فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

اعتراضی آتشین از بهروز سپید نامه

بازاین دل این دل توفانی ام
می برد تابی سر و سامانی ام
انتظاری تازه داردچشم من
می شکوفد خوشه های خشم من
چشم من چندیست قحطی خورده است
درعزای اشکهای مُرده است
خسته ام من خسته ام درمانده ام
ازگروه عاشقان جا مانده ا م
درعزای آل ماتم سوختم
آه ای اندوه مبهم سوختم
سوختم ای دل خدا را چاره ای
ای جنون پایی ندارم باره ای
سوختم آتش گرفتم وای من
می تراود کربلا از نای من
می شکوفد خون دل با یاد او
من خرابم ازجنون آباد او
ساقی امشب باده ام افزون بده
باده ای با ساغرمجنون بده
ساقی امشب بی قرارم آتشم
دردهای بی پناهی می کشم
آتشم من آتشی افروخته
سینه ای دارم عزا اندوخته
سینه ام جای عزای عالم است
« سینه مالامال درد»  وماتم است
آه ای من ای منِ گم گشته ام
ای من غرق توهم گشته ام
سالها درانتظارت سوختم

زاشتیاقت شعله ها اندوختم
درد ما درد جدایی ازخداست
دردِ ما بیگانگی با کربلاست
کربلا چندی غریب افتاده است
کربلا یک اتفاق ساده است ؟!
العطش ای ابررحمانی ببار
سوختم درشعله های انتظار

راهی دشت رهایی گشته ام
باز امشب کربلایی گشته ام

کربلا در سینه ی دلخسته هاست

کربلا از باقی مردم جداست

کربلا در جانماز جبهه بود

کربلا با سوز و ساز جبهه بود

شعله می زد نینوا ازنایشان
کربلا درکوله پشتی هایشان
بازمی شد یا مفاتیح الجنان
چشمشان تا بیکران آسمان
دشت بود و التهابی آتشین
جانمازی پاره درمیدان مین

عالمی مبهوت ماند ازکارشان
وزصدای سرخ آتشبارشان
زینب اما بس غریب افتاده است
خطبه هایش بی نصیب افتاده است
خطبه یعنی اعتراضی آتشین
خطبه یعنی درد زین العابدین
خطبه یعنی همچو زینب استوار
با تبسم ایستادن پای دار
خطبه تجدیدحسینی دیگر است
امتثالی ازعلی ّ اکبراست
خطبه زخم خونی احساس بود
خشم آتش پرورعباس بود
خطبه یعنی تشنگی آموختن
درکنارآب لب رادوختن
خطبه یعنی ذوالجناح بی سوار
برگریزان خزان درنوبهار
گریه ی مشک است برصحرای خشک
بوسه ی فیروزه برلبهای خشک
شعله ای درکوچه باغ ارغوان
آتشی برنای سرباز جوان
خطبه یعنی خیمه های شعله ور
عقده ها ازمردمان بی خبر
رقص شلاق است برجانهای پاک
پیکرعشق است بردیبای خاک
خطبه یعنی با خدا ساغرزدن
درجنون پیمانه ی آخر زدن
قصه ای ازغربتی دیرینه است
داستان زخم های سینه است
خطبه داغی از بتول اطهر است
داستان سینه و میخ در است
حنجر خشکی که دور از ندبه است
خنجری بر نای سرخ خطبه است
آنکه مست از باده ی تلخ شب است
آشنا کی با صدای زینب است


منبع : بهروز سپید نامه
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

شكايت دل از علي ناظمي
هر چند که مضمون غریبت تنهاست
گهواره های درد از حسنا محمد زاده
شد تابان رخ خورشید از او
قول و قصیده از قادر طراوت پور
قنداقه اش را بست، حالا اصغرآماده است اززهرا بشری ...
کاروان کربلا
دردم، زکودکی است که با روی همچو ماه از وصال ...
کوچه کوچه می روم از احسان محسنی فر
زان فتنه خونین که به بار آمده بود از حسین اسرافیلی

بیشترین بازدید این مجموعه

کاروان کربلا
مـلاّ مـحـمـّد رفـیـع (واعظ) قزوینی
کوچه کوچه می روم از احسان محسنی فر
دردم، زکودکی است که با روی همچو ماه از وصال ...
ساربان غریب از قاسم صرافان
قول و قصیده از قادر طراوت پور
گهواره های درد از حسنا محمد زاده
حضرت رقیه (س) از محمدمهدی عبدالهی
شكايت دل از علي ناظمي
هر چند که مضمون غریبت تنهاست

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^