فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

معالى اخلاق‏

 

منابع مقاله:

کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه جلد هشتم

نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان

 

آنچه در دعاى مكارم الاخلاق آمده عبارت از معالى اخلاق است، واقعيت هايى كه انبياى الهى براى تحقق آن در باطن انسان جهت تأمين خير دنيا و آخرتش مبعوث به رسالت شدند، و حقايقى كه مورد عشق و علاقه حضرت حق است.

رسول اللّه صلى الله عليه و آله فرمود:

انَّما بُعِثْتُ لِاتَمِّمَ مَكارِمَ الْاخْلاقِ. «1»

من مبعوث شدم تا مكارم اخلاق را تكميل كنم.

انَّ اللّهَ يُحِبُّ مَعالِىَ الْاخْلاقِ، وَيَكْرَهُ سَفْسافَها. «2»

خداوند عاشق فضيلت هاى اخلاق، و بيزار و متنفر از خلقيّات پست و فرومايه است.

 

مكارم و معالى اخلاق در روايات

امام على عليه السلام مى فرمايد:

عَلَيْكُمْ بِمَكارِمِ الْاخْلاقِ فَانَّها رِفْعَةٌ، وَايّاكُمْ وَالْاخْلاقَ الدَّنِيَّةَ فَانَّها تَضَعُ الشَّريفَ وَتَهْدِمُ الْمَجْدَ. «3»

بر شما باد به مكارم اخلاق كه رفعت و سربلندى است، و حذر كنيد از خلقيّات پست كه شريف را سرشكسته و مجد و بزرگوارى را منهدم مى نمايد.

و نيز آن حضرت مى فرمايد:

اذا رَغِبْتَ فِى الْمَكارِمِ فَاجْتَنِبِ الْمَحارِمَ. «4»

چون رغبت در مكارم نمودى از محرمات الهى بپرهيز.

حضرت صادق عليه السلام در روايتى مكارم اخلاق را اينچنين بيان مى فرمايد: يقين، صبر، شكر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غيرت، شجاعت، مروّت. «5» رسول خدا صلى الله عليه و آله در روايتى مى فرمايد:

عَلَيْكُمْ بِمَكارِمِ الْاخْلاقِ، فَانَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ بَعَثَنِى بِهَا، وَ انَّ مِنْ مَكارِمِ الْأخْلاقِ انْ يَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ يُعْطِىَ مَنْ حَرَمَهُ، وَ يَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ، وَ انْ يَعُودَ مَنْ لايَعُودُهُ. «6»

بر شما باد به مكارم اخلاق كه من مبعوث به آن شده ام، از جمله مكارم اخلاق اين است كه از كسى كه به تو بدى كرده درگذرى، و به كسى كه تو را منع كرده ببخشى، و با آن كه با تو قطع كرده رابطه برقرار كنى، و به ديدن كسى كه به ديدنت نيامده بروى.

 

مكارم اخلاق در كلام امام على عليه السلام

امام على عليه السلام مى فرمايد:

خَيْرُ الْمَكارِمِ الْإيثارُ. «7»

بهترين مكارم، ديگران را بر خود مقدم داشتن است.

مِنْ احْسَنِ الْمَكارِمِ تَجَنُّبُ المَحارِمِ. «8»

از بهترين مكارم اجتناب از حرام است.

مِنْ احْسَنِ الْمَكارِمِ بَثُّ الْمَعْرُوفِ. «9»

از نيكوترين مكارم پخش خوبى هاست.

احْسَنُ الْمَكارِمِ الْجُودُ. «10»

بهترين مكارم بخشش است.

احْسَنُ الْمَكارِمِ عَفْوُ الْمُقْتَدِرِ، وَ جُودُ الْمُفْتَقِرِ. «11»

نيكوترين مكارم گذشت قدرت دار و بخشش تنگدست است.

الْعَفْوُ تاجُ الْمَكارِمِ. «12»

گذشت از مردم تاج مكارم است.

حُسْنُ الخُلْقِ يَزيدُ فى الرِّزْقِ. «13»

اخلاق خوب روزى را زياد مى كند.

 

دورى از فخر و ناز بر مردم

يكى از زشتى ها خودپسندى و خود بزرگ بينى است كه انسان را مجبور مى كند به ديگران فخر فروشى كند، و در برابر مردم تكبر ورزد.

سرچشمه اين خوى ناپسند، غفلت از خدا و قيامت، و بى توجّهى به اين معناست كه انسان عبدى ضعيف و ذليل و مسكين و حقير و مستكين است كه حضرت على عليه السلام فرمود:

وَ انَا عَبْدُكَ الضَّعيفُ الذَّليلُ الْحَقيرُ الْمِسْكينُ الْمُسْتَكينُ. «14»

و حال آن كه من بنده ناتوان، خوار و كوچك، زمين گير و درمانده توام.

اسلام عزيز به احدى اجازه ناز و فخر فروشى را به مردم نمى دهد. عالم، ثروتمند، مقام دار، شريف، مشهور، همه و همه مأمور به تواضع و فروتنى نسبت به تمام مردمند.

قرآن مجيد اعلام مى كند كه حضرت حق متكبر فخرفروش و نازكننده به مردم را دوست ندارد.

انَّ اللّهَ لايُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» «15»

همانا خدا هيچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد.

انسان هر حسن و خوبى در ظاهر و باطن دارد از خدا است، انسان مستقلًا از خود چيزى ندارد، و در وجود جز فقر محض چيزى نيست، آنچه را خدا داده وقتى بخواهد از انسان بگيرد، در يك چشم به هم زدن مى گيرد، پس جائى براى كبر و فخر براى هيچ انسانى نمى ماند.

 

فخر فروشى در روايات

رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

انَّ اللّهَ تَعالَى اوْحى الَىَّ انْ تَواضَعُوا حَتّى لايَفْخَرَ احَدٌ عَلى احَدٍ، وَ لايَبْغِىَ احَدٌ عَلى احَدٍ. «16»

خداوند متعال به من وحى كرد كه نسبت به هم متواضع و فروتن باشيد، تا كسى را بر كسى فخر و مباهات و ناز و كبر نباشد، و كسى بر كسى ستم ننمايد.

امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

اهْلَكَ النّاسَ اثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ، وَ طَلَبُ الْفَخْرِ. «17»

دو برنامه مردم را نابود ساخت: ترس از تهيدستى كه عامل حرص و طمع شد، و ديگر فخر فروشى به مردم.

ونيز آن حضرت فرمود:

لاحُمْقَ اعْظَمُ مِنَ الْفَخْرِ. «18»

حماقتى بزرگ تر از فخر فروشى نيست.

امام عارفان على عليه السلام مى فرمايد:

ما لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ، اوَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَآخِرُهُ جيفَةٌ، لايَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَلايَدْفَعُ حَتْفَهُ. «19»

بيچاره فرزند آدم را چه رسد به فخر فروشى، موجودى كه اولش نطفه و آخرش مردار گنديده است، قدرت بر روزى دادن به خود را ندارد، و قدرت دفع مرگ را از خويش دارا نمى باشد!

آدمى را زشرف تاج كرامت به سرامت

 

حيف و صد حيف كه بيچاره ز خود بى خبر است

     

بنگر انسان و مقامش كه بود محرم راز

 

خلوتى را كه فلك حلقه بيرون در است

هست انسان به مثل آينه اى در بر دوست

 

او به خود ناظر از اين آينه پاتابه سر است

خار و گل هر دو ز يك شاخ برآيند ولى

 

اين يكى مرهم جان و ان دگرى نيشتر است

ره به خلوتگه وحدت بر و معنى درياب

 

بگذر از عالم صورت كه نزاع صور است

هر بد و نيك به نسبت بود البته صغير

 

باشد از بحر وجود آنچه خزف يا گهر است

     

(صغير)

 [اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا وَ لَا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا]

خدايا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا درجه و مرتبه اى نزد مردم بلند مكن، مگر آن كه به همان اندازه نزد خودم پست گردانى، و عزّت آشكارى برايم ايجاد مكن، مگر آن كه به همان اندازه، خوارى باطنى برايم ايجاد كنى.

 

درجه و رفعت انسان

انسان هيچ گاه نبايد در راه مقامات معنوى در مرتبه ويژه اى بايستد، چرا كه ماندن به معناى پويا نبودن و ايستادن از حركت است. و اين براى پوينده راه حق سودمند و كارگشا نيست. او بسان آب رودخانه اى است كه براى وصول به درياى حقيقت، پيوسته بايد در تلاش باشد و اگر از حركت باز بماند، دچار فساد و آلودگى مى شود و به لجنزارى پر از شهوات تبديل مى گردد.

آدمى به طور فطرى مقامات و كمالات معنوى و مادى خويش را به اندازه مطلق و بى نهايت مى خواهد و اگر او در سير معنوى به سوى كمال مطلق سستى و كندى كند و در جهت خلاف فطرت برود، در واقع به نداى فطرت، پاسخ مناسب نداده و از همه استعداد و تواناييش بهره گيرى نكرده است و دچار يأس و نااميدى مى شود و به اندك راضى مى گردد و اين چيزى جز درماندگى و ستم به نفس نيست.

امام على عليه السلام درباره اخلاق حكومت دارى حاكمان مى فرمايد:

ذُوالشَّرَفِ لاتُبْطِرُهُ مَنْزِلَةٌ نالَهَا وَ إِنْ عَظُمَتْ كَالْجَبَلِ الَّذى لاتُزَعْزِعُهُ الرِّياحُ وَ الدَّنِىُّ تُبْطِرُهُ مَنْزَلَةٌ كَالكَلاءِ الَّذِى يُحَرِّكُهُ مَرُّ النَّسِيم. «20»

آدم بزرگ منش به هر مقامى، هر چند بزرگ برسد سرمست نمى شود؛ مانند كوهى كه هيچ بادى آن را به لرزه در نمى آورد، اما آدم فرومايه با دست يافتن به كمترين ارزشى افسار گسيخته مى شود، همانند بوته علفى كه وزش نسيمى آن را مى جنباند.

يعنى هر كه حكمت آموخته؛ خود را بزرگ ساخته است و چنگ زدن به گنجينه فضيلت، به كمال بزرگى مى افزايد و به يقين و باور مى رساند؛ بنابراين هجمه مشكلات و هزينه هاى گران بزرگوارى بر روح بزرگ سنگينى نمى كند.

بر اين پايه در حديث معراج آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به محضر ربّ، عرض كرد: پروردگارا! فايده و ميراث روزه چيست؟ خداوند فرمود:

روزه؛ حكمت را به ارث گذارد و حكمت؛ معرفت را و معرفت يقين مى آورد و هر گاه بنده به يقين رسد؛ ديگر برايش اهميتى ندارد كه چگونه شب و روز خود را به سختى يا آسانى بگذراند. «1 از جمله تقسيم هاى مقامى بين بندگان كه برتر از ايمان و تقوا باشد، همين يقين است. البته شمار كمى از اهل ايمان به مقام يقين مى رسند؛ زيرا مجاهده نفس بسيار مى خواهد و بايد قدم هاى بلندى برداشته شود تا به درجه هاى بالاتر رسيد.

به هر حال؛ انسان بايد براى مرتبه هاى اسلام تلاش كند تا به مرتبه هاى كمال ايمان و تقوا برسد، سپس براى مراتب تقوا كوشش كند و اگر از متّقين است بايد بكوشد تا به علم اليقين كه مرتبه اوّل معرفت شهودى است، برسد. بعد با يارى خداوند به عين اليقين و مرتبه بالاتر حق اليقين كه برترين يقين نزد خداوند است، توفيق يابد كه خداوند در اين زمينه مى فرمايد:

وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» «22»

و پروردگارت را تا هنگامى كه تو را مرگ بيايد، بندگى كن.

نهايت اين مرتبه ها پايان راه نيست، بلكه آغاز سير آسمانى است. تا به درجات بالاتر از حد يقين برسد؛ هميشه مورد خطاب آيه شريفه است به گونه اى كه همواره براى او تازگى و شادابى ويژه اى دارد.

حارثة بن مالك و همّام به اين مرتبه ها رسيده بودند به طورى كه حق اليقين حال ظاهرشان را پژمرده و بى حس نموده بود. اين مقامات تنها با داشتن دانش روز و كوشش طبيعى پيدا نمى شود، بلكه با مبارزه شديد با نفس امّاره و رياضت هاى شرعى به دست مى آيد.

كسى كه پس از هشتاد سال زندگى با كمترين رنجش نمى تواند خود را كنترل كند و اندوه و كمبود ناله او را درمى آورد و قلبش را فرا مى گيرد؛ چگونه مى خواهد به يقين و مقام رضا و فناى حق برسد و چگونه مى خواهد به فرمايش امام سجّاد عليه السلام عمل نمايد كه فرمود:

الرِّضَا بِمَكْرُوهِ الْقَضاءِ أَرْفَعُ دَرَجاتِ الْيَقِينِ. «23»

كسى كه به تقديرهاى ناخوشايند الهى رضايت دارد، به بالاترين درجه باور و يقين رسيده است.

پس تا مهلت داده اند بايد كارى كرد و خود را از دل مردگى و افسردگى نجات داد و غم هاى وارد را با صبر و اراده محكم و باور خوب از خويشتن دور ساخت.

از بيانات نورانى امام اوّل على عليه السلام به فرزندش حسن عليه السلام است كه مى فرمايد:

احْىِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ امِتْهُ بِالزَّهادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ. «24»

دلت را با اندرز زنده كن و با بى رغبتى به دنيا بميران و با نيروى يقين قوى كن و با حكمت نورانى نما.

در اين فراز امام سجّاد عليه السلام از زاويه ديگر به گرفتارى هاى درونى و موانع باطنى نهفته در وجود انسان اشاره مى فرمايد كه يكى پس از ديگرى با برطرف شدن صفات ديگرى در ضمير انسان ظاهر مى شود. پس بايد با بينش اعتدالى در پرده بردارى از آنها كوشيد.

پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله در سفارش هاى سازنده خويش به ابوذر مى فرمايد:

يا أَباذَرٍ! طُوبى لِمَنْ تَواضَعَ لِلَّهِ تَعالى فى غَيْرِ مَنْقَصَةٍ وَ اذَلَّ نَفْسَهُ فِى غَيْرِ مَسْكَنَةٍ. «25»

اى ابوذر! خوشا به حال كسى كه براى خداى بلند مرتبه، بدون نقصان فروتنى كند و نفس خود را بدون سختى خوار كند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

افْضَلُ النّاسِ مَنْ تَواضَعَ عَنْ رِفْعَةٍ. «26»

برترين مردم كسى است كه از موضع بزرگى و سربلندى نسبت به همگان تواضع و فروتنى كند.

توازن و تعادل ظاهرى و باطنى كه حضرت سجّاد عليه السلام از حضرت حق مى طلبد، عامل سعادت و كشاننده خير دنيا و آخرت، و موجب رسيدن فيض الهى به انسان است.

با اين توازن، انسان نسبت به حق پايدار و ثابت مى ماند، و نسبت به خلق عاشقانه در مقام خدمت و يارى برمى آيد.

با اين توازن است كه كرامت و شخصيّت انسان همچون گل در گلستان شكوفا مى شود، و هر گونه خيرى از دست او براى نجات مردم از مشكلات بروز مى نمايد.

امام سجّاد عليه السلام به دنبال درخواستش از حضرت ربّ العزّه عرضه مى دارد:

«سربلندى و عزت آشكار برايم به وجود مياور، مگر آن كه به همان اندازه در باطنم براى من خوارى و ذلّت پديد آورى، تا دست و پاى خودرا در فضاى آن عزت گم نكنم، و از حضرت تو غافل نشوم، و خود را از ديگران برتر ندانم كه اگر اين عنايت را از من دريغ فرمائى از مقام انسانيت دور افتم، و از كرامت و شرافت نفس و واقعيت وجود خود فاصله گيرم.

بيا كه مى كُشدم درد آرزومندى

 

طبيب درد منى در به من چه مى بندى

مرا گريز چو از بندگى ميسّر نيست

 

ترا گريز نباشد هم از خداوندى

زبس كه غيرت حسنت غيور كرد اى شمع

 

زبرق حسن خود آتش به عالم افكندى

گهى چو سرو زدى ريشه در دل و جانم

 

كه خار خار اميدم زبيخ بركندى

اسير هجر تو را آرزوى مردن خويش

 

چو آرزوى خلاصى است در دل بندى

     

عجب مدار جدايى يوسف از يعقوب

 

بكوى عشق چه بيگانگى چه فرزندى

هزار تجربه كرديم و عاقبت اهلى

 

علاج ما شكرى بود از آن لب قندى

     

 

(اهلى شيرازى)

 [ «5» اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَتِّعْنِي بِهُدىً صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ وَ طَرِيقَةِ حَقٍّ لَا أَزِيغُ عَنْهَا وَ نِيَّةِ رُشْدٍ لَا أَشُكُّ فِيهَا]

خدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا به هدايتى شايسته بهره مند ساز كه آن را با روشى ديگر عوض نكنم، و راه حقّى نصيبم كن كه از آن منحرف نشوم، و نيّت استوارى به من عنايت كن كه در آن شك نورزم.

 

 

پی نوشت ها:

 

 

 

______________________________

 

 

(1)- بحار الأنوار: 68/ 282، باب 92، ذيل حديث 17؛ مستدرك الوسائل: 11/ 187، باب 6، حديث 12701.

(2)- وسائل الشيعة: 17/ 73، باب 25، ذيل حديث 22020؛ عوالى اللآلى: 1/ 67، حديث 117.

(3)- بحار الأنوار: 75/ 53، باب 16، حديث 89؛ تحف العقول: 215.

(4)- غرر الحكم: 317، حديث 7317.

(5)- من لايحضره الفقيه: 3/ 554، حديث 4901؛ وسائل الشيعة: 15/ 180، باب 4، حديث 20227.

(6)- بحار الأنوار: 66/ 375، باب 38، حديث 24؛ الأمالى، شيخ طوسى: 477.

(7)- غرر الحكم: 376، حديث 8470.

(8)- غرر الحكم: 318، حديث 7335.

(9)- غرر الحكم: 318، حديث 7334.

(10)- غرر الحكم: 375، حديث 8454.

(11)- غرر الحكم: 246، حديث 5039.

(12)- غرر الحكم: 245، حديث 5001.

(13)- مستدرك الوسائل: 8/ 445، باب 87، ذيل حديث 9947؛ مشكاة الانوار: 221، الفصل الأول.

(14)- مصباح المتهجّد: 847، دعاى كميل.

(15)- لقمان (31): 18.

(16)- صحيح مسلم: 8/ 160؛ المعجم الكبير: 17/ 365.

(17)- بحار الأنوار: 69/ 39، باب 94، حديث 34؛ مستدرك الوسائل: 12/ 91، باب 75، حديث 13602.

 

(18)- غرر الحكم: 311، حديث 7185.

 

(19)- نهج البلاغه: حكمت 454؛ غرر الحكم: 311، حديث 7184. (20)- غرر الحكم: 342، حديث 7819.

(21)- بحار الأنوار: 74/ 27، باب 2، حديث 6؛ ارشاد القلوب، ديلمى: 1/ 203.

(22)- حجر (15): 99.

(23)- بحار الأنوار: 75/ 135، باب 21، حديث 3؛ تحف العقول: 278.

(24)- نهج البلاغه: نامه 31.

(25)- بحار الأنوار: 74/ 92، باب 4، حديث 3؛ مجموعة ورّام: 2/ 66.

(26)- أعلام الدين: 337، حديث 15.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

امام آسمانی (1)
قدرت و فرمانروائى مطلقه حق بر ظاهر و باطن هستى‏
صدقه عامل دفع بلا
امام سجاد (ع) و روشهای تفسیری
بی‌تفاوتی مصداق بی‌دینی است
بركرانه ی صحیفه ی سجادیه
ملحق شدن راس مطهر امام حسین (ع) به بدن مطهر
علامه شهید مطهری
وَ اَمّا حَقّ الْجَارِ فَحِفْظُهُ غَائِباً وَ ...
پنج درس آموزنده سعادت بخش

بیشترین بازدید این مجموعه

اخلاق در محیط خانه (3)
اسوة حسنه از ديدگاه قرآن كريم
دعا به رزمندگان و مجاهدان اسلام‏
  الگوى رفتارى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام‏
گزارش لحظه به لحظه ی جنگ با خدا
چهره ي بي زوال خورشيد عاشورا    
حضرت زکریا(ع) و کفالت حضرت مریم(ع)
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^