اين حرف فرعونيان تاريخ است. نمايندة حکومت در حالي که در مدينه آدمهاي خوش صدا بسيار بودند به دنبال بلال فرستاد. بلال نه قيافه، نه هيکل و نه صدا داشت. مخالفان هم صداي گلوي بلال را به قار قار کلاغ تشبیه ميکردند. ميگفتند پيامبر غير از اين کلاغ سياه کسي را نداشت که اذان بگويد. اما اكنون حکومت ميبيند اگر بلال مؤذن پيامبر صبح و ظهر و شب اذان بگويد، میان در تودة مردم، حکومت امضا ميشود. مردم ميگويند: خيلي هم اين حکومت بيراه نيست؛ دليلش اين است که بلال پيامبر برايشان اذان ميگويد. گفتند: بيا اذان بگو!
بلال ميانديشد كه فقط خدا را بايد بندگي کرد. آنجا که کار خلاف خداست، يا تأييد يک حکومت غيرخدايي است، اين بتپرستي هست. اين اذاني که ميخواهد بگويد، بتپرستي میشود نه توحيد. يعني بت حکومتي را در ميان مردم امضا کرده است. گفت: اذان نميگويم. او را به مرگ هم تهديد کردند. گفت: من اذان نميگويم. گفت: بعد از مرگ پيامبر تا بميرم، اذان نميگويم. نگفت و از شکنجه و شهادت هم نترسيد.
زيرا همه جا که اذان مستحب نيست؛ در بعضی جاها هم اذان حرام است. همه جا که اذان، توحيد نيست؛ ممکن است در جایی هم شعار بتپرستي شود.
منبع : پایگاه عرفان