فارسی
پنجشنبه 30 فروردين 1403 - الخميس 8 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

تحقیق در مفهوم بدعت

 

کتاب: فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامی، ج 3، ص 109

نویسنده: جعفر سبحانی

 

با تحدید مفهوم«بدعت روشن میشود که بسیاری از اموری که وهابیان بدعت می خوانند بدعت نیست

پس از مسأله«شرک»،رایج ترین کلمه در میان وهابیان واژه«بدعت»است و انسان،از گروه«آمران به معروف و ناهیان از منکر»،پیوسته این دو کلمه را می شنود،تو گوئی در فرهنگ آنان،جز این دو کلمه،واژه دیگری موجود نیست و اگر گفتار آنان،صحیح و استوار باشد،تمام مسلمانان جهان،جز گروهی اندکی،مشرک و بدعت گزار بوده،و از این دو شیوه زشت پیراسته نیستند.انسان هر گاه بخواهد در کنار قبور اولیاء نماز بگزارد و یا آثار آنان را ببوسد فورا می گویند این کار شرک است و بدعت.آنگاه که مسلمانان به هنگام شنیدن نام پیامبر،از گلدسته های مساجد،صلوات می فرستند،فورا فریاد«بدعت»بلند میشود.بالاتر از آن،اینکه مسلمانان هر گاه در میلاد پیامبر جشن و سروری بر پا می کنند،فورا برچسب«بدعت»می زنند و وسائل ارتباط جمعی در نکوهش این گروه که میلاد رهبر خود را گرامی می دارند،به کار افتاده،و آنان را مبدع و بدعت گزار می نامند،و احادیث مربوط به بدعت را که پیامبر فرموده است«شر الامور محدثاتها»سر می دهند.

اکنون شایسته است پس از تحدید معنی شرک در عبادت،پیرامون بدعت سخن بگوییم،تا کاربرد این حربه که در دست وهابیان است،روشن شود.اینک به تبیین این قسمت می پردازیم.

1بدعت از نظر لغت

بدعت در لغت عرب،به معنی کار بی سابقه است که نمونه قبلی نداشته باشد.قرآن،خدا را چنین توصیف می کند: (بدیع السماوات و الأرض) (انعام/101)

«آفریننده آسمان و زمین است».که آنها را بدون الگو و نمونه پیشین،آفریده است،و به عبارت دیگر،هر چیز جدید و بی سابقه را«بدیع»و کار نو ظهور را«بدعت»توصیف می کنند.راغب در مفردات می گوید«الإبداع إنشاء صنعة بلا إحتذاء و إقتداء و منه قیل رکیة بدیع أی جدیدة الحفر»

«ابداع،پدید آوردن چیزی است که نمونه و سابقه ای نداشته باشد و چاهی را که تازه حفر کرده باشند،بدیع می گویند.»

قرآن پیامبر را چنین توصیف می کند:

(قل ما کنت بدعا من الرسل) (احقاف/9) .

«بگو من در میان پیامبران پدیده نو ظهوری نیستم،بلکه پیش از من نیز پیامبرانی آمده اند»

بدعت به معنی لغوی،یعنی کارهای نو ظهور نمی تواند بدون قید و شرط حرام باشد،زیرا جهان زندگی پیوسته در دست تغییر و دگرگونی است و همان طور که طبیعت به طور مستمر در حرکت و تغییر و نوآوری است،زندگی انسان نیز از نظر پوشاک و خوراک و مسکن و صنایع،پیوسته در حال دگرگونی و نو شدن است و هیچ عاملی نمی توانند حرکت عظیم زندگی انسان را متوقف سازد،بلکه او باید طبق سنت الهی گام به پیش نهد و زندگی را هر روز رنگین تر ساخته و چهره زندگی را هر روز تازه تر سازد.

هر دم از این باغ بری می رسد 

تازه تر از تازه تری می رسد

اکنون که با معنای لغوی بدعت آشنا شدیم،شایسته است با مفهوم شرعی آن که فقهاء آن را تحریم می کنند آشنا شویم.

2بدعت از نظر فقهاء

بدعت از نظر فقها عبارت از دین سازی و افزودن چیزی بر مذهب که به آن فرمان نداده است و به تعبیر فقهاء«إدخال ما لیس من الدین فی الدین» (1) وارد کردن چیزی در دین که در آن نیست.

از این تعریف و از آنچه که در پاورقی از قاموس و راغب نقل کردیم،روشن می شود که هر نو ظهوری بدعت نیست بلکه آن گونه اعمال و عقایدی که به دست انسانها ساخته شده و به دین نسبت داده می شود،بدعت است و به دیگر سخن بدعت در صورتی انجام می گیرد که انسان کاری را انجام دهد و آن را به حساب دین بگذارد و به دروغ بگوید که قرآن یا سنت چنین دستوری داده است،ولی هر گاه عملی را انجام دهد که از نظر قوانین اسلام با لذات حلال باشد ولی هرگز آن را جزء دین نداند و به حساب آن نگذارد،طبعا چنین چیزی بدعت لغوی خواهد بود،اما از نظر شرع بدعت به شمار نمی رود،زیرا همانطور که در تعریف بدعت یادآور شدیم،بدعت نوعی بازی با شریعت و دین است،ولی هر گاه عمل انسان رنگ دینی به خود نگیرد،حلال و حرام بودن آن در گرو این است که قوانین اسلام آن را تحریم نموده باشد یا نه؟

و به دیگر سخن،دلیل حرمت بدعت این است که بدعتگزاری،نوعی افتراء بر خداست و افتراء بر او از گناهان کبیره است،چنانکه می فرماید:

(ءالله أذن لکم أم علی الله تفترون) (یونس/59)

«آیا خدا اجازه چنین کاری را داده است یا بر او افترا می بندید؟»

و باز می فرماید:

(و من أظلم ممن افتری علی الله کذبا...) (انعام/21)

«کیست ستمکارتر از آنکه بر خدا دروغ ببندد؟...»

ولی اگر کاری با لذات حلال باشد و انسان در انجام آن و یا دعوت مردم به آن پای دین را به میان نکشد هرگز چنین کاری بدعت در دین نخواهد بود.یک چنین عمل،کار نو ظهوری است،اما کار نو ظهور در دین به شمار نمی رود.

از این بیان روشن می شود که اگر پیامبر گرامی فرمود:«و شر الامور محدثاتها و کل محدثة بدعة و کل بدعة ضلالة و کل ضلالة فی النار» (2) مقصود ساختگیهائی است که به دین نسبت داده شود و به عنوان اینکه جزء دین و شریعت است و خدا و رسول فرمان داده است انجام گیرد.از این جهت،وقتی ابن حجر عسقلانی به تفسیر حدیث یاد شده میرسد،می گوید:

«مقصود،آن کار تازه ای است که به دین نسبت داده می شود،با آنکه در دین مدرکی برای آن نیست» (3).

روی این اصل،یک حقیقت روشن می شود و آن اینکه تمام دگرگونیهایی که در زندگی بشر از جهات گوناگون پدید می آید،هر گاه رنگ دینی به خود نگیرد،بدعت نخواهد بود،و حلال و حرام بودن آن تنها در گرو این است که با دیگر اصول اسلام مخالف نباشد.

از این بیان روشن می گردد:آداب و رسوم ملی چه دارای سوابقی باشد و چه نباشد،جزء بدعت نخواهد بود.فرض کنید گروهی از مردم،هر سال در نقطه ای دور هم گرد می آیند و یا به دیدار یکدیگر می پردازند و در روزی ابراز شادی کرده و به کمک یکدیگر می شتابند،و آن روز را برای خود«عید ملی»می دانند چنین کاری که صد در صد جنبه ملی دارد،از ماهیت بدعت شرعی بیرون است و هرگز سخن رسول الله ناظر به این نو آوریها نیست.فرض کنید ملت ستمدیده الجزایر پس از نزدیک به دو قرن استعمار،روز استقلال خود را جشن می گیرند،و تلگرامهای شادباش برای یکدیگر مخابره می کنند چنین کاری جنبه ملی و عرفی داشته و سخن رسول خدا ناظر به آن نیست،زیرا چنین کاری دروغ بستن به خدا و دین او نیست،بلکه نوآوری در زندگی است که مصالح ملتی در گرو چنین تصمیمی است،روی این اصل باید کلیه آداب و سنن ملی و به اصطلاح امروز «فولکلور» (فرهنگ مردم) را از بدعت اصطلاحی بیرون شمرد و باید گفت در صورتی که با اصول کلی اسلام مخالف نباشد،اسلام،دست مردم را در این امور باز گذاشته است.امروز شناخت فرهنگ مردمی،برای خود رشته خاصی به شمار می رود و کلاس و استاد و کتابخانه و موزه های مخصوص دارد و احیای این نوع سنن و یا ادامه آنها،خواه در زمان پیامبر،نمونه ای از آن بوده و یا نبوده باشد،در صورتی که مخالف قوانین کلی نباشد؛بی اشکال است.

امروز همه ملتها بازیهای فوتبال،والیبال،بسکتبال و دیگر ورزشها و سرگرمیها را از ملل غربی اقتباس کرده اند.نمیتوان این ورزشها را به عنوان بدعت تحریم کرد.بلکه حکم به تحریم،خود بدعتی است که اسلام از آن بی خبر است.آری احیای رقصهای سنتی مبتذل به گونه ای که زنان و مردان نامحرم در آن در هم بپیچند،حرام است.اما آن هم نه بخاطر بدعت بلکه حرمت آنها ذاتی است و مقدم بر حرمت پنداری آن از نظر بدعت است.

حتی ابن تیمیه که بیش از همه کلمه بدعت را تکرار می کند،درباره عادات محلی می گوید:اصل و قاعده کلی این است که آنها را حلال بدانیم،مگر اینکه خدا آنها را تحریم کند (4).

3نوآوری که در دین اصل و ریشه ای نداشته باشد

کارهایی که به عنوان دین صورت می گیرد،بر سه نوع است:

الفکاری که اسلام همه خصوصیات آن را از اصل و فرع،از ماده و صورت از واقعیت و شکل بیان کرده و دربست در انحصار خود قرار داده است،مانند نماز و روزه و اعمال حج که آنچه که مربوط به واقعیت این عبادات است،با تمام خصوصیات بیان شده است.انجام چنین عباداتی به عنوان دین،اطاعت خدا محسوب می شود و بس.

بکارهایی که اسلام،اصل و حقیقت و ماده آن را بیان کرده ولی شکل و صورت و لباس آن را به مقتضیات زمان واگذار نموده است و اینکه مسلمانان در هر عصری به مقتضای زمان و امکانات خود و با در نظر گرفتن دیگر اصول اسلام به فرمان الهی جامه عمل بپوشانند.در اینجا تحقق بخشیدن به فرمان خدا به هر صورت و به هر کیفیت که با دیگر اصول مخالف نباشد،حرام و بدعت نخواهد بود،زیرا فرض اینست که اساس آن در کتاب و سنت بیان شده و شکل و کیفیت آن،در اختیار امت گذارده شده است.نمونه های این قسمت در فقه اسلام کم نیستند.اینک برخی را یادآور می شویم:

1اسلام به آموزش فرزندان،فرمان داده و با دیو جهل و بی سوادی مبارزه می کند،آیات و روایات در این زمینه به اندازه ای است که حتی با نقل نمونه های آنها سخن به درازا می کشد،ولی چگونگی این آموزش در اسلام معین نشده بلکه آن را به مقتضیات زمان موکول کرده است.روزگاری بشر از طریق نوشتن بر لوحه های سنگی،و پوست حیوانات و پوسته درخت خرما،آموزش می دید،ولی با گذشت روزگار،چگونگی آموزش،دچار دگرگونی شده و از نگارش با قلم نی گرفته تا به امروز که از دیسکتهای کامپیوتری استفاده میکنند همه و همه به آرمان اسلامی تحقق می بخشند.هرگز بر هیچ فقیهی شایسته نیست که بر این وسائل آموزشی ایراد بگیرد و آنها را بدعت بشمارد و بگوید در زمان پیامبر این شکلها و آموزشها نبود،زیرا یک چنین ایراد کننده فقیه واقعی نیست.اگر فقیه بود؛چنین خرده ای نمی گرفت،و اصولا آیین خاتم اگر بخواهد،خاتمیت آن محفوظ بماند باید دست بشر را در شکل دادن به احکام کلی اسلام باز بگذارد،مشروط بر آنکه با دیگر اصول آن مخالفت نکند،و در غیر این صورت،اسلام قابل پیاده شدن نخواهد بود.

2دفاع از اسلام و نوامیس مسلمین یک فریضه الهی است مسلمانان باید پیوسته بر توان رزمی خود بیفزایند تا قدرتمندان جهان از آنان حساب ببرند و قرآن این حقیقت را در ضمن آیه کوتاهی بیان کرده و می فرماید:

(و أعدوا لهم ما استطعتم من قوة...) (انفال/60)

«در برابر کافران،تا میتوانید نیرو آماده کنید...»

جای گفتگو نیست که شکل اجرای این اصل،در هر زمان فرق می کند و هرگز اسلام،کیفیت آن را مشخص نفرموده و اگر مشخص می نمود،نمی توانست آیین خاتم باشد،زیرا شکل اجرای یک حکم نمی تواند در برابر تحولات عمیق جامعه بشری مقاومت نماید.از این جهت،رهبر مسلمانان باید در هر عصری ارتش اسلام را با پیشرفته ترین سلاحها مجهز کند،تا آنجا که برتری آنان محفوظ بماند بنا بر این خدمت زیر پرچم آنگاه که شرائط زمان،عمومی بودن آن را ایجاب کند نوعی تحقق بخشیدن به این اصل قرآنی است،هر چند این مطلب به صورت جزئی در لسان رسول خدا نیامده است،تا چه رسد آموزش دادن جوانان مسلمان با تجهیزات نظامی امروز از قبیل پرواز در اعماق آسمانها و سیر در زیر دریا و پرتاب موشکهای بالستیک و...

3قرآن حفظ اموال یتیمان را توصیه فرموده و حیف و میل آن را تحریم کرده است،ولی این اصل کلی در هر زمان برای خود شکل و خصوصیتی دارد،و تجارت با مال یتیم و یا سپردن آن به بانک و یا سرمایه گذاری در کارهای سودآور و غیر اینها،اشکال مختلف آن است که ولی یتیم باید غبطه او را در نظر بگیرد،آنگاه دست به کار شود.

4حفظ قرآن و گسترش آموزش آن و تعلیم سنت و ترویج آن،از فرائض دینی است،ولی در هر زمان،این فریضه برای خود شکل خاصی می طلبد که نمی توان اشکال آن را بدعت شمرد،و لذا مسلمانان پس از درگذشت پیامبر،علی رغم مخالفت برخی،پس از اندی به گردآوری سنت پیامبر به صورتهای مختلف پرداختند و هم اکنون به زیباترین صورت طبع و نشر می گردد.

خلاصه،عملی که بر اثر پیشرفت تمدن موجب صیانت و حفظ قرآن و گسترش سنت محسوب شود،حتی اعراب گذاری و نقطه گذاری و جمع و فهرس و معجم نگاری همه و همه صورتهای مختلف صیانت قرآن و آموزش سنت است.

بنا براین،هر چیزی که اصلی در اسلام دارد،ولی برای آن شکل خاصی معین نشده،تحقق بخشیدن به آن اصل،مطابق مقتضیات زمان،بدعت نیست.

ما قبل از آن که از این بیان،نتیجه بگیریم،به بیان قسم سوم می پردازیم آنگاه از مجموع نتیجه می گیریم.

جکارهایی که به عنوان امر دینی انجام گیرد،و به هیچ نحوی در دین،اصل و سابقه نداشته باشد مثلا پیامبر گرامی فرائض یومیه را هفده رکعت تعیین کرده است.اگر کسی تعداد رکعات را افزایش دهد،این بدعت است.قرآن،ازدواج با محارم را تحریم کرده است.اگر کسی برخی از آنها را حلال اعلام کند،این کار بدعت بشمار می رود،سنت پیامبر اجزاء اذان و اقامه را مشخص کرده اگر شخصی بر اجزاء آن بیافزاید این هم بدعت است.خلاصه در قلمرو امور دینی و به عنوان دین،در کیفیت واجب تصرف کند و یا واجبی را حرام و یا حرامی را حلال معرفی کند به گونه ای که نتوان برای آن دستوری و اصلی در اسلام جست.

شکی نیست هر کار دینی که ماده و صورت آن در آیین اسلام وارد نشده است،بدعت بوده و انجام دهنده آن،بدعت گذار به شمار می رود.

مثلا شیعه معتقد است که یکی از فصول اذان،جمله«حی علی خیر العمل»است«الصلاة خیر من النوم»جزء فصول اذان نیست.هر گاه کسی اذانی را به غیر این صورت بگوید طبعا بدعت خواهد بود،و روشن ترین مصداق«شر الامور محدثاتها»است.

با توجه به این تقسیم اکنون وقت آن رسیده است که به نتیجه گیری بپردازیم.

درباره قسم نخست و قسم سوم سخنی نیست.اولی،مصداق روشن اطاعت و سومی مصداق واضح بدعت است.آنچه مهم است،سخن درباره قسم دوم است که باید به نوعی تشریح شود.چیزی که در اسلام،اصل و ریشه ای دارد.نمی توان صورت آن را بدعت خواند و با توجه به مثالهایی که یادآور شدیم؛مسأله کاملا روشن است.این تنها ما نیستیم که آن را بدعت نمی خوانیم.بلکه این سخنی است که جملگی بر آنند.

ابن حجر عسقلانی در شرح حدیث«و شر الامور محدثاتها»می گوید:

«و المراد بها ما أحدث و لیس له أصل فی الشرع و یسمی فی عرف الشرع بدعة و ما کان له أصل یدل علیه الشرع فلیس ببدعة» (5).

«مقصود،آن نوپردازی است که در شرع،اصلی و حکمی نداشته باشد و در اصطلاح شرع به آن بدعت می گویند.و اگر چیزی در اسلام حکم و ریشه ای داشته باشد؛بدعت نیست.

ما اگر بخواهیم گفتار ابن حجر را در قالب علمی بریزیم و با توضیح فزونتری بیان کنیم،باید بگوییم مقصود اینست کارهایی که انسان به عنوان شرع انجام می دهد،اگر شارع مقدس اصل و فرع ماده و صورت و حقیقت و شکل آن را بیان کرده و به کسی اجازه نداده باشد که در آن از هیچ نظر،تصرف کند،تصرف در آن امر،به هر نحوی،بدعت است،و لذا اذان دوم پس از اذان اول،و اقامه دوم پس از اقامه اول،بدعت است،و کسی حق ندارد بگوید چون اصل اذان و اقامه در شرع وارد شده،پس دومی و سومی نیز بی مانع است.

ولی اگر شارع،اساس حکمی را بیان کرده،ولی شکل و لباس آن را محدود نکرده باشد،طبعا هر نوع دگرگونی در شکل و صورت و کیفیت اجزاء،امر مطلوبی بوده و بدعت نخواهد بود.

اتفاقا مسأله گرامی داشت پیامبر به صورتهای مختلف از روشنترین مصادیق این قسم است،زیرا آیات و روایات،فرمان داده است که مسلمانان به پیامبر خود مهر ورزند و او را دوست بدارند .چنین اصل اسلامی برای خود،در هر زمان اشکال و صورتهای مختلفی دارد.در این جا دو مطلب را یادآور می شویم:

1برخی از آیات و روایاتی که مسلمانان را به دوستی و تکریم پیامبر دعوت می کند.

2اشکال و صورتهای مختلف دوست داشتن او که در هر زمان برای خود شکل خاصی دارد.

درباره امر نخست کافی است که به آیات یاد شده در زیر توجه فرمایید:

1 (و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فإن حزب الله هم الغالبون) (مائده/56)

«هر کس خدا و پیامبر و مؤمنان را دوست بدارد،پس حزب خدا پیروز است»

2 (فالذین آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذی انزل معه اولئک هم المفلحون) (اعراف/157)

«و آنانکه به او ایمان آوردند و او را گرامی داشتند و یاری کردند و از نوری که بر او نازل شده پیروی نمودند،رستگارانند»

شاهد گفتار،کلمه (عزروه) است که به معنی تکریم و گرامیداشت پیامبر است نه کمک کردن به او،زیرا مسأله کمک کردن در جمله (و نصروه) آمده است.

در برخی از آیات یادآور می شود که باید علاقه به خدا و پیامبر و جهاد در راه خدا،بیش از علاقه انسان به پدران و فرزندان و برادران و همسران و ثروتهای انباشته و تجارتی که از کساد آن می ترسد و خانه هایی که به آن علاقه دارد،باشد (6).

در کلمات پیامبر گرامی،مسأله حب نبی و دوست داشتن او فزون از حد وارد شده که ما به نقل اندکی از بسیار،اکتفاء می کنیم:

1«لا یؤمن أحدکم حتی أکون احب إلیه من ولده و والده و الناس أجمعین» (7).

«هیچیک از شما نمی تواند ادعای ایمان کند،مگر اینکه من در نظر او محبوبتر از فرزند و پدر و همه مردم باشم.»

2«ثلاث من کن فیه ذاق طعم الإیمان:من کان لا شی ء أحب إلیه من الله و رسوله...» (8).

«سه چیز است که هر کس دارای آن باشد،مزه ایمان را چشیده است:یکی اینکه چیزی برای او از خدا و پیامبر او محبوبتر و گرامی تر نباشد...»

این روایات همگی دستور می دهند که انسان باید پیامبر گرامی را دوست بدارد.شکی نیست شکل این اصل،برای خود در هر زمان خصوصیتی را ایجاب می کند.

گذشته از این که عمل به دستورهای پیامبر،در قلمرو واجبات و محرمات خود نشانه حب و علاقه است.گرامیداشت زاد روز و یا روز بعثت او و تشکیل مجلس برای بازگویی زحمات و کوششهای او و سرودن اشعار ملیح و نمکین در فضایل راستین و مناقب حقیقی او که در کتاب و سنت آمده است،یکی از نشانه های«حب النبی»است که در سنت وارد شده است.

اگر قرآن،به مهر ورزیدن نسبت به پیامبر دستور داده،مودت خویشاوندان و بستگان پیامبر را نیز به نوعی لازم دانسته است آنجا که می فرماید:

(قل لا أسألکم علیه أجرا إلا المودة فی القربی) (شوری/23)

«بگو من پاداشی جز مهرورزی به بستگان و نزدیکان خود نمی خواهم.»

شکی نیست که محبت،پدیده ای روانی است که برای خود تجلیاتی دارد و هرگز مقصود،این نیست که مودت و مهر آل رسول،در دلها و قلوب،محبوس و مکتوم بماند،بلکه باید چنین مهری در اعضاء و اعمال و در زندگی ما خود را نشان دهد.برگزاری جشنهای زاد روز امامان معصوم و برگزاری مجالس سوگواری در روزهای وفات و شهادت،از جلوه های این مهر و محبت است.آری ما هرگز مدعی آن نیستیم که برگزاری مراسم جشن و سوگواری،تجلیگاه منحصر این فریضه قرآنی و حدیثی است بلکه مدعی آن هستیم که یکی از تجلیگاههاست.

بنابراین،کاری که مسلمانان قریب به ده قرن (تا آنجا که تاریخ نشان می دهد) انجام داده اند و پیوسته این ایام و لیالی را گرامی می دارند،کاری جز تجسم و تحقق بخشیدن به این اصل نیست.

یکی از چیزهای مکروه و ناپسند نزد وهابیان،فرستادن صلوات بر پیامبر گرامی،قبل از اذان و یا پس از آن و یا به هنگام شنیدن نام مقدس آن حضرت از مؤذن است.تا آنجا که محمد بن عبد الوهاب،مؤذنی را به جرم اینکه بدعت گذار است و بر بدعت خود اصرار می ورزد،کشت.این مؤذن تنها جرمش این بود که پس از آوردن نام پیامبر صلوات می فرستاد.او راه شهادت در پیش گرفت.زیرا تنها می خواست به این آیه جامه عمل بپوشد:

(ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما) (احزاب/56)

«خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند.ای مؤمنان بر او صلوات و درود فرستید»

هرگز در این آیه قیدی برای فرستادن صلوات،از نظر زمان و مکان،بیان نشده است.از این بیان،روشن می شود که بنای بر قبور و تنظیف مشاهد و اهدای پاکترین اموال به مراقد انبیاء و اولیاء کاری جز تحقق بخشیدن به حب،و انگیزه ای جز اظهار ارادت به ساحت اولیای الهی نیست،و اگر با اصول روانکاوی از آنان سئوال شود،روشن می شود که ریشه همه،یکنوع مهرورزی به ساحت ربوبی است و مهر ورزیدن به رجال الهی پرتوی از آنست.

اگر زائری به هنگام زیارت،در و دیواتر مشاهد را میبوسد،انگیزه ای جز اظهار محبت ندارد،چون دستش به دامن خود پیامبر نمی رسد،طبعا آثار او را می بوسد و مجنون وار در و دیوار خانه محبوب را بوسه باران میکند.مجنون به هنگام بوسه زدن بر در و دیوار خانه لیلی می گفت«من دیوار را دوست ندارم بلکه مهر ساکن این خانه را در دل دارم».از این جهت پیوسته ملل عالم به گرامیداشت موالید و وفیات و مراقد بزرگان خود،به صورتهای مختلف می پردازند،حتی ملل پیش از اسلام،قبور پیامبران خود را گرامی داشته و بناهای با شکوهی بر روی قبور آنها ساخته اند که هم اکنون به همان کیفیت باقی است،و مسلمانان نیز پس از فتح شام،همان مشاهد را به همان کیفیت،باقی گذاردند و هرگز ویران نکردند،بلکه برای حفاظت آنها خدمتگزارانی را معرفی کردند و یا خدمتگزاران پیشین را در مقام خود تثبیت کردند (9).

امروز شعرای متعهد به هدفی،با سرودن اشعار روح بخش و حماسه ساز،مقامات و مجاهدات و فداکاریهای پیشوایان دین را در پیشبرد اسلام،زنده کرده و مسلمانان را به پیمودن راه آنان دعوت می کنند .کشتن این قریحه ها و تحریم سرودن شعر درباره عظمت فداکاریهای آنان،خواسته دشمنان اسلام است که از حلقوم این گروه شنیده می شود.در زمان پیامبر گرامی،شعرای عرب،قصائدی را در مدح او میسرودند و در محضرش می خواندند و هر یک فرا خور حال خود،مورد مهر پیامبر،قرار می گرفتند.چه زیبا می گوید کعب بن زهیر در قصیده لامیه خود:

إن الرسول لنور یستضاء به  

مهند من سیوف الله مسلول (10)

«پیامبر،روشنایی است که همه از او پرتو میگیرند و او شمشیر آبدار و از نیام برکشیده خداست» .

باز هم سخنی پیرامون جشنهای میلاد

گرامی داشت زاد روز بزرگان و مصلحان جهان،از شیوه های پسندیده جامعه های مترقی و پیشرو است،بزرگداشت چنین روزی،نه تنها احترام به شخص اوست،بلکه احترام به اهداف بزرگی است که به او شخصیت بخشیده است.امروزه در جهان نه تنها زاد روز بزرگان را گرامی می دارند،بلکه به مناسبتهائی روز در گذشت آنانرا را نیز گرامی می شمارند،و از این طریق حق نمک را اداء می کنند.هیچ شخصیتی در جهان،در قلوب مردم جای باز نمی کند،مگر اینکه به نوعی از خود،کار و خدمتی نشان داده و گامی در سعادت و خوشبختی جامعه برداشته باشد.و چنین شخصیتهای بزرگ شایسته آنند که از آنها به نوعی تقدیر و احترام به عمل آید.

اگر گفتار معروف که«من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق»گفتار معصوم باشد،طبعا بزرگداشت انبیاء و اولیاء علماء و دانشمندان به عناوین گوناگون شکر مخلوق است که به آن دعوت شده است.در جهان امروز گاهی برای زیارت جسد مومیایی بزرگان تاریخ،صفهای طولانی تشکیل می شود،و به خاطر کسی خطور نمی کند که چنین کاری مرده پرستی و پرستش مردگان است،بلکه همگان بر این اتفاق دارند که این نوع گرامیداشت شخص و شخصیت،در حقیقت بزرگداشت اهداف مقدس و کار ساز آنان است.

در میان مسلمانان،در اینکه گرامیداشت زاد روز و یاد بود پیامبر گرامی و دیگر اولیای الهی کاری پسندیده و صد در صدر مشروع است،سخنی نیست.تنها ابن تیمیه و پیروان منهج او که پیوسته خواهان پایین آوردن مقامات پیامبران هستند،با این مطلب مخالفت می کنند و در عین حال اقرار دارند که جشنهای زاد روز پیامبر گرامی عالمگیر بوده و قرنهاست مسلمانان روز تولد و یا روز بعثت او را جشن می گیرند.

این گروه با اینکه پیوسته اجماع علمای یک قرن را بسان کتاب و سنت حجت می دانند،اجماع در این مسأله چه پیش از ابن تیمیه و چه پس از آن،نادیده گرفته و کوچکترین ارزشی برای آن قائل نیستند و پیوسته این جشنها و کنفرانسها را بدعت و نوآوری در دین می شمارند،و گفتار پیامبر گرامی را که فرموده است:«و شر الأمور محدثاتها»،بر آن تطبیق می کنند.

با توجه به تحدید منطقی که از بدعت به عمل آمد،روشن گردید که هرگز بزرگداشت میلاد پیامبر بلکه بر پائی هر نوع مجالس سرور و شادی به مناسبتهای مختلف،درباره پیامبران و صالحان،بدعت نیست،زیرا بدعت آن است که اصلی در کتاب و سنت نداشته باشد،و ما به روشنی ثابت کردیم که«حب النبی»اصل مسلمی است در قرآن و سنت.نه تنها حب پیامبر،بلکه دوست داشتن اهل بیت او و صحابه باوفایش،از اصول مسلم اسلام است،و در حقیقت بر پائی این مجالس،جز مجسم کردن این اصل،چیز دیگری نیست.شما اگر یک چنین مجالس را بر افراد عادی عرضه کنید،افرادی که ذهن آنان،از این قیل و قالها فارغ و بیراسته است و از آنان بپرسید که آیا بر پائی این مجالس،اظهار محبت و مودت است یا اظهار عداوت و دشمنی؟همگی به اتفاق کلمه می گویند:اظهار محبت و تجسم بخشیدن به اصل حب و دوستی است.

با توجه به وجود چنین اصل و ریشه،در کتاب و سنت،نمی توان تبلورهای آن را شرک و بدعت خواند.

ما در اینجا دامن سخن را کوتاه میکنیم و امید داریم که اگر مدعیان توحید واقعی و برائت جویان از بدعتها به این مطلب از دیده دقت بنگرند،حقیقت را از مجاز به خوبی تشخیص می دهند .

تقسیم بدعت به نیک و بد

یکی از تقسیمات رائج در نوشته های اهل سنت،تقسیم بدعت به حسنه و سیئه است،مثلا«صلاة تراویح»به صورت جماعت را،«بدعت حسنه»می خوانند و می گویند زیرا نماز تراویح در زمان پیامبر،به صورت فرادی خوانده می شد ولی در خلافت خلیفه دوم به امامت ابی بن کعب به صورت جماعت برگزار گردید،وقتی خلیفه دوم این عمل را مشاهده کرد،آن را بدعت حسنه خواند،زیرا برگزاری نماز شبهای ماه رمضان به صورت فرادی در گوشه های مسجد،جلب توجه نمی کرد و در افراد ایجاد شوق و رغبت نمی نمود،وقتی به صورت جماعت خوانده شد،برای خود عظمت پیدا کرد .

ما فعلا پیرامون صلاة تراویح که در زمان پیامبر چگونه برگزار میشد و بعدا چه حالتی به خود گرفت،سخن نمی گوییم،زیرا این یک موضوع فقهی است که نیاز به تتبع در ادله دارد،ولی همین قدر می دانیم که در خلافت امیر مؤمنان در کوفه وقتی نماز تراویح به صورت جماعت برگزار شد،علیعلیه السلاماز آن نهی کرد.آنچه مهم است،این است که آیا این تقسیم می تواند مفهوم صحیحی داشته باشد؟

در اینجا یادآور میشویم اگر محور تقسیم به حسنه و سیئه،آداب و تقالید و رسوم ملی باشد که ارتباطی به دین و شریعت ندارند،چنین تقسیمی صحیح خواهد بود،زیرا مراسم ملی که بعدها به صورت سنت در می آید،گاهی به نفع ملت و موافق با اصول شریعت می باشد.قهرا پایه گذاری چنین رسم نویی،بدعت حسنه خواهد بود،ولی آنگاه که سنتهای نو به ضرر جامعه و یا مخالف اصول شریعت مقدسه باشند،قهرا بدعت بد خواهند بود.امروز در میان مردم رسم است که سالروز و تولد خود را جشن می گیرند،و دوستان خود را دعوت می کنند،مسلما چنین رسمی،اگر از معاصی پیراسته باشد رسم نیک است همچنانکه در جوامع باصطلاح متمدن در مهمانیهای رسمی،استفاده از شراب و رقص دسته جمعی مردان و زنان،سنتی است که به آن انس گرفته اند،ولی از نظر ما،سنت بد و امر محرمی است.

ولی اگر محور تقسیم،نوآوریهایی باشد که ارتباط تنگاتنگ با دین دارند و به نام دین انجام می گیرند،چنین بدعتی فقط می تواند یک قسم داشته باشد و آن بدعت بد و حرام است،زیرا بدعت در این مورد،تصرف در شؤون تشریع و وارد کردن چیزی که جزء دین نیست در دین است،چنین کاری صد در صد حرام بوده و نمی تواند حسن و زیبا باشد.

در همان مسأله نماز تراویح با جماعت،اگر در عصر رسالت هیچگاه به جماعت برگزار نشده باشد،تبدیل نماز فرادی به جماعت،بدون دلیل،بدعت سیئی بوده و هیچگاه نام حسن و نیک به خود نخواهد گرفت،مگر آنکه فرض کنیم در عصر رسالت،گاه و بیگاه به صورت جماعت خوانده شده است.هر چند غالبا به صورت فرادی می خواندند،در این صورت باید یک چنین بدعت را بدعت نیک خواند و نام گذاری آن به بدعت از آن روست که یک کار جائز از نظر شرع که مورد توجه نبوده احیا شده است،البته از اینکه امیر مؤمنان از اقامه چنین نمازی به صورت جماعت نهی کرد،می توان حدس زد که در عصر رسالت حتی یکبار هم این نماز به جماعت خوانده نشده بود.ولی توجیه گران اعمال سلف مدعی هستند که به صورت نادر و شاذ در عصر رسالت خوانده شده است.و تحقیق در این مسأله فرعی موکول به فقه است که فعلا از قلمرو بحث ما بیرون می باشد.

 

پی نوشتها:

 

(1) صاحب قاموس می گوید:«البدعة:الحدث فی الدین بعد الإکمال،أو ما استحدث فی الدین بعد النبی من الأهواء و الأعمال» (بدعت افزونی بر دین پس از تکمیل آن یا گرایشها و اعمال نو ظهور در دین است که پس از پیامبر ایجاد شده است) .و گفتار راغب در مفردات نیز نزدیک به همین است.

(2) بدترین کارها،آنها است که ساختگی باشند و هر چیز ساختگی بدعت است و هر بدعتی مایه گمراهی و سرانجام گمراهی آتش است.

(3) ابن حجر:فتح الباری،ج 13،ص 253

(4) المجموع من فتاوی ابن تیمیه،ج 4،ص 96

(5) ابن حجر:فتح الباری فی شرح صحیح البخاری،ج 13،ص 253

(6) (قل إن کان آباؤکم و ابناؤکم و إخوانکم و أزواجکم و عشیرتکم و أموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها أحب إلیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی یأتی الله بأمره و الله لا یهدی القوم الفاسقین) (توبه/24)

(7) کنز العمال،ج 2 و 6 و .12

(8) کنز العمال،ج 2 و 6 و 12،در این سه جلد،روایات فراوانی درباره لزوم مودت پیامبر و فرزندان او وارد شده است،و به خاطر فراوانی روایات از نقل آنها خودداری ورزیدیم.

(9) دائرة المعارف الإسلامیة،ج 5،ص 484،ماده تمیم داری

(10) ابن هشام:السیرة النبویة،ج 2،ص 666


منبع : پایگاه حوزه
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

عبادت امام حسين (ع) از زبان دشمنان
ظهرعاشورا حسین بن علی یاور نداشت
الهام گرفتن، درس آموختن و الگو قرار دادن ...
اصحاب مدح و مرثیه
ایام اعتکاف، ایام انس با پروردگار
چرا خدا به شیطان مهلت داد؟
امام سجاد (علیه السلام):
سلامم بر این پیکر بی کفن از سید حبیب حبیب پور
ضباب بن عامر
حبّ و بغض به امام حسین(ع) معیار سعادت و شقاوت ...

بیشترین بازدید این مجموعه

حضرت زهرا(س)، تجسم رضایت و سخط الهی
صدقه، راهی برای رفع مشکلات مالی
حسن خلق (2)
امام علي (عليه السلام):نمادي از انسان کامل(2)
امام جواد(ع)تجسم صلابت
دو سند روشن بر مظلومیّت سبط اکبر
میلاد امام حسین(ع) و خنده رسول‌الله(ص)!
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
لحظاتی را که خدا برایمان ترسیم می کند
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^