فارسی
سه شنبه 04 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 13 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

گناه و سبب آن - جلسه هجدهم – (متن کامل + عناوین)

 

 

علت گناه

دنيا و حيات دنيا

 

تهـران، حسينيه همدانى ها رمضان 1384

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

بر پايه برخى از آيات و روايات، اهل خدا، تحقيقات بسيار دقيقى درباره علّت گناهكار شدن انسان دارند و مى گويند: گناه علّتى روانى دارد.

اهل خدا در تحقيقات از آيات و روايات، چيزى را فروگذار نكردند. كمال، رفعت، عظمت، قوت و مستحكم بودن اين مطلب و فرهنگ را به ما نشان دادند.

سخنان اين بزرگواران در مرحله اول، به نظر مى رسد كه ريشه اش در يكى از جملات وجود مبارك اميرالمؤمنين  عليه السلام در «نهج البلاغه» است كه آن مطلب خيلى فوق العاده است.

امام  عليه السلام مى فرمايد:

 

« و قال انّ اولياءَ الله هم الذين نظروا الى باطن الدنيا اذا نظر الناس الى ظاهرها »[1]


با توجه به اين نوع جملات، حرف ايشان اين است كه ما دنيا را هرگز نبايد تركيبى از زمين، آسمان، خورشيد، ماه، ستاره و فضا معنا كنيم.

اين تركيب طبيعتا تركيبى خدايى است كه هيچ كدام از عناصر اين تركيب، در به هم ريختن وضع، درون و انديشه ما دخالتى ندارند. بنابراين وقتى مى خواهيم دنيا را معنا كنيم، بايد بدون ملاحظه اصل خلقت جهان، آفرينش و موجودات، معنا كنيم.

دنيا را بايد از ديدگاه انسان معنا كنيم ؛ يعنى دنيا در باطن انسان چه منظره اى دارد؟ از آن منظره صحبت كنيم. همان طور كه اميرالمؤمنين  عليه السلاممى فرمايد: نسبت به دنيا از طرف انسان دو ديدگاه وجود دارد، كارى به خود اين تركيب نداشته باشيد:

 

« و قال انّ اولياءَ الله هم الذين نظروا الى باطن الدنيا اذا نظر الناس الى ظاهرها »

 

خود اين تركيب، مثبت و ساخته شده حضرت حق است. ما براى مثبت و منفى بودن دنيا، كارى به خود اين تركيب نبايد داشته باشيم. اين تركيب را بايد
جلوه اراده حضرت حق بدانيم كه اراده، علم، فعل و صنعت حضرت حق است.

آنچه كه در آيات قرآن و روايات هست، ديدگاه و منظرگاه انسان است كه بيان شده است. اگر پروردگار فرمود:

 

« وَمَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَآ »

 

نمى گويد خود دنيا، چون دارد دنيا را با انسان تعريف مى كند. خود پروردگار به اصل اين تركيب كارى ندارد.

اين كه ساخت، صنعت و جلوه اراده خودش است، آن وقت كه هيچ مخلوقى را در اين عالم خلق نكرده بود، اين خانه به اين زيبايى برپا بود و پروردگار درباره اش بحثى نداشت. اين همه صحبت ها مخصوص زمانى است كه انسان به وجود آمده است.

 

« وَمَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَآ إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ »[2]

 

يعنى رابطه زندگى شما با دنيا، سرگرمى و بازيگرى است. آيا همين حرف را درباره انبيا مى شود زد؟ اميرالمؤمنين  عليه السلام مى فرمايد: نه، براى شما لعب و لهو است ؛ يعنى آنهايى كه دنيا براى آنان لهو و لعب است. اما براى ديگران:

 

« نظروا الى باطن الدنيا »

 

باطن دنيا چيست؟ باطن دنيا ابزار آماده اى از جانب خدا براى ساختن « حياة طيّبة » و ساختن « عيشة راضية » در آخرت است، لذا رابطه انبيا با دنيا اين گونه بود كه در دنيا پاكى توليد مى كردند و پاك مصرف مى كردند، پاك نيز از دنيا مى رفتند:

 


« وَ إِنَّهُ فِى الْأَخِرَةِ لَمِنَ الصَّــلِحِينَ »[3]

 

يا در آيه شريفه مى فرمايد:

 

« وَمَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَآ إِلاَّ مَتَـعُ الْغُرُورِ »[4]

 

زندگى دنيا جز كالاى فريبنده نيست. نمى گويد: خود دنيا. دنيا نتوانست انبيا  عليهم السلامرا فريب دهد؛ چون ديد انبيا به دنيا، ديد درستى بود. انبيا هيچ كدام نيامدند كه به جوامع بگويند: نخوريد، نپوشيد و ازدواج نكنيد و معاشرت نداشته باشيد. انبيا  عليهم السلام آمدند، گفتند: بخوريد، اما:

 

« كُلُواْ مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلَـلاً طَيِّبًا »[5]

 

يعنى دين دار بخوريد، نه بى دين ؛ چون اگر بى دين بخوريد، نجاست خور مى شويد.

ربا، غصب، بردن حق مردم و ارث خانواده و غارت كردن، نجس هستند، شما بخوريد، اما حلال طيب را كه فقط از طريق ديندارى صحيح به دست آمده است. يا گفتند: ازدواج كنيد، اما با چه كسى؟

 

« فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَآءِ »[6]

 

آن زنانى كه كفو شما و پاكيزه هستند. پاكيزه براى نسل، دين و آخرت شما. نگفتند: معاشرت نكنيد. انبيا  عليهم السلام گفتند: در مردم باشيد، با خوبان يكى باشيد، در
برابر افراد بد:

 

« تَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ »[7]

 

باشيد. براى آنها متاع دنيا فريب، بازيچه و سرگرمى نبود.

اين باطن و حقيقت دنياست ؛ يعنى انبيا  عليهم السلام گفتند: دنيا خانه محبوب ما است، سفره دنيا نيز سفره محبوب است و ما ميهمانان دعوت شده ايم. فرمود: از مجموع نعمت هاى من بخوريد « وَ اشْكُرُواْ لِلَّهِ »[8] و مرا بندگى كنيد و به مردم خدمت كنيد. ما دنياى انبيا را كه تعريف مى كنيم، بر اساس نگاه و تفكر آنها بايد تعريف كنيم ؛ يعنى دنيايى كه در باطن انبيا و ائمه  عليهم السلام و اوليا شكل گرفته است.

چند جمله از «نهج البلاغه» را بدون ترجمه ذكر كنم. اين دنيايى كه در باطن على  عليه السلام بوده، چقدر زيبا است:

 

« و انّ الدنيا دار صدق لمن صدقها و دار عافية لمن فهم عنها . . . و دار موعظة لمن اتَّعَظَ بها و دار غنىً لمن تزوّد منها و مصلّى ملائكة الله و مهبط وحى الله و متجر اولياء الله »

 

ديگر نمى گويد: «حيوة الدنيا، متاع الدنيا» كاسبى آنان در دنيا اين بوده است:

 

« اكتسبوا فيها الرحمة و ربحوا فيها الجنة »[9]

 

به آنها گفته است: شما چند روزى در دنيا ميهمان من باشيد و در اين خانه دو
كار انجام بدهيد: عبادت رب، خدمت به خلق. وقتى به آن طرف بياييد، براى ابد « مقيم عند ربّكم » مى شويد. اين وضع دنيا در باطن اولياى خداست.

اما معنى ديگر باطن دنيا كه اهل خدا چقدر عالى روانكاوى كرده اند. يكى از مشهورترين روانشناسان جهان « مان » است كه كتابش به نام « روانشناسى مان » معروف است. در تمام دانشگاههاى دنيا كتاب درسى مهمى بوده است. اما به خدا قسم، ده ها هزار مانند مان بايد نزد اولياى خدا در فرهنگ ما زانو بزنند.

رسول خدا  صلى الله عليه و آله در مورد سبب گناه گناهكاران مى فرمايد:

 

« حبّ الدنيا رأس كل خطيئة »[10]

 

عشق بى منطق به ابزار مادى زمين مانند خانه، پول، طلا، نقره، مركب، درهم و دينار. كلمه « حبّ » به دنيا اضافه شده است ؛ يعنى محبت خدا، معاد و انسانيتى در كار نيست، بلكه دو چيز در كار است ؛ يكى عشق بى منطق و ديگرى مجموعه ابزارهايى كه در دسترس است. اين عشق بى منطق به ابزار كه در دل حدودى ندارد ؛ يعنى هيچ عاشق ماديگرى در اين چند ميليون سال زندگى بشر نيامده كه بگويد: تا اين حد به من ابزار و پول بدهيد، ديگر كارى به كار شما نداريم. به خانه مى رويم و مى نشينيم و مى خوريم تا بميريم. حدودى معلوم نكردند و نمى توانند معلوم كنند.


پيغمبر  صلى الله عليه و آله مى فرمايد: اگر پروردگار دو درّه را به انسان نشان بدهد و بگويد: هر چه طلا و نقره در عالم آفريدم، در اين درّه است، مثقالى در جاى ديگر نيست و تمام اين دره پر از طلا و نقره براى تو باشد. بعد از مدتى مى گويد: خدايا ! تو كه قدرت بى نهايتى دارى، اگر مى شود باز هم دو درّه ديگر اضافه كن.[11] براى چه و براى چه كسى مى خواهى؟ البته حرف با اين هايى است كه اهل دين، كار خير، احسان، كرامت و جوانمردى نيستند، صفا، وفا، كرم و عظمت روحى ندارند. فقط:

 

« تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا »[12]

 

يعنى دل از عشق غيرمنطقى پر است و جاى محبت ديگرى نيست كه خدا را دوست داشته باشد ؛ يعنى تمام تكاليف دينى را از خودش ساقط مى داند و بى دين و بى فرهنگ است. محبت غير منطقى به مال:[13]


« تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا »[14]

« وَ تَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَّمًّا »[15]

« كَلاَّ بَل لاَّ تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ* وَلاَ تَحَـضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ »[16]

 

اين محبت غيرمنطقى است كه برخواسته از حرص، بخل و تنگ نظرى است؛ يعنى چون خدا، قرآن، قيامت را در نظر نمى گيرد، محبت غيرمنطقى پيدا كرده و قانع نيست.

اين محبت براى او آرامش و آزادى نمى گذارد. يعنى به مولّد مال تبديلش مى كند كه از هر جايى كه مى شود، پول به دست مى آورد و به جايى مى رساند كه ماشين حساب هميشه در كنار او است و ديگر در او رحم نيست، تا قدرى قسط پولش را ديرتر مى آورد، جريمه اش مى كند.

اين حرف را هر كس مى خواهد بزند، باطل است. ديركرد مال در هر كجا هست،[17] از نجس ترين مال هاى دنيا است. فرقى نمى كند چه كسى اين حرف را 
بزند. اين حرف خلاف خدا، اهل بيت  عليهم السلام و صريح قرآن است. خدا در قرآن مى فرمايد: اگر بدهكار نتوانست بدهى خود را بدهد:

 

« فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ »[18]

 

به او مهلت بده تا وقتى كه بتواند بدهد.

دين مى گويد:

 

« يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ »[19]

 

منِ خدا آسانى و راحتى شما را مى خواهم. كسى بگويد: ما مشكل دينى و شرعى اين ديركرد را حل كرده ايم، دروغ مى گويد. اين چه دينى است كه مردم را در فشار مى گذارد؟

دين كه مى گويد: اگر براى روزه احتمال ضرر به بدن خود را بدهى، نه يقين، روزه گرفتن حرام است ؛ يعنى خدا مى فرمايد: بدن تو مهم تر از روزه من است. تو سالم بمان، نمى خواهد روزه بگيرى. آن گاه اين دين براى يك روز ديركرد، اجازه مى دهد كه جريمه بگيرند؟ اين با كجاى قرآن مى سازد؟

 

محبت مال دنيا و گناه

اين محبت غيرمنطقى به مال است. اين عشق غيرمنطقى كه دهان عاشق را باز مى كند و به خدا مى گويد: تو قدرت دارى، اين دو درّه را چند برابر كن. او رحمى
برايش نمى ماند. خدا مى فرمايد: « حُبًّا جَمًّا »
[20] اين عشق، تمام دل او را پر كرده است و او ديگر بى رحم، ناجوانمرد و موجودى درّنده است. تمام گناهان از همين نگاهِ غلط در مى آيد.

اين كه مى گويند: فقر باعث فساد است، من اين حرف را قبول ندارم. اگر كسانى براى فساد و خودفروشى به خيابان ها مى آيند، علتش فقر است؟ نه خير، علتش هواى نفس است، نه فقر.

كجا خدا در قرآن مى فرمايد: فقر علت گناه است؟ بلكه مى فرمايد: فقير با فرهنگ و متدين، صورتش را با سيلى سرخ نگه مى دارد كه كسى نفهمد او فقير است. فقرش را پنهان مى كند. مى گويد: همين مقدارى كه خدا مى رساند، آب و جارو كردن، كار كردن در خانه هاى مردم و عملگى را براى من مقدّر كرده است، بقيه اش نيز در آخرت است كه نعمت آنجا بى نهايت است.

فقر باعث گناه است؟ پس چرا ابوذر كه گرسنه و تشنه در بيابان مرد، گناه نكرد؟ چرا اولياى خدا كه ما آنها را مى شناختيم، هر ده روز يك بار هم غذاى معمولى نداشتند، به گناه نيفتادند؟

من استادى داشتم كه عربى درس مى داد. آن وقت جوان بودم و ادبيات عرب مى خواندم، ايشان مى گفت: من بارها در اصفهان پنج شنبه ها از كنار حجره طلبه هاى ديگر آمدم رد شوم، بوى غذاى پخته آنها به من مى خورد، بيهوش مى شدم ؛ چون در ايام هفته يا پوست گندم مى خوردم يا پوست جو، يا مى رفتم 
در كوچه ها مى گشتم، نان خشك بيرون گذاشته آنها را مى آوردم و مى خوردم. كجا فقر علت فساد است؟ بلكه مهمترين گناهان در اكثر پولدارها است.

ما در قم، در زمستان كه سنگ مى تركيد، كرسى نداشتيم تا زير آن بخوابيم. خودمان را در لحاف پاره اى مى پيچيديم، در سحر كه انگشت ها از سرما يخ مى زد، من خودم به حرم، بالاى سر حضرت معصومه  عليهاالسلام مى رفتم، روى اين سنگ هاى سرد مى نشستم و مناجات تائبين ـ اولين مناجات خمس عشر ـ را مى خواندم و بلند بلند گريه مى كردم. فقر باعث فساد نيست، بلكه پول باعث فساد است.

حضرت على  عليه السلام مى فرمايد:

 

« المال مادة الشهوات »[21]

 

تمام جنايات از پول درمى آيد.

 

داستانى درباره صبر در برابر فقر

كسى در مسجد پيغمبر  صلى الله عليه و آله تا نماز جماعت صبح را مى خواند، سريع مى رفت. روزى آمد برود، حاكم مدينه جلوى او را گرفت، گفت: چرا به نماز توهين مى كنى و نمى نشينى تعقيبات بخوانى؟ به گريه افتاد، گفت: چرا گريه
مى كنى؟ گفت: نبايد به اينجا مى كشيد كه تو در زندگى من فضولى كنى. از فضولى تو گريه مى كنم. من و همسرم همين يك پيراهن را داريم، من به مسجد مى آيم و نماز اول را مى خوانم، بعد به خانه مى روم، لباسم را به همسرم مى دهم، او به تن كند و نمازش را بخواند كه قضا نشود.
[22]

گفت: اين طور نمى شود بروى. پنجاه دينار از بيت المال به او داد و گفت: برو مشكل خود را حل كن. به خانه آمد، سريع پيراهن را به همسرش داد و گفت: نماز را بخوان كه سپيده دميد. نماز را خواند. هشتاد درهم را جلوى همسرش گذاشت. او گفت: اين چيست؟ گفت: حاكم داده است. زن گفت: اشتباه كرده
است. پروردگار عالم پرونده ما را با فقر نوشته است، براى چه صبر نكردى و از خدا برگشتى و پول بيت المال را گرفتى؟ چرا به لقمه نانى كه خدا داده، قناعت نكردى؟ تو دين ندارى؟ برو پس بده. گفت: چشم خانم. در اين شعر بايد به دنبال اين گونه زنان بگرديم!

 


اى نسيم سحر آرامگه يار كجاست

 منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست[23]



 

نماز جماعت تشكيل شد. اولين بارى بود كه پيغمبر  صلى الله عليه و آلهدير كرده بودند. به اميرالمؤمنين  عليه السلام عرض كردند: حبيب خدا كجاست؟ فرمود: حتما در خانه است. خانه حضرت به مسجد چسبيده بود، كسى رفت و عرض كرد: يا رسول الله ! به مسجد نمى آييد؟ فرمود: نه. عرض كرد: خود شما فرموديد: اگر نفرات نماز جماعت از ده نفر بگذرد، نمى توانند ثواب يك ركعت آن را بنويسند. چرا نمى آييد؟ فرمود: سه شبانه روز است كه چيزى نخورده ام، طاقت ندارم كه نمازم را ايستاده بخوانم و مى خواهم نشسته بخوانم. آيا فقر باعث فساد است؟

فقيرانِ با فرهنگ، از خدا راضى هستند. نان و پياز را مى خورد. گرسنه مى خوابد، اما نيمه شب بلند مى شود و در همان خانه اى كه از سقفش خاك مى ريزد، مفاتيح را باز مى كند و دعاى ابوحمزه را مى خواند و ملائكه بلند بلند گريه مى كنند. اين مفسدان خيابانى دچار هواى نفس، شرك و كفر هستند، نه دچار فقر. عده اى نيز مأمور خارجى ها هستند، شما غرب را نمى شناسيد، آنها كه مى گويند: ما از ندارى و فقر به گناه تن داده ايم، زندگى اغلب آنها با دست هاى پنهان اسرائيل و پول هاى پاكستان و آمريكا و انگليس اداره مى شود. آنها مأمور آلوده كردن ظاهر اين مملكت هستند. سر خود را كلاه مى گذاريم، كدام فقر؟
كشور ما يكى از ثروتمندترين كشورها است. چرا تا كنون فقر فقراى با فرهنگ را معالجه نكرده ايم؟ فقر فساد نمى آورد و الا فقيرانى در اين مملكت هستند كه اگر نماز شب آنها نبود، زمين ما را فرو برده بود. اگر ناله آنها نبود، بارانى نازل نمى شد.

گفت: ببر پس بده. گفت: چشم. گفت: اين پنجاه دينار را آوردى كه خدا را از اين خانه بيرون كنى؟ آمد به حاكم گفت: همسرم قبول نكرد، مى گويد: ما تا به حال از گرسنگى نمرديم، بالاخره نان بخور و نميرى خورديم. اگر چه مدتى است كه نتوانستيم لباسى بخريم. قبلاً همين يك لباس را نيز نداشتيم. تا به حال عرفان به اين عظمت ديده ايد؟

 


اين مدعيان در طلبش بى خبرانند

 كان را كه خبر شد، خبرى باز نيامد[24]



 

خانقاه ها مى گويند: عرفان نزد ما است. من مهم ترين خانقاه هاى ايران را ديده ام. والله هيچ چيزى از عرفان در آنجا نديدم. اين ها مدعيان عرفان هستند، با گردن كج، لباس مندرس، محاسن بلند و نازك كردن پشت چشم، مى خواهند خود را عارف جلوه بدهند. من به خانه آنها رفتم. با آنها به سفر رفتم، اما عرفانى نديدم. فريب آنها را نخوريد. فقط قرآن و اهل بيت  عليهم السلام را ملاك و راهنما قرار بدهيد.

به شوهرش گفت: فقر ما « سرّ من اسرار الله » است، چرا آن را فاش كردى؟ آبروى خدا را نزد حاكم بردى. مرد گفت: برخيز اين لباس را بپوش و نماز بخوان، گفت: حال كه سرّ ما فاش شد، از ماندن در اين دنيا سير شدم، آيا حاضر هستى با هم از خدا بخواهيم كه مرگ ما را برساند؟ گفت: آرى، اما چگونه؟ زن
سر خود را به سجده گذاشت و گفت: خدايا ! ما اشتباه كرديم كه سرّ تو را فاش كرديم، ما را ببخش و از اين دنيا ببر. سپس هر دو از دنيا رفتند.

پس آن چه كه سبب تمام گناهان است، عشق غيرمنطقى به دنيا است:

 

« حبّ الدنيا رأس كل خطيئة »[25]

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


 


 پی نوشت ها:

 

 

 

 

 

 

 

 



[1] ـ نهج البلاغه: حكمت 432؛ «وَ قَالَ  عليه السلام إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُم . . . .»

و هم چنين مى فرمايد: نهج البلاغه: خطبه 210 و من كلام له  عليه السلام في وصف السالك الطريق إلى اللّه سبحانه؛ «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لاَمِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلاَمَةِ وَ دَارِ الاْءِقَامَةِ وَ ثَبَتَتْ رِجْلاَهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّه.»

و نيز آمده: نهج البلاغه: خطبه 75 (من خطبة له  عليه السلام في الحث على العمل الصالح)؛ «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُكْماً فَوَعَى وَ دُعِيَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا رَاقَبَ رَبَّهُ وَ خَافَ ذَنْبَهُ قَدَّمَ خَالِصاً وَ عَمِلَ صَالِحاً اكْتَسَبَ مَذْخُوراً وَ اجْتَنَبَ مَحْذُوراً وَ رَمَى غَرَضاً وَ أَحْرَزَ عِوَضاً كَابَرَ هَوَاهُ وَ كَذَّبَ مُنَاهُ جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِيَّةَ نَجَاتِهِ وَ التَّقْوَى عُدَّةَ وَفَاتِهِ رَكِبَ الطَّرِيقَةَ الْغَرَّاءَ وَ لَزِمَ الْمَحَجَّةَ الْبَيْضَاءَ اغْتَنَمَ الْمَهَلَ وَ بَادَرَ الْأَجَلَ وَ تَزَوَّدَ مِنَ الْعَمَلِ.»

 

[2] ـ انعام 6 : 32؛ «و زندگى دنيا ] بدون ايمان و عمل صالح  [بازى و سرگرمى است.»

 

[3] ـ بقره 2 : 130؛ «و قطعاً در آخرت از شايستگان است.»

 

[4] ـ آل عمران 3 : 185؛ «و زندگى اين دنيا جز كالاى فريبنده نيست.»

 

[5] ـ بقره 2 : 168؛ «از آنچه ] از انواع ميوه ها و خوردنى ها ] در زمين حلال و پاكيزه است، بخوريد.»

 

[6] ـ نساء 4 : 3؛ «بنابراين از [ ديگر ] زنانى كه شما را خوش آيد . . . به همسرى بگيريد.»

 

[7] ـ عصر 103 : 3؛ «و يكديگر را به حق توصيه نموده و به شكيبايى سفارش كرده اند.»

 

[8] ـ بقره 2 : 172؛ «و خدا را سپاس گزاريد.»

 

[9] ـ نهج البلاغه: حكمت 131؛ «إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلاَئِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ فَمَنْ ذَا يَذُمُّهَا . . . .»

 

[10] ـ بحار الأنوار: 51/258، باب 14؛ عوالي اللآلي: 1/27، حديث 9؛ «رَوَى عَنِ النَّبِيِّ  صلى الله عليه و آله أَنَّهُ قَالَ حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ رَأْسُ الْعِبَادَةِ حُسْنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ.»

هم چنين از حضرت عيسى نقل شده: مستدرك الوسائل: 12/39، باب 61، حديث 13458؛ «قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَسْوَةُ الْقُلُوبِ مِنْ جَفْوَةِ الْعُيُونِ وَ جَفْوَةُ الْعُيُونِ مِنْ كَثْرَةِ الذُّنُوبِ وَ كَثْرَةُ الذُّنُوبِ مِنْ حُبِّ الدُّنْيَا وَ حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ  عليه السلام إِنْ كُنْتَ تُحِبُّنِي فَأَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيَا مِنْ قَلْبِكَ فَإِنَّ حُبِّي وَ حُبَّهَا لاَ يَجْتَمِعَانِ فِي قَلْبٍ.»

 

[11] ـ مجموعة ورام: 1/163؛ روضة الواعظين: 2/429؛ «قال رسول اللَّهِ  صلى الله عليه و آله لو كان لابن آدم واديان من ذهب لابتغى وراءهما ثالثا و لا يملأ جوف ابن آدم إلا التراب و يتوب على من تاب.»

و هم چنين امام صادق  عليه السلام مى فرمايد: من لايحضره الفقيه: 4/418، حديث 5912؛ «قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ  عليه السلام إِنَّ فِيمَا نَزَلَ بِهِ الْوَحْيُ مِنَ السَّمَاءِ لَوْ أَنَّ لاِبْنِ آدَمَ وَادِيَيْنِ يَسِيلاَنِ ذَهَباً وَ فِضَّةً لاَبْتَغَى إِلَيْهِمَا ثَالِثاً يَا ابْنَ آدَمَ إِنَّمَا بَطْنُكَ بَحْرٌ مِنَ الْبُحُورِ وَ وَادٍ مِنَ الْأَوْدِيَةِ لاَ يَمْلَأُهُ شَيْءٌ إِلاَّ التُّرَاب.»

 

[12] ـ فجر 89 : 20؛ «و ثروت را بسيار دوست داريد.»

 

[13] ـ روضة الواعظين: 2/430؛ «و قال رجل من الأنصار يا رسول الله ما لي لا أحب الموت قال هل لك مال قال: نعم، يا رسول الله قال: قدم المال فإن قلب الرجل مع ماله إن قدمه أحب أن يلحقه و إن خلفه أحب أن يتخلف معه.»

و نيز آمده: روضة الواعظين: 2/429؛ «و قال  صلى الله عليه و آله ما ذئبان جائعان أرسلا في غنم بأفسد لها من حرص الرجل على المال و الشرف.

و قال  صلى الله عليه و آله إن لكل أمة فتنة و إن فتنة أمتي المال.

و قال  صلى الله عليه و آله قلب الشيخ شاب على حب اثنين على جمع المال و طول الحياة.»

 

[14] ـ فجر 89 : 20؛ «وثروت را بسيار دوست داريد .»

 

[15] ـ فجر 89 : 19؛ «و ميراث خود را [ با ميراث ديگران بى توجه به حلال وحرام بودنش] يك جا و كامل مى خوريد.»

 

[16] ـ فجر 89 : 17 ـ 18؛ «اين چنين نيست كه مى پنداريد، بلكه [ زبونى، خوارى و دور شدن شما از رحمت خدا براى اين است كه ] يتيم را گرامى نمى داريد * و يكديگر را بر طعام دادن به مستمند تشويق نمى كنيد.»

 

[17] ـ دريافت ديركرد توسط بانك ها به فتواى همه مراجع عظام تقليد حرام است. (استفتاءات مراجع معظم تقليد)

 

[18] ـ بقره 2 : 280؛ «[ بر شماست كه ] او را تا هنگام توانايى مهلت دهيد.»

 

[19] ـ بقره 2 : 185؛ «خدا آسانى و راحت شما را مى خواهد.»

 

[20] ـ فجر 89 : 20؛ «بسيار دوست داريد.»

 

[21] ـ نهج البلاغه: حكمت 58؛ «وَ قَالَ  عليه السلام الْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَاتِ.»ژ

در غرر الحكم: 368، احاديث 8318 ـ 8323 در اين زمينه آمده:

«المال يقوي الآمال.»

«المال يفسد الآمل و يوسع الآمال.»

«المال فتنة النفس و نهب الرزايا.»

«رب غني أذل من نقد [ من فقير ].»

«كثرة المال تفسد القلوب و تنشئ [ ينسي ] الذنوب.»

«من كرم عليه المال هانت عليه الرجال.»

 

[22] ـ لئالى الاخبار: 2/21؛ «و ممّن إبتلى بمرارة الفقر و صبر و لم يشكو فقره، و لم يظهره على أحد الزّوجان اللّذان كانا فى زمن خلافة عمر، و قصّتهما كما فى بعض الكتب المعتبرة، أنّ الزّوج الشابّ كان من عادته أنّه يجى ء المسجد و يصلّى فاذا فرغ من صلاته قام و لم يجلس للتّعقيب فعاتبه عمر يوماً و قال: فهلاّ تؤدّب الصّلاة؟ فملأ عين الشّاب من الدّمع و قال: أعذرنى يابن خطاب! لست تعلم حالى و وجهه فقال: قد اشتدّت علينا الفاقة، حتّى كان لى و لزوجتى قميص واحد إذا لبسه أحدنا بقى الاخر عرياناً و أنا كنت ألبسه و أجى ء المسجد و أصلّى فاقوم بالبيت فتلبسه زوجتى و تجى ء فتصلّى و لامجال لى للتعقيب، فبكى على حاله الحاضرون فخرج عمر و أخرج من بيت المال ثمانين درهماً فقال له: خذ هذا و أنفقها على عيالك فأخذها الشّاب و جاء بها الى زوجتها و قصّ عليها القصّة، فقالت له: أيها الدّون لم أظهرت سرّك و أفشيت فقرك و بعت نعمة الفقر و الفاقة بمتاع الدّنيا؟ فبعزّة ربّى لو لم ترد هذه الدّراهم لما كنت زوجتك يوماً إنّى إخترت محن الدّنيا لأن لايمنعنى من اللّيل قامت المرأة و صلّت ركعات، و أيقظت الشّاب، و قالت له: قم و توضّأ فقام و توضّأ فقالت: ايّها الرّجل قد كنّا نتعيّش بالفقر، و كانت الفاقة لنا شيئاً حسناً و لم يكن أحد يطّلع على حالنا، و الان قد ظهر حالنا فلاأحبّ الحيوة بعد ذلك أريد أن أسئل اللّه أن يقبض روحى، هل توافقنى فى ذلك أم لا؟ فقال الشّاب: أوافقك فقال: اسجد و ادع اللّه، فسجدا ساعة و ناجاه فقبضا فتبصّر يا أخى.»

 

[23] ـ حافظ شيرازى.

[24] ـ سعدى شيرازى.

[25] ـ إرشاد القلوب، ديلمى: 1/21؛ «قال النَّبِيِّ  صلى الله عليه و آله حب الدنيا رأس كل خطيئة و مفتاح كل سيئة و سبب إحباط كل حسنة.»

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تقوا؛ احسن اعمال
خورشيدِ هدايتگر انسان‏ها
ارزش عمر و راه هزینه آن -جلسه هفدهم(متن کامل ...
عبادت با نگاه كردن به عالم‏
تهديد حلال خورها در قرآن‏
نتيجه دنيايى تدين و راستگويى‏
عرفان در سوره حضرت یوسف (ع)-جلسه بییست و سوم(متن ...
فضيلت متفاوت سالكين الى الله‏
سعادت بشر در سبک زندگی الهی
امنيت قيامت در گرو محبت اهل بيت عليهم‏السلام

بیشترین بازدید این مجموعه

هشدار قرآن در ناشكرى از نعمت دين‏
انفاق و نماز، نشانه ايمان مؤمن‏
دفتر مخصوص نام شيعيان‏
قصابى كه عادت به كم فروشى داشت‏
ادامه توضيح آيات شريفه‏
چهره ملكوتى يوسف عليه السلام-جلسه ششم (متن کامل ...
نجات دلقك دربار فرعون از عذاب‏
اثرات نور ايمان در قلوب
کرمانشاه مسجد آیت‌الله بروجردی دههٔ اوّل صفر ...
اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، غواصان دریای حکمت و ...

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^