قلبي که چراغدان توحيد باشد، يقيناً از نظر رتبه در همة عالم هستي، با ارزشترين حقيقت است. قلبي که سرچشمة طلوع توحيد است، ساختمان آن در آخرت، از ارزش بسيار عظيمي در قرآن برخوردار است.
قلبي که خورشيد توحيد بر آن تجلّي دارد، تمام وجود انسان را در تسخير خود در ميآورد و هر عضوي از اعضا، منشأ امور خير بسيار سنگيني ميشود. براي تحقق توحيد، باید هر معبود باطلي نفی شود. اين مسأله نكتة بسیار دقيقي است.
کلمه «اله» به معناي معبود است؛ يعني موجودي که انسان در گردونة اطاعت و تسليم شدن به خواستههاي او و فرمانهاي او قرار ميگيرد. قرآن مجيد معبود حق را فقط «الله» ميداند و انسان چنانچه در مدار فرمانهاي غيرخدا قرار گيرد، مشرک میشود.
انبياي الاهي فرستادگان خود حضرت حق هستند و تنها مسؤوليتي که بر عهدة ایشان بوده، اين است كه (وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ)؛ مردم را به خدا دعوت ميکردند و از جانب خدا مأمور بودند که مردم را به خدا پيوند دهند.
بنابراين در فرهنگ انبيا و ائمه:، فرماني غير از فرمان خدا نبوده است. همه (داعِياً إِلَى اللَّهِ) بودند. آنان مردم را به خود نمیخواندند، که اگر اين گونه بود، آنها هم معبود ميشدند؛ ولي آنها فقط رسانندة پيامهاي خدا هستند:
(الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لايَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسيباً)
انبيا: هيچ خوف و دغدغهاي نسبت به غيرحق نداشتند. همة دغدغة آنان اين بود که مسؤوليتي که خدا بر عهدهشان گذاشته بود، ادا کنند. مردم را از معبودهاي باطل نجات دهند و به معبود حق كنند. از اين رو معبود باطل، بت است که خود آدم ميسازد و از او جهت ميگيرد. لازم نيست که فرمان بت، لفظي باشد که معبود باطل بگويد به تو امر ميکنم. همين که انسان در مدار جاذبة شيئي خلاف پروردگار قرار گيرد و مجذوبش شود و خود را هزينة او کند، اين شرک و بتپرستي ميشود.
در تاريخ بشر اگر كسي شريکي براي خدا قرار داده، شرک او شرک در اطاعت و عبادت بوده است. گروهي در دنيا با اطاعت از تمام فرمانهاي فرعونيان، نمروديان و قارونهايي که همه ضد خدا بودند، مشرک ميشدند.
پيام قرآن مجيد اين است که اطاعت غير از خدا، بشر را متحرکي ميکند که او به طرف بينهايت کوچک شدن حرکت كند و تمام مقام انسانيت را نابود كند.
منبع : پایگاه عرفان