فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

بي احترامي به تربت کربلا

بي احترامي به تربت کربلا

موسي ابن عبدالعزيز نقل نمود:

در بغداد يوحنّاي نصراني مرا ديد و گفت، تو را به حقّ دين و پيغمبرت قسم ميدهم که اين شخص که در کربلا است و مردم او را زيارت مي کنند کيست؟

گفتم: پسر علي بن ابي طالب عليه السلام است و دختر زاده رسول آخر الزمان محمّد(ص) مي باشد و اسمش حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام است چطور شد که اين سوال را از من ميکني؟

گفت قضيّه عجيبي دارم، گفتم بگو! گفت: خادم هارون الرّشيد نصف شبي بود آمد درب خانه و مرا با عجله برد، تا به خانه موسي بن عيسي هاشمي گفت امر خليفه است که اين مرد را که قوم و خويش من است علاج کني، وقتي که نشستم و معاينه کردم، ديدم بي خود است و فايده اي ندارد، پرسيدم چه مرضي دارد؟ و چطور شد که اين طور گرديد؟

ديدم طشتي آماده کردند و هر چه درون شکمش بود در طشت خالي گرديده، گفتم: چه واقع شده است، گفتند: ساعتي پيش از اين نشسته بود وبا خانواده خود صحبت مي کرد و الان به اين حال افتاد سبب را پرسيدم! گفتند: شخصي قبل از اين در مجلس بود که از بني هاشم بود و صحبت از حسين بن علي عليه السلام و خاک قبر او و کربلا در ميان آمد.

موسي بن عيسي گفت: شيعيان در باب حسين بن علي عليه السلام تا حدّي غلوّ دارند که خاک کربلا از قبر سيّد الشّهداء را براي مداوا استفاده مي کنند.

آن شخص گفت اين بر من واقع شده امّا با تربت امام حسين عليه السلام آن درد بکلّي از من زايل شد و حقتعالي مرا بوسيله آن تربت نفع کلّي بخشيد.

موسي بن عيسي گفت: از آن تربت نزد تو چيزي هست؟ گفت بلي! گفت بياور، آن شخص رفت و بعد از چند لحظه آمد و اندکي از آن تربت را آورد و به موسي بن عيسي داد، موسي هم آن را برداشت و از روي استهزاء و تمسخر به آن شخص، تربت را در ميان دبر خود گذاشت و لحظه اي بر نيامد که فرياد، و فغانش بر آمد، (النّار النّار الطشت الطشت) و تا طشت را آوردند از اندرون او اينها که مي بيني بيرون آمد. فرستاده هارون گفت: هيچ علاجي در آن مي بيني؟

من چوبي را بر داشتم و دل و جگر او را نشان دادم، و گفتم: مگر عيساي پيغمبر که مرده ها را زنده مي کرد اين مرض را علاج کند. از خانه بيرون آمدم و آن بد بخت بد عاقبت را در آن حال واگذاردم چون سحر گرديد صداي نوحه و شيون و زاري از آن خانه بلند گرديد. يوحنّا به اين سبب مسلمان گرديد. و اسلام را بر خود قبول کرد، و مکرر زيارت حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام ميرفت، و طلب آمرزش گناهان خود را در آن بقعه شريف مينمود. اين سزاي کسي است که تربت امام حسين عليه السلام و خاک کربلا را مسخره نمايد.


منبع : داستانهايي از زمين کربلا ؛ ر- يوسفي
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

کرامات شگرف
توصیه به گذاشتن تربت در کفن میت
نخوردن آب توسط گوسفندان حضرت اسماعيل
اعتراف قاتل حسين به فضل امام
تابوت مرد عاصى و غبار كربلا
در مقابل فشار يك دنيا ترديد نكرد
ايمان يهودي
مشايعت ملائک زائر کربلا را
باران به دعاى امام حسين عليه السلام
جدا شدن دست مرد از زن در كنار كعبه الهى

بیشترین بازدید این مجموعه

کرامات شگرف

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^