسايگي طبيب، زن بيوه اي زندگي مي کرد که پسر يتيمي داشت. روزي آن زن به علت بيماري سختي در بستر افتاده بود و پسر خود را نزد طبيب فرستاد و براي علاج بيماري اش از طبيب درخواست کمک کرد. پسر گفت: من جگر اسب را از کجا تهيه کنم؟  طبيب براي امتحان کردن امام حسين عليه السلام گفت: نزد امام حسين عليه السلام برو و از او کمک بخواه. امام حسين عليه السلام نيز دستور دادند که يکي از اسب ها را بکشند و جگرش را به آن يتيم بدهند. آن ها نيز به دستور آقا امام حسين عليه السلام عمل کردند و جگر اسب را به يتيم دادند و او آن را نزد طبيب برد. طبيب گفت: جگر اسب اين رنگي، خوب نيست بلکه فلان رنگ خوب است. پسر يتيم براي بار دوم خدمت آقا امام حسين عليه السلام رسيد و مطلب طبيب را بيان کرد. حضرت فرمودند: اسب ديگري را سر ببريد و جگر آن را به پسر يتيم بدهيد.

سپس يتيم، آن جگر را گرفت و نزد طبيب برد. طبيب گفت اين جگر نيز خوب نيست بايد رنگ اسب فلان رنگ باشد. پس يتيم براي بار سوم خدمت آقا امام حسين عليه السلام رسيد و مطلب طبيب را بيان کرد. حضرت فرمود: اسب ديگري را سر ببريد و جگر آن را به پسر يتيم بدهيد. يتيم آن را گرفت و نزد طبيب برد. طبيب گفت: اين جگر هم خوب نيست بايد رنگ اسب فلان رنگ باشد تا آن که يتيم پنج مرتبه خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و در هر مرتبه، امام حسين عليه السلام اسبي را مي کشت و جگرش را به آن يتيم مي داد. آن طبيب وقتي کرامت اخلاقي حضرت امام حسين عليه السلام را ديد، برخاست و به خانه ي آن حضرت رفت و به خدمتکاران ايشان التماس کرد که او را به طويله ببرند. خدمتکاران، آن طبيب را به طويله بردند. طبيب در آن جا مشاهده کرد که پنج اسب، سر بريده شده است. پرسيد: چرا اين اسب ها را سربريده اند؟ آن خدمتکار گفت: به خاطر يک يتيم؛ زيرا طبيب دستور داده بود که مادر او به وسيله ي جگر اسب معالجه مي شود. طبيب با ديدن اين جريان کنار خانه ي امام حسين عليه السلام نشست تا آن حضرت از منزل بيرون آمد. طبيب از جا برخاست و دست و پاي ايشان را بوسيد و از آن حضرت عذر خواهي و اظهار ارادت کرد. سپس اصل قضيه را براي حضرت بيان کرد. حضرت فرمود: اين ها که چيزي نيست، بيا چيزي را به تو نشان بدهم که بالاتر از اين فضيلت باشد. سپس امام حسين عليه السلام دست به آسمان بلند کرد و فرمود: خدايا! من براي رضاي تو و دوستان تو اين اسب ها را کشتم و تو قادر و توانا هستي که اين اسب ها را زنده کني. اگر خانواده ي ما نزد تو قرب و منزلتي دارند به خاطر جدم مصطفي صلي الله عليه و آله، پدرم علي مرتضي عليه السلام، مادرم فاطمه زهرا عليهاالسلام و برادرم حسن مجتبي عليه السلام، اين اسب ها را زنده کن. هنوز دعاي حضرت تمام نشده بود که هر پنج اسبي که سر بريده شده بودند زنده شدند و از زمين برخاستند. ( تحفةالمجالس، ص 188، به نقل از عجايب معجزات. )


منبع : کرامات حسينيه و عباسيه ؛ موسي رمضاني‏پور نوبت چاپ: هفتم تاريخ چاپ: زمستان 1386 چاپ: محمد (ص) ناشر: صالحان صفحات 75 تا 78
0
100% (نفر 1)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ناپديد شدن ذوالجناح‏
داستان اسب امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا
مرور سلمان (ره ) به كربلا
روضه خوانى در آخر عمر
عاشورا، نهضتى جاويدان
نهى از جنابت
نشانه ها و علائم تربت امام حسین علیه السلام
عبادت امام حسين (ع) از زبان دشمنان
زيارت عاشورا بلا را دفع مى كند
آرام كردن حسين توسط جبرييل

بیشترین بازدید این مجموعه

روضه خوانى در آخر عمر
عاشورا، نهضتى جاويدان
داستان اسب امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا
نهى از جنابت
مرور سلمان (ره ) به كربلا
ناپديد شدن ذوالجناح‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^