مرحوم ميرزاي شيرازي صاحب فتواي تحريم تنباکو از دنيا رفت. آيت الله شيخ عبدالکريم حائري و آيت الله حاج ميرزا حسين نائيني از مراجع بزرگ تقليد شيعه همدرس بودند. صبح فرداي فوت ميرزا، اول طلوع آفتاب دو نفري در خانه آيت الله العظمي آقا سيد محمد فشاركي آمدند. تمام كساني كه در محضر مرحوم فشاركي حضور داشتند، مرجع تقليد بودند. مرحوم فشارکي ديدند دو نفر از شاگردان ناب ايشان آيت الله حائري و آيت الله نائيني ميگويند: ما دو نفر عندالله شهادت ميدهيم که بعد از ميزاي شيرازي اعلم علماي شيعه شما هستيد و امروز مرجعيت، برازندة شماست. قبول كنيد كه مرجع و رهبر چند ميليون شيعه در ايران و هند و دیگر مراكز شيعهنشين جهان، شما هستيد.
مرحوم فشاركي گفت: من را اعلم ميدانيد؟ گفتند: بله. اشک ريخت وگفت: ديشب نماز مغرب و عشاء تنها به حرم اميرالمؤمنينعلیه السلام رفتم. تا نماز صبح بيدار بودم و براي فوت و از دست دادن ميرزاي شيرازي اشک ريختم. در حال گريه کردن حس کردم، درون دلم يک ذره خوشحالي موج ميزند. برگشتم به خودم گفتم: فشاركي بزرگترين مرجع شيعه رحلت کرده و تو بايد عزادار باشي، اين خوشحالي درون دل تو براي چيست؟ دنبال آن خوشحالي رفتم. ديدم درون دلم خوشحال است که ميرزا فوت كرده و من فردا مرجع تقليد ميشوم. قبول اين مرجعيت عالم، مرا به جهنم ميبرد. چون از خوشحالي درون دلم معلوم بود كه قبول كردن مرجعيت من براي خدا نيست و آية (تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لايُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ)
را خواند و در را بست.
فرمود از اين که دلم خوشحال است معلوم میشود اين لذت براي من، خدايي نيست؛ و قبول نکرد.
با خدا زندگي کردن، چه كارها با انسان ميکند. همه وجود انسان را غرق نور ميکند:
(اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ)
چنان زندگیای عقل و قلب نوراني، چشم نوراني، شهوت و شكم نوراني، باطن نوراني، پا و دست نوراني، پول نوراني، و مرگ قيامت نوراني را به بار میآورد.
پروردگار متعال در اواخر سورة حديد ميفرمايد:
(يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ)
با خدا بودن خير عظيم است.
خوشا آنان که در اين صحنه خاک چو خورشيدي درخشيدند ورفتند
خوشــا آنــان کــه بـذر آدميت در ايـن ويرانـه پاشيدنـد ورفتند
خوشـا آنـان که در ميزان وجـدان حساب خويش سنجيدند و رفتنـد
خوشا آنان کـه پـا در وادي حـق نهــادنـد و نلغزيـدنـد و رفتنـد
خوشـا آنـان كه بـار دوستـي را کشيـدنـد و نرنجيدنـد و رفتنـد
منبع : پایگاه عرفان