در روز قيامت كسى را مى آورند، به پروردگار عرض مى كند: ايشان در دادگاه عدل محكوم به جهنم رفتن است. خدا و قيامت را هم قبول داشته، اما عمل كم آورده است.
خطاب مى رسد: نه، به جهنم نرود، چون او در دنيا اجناس خود را قسطى مى فروخته و شاگردهايش هم وقتى مى رفتند قسط جمع مى كردند، به همه شاگردها مى گفت: من اين جنسهايى كه فروخته ام، طرف اگر مى توانست نقد بخرد كه مى آمد و نقد مى خريد، اما چون نمى توانسته، نسيه خريد كرده است.
حالا شما كه به درب خانه او رفتيد و در را زديد، اگر قسط را آورد، بگيريد، اما اگر گفت: ندارم، فقط با محبت بگوييد: خداحافظ! هفته ديگر مى آيم.
خداوند هم مى گويد: اين بنده من در دنيا اگر كسى ندار بود، گذشت مى كرد، حالا خودش آمده و ندارد. اگر من از او گذشت نكنم كه كمتر از او هستم. حقش هم هست كه خدا از او بگذرد.
منبع : پایگاه عرفان