فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ازدواج در ملل مختلف‏

اقوام و مللى كه به خاطر جدائى از انبيا و بيگانه بودن با دين حق از خواسته هاى بى مهار خود پيروى مى كردند، و تابع قوانين من درآوردى خويش بودند، و يا اربابان زر و زور و تزوير هواى نفسانى خود را بر آنان تحميل مى كردند داراى ازدواج هاى مختلف و گوناگونى بودند كه اين ازدواج ها جز شكستن بناى شخصيت زن و لگدمال كردن هويت او، و نابود نمودن حقوق انسانى اش ثمره اى نداشت و انسان با غيرت و با كرامت از اين گونه ازدواج ها كه هنوز هم در بعضى از ملت ها حتى در غرب وجود دارد با همه وجود غرق شگفتى و حيرت مى شود، من به نوشتن وضع زن در همه جوانب حياتش در ميان ملل به اين تفصيل خود را ناچار مى بينم، زيرا براى نشان دادن خدمت عظيمى كه پيامبر اسلام به جنس زن داشت و او را در سايه ى قرآن به شخصيت و كرامت و حقوقش بازگرداند كه در سطور بعد مفصل آن را در ضمن توضيح آيات مورد بحث خواهم آورد راهى جز اين ندارم زيرا به صورت ديگر نمى توانم حقايق قرآن و واقعيات رسالت پيامبر را بيان كنم، و از اين كه بيشتر تفاسير قرآن به سادگى از اين مسئله گذشته اند و فقط به تفسير آيات مربوط به زن بدون نگارش وضع زن در جوامع ديگر بسنده كرده ام گله مندم.

1- ازدواج خارجى

بعضى از ملل گذشته مثل هندوها و چينى ها و بسيارى از قبائل در همين عصر معتقد بودند و هستند كه نبايد با زنان خانواده و قوم و قبيله خود ازدواج كرد، بلكه بايد زن و شوهر از دو ريشه ى جداگانه باشند، شدت و ضعف اين عقيده زياد است، بعضى از اقوام به عدم ازدواج با محارم و اقربا تا درجه ششم قناعت كرده اند و برخى ديگر مطلقا ازدواج با زنان قوم و خويش خود را صحيح نمى دانند.

ازدواج خارجى بر سه نوع است:

1- خواستگارى عادى از طرف كسان داماد و قبول خاندان عروس در برابر پول يا هديه اى كه داماد براى انتقال زن از خانواده ى پدرى به خانواده مى دهد.

2- خواستگارى كه معمولًا با مخالفت كسان زن و استنكاف شخص او مواجه شده، لكن اين استنكاف و مخالفت تصنعى است و در اين موقعيت است كه داماد به كمك دوستانش على رغم تظاهر خانواده زن موفق مى شود عروس را ربوده با خود ببرد.

3- اسير كردن زن و پنهانى ربودن او على رغم خواسته اش و از آن بدتر انجام اين اسارت بدون اطلاع خانواده ى زن!

دو بخش اول در ازدواج داخلى وجود دارد، ولى بخش سوم منحصر به اقوامى است كه مقيدند با زنان قبيله خود وصلت نكنند مى توان گفت چون ازدواج را عبارت از اسير كردن زن مى دانند، و سزاوار نيست مرد نسبت به زمان قبيله خود چنين تعدى و ستمى روا دارد به ناچار از قبيله اجنبى زن مى گيرند.

در استراليا كه از سابق جزء كشورهاى متمدن بوده و تاسمانى تا چندى قبل طرز زناشوئى اين بوده كه مرد در اطراف خانواده زن كمين مى كرد، همين كه زنى را تنها و دور از كسانش مى ديد به او حمله كرده با چماق ضربت سختى به او زده وى را بيهوش مى كرد و سپس گيسوانش را گرفته كشان كشان نزديك قبيله ى خود مى آورد، بعد از يكى دو ساعت او را رها مى كرد تا به حال عادى باز گردد، پس از بهبودى به او تكليف مى كرده كه دنبال او به خانه اش بيايد و زن او باشد، پس از ربوده شدن زن مردان دو طرف با هم كنار مى آمدند بدين ترتيب كه روز معينى بزرگان دو طايفه در محل معينى جمع شده جوانان طايفه عروس با تير و كمان به داماد تيراندازى مى كردند در حالى كه داماد سپرى جلوى خود مى گرفت، البته تيراندازان هم رعايت مى كردند تير به داماد اصابت نكند، پس از چند دقيقه جنگ پايان مى يافت و صلح برقرار مى شد.

در اين موقع داماد از كسان عروس مهمانى مى كرد، و اغلب براى تحقق صلح پس از اتمام مهمانى عروس و داماد را به درختى بسته يك دندان انياب از هر دو طرف مى شكستند! پس از آن زن ربوده شده همسر مشروع آن مرد مى شد و مرد هر معامله اى مى خواست مى توانست با او داشته باشد، اين عمل تا جائى در استراليا رايج و اهالى به آن مأنوس بودند كه كودكان در بازى هاى خود آن را تمرين مى كردند.

اين طرز زناشوئى و ازدواج و انجام اين تشريفات و مقدمات كار آسانى نبوده، به اين خاطر جوانان استراليائى اغلب عزب مانده از زن گرفتن چشم مى پوشيدند، با به وسيله اختلاط مردان با زنان رفع حاجت مى نمودند يا با دادن مبلغ مختصرى زنان رفقا و دوستان خود را براى مدت معينى اجاره مى كردند!

در اين گونه ملل ازدواج معمولًا دفع شهوات و توالد نبوده بلكه زن گرفتن يك مرد عبارت بود از اسير كردن و تصرف حيوان باركشى كه براى هيزم جمع كردن، باركشى كردن، آب كشى، و ساير مشقت هاى زندگى به كار مى رفت.

در ضمن شوهر اگر ميل مى كرد براى التذاذ هم مورد استعمال پيد مى نمود، وگرنه براى براى رفع شهوت بدون اين كه اسم زناشوئى بر آن اطلاق شود دختران و پسران خانواده ها چه آشنا چه بيگانه با يكديگر محشور و مخلوط بودند، برنامه اى كه هم اكنون در ميان غرب به طور شبانه روز رواج كامل دارد.

در ميان اين ملت هاى مورد بحث دختران از سن ده سالگى مجاز مى شدند كه با پسران چهارده ساله معاشرت كنند، حتى گاهى پدر و مادر جشن گرفته به دختران خود اجازه آزادى مى دادند و شب ها را دختران مجبور بودند از مهمانان قبيله پذيرائى كنند، و چون منظور از ازدواج كار كردن زن بود، كمتر زنانى را كه سى سال تمام نداشتند اسير مى كردند.

چون اختلاط به خودى خود موجب عقيم كردن زن و از بين بردن نسل مى شد، و دختر كُشى هم ميان بعضى از اقوام رايج بود طبعا عده زنان كم مى شد و به اين خاطر ميل به اختلاط و ازدواج خارجى رواج پيدا مى كرد.

رؤسا و اغنيا اين گونه جوامع چند صد زن در اختيار خود داشتند كه سه چهار نفرشان عنوان زن مشروع و اختصاص به شوهر داشتند، بقيه را رئيس براى تسليم به سواران و نوكران خود اختصاص مى داد تا به اين وسيله آنان را تشجيع و حس وفادارى و خدمت را در ايشان تقويت نمايد!!

ارث مختص به پسرهاى زنان مشروع بوده، و زنان مشروع نسبت به شوهر خود وظيفه ديگرى نيز داشتند كه در اين روزگار با كمال تأسف هنوز در بعضى مناطق رائج و شايع است از جمله: در جزيزه ويتى زن بايد ابتداى عروسى دختربچه زيبائى را بين قبيله جستجو كرده به دخترى خود بپذيرد و او را تربيت نمايد. پس از بلوغ به سن معينى در حالى كه زن مشروع ارباب هم مسن شده بايستى يك روز صبح دختر مزبور را شستشو داده، معطر كرده، او را همراه  برداشته وارد اطاق شوهر شده دختر را به شوهر تسليم نمايد و خود آهسته و بى سر و صدا بازگردد!!

2- ازدواج داخلى

به عكس آنچه در بخش ازدواج خارجى ذكر شد، بعضى اقوام و ملل چه متمدن و چه غير متمدن مقيدند ازدواج بين خويشان نزديك يا دور افراد يك خانواده و لا اقل ميان افراد يك قبيله صورت بگيرد.

در ملل متمدن مثل ايران و مصر قديم منطق اين نظريه حفظ پاكى و اصالت خون بوده است.

ايرانيان قديم حفظ انساب و پاكيزگى خون خانواده ها را از اهم واجبات مى دانستند و از ترس اين كه اختلاط خون موجب آلايش و تنزل اخلاقى نشود ازدواج با محارم را جائز مى دانستند!

مصريان گذشته نيز اغلب با خواهر خود ازدواج مى كردند و بيشتر ملكه هاى مصر افتخار مى كردند كه خواهر و در عين حال همسر پادشاه اند.

در پرو كه جزء سرزمين هاى امريكاى جنوبى است ازدواج داخلى امرى عادى بوده، در ابتدا فقط پادشاه پرو حق داشت با خواهر خود ازدواج كند، ولى مشروط به اين كه خواهر از مادرى غير مادر پادشاه باشد، بعداً اين گونه ازدواج با اين خصوصيت به رؤساء و بزرگان هم سرايت كرد.

اهالى زلاند جديد كه جنگ جوترين ساكنين اقيانوسيه اند در داخل اقوام حتى با محارم خود ازدواج مى كنند، و زن را چه خانواده اش راضى باشند چه نباشند مى ربايند و مى دزدند سپس به همسرى خود وامى دارند و اين مسئله براى اثبات لياقت و توانائى مرد است و در نظر اين مردم مردى كه چنين قدرت و تسلطى بر زن نداشته باشد كه او را از خانواده اش بربايد مستحق زن گرفتن و تشكيل خانواده نيست!

3- تعدد زوجات بدون قيد و شرط

در اين نوع ازدواج علل و عوامل مختلفه دخالت دارد، فزونى تعداد زنان بر مردان شرط اوليه آن است، مى توان گفت در ميان مردمى كه شماره زنان بيش از مردان باشد منع كردن از تعدد زوجات بدون شك با تجويز ضمنى ترويج فحشاء ملازمه دارد، زيرا قطع نظر از امر معيشت طبيعتاً زن از معاشرت با مرد بى نياز نيست و فشار غريزه هم علتى شديد براى ارتباط با مرد است، روى اين حساب اغلب زنانى كه بى شوهر مى مانند و ايمان و ادب در آنان ضعيف است قهراً به طرف فحشاء و منكرات متمايل مى شوند و از اين طريق به سلامت روانى و جسمى و به مسئله ادب و تربيت و حيا و شرف بخشى از جامعه لطمه مى زنند و گاهى لطمات آنان قابل جبران نخواهد بود.

اگردر اسلام براى تعدد زوجات تا چهار همسر قانون وضع شده ولى جواز آن مشروط به تمكن مادى مرد و رعايت عدالت و مروت بين زنان است و در غير اين صورت حتى ازدواج دوم هم ممنوع است.

جالب تر اين كه صرف احتمال اين كه مرد نتواند بين زنان عدالت را رعايت كند براى ممنوعيت آن كافى است.

علت استقبال زنان از اين موضوع در اغلب اقوامى كه با فرهنگ حق آشنا نيستند اين است كه چون زحمت و مشقت زندگى در آن نواحى فقط سهم زن است و زنان ميل دارند براى تقسيم كار و مرارت و مشقت شريك داشته باشند، ويخ مسيحيت در تبليغ حرمت ازدواج هاى متعدد در ميان اين اقوام نگرفت زيرا زنان به شدت به اين مسئله علاقه مندند.

طبعاً هر چه تعداد زنان براى شوهرشان بيشتر باشد زحمتشان كمتر است، حتى ميل دارند شوهرانشان زن جوان بگيرند، زيرا اولًا زنان جوان از زن اول اطاعت كرده تحت نفوذ او خواهند بود، ثانياً هر چه جوان تر باشند بيشتر كار مى كنند و به اضافه اين چون از طرف شوهر محبت و علاقه مطلقا نسبت به زن اظهار نمى شود حسدورزى زنان با يكديگر موضوعيت ندارد.

ملاحظه كرديد كه در تعدد زوجات در چنان اقوامى مجوزش تحميل كار و انواع مشقت ها و امور طاقت فرسا به زن است و در يك كلمه فرهنگ ظلم و زورگوئى مجوز تعدد زوجات است.

4- وحدت زوجه

اين طرز ازدواج چه به صورت مشروع و منطقى اش، چه به صورت ديگر در ميان همه ملل و اقوام رايج بوده و هست و امتياز اسلام در اين نوع ازدواج كه برابر فرهنگ اسلام و قانون قرآن انجام مى گيرد اين است كه براى زن و شوهر شرايطى و حقوقى قرار داده كه هر دو طرف ملزم به رعايت آن هستند تا نظام خانواده بر اساس تعاون و همكارى و محبت و علاقه بر پا بماند و اگر يكى از دو طرف حق ديگرى را گرچه اندك باشد رعايت نكند مرتكب معصيت شده و در صورت توبه نكردن و جلب رضايت طرفش مستحق كيفر خداى قهار خواهد بود.

5- تعدد شوهران!!

در پيدايش و شيوع اين طرز زناشوئى عجيب و خلاف طبيعت دو عامل مؤثر هميشه دخالت داشته است:

يكى كم بودن تعداد زنان نسبت به تعداد مردان، ديگر پستى سطح افكار و احساسات و تنزل و انحطاط فوق العاده اخلاق انسانى آن چنان مردم!

اين دو عامل با يكديگر بستگى و ارتباط كامل دارند، زيرا طبعاً تعداد زنان هر ملت كمتر از مردان نيست بلكه در اغلب اقوام و به احتمال قوى بنابر حكمت حق در همه اقوام آمار دقيق يا تقريبى فزونى يا سر به سر بودن تعداد زن بر مرد را نشان مى دهد.

بر اين اساس كمياب شدن زن چنان كه در عربستان جاهلى و ديگر اقوام بود، معلول نادانى و بى تربيتى و بى رحمى مردان مى باشد، اين كمياب بودن از طريق كشتن دختران، و از راه سقط جنين و از مسير فحشاء و اختلاط زن و مرد كه خود موجب عقيم شدن زنان و قطع نسل است به وجود آمد.

با اين ازدواج پليدو ارتباط كثيف مردان با يك زن به عنوان تعدد شوهران تشخيص پدران اطفال مشكل و تنها هويت مادران مشخص است.

در قبيله آندامانيت كنار خليج بنگال در جنوب بيرمانى زن متعلق به همه افراد خانواده است، و مقاومت زن در برابر هر يك از مردان بزرگ خانواده گناه بزرگ محسوب شده، گناهكار را به كيفر مى رسانند!

در قوم نائير در مالابار زن ها معمولا پنج الى شش شوهر دارند و مى توانند تا دوازده شوهر داشته باشند!!

هر ده روزى با يك شوهر زندگى مى كنند و هر يك از شوهران هم ممكن است نسبت به چندين زن نسبت شوهرى داشته و هر چند روزى يا يكى از آنان باشند.

در اين قبيل مردم و مخصوصاً ساكنين نواحى هيماليا تعدد ازدواج براى زن مطلقاً شرم آور نيست و به هيچ وجه به حيثيت اجتماعى او لطمه اى نمى رساند، مثلًا در نزد نپول ها دروغ و لو دروغ كوچك و بى اهميت فوق العاده مذموم است لكن تعدد شوهران اخلاقاً مانعى ندارد.

در زندگى چنين مردمى راجع به شناسائى و تقسيم اولادى كه از اين طرز زناشوئى به دست مى آيد هيچ گونه اختلافى بين پدران روى نمى دهد، ارشد اطفال متعلق به ارشد پدران است و بقيه به همين ترتيب به نسبت سن تقسيم مى شوند، در عربستان جاهلى زن بايستى بين شوهران خود شبيه ترين آنها را به طفل، نامزد پدرى مى كرد.

گاه مى شد كه همگى از قبول اين سمت استنكاف مى ورزيدند در اين صورت فرزند به نام مادر خوانده مى شد.

6- ازدواج ابتياعى

در اغلب ملل متمدن دنيا از ايام قديم تا چندى پيش و در بيشتر قبائل دور از مدنيت هم اكنون دختر حكم كالائى را داشته و دارد كه پدر او را مى فروشد.

در آفريقا قبيله هوتانتوها دختر را در قبال چند رأس گاو نر و ماده مى فروشند، دختر هر چه جوان تر باشد قيمتش بيشتر است، زيرا در نتيجه هواى گرم دختران زود بالغ و زود پير مى شوند، چون ازدواج امرى تجارى است، با رضايت طرفين هم قابل فسخ است.

در قومى معروف به قوم كافر اگر تمام قيمت دختر را بپردازند پدر دختر ديگر حق مالكيت نسبت به نواده هاى خود را ندارد، وگرنه نسبت به آن مبلغ از قيمت كه نگرفته مالك آنان است و مى تواند دختران دختر خود را بفروشد.

در طايفه سوليما زن مى تواند هر وقت خواست پولى كه گرفته پس داده به ديگرى شوهر كند.

در گينه آفريقا علاوه بر اين بايد به نسبت تعداد اولادى هم كه مرد زحمت توليد آن را كشيده، زن به شوهر مبلغى بابت قيمت آنان بپردازد!!

در قبائل آفريقائى كه زن را مى خرند، چون خريد به مفهوم واقعى خود عمل مى شود، زن بايد تا حدى كه مى تواند كار كند و چون هيچ موجب و داعى اخلاقى براى كمك مرد به زن وجود ندارد، اين تعاون جز در جاهائى كه ديگر زن قدرت كار نداشته باشد مورد پيدا نمى كند.

يكى از سياهان آن منطقه به سياح اروپائى گفته: چون زنم را خريده ام بايد مانند گاو براى من كار كند.

در بعضى قبائل صحرا دختر بايد با ارتكاب فحشاء قيمت خود را تحصيل و به خانواده خود بپردازد و بعداً در فروختن خودش به مردى كه براى او عنوان شوهر دارد آزاد و قيمتى را هم كه از مرد مى گيرد خودش مالك مى شود.

در پولينزى موقع شوهر كردن دختر، پدر يا پرادرش به داماد مى گويد: اين ملك توست و تو ارباب و مالك او هستى، اگر از او ناراضى شدى مى توانى او را بفروشى، بكشى، و حتى بخورى، در مواردى كه پدر خود را در معامله مغبون فرض كند تا مدت معينى مى تواند دختر را پس گرفته به ديگرى گران تر بفروشد.

در قبيله آشانتى هاى آفريقا اگر زن راز شوهر را فاش كند لب بالاى او را مى برند، اگر به مذاكرات شوهر با ديگران محرمانه گوش فرا دهد گوش او را قطع مى كنند، اگر شوهر سه سال غايب شد زن مى تواند شوهر كند ولى در صورت مراجعت شوهر، غايب، زن و بچه هائى كه از زناشوئى دوم توليد شده اند متعلق به شوهر اول است!

در مذهب برهما پادشاه بايد زن زانيه و همدست مجرم او را در ميدان عمومى در نظر تماشاچيان به خورد سگ ها بدهد، اين در صورتى است كه مرد خطاكار برهمن باشد وگرنه بايستى او را برهنه كرده روى تخته آهنى كه با آتش سرخ شده بخوابانند!!

7- ازدواج ميراثى

اين قسم زناشوئى هم از جمله آثار حقوق مالكانه مرد بر زن بوده است، در گابون آفريقا پس از مرگ شوهر، زن يا زنانش به وارث يا ورثه قانونى مى رسيدند، وارث اختيار داشته خودش از زن استفاده كند و مى توانسته به اقوام دورتر متوفى انتقال دهد.

در قبيله ياريباى آفريقا نيز پسر، بيوه پدر را به ارث مى برده، اگر مادر خودش بود فقط استفاده باركشى و كار كردن از او مى نمود، و اگر مادرش نبود مى توانست از او به عنوان همسر بهره بردارى كند.

در عربستان جاهلى وارث متوفى جامه خود را به روى زن متوفى مى انداخت و با اين عمل زن را مثل تركه متوفى به ارث مى برد، وارث همه گونه اختيارى نسبت به اين زن داشت، اگر مادر خودش نبود مى توانست او را بدون مهريه عيال خود نمايد، و مى توانست به ديگرى شوهر دهد و از مهريه اش استفاده كند، هم چنين اختيار داشت او را از شوهر كردن ممانعت نمايد.

اسلام اين ميراث ناروا و زناشوئى باطل و ظالمانه را لغو نمود.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً: «1»

8- ازدواج قهرى و اجبارى

اين گونه زناشوئى هم به طورى كه از تعريف آن برمى آيد از آثار ضعف و زبونى زن نسبت به مرد نشأت مى گرفت، اين ازدواج اعم از اين بود كه به صورت فروش يا اسارت دختر يا صورت هاى ديگر باشد.

بى نوائى و ناچيزى دختران و ناديده گرفتن حقوق انسانى آنان در قرون متمادى تا كنون آنان را مجبور مى كرد در انتخاب شوهر از رأى پدر يا ولى خود متابعت  كرده و حتى بر خلاف ميل و نظر خودش تسليم شود، مظاهر مختلفه اين اجبار و اضطرار در همه اعصار و عصر كنونى ديده مى شود.

اغلب اتفاق مى افتادكه ارباب ازدواج با شوهرى را كه خود دختر و خانواده او در نظر گرفته بودند تصويب نمى نمود و زن را مجبور مى كرد به مرد به خصوصى كه مورد نظر ارباب بود شوهر كند، و اين تحميل ظالمانه را بپذيرد.

در مذهب تحريف شده يهود و اغلب قبائل آفريقا و آمريكا و آسيا و اقيانوسيه يك نوع ازدواج اجبارى به نام لويرا وجود داشته و دارد، به اين ترتيب كه مرد به ناچار بايد بيوه برادر متوفاى خود را به زنى بگيرد، چه متاهل باشد چه مجرد، تناسب سن در اين زناشوئى نبايد به عنوان هيچ رعايت شود، تمايل زن و مرد هم در اين گونه ازدواج نبايد مداخله داشته باشد!

يكى از جهانگردان فرانسوى مى نويسد، بر اثر مطالعه ام در وضع زنان چين به اين نتيجه رسيدم كه دختران چينى در مسئله ازدواج حتى فرض هم نمى توانند بكنند كه در اين معامله نظرشان پرسيده شود، و رأيشان مورد توجه قرار گيرد.

9- ازدواج رسمى

در اعصار گذشته به صورتى اندك و ناچيز و در اين عصر تقريباً در ميان همه ملل چون امر ازدواج اساس و پايه تشكيل خانواده ها و ريشه سازمان اجتماعى هر كشورى است، موضوع زناشوئى و ازدواج مسئله اى رسمى تلقى شده و كيفيت آن تحت نظارت و مراقبت قانون قرار گرفته است، ولى با كمال تأسف در برخى از كشورها به صورت افراط قانون را در جهت حفظ حقوق زن قرار داده اند و همين افراط در حمايت سبب شده كه بنياد ازدواج متزلزل شود و در پاره اى از كشورها و در همه غرب اكثر جوانان تمايل به ازدواج نداشته باشند و براى ارضاء غرائز خود بدون عقد رسمى با زنى به عنوان همسر خويش زندگى  كنند و هر وقت از او سير شدند او را كه نمى تواند به خاطر سند رسمى ازدواج، و ثبت نبودن مسئله در هيچ دفتر رسمى مورد حمايت قانون قرار بگيرد رها كند!

10- ازدواج خصوصى

در بيشتر نقاط جهان به خصوص طوايف و قبائلى كه آزاد از قانون يا فرارى از مقررات زندگى مى كنند زناشوئى امرى خصوصى و فردى است كه دولت يا جامعه به آن نظرى و حساسيتى ندارند، اگر هم داشته باشند رسوم و عادات مانع از آن است لذا به طور اغلب در اين نوع ازدواج قوانين خاصى و كنترلى وجود ندارد، و براى كيفيت آن مقررات خاصى وضع نشده است.

هر كس بر طبق مشتهيات و تمكن خود به شكل خاصى زن مى گيرد، و طرز رفتار با زن بسته به حيثيت و تربيت خانوادگى طرفين و عواطف و احساسات مرد است. ولى انواع ناروائى ها مبتذل و بى آبروئى كه در منطقه آفريقا و اقيانوسيه در امر ازدواج خصوصى رايج بوده، مثل قرض و اجاره دادن زن و غير آن نتيجه بى توجهى كامل دولت و جامعه و آزادى در هوس رانى است.

11- ازدواج توليدى

در اين شكل ازدواج آنچه فقط مورد نظر شوهر است، صرفاً توليد نسل و ايجاد اولاد است، و زن منحصراً در اين جهت مورد توجه قرار مى گيرد!

در بيشتر قبائل و نقاط كه در زناشوئى متوجه اين منظورند مصداق واقعى فرزند فقط اولاد ذكور مى باشد، زنى كه پسر نياورد عقيم تلقى مى شود.

در اغلب تمدن هاى قديم براى بقاى خانواده ها كه جز با وجود فرزندان ذكور صورت پذير نبوده تدابير عجيبى اتخاذ مى نمودند.

در روم و يونان و هند قديم موضوع بقاء خانواده رنگ مذهبى به خود داشت، و وجود پسر براى اين كه اسلاف به سمت خدائى باقى بمانند لزوم داشته است.

در مذهب برهما در صورتى كه فرزند نياوردن زن نتيجه عقيم بودن شوهر باشد اجازه داده مى شد مرد زن عقيم را به وسيله برادر خود آبستن كند، و در ايران قديم هم اين برنامه به صورت ديگر به عنوان زواج ابدال صورت مى گرفته است!!

12- ازدواج موقت

به طورى كه از كلمه موقت برمى آيد، برخى از قوانين براى جلوگيرى از فحشا به خصوص در مناطقى كه تعداد زنان به عللى بيش از مردان است يا موجبات ديگرى وجود دارد تمايل طبيعى زن و مرد را به هر صورت مشروع و قانونى در آورده، وصلت هاى موقتى را اجازه داده اند.

بديهى است تنها منظور از اين قسم ازدواج ارضاء شهوت بوده، و به هيچ وجه نظرى به توليد مثل ندارد، حتى مى توان گفت مفهوم اين قسم زناشوئى تا حدى با ايجاد نسل منافات دارد.

اسلام در اين زمينه براى اين كه حقى از زن يا مرد پايمال نشود و ظلمى انجام نگيرد اين زناشوئى را علاوه بر اين كه بنام متعه پذيرفته ولى مانند ازدواج دائم براى زن و مرد تكاليفى قرار داده و پس از انقضاء مدت براى جلوگيرى از اختلاط انساب عدّه قائل شده است.

13- ازدواج دائم

در برخى از شرايع و مكاتيب و قوانين زناشوئى را به عنوان عقد دائم پذيرفته و انحلال ناپذير تلقى نموده اند و نه فقط از حيث مدت محدود نيست بلكه امكان تفريق و جدائى هم در آن پيش بينى نشده است.

اساس اين نظر بر تعظيم و تكريم موقعيت اين عقد، كه پايه تشكيل خانواده است قرار دارد، و چون حق طلاقى در آن نيست هر پيش آمد سوئى را زن بايد اجباراً از جانب شوهر تحمل كند و بسازد و بسوزد!

بايد بدانيم كه انحصار ازدواج به اين صورت از دو نظر عملى نيست و با طبيعت زندگى و حقوق حقه طرفين بخصوص زن مطابقت ندارد، يكى از نظر عدم امكان طلاق و ديگر از نظر دوام مدت.

1- از لحاظ عدم امكان طلاق: چون براى زن و شوهرى كه اختلافات اخلاقى و هم كفو نبودن ادامه زندگى را بين آنان عذاب طاقت فرسا و روح گدازى مى كرد بايد چاره اى انديشه مى شد تا مرد و زن و بخصوص زن از چنين محدوديت غير انسانى آزاد شود، پس لازم آمد كه در هر قانون موارد خاصى براى طلاق پيش بينى شود، لذا در آئين مسيحيت البته تحريف شده آن كه فعلًا به عنوان دين مسيحيان تلقى مى شود، با اين كه ابداً طلاق وجود نداشته تدريجاً ناچار شدند برخلاف رأى صريح كليسا طلاق را در موارد خاصى تجويز كنند.

2- از نظر دوام مدت: گرچه حيثيت اجتماعى زن مقتضى است كه عقد او عقد دائم باشد و زن صرفاً وسيله التذاذ تلقى نگردد، لكن با توجه به تمايلات طبيعى زن و مرد و موجباتى كه ارتباط موقت بعضى از زنان و مردان را ايجاب مى كند، در صورتى كه زناشوئى مشروع موقت وجود نداشته باشد، قهراً فحشا و روابط نامشروع شيوع پيدا خواهد كرد، و شخصيت زن لگدكوب خواهد شد، و هويتش مورد تجاوز قرار خواهد گرفت، و مرد هم به گناه بسيار زشت و كبيره زنا مبتلا و خلاصه آنچه واقعا نبايد اتفاق بيفتد اتفاق خواهد افتاد.

اين مطلب بديهى است كه رابطه نامشروع زن و مرد كه در عين حال موقت و هدفى جز ارضاء شهوت ندارد چند برابر به موقعيت اخلاقى و اجتماعى و هويت و شخصيت زن ضربه وارد مى كند، تا ازدواج مشروعى كه همان تمايل و ارتباط موقت را صورت شرعى و قانونى داده است، و از لحاظ حقوق و وظايف طرفين و جلوگيرى از اختلاط انساب تحت نظم و انضباط در آورده است.

پس عدم امكان طلاق كه قرن ها بر بعضى از ملت ها بخصوص مسيحيت حاكم بوده، و اجبار بر دوام مدت در حالى كه موجب عذاب طاقت فرساست ظلمى بوده كه قرن ها به زن مظلوم تحميل شده است و آئين اسلام به بهترين صورت اين دو مشكل را حل و زمينه آزادى زن را از آن همه رنج و عذاب فراهم آورد، ولى افسوس كه اكثر مردم كه قدر اسلام را نمى شناسند و در برابر اين نعمت عظيم دچار كفران شديد هستند.

14- ازدواج آزمايشى!!

اين گونه زناشوئى كه فوق العاده به نظر عجيب مى آيد و متأسفانه اموز در غرب يعنى ممالك اروپائى و آمريكائى شيوع دارد و دامنه ى كثيف آن به برخى نقاط شرق هم كشيده شده، مانند ساير اقسام پست و مبتذل ازدواج از آثار دنائت و انحطاط تمدن و اخلاق جامعه و حقير و ناچيز شمردن زن و بى توجهى دولت ها و ملت ها به مسئله ى بسيار مهم ازدواج حقيقى و واقعى است.

نمونه شاخص اين طرز زناشوئى خائنانه و ظالمانه تا چندى پيش در سيلان جنوب هندوستان ديده مى شد، مردم اين سامان به عنوان آزمايش زن مى گرفتند و بعد از آن بى بند و بارى غرب و آزادى بى قيد و شرط شهوت رانان اروپا و آمريكا آن را به صورت يك فرهنگ پذيرفت، در سيلان در اين زناشوئى پس از پانزده روز اگر زن مورد پسند مرد مى شد ازدواج تثبيت، وگرنه مهر باطل بر آن مى زدند.

با در نظر گرفتن اين كه در اين اقوام مصداق خارجى زناشوئى جز خريد و فروش دختران چيزى نبوده، زن بايستى متاع وجود خود را با نهايت آسانى و ارزانى در دسترس خريدار مى گذاشت تا او پس از مدتى آزمايش اگر پسند كرد ابتياع وگرنه زن بايد خريدار ديگرى براى خود پيدا نمايد.

همانطور كه تذكر دادم متأسفانه در نقاط به اصطلاح بسيار متمدن دنيا از قبيل فرانسه و اتازونى و هم مسلكان آنان در فرهنگ و آداب، سوء استفاده از آزادى معاشرت زن و مرد، و سوء تعبير در معناى واقعى تمدن و مدنيت موجب اين شده كه معاشرت هاى آزمايشى بين دختر و پسر رواج گيرد، گرچه اين معاشرت صورت زناشوئى ندارد، مع الوصف عملًا همان روابطى كه بين زن و شوهر بايد وجود داشته باشد بين دختران و پسران يافت مى شود، درست مانند زناشوئى آزمايشى سيلان، پسران به نام اين كه براى پيوند ازدواج و علقه ى دائمى لازم است از خصوصيات و خلقيات زوجه آينده آگاه شوند، مدتى با دختران معاشرت و از آنان بهره ى جنسى برده و چه بسا حملى هم در رحم او بگذارند و پس از ارضاء مشتهيات نفسانى و حيوانى از ازدواج سر باز زده و روابط خود را قطع كرده براى آزمايش سراغ دختر ديگر مى روند!!

اين است مقدار ارزش زن، در جوامعى كه از فرهنگ حق دوراند، و پاى بند به اخلاق انسانى و كرامت و شرف نيستند، و در عين حال در همه رسانه هاى خود عربده مى كشند زن در غرب آزاد شده و از محدوديت ضد تمدن در آمده، و ديگر امل و مرتجع و قديمى نيست!!

از آنان بدتر و بدبخت تر مشتى دختران و پسران جوان ممالك شرقى و بعضاً ممالك اسلامى هستند كه واقعاً كوركورانه و جاهلانه در حالى كه اسلام و آداب انسانى آن را رها كرده دنباله رو آن حيوانات وحشى و ظالم به حقوق زن هستند.

15- ازدواج اشتراكى و خانوادگى

در برخى از طوائف همه عومل تنزل اخلاقى و سقوط ارزش هاى انسانى وجود داشت، در اين طوايف منظور از زن گرفتن صرفاً التذاذ حيوانى و شهوت رانى مطرح بود.

گاهى فقر، تن پرورى، عدم كفايت مخارج معيشت مردان را وادار مى كرد از زن گرفتن امساك نمايند، در اين گونه اجتماعات انواع فساد اخلاقى بنام زناشوئى رائج بود.

تا پنجاه سال پيش سرخ پوستانى كه در نواحى كاليفرنيا سكونت داشتند، زنى كه هر يك از افراد خانواده مى گرفت مورد استفاده كليه مردان آن خانواده بود، حتى ارتباط او با مردان قبيله هم مانعى نداشت و حسد شوهر وقتى تحريك مى شد كه زن خود را در قبيله ديگر ببيند.

در قبيله سينگاله ساكن سيلان نيز زن متعلق به همه برادران و حتى پدر خانواده است، اساساً شخص ازدواج نمى كند، بلكه خانوداه زن مى گيرد، در تبت ازدواج امرى است مشكل و شرم آور، افراد خانوده در اين زمينه با يكديگر شريك سعى مى كنند كه از سنگينى اين بار بگاهند!!

ارشد برادران يك زن براى همه برادران مى گيرد، اولاد اين ازدواج متعلق به ارشد برادرهاست.

در نپال از نواحى هيماليائى هند نيز برادران يك خانواده يك زن اشتراكى به قيمت 15 يا 12 روپيه مى خريدند و گاه گاهى او را اجاره مى دادند، اولاد اين زناشوئى به ترتيب سن و ارشديت ميان پدران تقسيم مى شد!!

16- ازدواج جمعى

اين نوع زناشوئى هم از مظاهر پستى و تنزل اخلاقى و تربيتى، و ناشى از ناچيز بودن زن در نظر مرد است.

در اين نوع ازدواج استمتاع چند مرد غريبه از يك زن ناشى از اين انديشه باطل و فكر سخيف است كه زن بايد مانند كالاى خريد و فروش به حساب آيد، بنابراين اشتراك چند مرد در اين امر مانند اشتراك آنان در استفاده از يك خانه است!

در ازدواج جمعى عامل اساسى، بى نظمى جامعه و لجام گسيختگى افراد در هوس رانى و ارضا مشتهيات حيوانى است.

در جزائر هاوائى تا همين نزديكى ها چند برادر همه نسبت به زن هاى يكديگر شوهر بوده اند، زن ها هم به همين ترتيب هر يك عيال يكايك برادران مى شدند!

17- ازدواج اختلاطى

گرچه اطلاق نام زناشوئى بر اين هرج و مرج و شهوت رانى نفرت آور، از لحاظ حقوقى صحيح نيست، لكن چون در مقام شمردن انواع و اقسام مختلفه ازدواج و بلكه صورت هاى گوناگون تجمع زن و مرد هستيم بايد از اين نوع ازدواج كه مدت ها در بعضى طوائف شايع بوده و متاسفانه هنوز هم در برخى نقاط به اصطلاح متمدن و پيشرو وجود دارد اسمى برده شود.

تا چندى قبل و بلكه هنوز در سكنه قديمى هندوستان از آن جمله در قبيله سونتال تمام دختران و پسران جوان موقع معينى از سال در يك مجلس همه با هم عروسى مى كنند، به اين ترتيب كه شش شبانه روز اختلاط مطلق ميان زن و مرد حكم فرماست، بعداً هر زن و مردى كه خواستند خود را به يكديگر اختصاص مى دهند، اين نوع زناشوئى و تشكيل خانواده در محل هاى معينى از اروپا و امريكا در بزم هاى شبانه هم اكنون جريان دارد و با همه قوا شخصيت زن سركوب و لگدمال مى شود!

18- ازدواج اقتراضى و معاوضه اى

اين طرز زناشوئى هم از مظاهر بى عفتى و افراط در شهوترانى و ناشى از بندگى هوا و هوس است. قرض و معاوضه زن نه فقط سابقاً شيوع داشته بلكه هنوز هم در برخى نقاط به ظاهر متمدن وجود دارد.

در قبائلى از جنوب آمريكا مثل بلاك فيت ها دو نفر دوست در يك شب زن هاى خود را معاوضه مى كنند، در گروئلند اشخاص براى چند ماه زن خود را به دوستانشان وام مى دهند، اين عمل نشانه ى فتوت و گذشت اخلاقى شمرده مى شود، و نهايت محبت و صميميت وامدهنده را نسبت به وام گيرنده نشان مى دهد!

راستى سقوط و پستى و بى غيرتى و بى شرفى و زندگى بدتر از حيوانات بيابانى تا كجا!

در مهد فلسفه و حكمت يعنى يونان قديم نيز اين موضوع بى سابقه نبوده، چنان كه در كتاب ها نوشته اند مادر دموستن خطيب معروف يونانى به همين صورت مورد معامله واقع شد، در روم قديم هم كاتون زن خود مرسيا را به دوستش هورتن سيوس قرض داد و پس از مرگ دوستش او را پس گرفت!

19- ازدواج اسمى و تصنعى

در اين نوع ازدواج شوهر فقط به اسم و عنوان زوجيت اكتفا مى كند يعنى براى زن اسماً شوهر است نه رسماً. به همين خاطر هيچ گونه علقه واقعى زن و شوهرى وجود ندارد، در جزيره ى هاوائى چون فرزندان موظف اند به حساب و نفع پدر كار كنند، اشخاصى يافت مى شوند كه فقط به صورت ظاهرى و اسمى سمت شوهرى دارند ولى زنى كه تحت زوجيت اسمى آنان است به ميل خود جفت انتخاب مى كند اما فرزندانى كه از اين زن و از شوهر دلخواهش متولد مى شوند به پدر اسمى خود تعلق مى گيرند!!

20- ازدواج سه ربعى

در برخى طوائف افريقا خصوصا در صحرا، پيمان ازدواج ميان زن و شوهر اين بوده كه يك چهارم از عمر زناشوئى را زن آزاد و در اختيار خويش باشد و سه چهارم ديگر اختصاص به شوهر داشته باشد، معمولًا اين تقسيم روى مأخذ روز بوده، به اين ترتيب كه هر چهار روز، روز چهارم را زن مى توانسته با هر كسى كه ميل دارد به سر ببرد، البته مواليد اين معاشرت هاى آزاد نيز متعلق به بستر زناشوئى بوده است.

22- ازدواج ثيبه

در اين قسم ازدواج بايد زن پيش از شوهر كردن بكارتش ازاله شده باشد.

در صحراى آفريقا به طورى كه در ازدواج ابتياعى ذكر شد دختران بايد پيش از عروسى قيمت خود را به وسيله فحشا تحصيل و به خانواده خود بپردازند.

در بعضى جزائر اقيانوسيه و قبايل اصيل هند دختران بايستى براى اين كه بتوانند شوهر كنند در معبد براى ازاله بكارت مرتكب فحشاء شوند! آرى در معبد!!

در گوآ و پونديچرى دختران به معبد ژاگرنو مى رفتند، در طايفه ساكالاو ساكن ماداگاسكار معمولًا والدين در صورت مسامحه از ازاله بكارت دختران، خود دختران قبل از عروسى بوسيله ى مقتضى بكارت خود را زايل مى كردند.

از همه شگفت آورتر اين كه در كامبوج هند و چين رسم خاصى متداول كه تا سال هاى پيش نيز معمول بوده است به نام چين تان، و آن رسم اين بود در هر شهرى در اين كشور روز معينى در هر سال، والدين دختران خود را كه به سن مقتضى براى زناشوئى رسيده بودند در محل عمومى جمع مى كردند، پس از آن رئيس معنوى بودائيان قبول مى كرد كه اين دختران را مجاناً خريدارى كند، سپس آنان را با تشريفات مذهبى و ملى به خانه ى خود مى برد و به وسيله هم بسترى  بكارت آنان را ازاله و روز بعد به خاطر زحمتى كه در بيصورت كردن ناموس مردم كشيده بود با گرفتن تحف و هداياى مورد توجه باز آنان را به والدينشان مى فروخت، از اين به بعد دختران مى توانستند شوهر كنند!! شما را به خدا ببينيد بى شرمى تا كجا و سقوط دادن جنس زن تا چه اندازه؟!

و افتضاح تر از آنچه اين كه در مالابار هندوستان در عروسى رؤسا و ثروتمندان سه شب اول عروسى اگر عروس باكره بود به روحانى بزرگ بودائى شهر اختصاص داشت و پس از ازاله بكارت و انقضاء سه شب، روحانى مزبور در برابر زحمت و خدمتى كه انجام داده بود و عروس تازه را متبرك نموده پنجاه قطعه پول طلا انعام مى گرفت سپس عروس را به شوهر جوانش مسترد مى كرد!!

23- ازدواج تصرفى

در برخى از طوايف محلى و آمريكائيان اصيل خريد يك زن براى مالكيت او امرى تمام نبود، بلكه شوهر مى بايستى هميشه براى دفاع از زوجه خود مجهز و آماده باشد تا بتواند او را در ملكيت و تصرف خود نگاه دارد، اگر مردى قوى تر اراده مى كرد زن كسى را از تصرف او خارج و زوجه خود سازد شوهر ضعيف اجباراً تمكين مى كرد! عموماً مردانى كه در تيراندازى مهارت نداشتند از داشتن زن زيبا و مورد پسند عاجز و عملًا محروم بودند.

در اعراب جاهليت نيز نظير اين هجوم و دفاع براى اسير كردن و ربودن زنان مردان ضعيف وجود داشته است.

24- ازدواج تطليقى

در برخى قبائل افريقا به قدرى طلاق رائج و پسنديده است كه قيمت و ارزش زن بسته به تعداد شوهرانى است كه داشته و دفعاتى كه طلاق گرفته است!

آنجا وضع به گونه اى است كه مى توان گفت: طلاق در نفس زناشوئى منظور شده و زن بايستى به فاصله خيلى زود تا چند هفته طلاق گرفته به ديگرى شوهر كند.

زن بيوه به نسبتى كه بيشتر طلاق گرفته باشد زودتر و آسان تر شوهر پيدا مى كند، در صحراى آفريقا به زنى كه تغيير شوهر نداده است زنان ديگر مى گويند تو زن ناچيزى هستى زيرا بيش از يك مرد به تو ميل نكرده و تو را نخواسته است! در ماداگاسكار عدّه زن مطلقه دوازده روز است، در حبشه نيز به حدى طلاق شايع است كه يكى از جهانگردان زنى را ديده كه هفت نفر از شوهران سابقش نزد او نشسته بودند.

از مجموع آنچه راجع به انواع مختلفه ازدواج و رسوم و آداب عجيب اقوام و وضع زن امروز در غرب و در بعضى از طوايف شرق گفته شد حقارت زن و ناچيز شمردن او به وسيله فرهنگ هاى مختلف بشرى و مادى روشن شد، جنايات طوايف مختلف انسانى و جهل آنان به اين موجود ظريف به حدى بوده و هست كه اين موجود انسانى و عنصر قابل تربيت را در قانون مذهبى بودا جنس شرير معرفى مى كند كه در درون او براى فاسد ساختن مرد حس به خصوصى تعبيه شده است.

مذهب مزبور به مردان سفارش اكيد كرده كه در خانه با خواهر يا مادر يا دختر خود تنها نمانند، در شريعت برهما دختر و زن بايد در حيات و ممات چون سايه تابع مرد باشد.

در هندوها مردى كه همسرش مرده بايد به زودى زن بگيرد ولى زن بيوه اگر شوهر كند اين عمل احساسات عمومى را جريحه دار مى سازد!

در گذشته چين اگر در ايام نامزدى داماد مى مرد، عفت و آبرومندى اقتضا داشت كه دخترى كه نامزد عروسى بوده ديگر شوهر نكند، هم چنين زن عفيف زنى بوده كه پس از مرگ شوهر خودكشى كند، و بهتر اين بوده كه زن بيوه در ميدان عمومى شهر در محضر هزاران تماشاچى انتحار نمايد، نام چنين زنى را در تابلو افتخارات قيد مى كردند.

در هندوستان زنان بايستى خود را با جسد مرده شوهر مى سوختند، اين عادت بدواً در بنگاله ميان طبقه ى اشراف رايج و بعداً در عموم طبقات فرهنگ شد، كه از فسخ اين قضيه بيش از نيم قرن نمى گذرد!!

در ايالت ماراتا دو نفر از امراى هند موقع مرگ يكى هفده و ديگرى سيزده زن داشت، بيست و نه نفر از اين زنان بى نوا خود را تسليم شعله آتش كردند، يك زن ديگر كه حامله بود پس از وضع حمل خود را به دوستانش با سوختن در آتش ملحق كرد، به راستى چه فرهنگ جاهلانه و ظالمانه اى را به زن تحميل و به او باورنده بودند كه سعادتت در اين است كه كنار مرده ى شوهرت بسوزى!!

در قبايل و طوايف سِلْت در اروپاى مركزى وقتى مرد مى خواست از مشروع بودن ولادت نوزاد خود اطمينان پيدا كند، كودك را در سبدى گذاشته روى آب رها مى كرد، اگر سبد روى آب مى ماند بچه مشروع و مادر محفوظ بود، و اگر سبد در آب فرو مى ريخت بچه زير آب خفه و مادر خيانت كار طفل كشته مى شد!!

در كلده و آشور، پس از قانون حمورابى اگر زن در خانه شوهر رعايت صرفه جوئى و اقتصاد را نمى كرد و موجب خانه خرابى شوهر مى شد، يا بدون اجازه شوهر مى خواست به خانه ى پدرى خود برگردد يا فتنه برپا مى كرد، مرد مى توانست او را بدون پرداخت مهريه از خانه اخراج يا او را مانند كنيزى نگاه داشته زن ديگرى اختيار كند، در ضمن شوهر مى توانست زن خود را در مقابل جرم اسراف و تبذير، پس از اثبات در دادگاه در آب غرق كند!!

اين بود گوشه اى از مظالم جنايات مردان نسبت به زنان از قديمى ترين روزگاران تا به امروز.

در بخش بعد تا جائى كه لازم باشد به نگاه آسمانى اسلام و قوانين و مقررات نورانى اش، نسبت به زن و حقوقى كه در همه زمينه ها براى او مقرر كرده اشاره مى كنم تا قدر و منزلت اين فرهنگ كه سبب شد زن را به كرامت و شرافت و اصالت و عزت وجودى اش برگرداند، و او را به عنوان انسانى والا و داراى قابليت ايمانى و اخلاقى و تربيتى قلمداد كند روشن شود.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

دشمنان شیعه بدانند.
روحیۀ تفکر
مصونيت از حرام‏خوارى‏
سبّ و ناسزا
دلیل مستجاب نشدن دعا
شخصيت‏ شناسى امام سجاد عليه السلام‏
هجرت در روايات پيامبر و اهل بيت‏
همت در هزينه عمر
عزا و اشک بر اباعبدالله
اسراف

بیشترین بازدید این مجموعه

اسراف
رسيدن به عرفان عملى در پرتو حسنات اخلاقى
ملاك برترى
فرهنگ شيطان‏
غرور و كبر و سرختى منافقان از شومى گناه‏
علم خدا در روايات اهل بيت‏
عظمت حق در كلام امام على عليه السلام‏
عزا و اشک بر اباعبدالله
هرگاه خدا عاشق بنده‌ای شود
ارزش مؤمن در کلام امام عسکری(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^