فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

اعتماد و توكل بر حق

در روزگار عيسى بن مريم عليه السلام ، زنى بود صالحه و عابده، چون وقت نماز فرا مى رسيد، هر كارى كه داشت رها و به نماز و طاعت مشغول مى شد .روزى هنگام پختن نان ، مؤذّن بانگ اذان داد ، او نان پختن را رها كرد و به نماز مشغول شد ؛ چون به نماز ايستاد ، شيطان در وى وسوسه كرد «تا تو از نماز فارغ شوى نان ها همه سوخته مى شود » زن به دل جواب داد : اگر همه نان ها بسوزد بهتر است كه روز قيامت تنم به آتش دوزخ بسوزد .ديگر بار شيطان وسوسه كرد : پسرت در تنور افتاد و سوخته شد ، زن در دل جواب داد : اگر خداى تعالى قضا كرده است كه من نماز كنم و پسرم به آتش دنيا بسوزد من به قضاى خداى تعالى راضى هستم و از نماز فارغ نمى شوم كه اللّه تعالى فرزند را از آتش نگاه دارد . شوهر زن از در خانه درآمد ، زن را ديد كه به نماز ايستاده است . در تنور ديد همه نان ها به جاى خويش ناسوخته و فرزند را ديد در آتش بازى همى كرد و يك تار موى وى به زيان نيامده بود و آتش بر وى بوستان گشته ، به قدرت خداى عزّوجلّ .چون زن از نماز فارغ گشت ، شوهر دست وى بگرفت و نزديك تنور آورد و در تنور نگريست ، فرزند را ديد به سلامت و نان به سلامت هيچ بريان ناشده ، عجب ماند و شكر بارى تعالى كرد و زن سجده شكر كرد خداى را عزوجلّ ، شوهر فرزند را برداشت و به نزديك عيسى عليه السلام برد و حال قصّه با وى نگفت . عيسى گفت : برو از اين زن بپرس تاچه معاملت كرده است و چه سرّ دارد از خداى ؟ چه اگر اين كرامت آن مردان بودى او را وحى آمدى و جبرئيل وحى آوردى او را .شوهر پيش زن آمد و از معاملت وى پرسيد ، اين زن جواب داد و گفت : كار آخرت پيش داشتم و كار دنيا باز پس داشتم و ديگر تا من عاقلم هرگز بى طهارت ننشستم الاّ در حال زنان و ديگر اگر هزار كار در دست داشتم چون بانگ نماز بشنيدم همه كارها به جاى رها كردم و به نماز مشغول گشتم و ديگر هركه با ما جفا كرد و دشنام داد ، كين و عداوت وى در دل نداشتم و او را جواب ندادم و كار خويش با خداى خويش افكندم و قضاى خداى را تعالى راضى شدم و فرمان خداى را تعظيم داشتم و بر خلق وى رحمت كردم وسائل را هرگز بازنگردانيدم اگر اندك و اگر بسيار بودى بدادمى و ديگر نماز شب و نماز چاشت رها نكردمى ، عيسى عليه السلام گفت : اگر اين زن مرد بودى پيغامبر گشتى .مسئله نسوختن طفل در تنور آتش مسئله اى است كه دوبار قرآن مجيد بر آن شهادت داده است ، يكى ابراهيم عليه السلام در زمان نمرود و ديگر موسى عليه السلام در دوران كودكى در عصر فرعون و البته هركس با تمام وجود تسليم حق گردد ، خداوند هر مشكلى را برايش سهل و هر چيزى را به فرمان او قرار خواهد داد . چنانچه فرموده اند :اَلْعَبُودِيَّةُ جُوْهَرَةٌ كُنْهُهُ الرُّبُوبِيَّةُ بندگى حقيقتى است كه در ذات آن مالكيت بر هر چيز نهفته است . در اين زمينه حكايات بى شمارى از انبيا و اوليا نقل شده است كه آيات قرآن مجيد هم آن حكايات را تصديق مى كند . از جمله يكى از بزرگان گويد :وقتى در باديه مى رفتم از كاروان بازماندم و راه گم كردم ، در باديه مى گشتم چند روز برآمد ، اميد از خود برداشتم ، ناگاه يكى پى ديدم كه در آن وقت در روم بود از پى مى رفتم تا رسيدم به پشته اى از ريگ . بر آن پشته رفتم محرابى ديدم در او آدمى ديدم نشسته ، شادمانه شدم كه آدمى ديدم ، آنجا نشستم و زمانى ببودم آفتاب فرو شد .وقت نماز شام درآمد ، جوانى ديدم مى آمد نيكو روى جامه هاى نيكو پوشيده و بر اين بالا برآمد و پاى بر زمين زد ، چشمه آب روان گشت از آن ريگ ، اين جوان مرد بدان آب طهارت كرد و پاره اى آب بخورد ، بدان محراب باز رفت من نيز برخاستم فراز شدم از آن آب بخوردم ، همه تشنگى از من بشد و هم گرسنگى و هم ماندگى از من زايل شد ، پس آب دست بكردم و بايستادم و نماز كردن گرفتم چون جوان ، از نماز فارغ شدم قصد رفتن كرد ، من دست بر وى زدم ، گفتم : از بهر خداى تعالى مرا راه بنماى كه من راه گم كرده ام ، گفت :بيا از پس بر اثر وى برفتم هنوز گامى چند نرفته بودم كه بانگ اشتر شنيدم و روشنايى مشعله اى ديدم ، روى از پس كرد و مرا گفت : كاروان اينك ! گفتم : به خداى كه بر نگويى كه تو كيستى ؟ گفت : من زين العابدين ام ....

 


منبع : بر گرفته از كتاب داستانهاي عبرت اموز استاد حسين انصاريان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ذكر خدا بگو
گور من را نشكاف
بى‏نيازى از خلق‏
پند گرفتن از راهزن
دستت را بشوى
چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
بالاتر از چهل سال عبادت‏
شفا گرفتن بال فطرس توسط امام حسین(ع)
داستان عجيب سليمان اعمش‏
حکایت دعاى خفى اللُّطف و نجات از مرگ‏

بیشترین بازدید این مجموعه

پند گرفتن از راهزن
گور من را نشكاف
درخت دين
دستت را بشوى
حکایت دعاى خفى اللُّطف و نجات از مرگ‏
چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
داستان عجيب سليمان اعمش‏
بالاتر از چهل سال عبادت‏
بى‏نيازى از خلق‏
ذكر خدا بگو

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^