فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

قيوم‏

قيوم در لغت عرب در معانى گوناگونى استعمال شده است.

راغب اصفهانى در كتاب با ارزش مفردات در رابطه با قيوم مى گويد:

قيوم برپا دارنده و حافظ همه موجودات و كسى است كه به هر موجود و مخلوقى آن چه را مايه قوام وجودى و بقاى اوست عنايت فرموده، و اين همان معنائى است كه در قرآن مجيد بيان شده است: خداوندى كه به هر موجودى آنچه لازمه خلقت او بوده عطا كرده و سپس به راه زندگى اش راهنمائى نموده است.

ديگر معنائى كه در كتاب هاى لغت براى قيوم ذكر شده است اين معناست:

وجود و مقدسى كه آغاز و ابتدائى ندارد.

معناى ديگرى كه براى قيوم آمده است اين است:

قيوم وجود مقدس خداست كه خود با همه صفات كمالش قائم به خويش است و كمترين نيازى به غير خود ندارد، و در عين حال همه موجودات عرصه هستى به ذات مبارك او قائم و برپاست.

قرآن مجيد قيام به امور مخلوقات را فقط و فقط به حضرت حق نسبت مى دهد:

أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ:

آيا كسى كه بر همه مخلوقات با آنچه به دست آورده اند قيام دارد و حاكم و مسلط و نگهبان است، مانند كسى است كه فاقد اين صفات است؟

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ:

خداوند در حالى كه در همه زمينه ها برپا دارنده عدالت است [با منطق وحى، با نظام متقن آفرينش و با زبان همه موجوات ] گواهى مى دهد كه هيچ معبودى جز او نيست و فرشتگان و صاحبان دانش نيز به اين حقيقت شهادت مى دهند كه معبودى جز او نيست، معبودى كه تواناى شكست ناپذير و حكيم است.

الميزان مى گويد: اين آيه از آيه قبل اعم است و مفادش اين است كه خدا درباره همه موجودات قيام به عدالت دارد، و هيچ عطا كردن و منعى در وجود او جز از باب عدالت نيست، يعنى به هر مخلوقى آنچه استحقاق دارد عنايت مى كند، و بيان فرموده اين قيامى كه از روى عدالت است.

مقتضاى دو نام ارجمند او عزيز و حكيم است، به اقتضاى عزت به هر چيز قيام دارد و به مقتضاى حكمت خود به عدالت و داد رفتار مى كند.

چون حضرت حق مبدء وجود و اوصاف و آثار هر چيز است، و مبدء ديگرى نيست جز اين كه به او منتهى مى شود از اين جهت او به هر چيز و از هر جهت به تمام معنا قيام دارد قيامى كه سستى و خللى به آن راه نخواهد يافت، و قيام به امور جز براى او نيست مگر اين كه خودش به وجهى اذن داده باشد، پس خداست كه بدون هيچ گونه ضعف و سستى به امور قيام دارد و جز او هر چه هست قائم به اوست بنابراين در اينجا دو حصر است: يكى حصر قيام بر خدا يعنى جز خدا كسى بر اشياء قيام ندارد و ديگرى حصر او بر قيام يعنى همواره به امور خلق قيام دارد و ضعف و خللى در آن روى نمى دهد.

از اين بيان ثابت است كه اسم قيوم اصل همه اسماء اضافيه حق تعالى است و اسماء اضافيه عبارت است از اسمائى كه به نحوى دلالت بر معانى خارج از ذات دارد مانند: خالق، رازق، مبدى، معيد، محيى، مميت، غفور، رحيم، ودود و غيره.

«همه موجودات زنده جهان به مقياسى وسيع، از نظر قواى طبيعى و سرمايه هاى غريزى و اعضاى بدن و ديگر لوازم زندگى با محيط زيستى خود منطبق هستند و براى تهيه غذا و مسكن و تربيت فرزند و نبرد با دشمن به وسايل و ابزارهاى لازم مجهزند.

اين حقيقت مورد قبول همه رهبران الهى و الهيون و دانشمندان علوم زيستى است با اين تفاوت كه رهبران الهى و جمع كثيرى از زيست شناسان اين انطباق را ناشى از صفت قيموميت حق و دليل بر آفرينش حكيمانه خداوند مى دانند، ولى آنان كه بر اساس مكتب مادى فكر مى كنند كوشش دارند تا اين انطباق حساب شده و منظم را مستند به علل طبيعى و بر اساس اتفاق و تصادف وانمود كنند، مطلبى كه متكى به هيچ دليل عقلى و مستند علمى نيست و به هيچ صورت قابل اثبات نبوده و نمى باشد.

فرعون هنگامى كه موسى و هارون را در كاخش ديد خطاب به موسى گفت:

فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى . قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى :

اى موسى پروردگار شما دو نفر كيست؟ پاسخ داد: پروردگار حكيمى است كه در نظام آفرينش و خلقت حكيمانه و حساب شده خود به هر موجودى آنچه را كه درخور او بوده و براى تداوم زندگى اش ضرورت داشته به وى عطا نموده به علاوه همان موجود را در مسير زندگى و شناخت نيازمندى ها و بهره بردارى از اعضايش هدايت فرموده است.

يك كرم كوچك آبزى براى آن كه بتواند در محيط آب به حيات خود ادامه دهد، با لوازم زندگى آن محيط مجهز است.

اندامش به قدرى انعطاف پذير است كه به آسانى در آب شنا مى كند، طورى ساخته شده كه در مجاورت دائمى آب دچار ناتوانى و فرسودگى نمى شود، غذاى خود را مى شناسد و مى داند چگونه با سرعت خود را به آن برساند و شكارش نمايد.

يك پشه ضعيف خاك زى كه از خون انسان يا حيوان تغذيه مى كند، بال دارد و با پرواز جاى غذاى خود را پيدا مى كند، خرطوم نازك ميان تهى دارد، ميداند كه بايد آن را در رگ حيوان يا انسان فرو برد و غذاى خود را با مكيدن خون تأمين نمايد.

خلاصه خداى قيوم، تمام حشرات و همه حيوانات را طورى آفريده كه تمام اعضا و قواى بدنشان با شرايط محيطى كه بايد در آن زندگى كنند سازگار و منطبق است، به علاوه مى دانند هر يك از اعضاى خود را كجا و چگونه به كار اندازند تا بتوانند به حيات خويش ادامه دهند.

حضرت صادق (ع) مى فرمايد:

«فجعل كل شى ء من خلقه متشاكلًا للامر الذى قدر ان يكون عليه:»

خداوند بزرگ هر يك از موجودات زنده را مشابه و مشاكل محيط، و برنامه اى كه براى زندگى اش مقدر شده آفريده است.

امام (ع) در اين فراز از توحيد مفضل به اصل انطباق همه موجودات با محيط مخصوصشان اشاره فرموده است.

امام در اين زمينه با تفصيل بيشترى مى فرمايد:

آيا اين پرنده بلند را ديده اى؟ آيا مى دانى پاى بلند براى او چه فايده اى دارد؟ زندگى اين حيوان بيشتر در آب هاى كم عمق است، او با پاى بلندش مانند ديده بانى است كه روى برج قرار گرفته، با دقت آب را زير نظر دارد، به محض آن كه كرم يا هر جنبنده اى را كه براى تغذيه اش مناسب باشد مشاهده كرد آهسته به سويش پيش مى رود تا آن را لطمه خود سازد، اگر پاى اين پرنده كوتاه بود وقتى دنبال صيدش مى رفت شكمش با آب برخورد مى كرد، تلاطم آب كرم ها را به هيجان مى انداخت و از ترس مى گريختند و پرنده گرسنه مى ماند، خداوند اين دو پاى بلند را به حيوان داده است تا به غذاى خود دست يابد و نقشه شكارش نقش برآب نشود.

مفضل به ديگر تدبير حكيمانه خداوند در آفرينش اين پرنده نيز دقت كن، مى بينى هر طاير پاى بلندى گردنش نيز دراز است، اين هم آهنگى كه ميان بلندى پا و گردن برقرار شده از اين جهت است كه حيوان بتواند طعمه خود را به آسانى از زمين بردارد، چه اگر با وجود پاى بلند گردنى كوتاه داشت به برداشتن طعمه اش از روى زمين قادر نبود و چه بسا خداوند با اعطاى گردن بلند به وى، منقار دراز نيز داده است، تا شرايط زندگى بر وى آسان تر و امكان انطباقش با محيط سهل تر باشد. «1» پيروان مكتب لامارك و داروين و طرفداران فرضيه تحول، انطباق موجودات زنده را با محيط زندگى خود مستند به پاره اى از علل و عوامل طبيعى و ناشى از كوشش و مجاهدات پى گير موجود زنده در تأمين نيازهاى حياتى خود دانسته اند، و در اين زمينه بى خبر از قيوميت حق سخن پراكنى كرده مطالبى به دور از منطق و دليل و برهان و حكمت گفته اند، مطالبى كه پس از آنان دانشمندان محقق به نقد علمى آن پرداخته و پنبه آن را چون زه كمان حلاج زده و بر آن خط بطلان كشيده و از گردونه علم خارج كرده اند.

لامارك و پيروانش مى گفتند: وقتى محيط زندگى يك پرنده عوض مى شود، و منطقه حياتى اش به باتلاق يا دريا تغيير پيدا مى كند، براى ادامه حيات و به دست آوردن غذا، بايد خود را به آب بزند، و طعمه خويش را در آب ها و لجن ها جستجو كند، براى اين كار بايد شنا كردن بياموزد، ناچار انگشت هاى پا را مى گشايد، پوست منتهى اليه انگشتان به باز شدن عادت مى كند و رفته رفته در نسل هاى بعد پرورش يافته و به صورت پرده شناگرى، ميان انگشتان درمى آيد، هم چنين گردن خود را براى رسانيدن به كرم ها دراز مى كند و كم كم به اين كار عادت مى نمايد و رفته رفته گردن حيوان دراز مى شود و به نسل هاى بعد منتقل مى گردد.

حضرت صادق (ع) امام معصوم شيعه كه از جانب خداوند عليم به انواع رشته هاى علمى مادى و معنوى آراسته بود، و تا كنون نظريات علمى آن حضرت زنده و محكم و پابرجا مانده و تا پايان عمر دنيا نيز پابرجا مى ماند و هرگز با پيشرفت علوم و ابزارها به حاشيه رانده نمى شود و از گردونه حقيقت خارج نمى گردد، درباره انطباق موجود زنده با محيط خود به زرافه مثل زده است.

لامارك نيز كه يكى از رهبران مشهور و بزرگ مكتب تحول است درباره بحث انطباق بر اساس فرضيه خود زرافه را شاهد آورده است.

در اين قسمت كلام حضرت صادق (ع) از توحيد مفضل، و سخنان لامارك از كتاب بنياد انواع از مجموعه ى چه مى دانم نقل مى شود، آنگاه به شرح پاره اى از نقص ها و اشكالات علمى دانشمندان به فرضيه لامارك پرداخته مى گردد.

حضرت صادق (ع) پس از آن كه شرحى را درباره خلقت زرافه و ساختمانش با مفضل در ميان مى گذارد، و آن را از شگفتى هاى آفريده هاى خداوند به حساب مى آورد مى فرمايد:

«فاما طول عنقها و المنفعة لها فى ذلك فان منشأها و مرعاها فى غياطل ذوات اشجار شاهفة ذاهبة طولًا فى الهواء، فهى تحتاج الى طول العنق ليتناول بفيها اطراف تلك الاشجار فتقوت من ثمارها.»

بلندى گردن زرافه و سودى كه از آن نصيبش مى شود اين است، كه محيط پيدايش و چراگاه اين حيوان جنگل هاى انبوه و سرزمين هائى است كه از درختان سر به آسمان كشيده پوشيده است، زرافه به گردن دراز نياز داشت تا بتواند به آسانى برگ درختان را بخورد و از ميوه هاى جنگلى تغذيه نمايد.

لامارك درباره ى تغيير شكل حيوان و رشد اعضاى مورد احتياج در دگرگونى هاى محيط براى انطباق با شرايط جديد چنين مى گويد:

هنگامى كه شرايط تغيير مى كند، براى حيوانات نيازمندى هائى پديد مى آورد، كه در صورت عدم ارضاى آنها دچار مرگ و نيستى مى گردند، از اين جهت براى آن كه نيازهاى خود را برآورده سازند، حيوانات به عاداتى جديد خو مى گيرند و براى اين كار پاره اى از اعضا را بيشتر به كار مى برند.

اعضائى كه به كار مى روند نمو مى كنند و اعضائى كه بر اثر اين عادات جديد بى استفاده مى مانند راه ضعف و نابودى را پيش مى گيرند.

در طى مدتى طولانى اين تغييرات موروثى مى شوند و حتى هنگامى كه شرايط مولّد آنها از ميان رفته باز به حال خود مى مانند.

اجداد زرافه چون در اراضى صحرائى كه كم علف بوده زندگى مى كرده اند ناچار بوده اند كه از برگ درختان هم تغذيه كنند، بر اثر كوشش هاى فراوانى كه براى دست يافتن به شاخ و برگ درختان به كار مى برده اند رفته رفته گردن آنها دراز شده است و بخاطر همين درازى گرن، زرافه ميتواند سرش را تا ارتفاع شش متر بالا ببرد، با اين قبيل اعمال، تأثير شرايط توانسته است طرح ساختمان حيوان را تغيير دهد. ملاحظه مى كنيد كه مكتب الهى و مكتب تحول هر دو مى گويند: درازى گردن زرافه براى تغذيه از برگ درختان و به منظور انطباق آن حيوان با شرايط محيط زندگى است، با اين تفاوت كه حضرت صادق (ع) مى فرمايد: چون زندگى اين حيوان در محيط جنگل هاى انبوه بوده و طبق قضاى الهى بايد از برگ هاى درختان تغذيه كند خداوند قيّوم از ابتدا او را با گردن دراز آفريده و به عضوى كه براى تداوم حياتش لازم است مجهز نموده تا بتواند به آسانى دهان خود را به برگ هاى دور دست درختان برساند و شكم خود را سير نمايد، ولى لامارك مى گويد: محيط زندگى زرافه كم علف بوده و براى تغذيه كامل لازم بود حتما از برگ درختان نيز استفاده نمايد و براى آن كه دهان خود را به برگ ها برسند، ناچار بود گردن خود را تا جائى كه ميتوانست بالا ببرد و به اين كار ادامه دهد، بر اثر تكرار اين عمل رفته رفته گردنش رشد بيشترى كرد و در طى قرون متمادى درازى گردن در نسل هاى بعد اين حيوان صفت موروثى شد و اخلافش اين صفت را از آباى خود ارث بردند.

فرضيه لامارك بر دو اصل استوار است:

اصل اول: آن كه موجودات زنده به حيات خود علاقه فطرى دارند و براى ادامه حيات حداكثر مجاهده و كوشش را مبذول مى دارند، موقعى كه بر اثر تحولات طبيعى و دگرگونى هاى غير اختيارى، شرايط محيطشان تغيير مى كند با نيازمندى هاى تازه اى مواجه مى گردند و براى ادامه زندگى، ناچار به فعاليت هاى جديدى دست مى زنند تا بتوانند خويشتن را با محيط تازه منطبق سازند، و خود را از خطر مرگ و نيستى برهانند.

لامارك مى گويد: فعاليت هاى تازه و پى گير حيوان روى اعضاى بدن و اندامش اثر مى گذارد تا جائى كه ضرورت تغذيه از برگ درختان، گردن زرافه را دراز و مهره هاى استخوان گردنش را قطور مى سازد.

اصل دوم: آن كه اين تغييرات سطحى، كه از مجاهدات پى گير و مداوم حيوان پديدار مى گردد، رفته رفته در گروه صفات موروثى وارد مى شود و بر اساس قانون وراثت از نسل هاى سابق به نسل هاى بعد منتقل مى گردد.

اما دانشمندان اين زمان درباره ى اين دو اصل سخنى ديگر دارند:

استاد دانشگاه ژنو مى گويد: امروز فرضيه لامارك به نظر ما واقعاً كودكانه مى نمايد، بى گمان بر اثر استعمال يا عدم استعمال ممكن است عضوى نمو كند يا از نمو باز ماند، يا مفاصل نرم و چالاك شوند، يا آن كه سخت و جامد گردند، يا پاره اى از اعمال انعكاسى كامل شوند يا به كلى از ميان بروند، ولى چگونه مى توان باور كرد كه استخوان ها بر اثر تمرين دراز يا كوتاه، ضخيم يا نازك مى گردند؟ باز چگونه مى توان پذيرفت كه بر اثر شناى زياد در مدتى مديد دست هاى ما به بال شنا مبدل مى شود و يا بر اثر جهيدن در هوا يا باز كردن بازوان، بازوها به صورت بال و پر بيرون مى آيند؟!

مى گويند تغيير خيلى به كندى انجام مى گيرد و براى ديدن نتيجه ى آن عمر چندين نسل لازم است.

ولى اگر اجداد پرندگان كه بر اثر احتياج ناچار بوده اند غذاى خود را در هوا بيابند، پيش از آن كه بال و پر داشته باشند و برابر عمر چندين نسل در هوا جهيده باشند، چه نيازى آنها را به انجام مجدد اين كوشش هاى بيهوده وامى داشت؟

زيرا نخستين امكان پرواز در آينده بسيار دورى به دست مى آيد.

پيروان اين فرضيه از ياد مى برند كه اگر اجداد زرافه بر اثر كوشش هايى مى توانستند به كوچك ترين شاخه ها برسند بچه هاى آنان كه نمى توانستند خود را تا اين حد بلند كنند، بايستى اجباراً نابود شده باشند، همه جاى اين فرضيه از ابهام و دلايل نامحتمل پوشيده شده است. به طورى كه ملاحظه مى كنيد اصل اول سخن لامارك در نظر دانشمندان امروز كودكانه و پوشيده از دلايل نامحتمل است، استاد دانشگاه ژنو درباره ى اصل دوم فرضيه لامارك يعنى موروثى شدن صفات اكتسابى چنين مى گويد:

بايد به ياد بياوريم كه فكر لامارك «1829- 1744» در تاريخى بر جهانيان عرضه گرديد كه دانشمندان از ساختمان ياخته موجودات زنده و نمودهاى توالد و تناسل و وراثت بى خبر بودند.

در زمان لامارك ممكن بود كه فرضيه او را درباره ى وراثت صفات اكتسابى بپذيرند، ولى امروز ما مى دانيم كه صفات موروثى به وسيله مولكول هاى شيميائى يا ژن ها كه در كرموزوم هاى هسته جا دارند منتقل مى شوند.

در هر هسته چندين هزار مولكول شيميائى وجود دارد، بعضى از آنها به رنگ پوست و بعضى ديگر به رنگ يا شكل چشم و عده اى به شكل يا نسج يا وضع بال ها مربوط مى باشند.

براى آن كه يك تغيير اكتسابى مثلًا سياهى پوست بر اثر تأثير نور موروثى باشد بايد اين تغيير جسم به وسيله اى كه هنوز معلوم نشده در غدد تناسلى، در هر ناحيه يا به عبارت بهتر در هر هسته نفوذ كند و به مولكول هاى شيميائى كه مربوط به رنگ جلد هستند برسد و با دقت، چنان جهت آنها را تغيير دهد كه فرزندان از همان آغاز تولد پوستشان رنگ دار گردد، ولى اين گونه نفوذ خاص غير قابل فهم است، از روى هيچ رابطه ى عصبى يا ترشحى نمى توان فهميد كه تغيير موضعى بدن پدر و مادر بتواند در جهتى موازى پاره اى از ياخته هاى مولد مولكول شيميائى را تغيير دهد.

تغييراتى كه بر اثر محيط در بدن افراد روى مى دهد و قابليت تغيير فردى را پديد مى آورد نمى تواند موروثى باشد، در عوض خصايص ژنوتيپ ها انواع ابتدائى يا نژادها هم موروثى اند و هم ثابت، بايد از اين فكر كه صفات رفته رفته موروثى مى شوند چشم پوشيد.

هيچ طبيعى دان وارسته و بى غرضى كه به نتايج تجربى و قضاياى تحقيقى بيش از فرضيه ها ارزش قائل باشد، هنوز نمى تواند به وراثت صفات اكتسابى معتقد باشد و بر پايه اين اصل غلط فرضيه اى درباره ى تكامل پديد آورد. «1» اصل تكامل و توجيه تكوين انواع حيوانات بر اساس نظريه ى داروين نيز مانند نظريه و فرضيه لامارك سالهاست با استدلالات استوار مردود شناخته شده و پرونده آن را دانشمندان بسته اند.

فرضيه داروين در بنياد انواع متكى به اصل تنازع بقا و انتخاب انسب است.

به نظر داروين اندام حيوان قابل تغيير است، ولى دگرگونى و تغيير اعضا معلول كوشش و فعاليت اختيارى نيست بلكه ناشى از يك سلسله علل و عوامل ناشناخته است.

پيروان مكتب داروين آن را به تصادف و اتفاق تعبير كرده اند، اين تغييرات ناگهانى در بعضى از موارد سبب مى شود كه موجود زنده با محيط خود انطباق بهترى پيدا كند و به نام موجود انسب برگزيده طبيعت گردد و بر اثر آن در صحنه تنازع بقا از خطر نابودى مصون بماند.

موضوع اساسى فرضيه داروين به دو كلمه بستگى دارد: قابليت، تغيير و انتخاب انسب.

به نظر داروين مشكل مى نمايد كه قابليت تغيير را وابسته تأثير شرايط خارجى بداند.

در مواقعى ديده مى شود كه تغييراتى مشابه در موجودات زنده اى كه تابع شرايطى بسيار متفاوت مى باشند به وجود مى آيد و برعكس، تغييراتى بسيار متفاوت ممكن است در افرادى كه در شرايط متساوى به سر ميبرند مؤثر افتد.

داروين مى گويد اين مشاهدات ما را بر آن مى دارد كه براى قابليت تغيير، بيش از تأثير مستقيم شرايط محيط ارزش قائل شويم، قابليت تغيير معلول عللى است كه از آنها مطلقاً خبر نداريم.

به همين جهت شاگردان داروين معتقد شدند كه تغييرات بر اثر تصادف پديدار مى شود!!

در فرضيه داروين تغييرات، تصادفاً بى آن كه رابطه با نوع زندگى داشته باشد پديد مى آيند و هيچ صفت انطباقى اجبارى ندارند، تنها انتخاب انسب با حفظ اعضاى مفيد و حذف تغييرات مضر يا خطرناك رفته رفته نوعى انطباق كه در اين جا نمودى فرعى است به وجود مى آورند.

استاد دانشگاه ژنو مى گويد: بر فرضيه داروين خرده بسيار گرفته اند و سپس به شرح قسمت هاى مهم آن مى پردازد كه بخش مختصرى از آن در اينجا نقل مى شود:

تنازع بقا، هميشه با آن بى رحمى كه داروين مى پندارد همراه نيست، بى گمان تعادل حيوانات از قربانى هاى فراوان پديد آمده ولى عمده كشتارها و ويرانى ها، هيچ رابطه اى با تغييرات مفيد يا زيان بخش اعضاى افراد ندارد، اگر يك جفت قورباغه هزاران تخم و نوزاد پديد آورند به طور متوسط دوتاى آنها زنده مى ماند و باقى را يا افراد ديگر مى خورند، يا بر اثر بيمارى ها و انگل ها از بين مى روند و اين هيچ رابطه اى با آن كه فلان فرد دمى كوتاه يا دراز يا پوستى روشن تر يا تيره تر و دستگاه تنفسى كامل تر يا ناقص تر و شيره هضمى كم و بيش مؤثر داشته باشد ندارد، و اين نابودى دسته جمعى بدون انتخاب انسب به وقوع پيوسته است.

هيچ كس نمى تواند بپذيرد كه شاخى درازتر از چند ميلى متر و پرده ى پايى به ضخامت دو يا سه ميلى متر ميتواند صاحب خود را از گزند حوادث برهاند، تنازع بقا ميدان مسابقه المپيك نيست و نمى توان آن را به مسابقه اسب دوانى كه درازى سر اسب هم در پيروزى دخيل است تشبيه كرد. در فصل دهم كتاب تكامل عمقى مى گويد: اگر بخواهيم به اين بينديشيم كه چگونه تكامل سطحى كه نژادها و انواع را پديد مى آورد آغاز مى شود، هيچ يك از معلومات تجربى به ما اجازه نمى دهد كه درباره ى پيدايش دسته ها، جنس ها، خانواده ها و مخصوصاً رشته ها و طبقه ها و شاخه ها نظرى معقول و صائب داشته باشيم، تنها مى دانيم كه در اين باره مدارك ديرينه شناسى به طور كلى مهر خاموشى بر لب نهاده اند. در فصل يازدهم جهش ها و انطباق مى گويد: حقيقتى واضح و روشن است كه موجودات زنده به مقياس بزرگ، با محيط خود منطبق مى گردند، يعنى در شرايط مسكن خود مى توانند زندگى كنند، ولى غير از اين انطباق كلى، توجه دانشمندان طبيعى از ديرباز به پاره اى از انطباقات جزئى و قابل ملاحظه معطوف گرديده است.

بايد به خاطر سپرد كه در اين زمينه قسمت اعظم افكار هنوز هم از اصول آفرينش سرچشمه مى گيرند، هر نوع چون موضوع يك عمل خاص خالق بوده، آنچه مفيد و لازم بود به او داده شده است.

برناردن دوسن پير مى گويد: هيچ حيوانى فاقد عضو مفيد نيست، و هيچ حيوانى عضو غير مفيد ندارد، بسيارى از طبيعى دانان به اين عقيده گرويده و از آن دفاع كرده اند. به طورى كه ملاحظه كرديد فرضيه لامارك و داروين كه دو فرضيه اساسى اين موضوع است نتوانست چگونگى پيدايش اعضائى را كه منشأ حسن انطباق موجود زنده با محيط است به درستى توجيه و تبيين نمايد و به اين پرسش علمى روى يك اساس صحيح و قابل قبول پاسخ گويد. و سرانجام استاد دانشگاه ژنو به منطق الهيون اشاره كرد و صريحاً خاطر نشان ساخت كه در دنياى كنونى قسمت اعظم افكار به اصل آفرينش توجه دارد و مى گويند هر نوعى از موجودات زنده يك عمل خاص خالق بوده و آفريدگار توانا، تمام انواع حيوانات را با اعضائى كه براى زندگى آنها ضرورى و لازم بوده آفريده است.

كلمه قيوم به معنائى كه در مفردات راغب آمده: المعطى له ما به قوامه ناظر به همين اصل اساسى است، يعنى آفريدگار جهان قيوم است و به هر موجودى آنچه را كه در راه زيستن و ادامه حيات مايه قوام و بقاى اوست به او عطا كرده است، اين همان مطلبى است كه زيست شناسان در بحث انطباق گفته و خاطر نشان كرده اند كه موجود زنده به وسيله اعضا و نيروهائى كه در اختيار دارد به مقياس وسيعى با محيط زندگى و شرايط زيستى خود سازگار و منطبق است.

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

در راه خدا باش!
ابی عبدالله قبله‌نمای کامل
نور مبين
جز زیبایی چیزی ندیده‌ام
مزد روزه داری!؟
آثار مهر و محبّت راستين
دعا براى دختردار شدن
خانه تکانی و دل تکانی
ويژگى‏هاى يهود در همه دورها
حقيقت ايمان

بیشترین بازدید این مجموعه

بهشت و جهنم
حقيقت ايمان
نور مبين
آثار مهر و محبّت راستين
كم بودن ارزش داران‏
همسايه امام صادق عليه السلام‏
شناخت پيامبر صلى الله عليه و آله از طريق ...
رحمت و محبت
خانه تکانی و دل تکانی
دعا براى دختردار شدن

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^