فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه شانزدهم (2) – (متن کامل + عناوین)

 

عظمت قرآن در عمق معانى

پيامبر  صلى الله عليه و آله مى فرمايد: هر آيه هفتاد بطن معنا دارد، هر معنايى هفتاد رشته ديگر دارد،[16] پس هر آيه اى چهار هزار و نهصد رشته معرفت دارد. اما على  عليه السلاماگر  بخواهد معناى قرآن را بگويد ـ شيخ سليمان بلخىِ حنفى مذهبِ سنى، در كتاب «ينابيع المودة» مى گويد: از طريق ما اهل تسنن نقل شده است كه اميرالمؤمنين  عليه السلام به ابن عباس فرمود: اين هفت آيه سوره حمد را اگر براى شما بگويم، شما بنويسيد، براى جابجا كردن نوشته هايى كه از معناى حمد نوشته ايد، هفتاد شتر جوان لازم است.[17] اگر خدا بخواهد معناى قرآن را بگويد كه اصلاً خلقت تحمل آن را ندارد.

شب ششم، شب هفتم، شب دهم، تا شب سى ام همين آيه را خواند، گفتيم: آخوند ملا فتحعلى! اين آيه مگر چقدر معنا دارد؟ همين آيه ديگر براى ما كافى است.

 

« لاَّ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ »

 

قرآن لفظ نيست، علم خدا است.

 

خداوند، عاشق پاكان

هديه دومى كه به پاكان مى دهد، سندش در سوره توبه است:

 

« فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ »[18]

 


منِ خدا عاشق پاكان هستم.

خدا وقتى عاشق بنده بشود، چه چيزى به بنده مى دهد؟ آدم عاشق به معشوق مى گويد: هر چه مى خواهى بخواه، من نه نمى گويم. معشوق ممكن است آن طرف دنيا باشد، بگويد: پياده بيا پيش من. عشق انسان را مى كشد، كوه بيستون را عشق كنده، نه دست فرهاد، و الا دست بخواهد بكند، شش تا تيشه به كوه بزند، مچ دست درد مى گيرد.

خدا در قرآن سند داده كه عاشق پاكان مى شوم و آن هم عشق دائمى. «يحبّ» فعل مضارع است، دلالت بر استمرار دارد، اين هديه الهى است.

 


پس خطاب آمد ز حق كاى شاه عشق

 اى حسين اى يكه تاز راه عشق


گر تو بر من عاشقى اى محترم

 پرده بركش من به تو عاشق ترم


هر چه بودت داده اى در راه ما

 مرحبا صد مرحبا خود هم بيا


خود بيا كه مى كشم من ناز تو

 عرش و فرشم جمله پا انداز تو


ليك خود تنها نيا در بزم يار

 خود بيا و اصغرت را هم بيار


خوش بود در بزم ياران بلبلى

 خاصه در منقار او برگ گلى


خود تو بلبل، گل على اصغرت

 زودتر بشتاب سوى داورت[19]



 

كشش دو جانبه عشق خدا و پاكان

عشق ما با عشق خدا فرق مى كند؛ عشق ما محدود است، اما عشق خدا نامحدود:

 


« فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْ »

 

خدايا! ما پاك نيستيم، ولى در راه پاك شدن هستيم. ممكن است اين پاك شدن ما تا دم مرگ طول بكشد.

ما كه مثل اميرالمؤمنين على  عليه السلام، مثل حضرت فاطمه زهرا  عليهاالسلام، مثل حضرت ابوالفضل نيستيم، ما هم يك بنده تو هستيم و در حدى كه بتوانيم، داريم به طرف پاكى حركت مى كنيم. در آخر هم پروردگار مى فرمايد: اى حبيب من! بقاياى هديه را نمى توانم در دنيا به شما بدهم بلكه آنها را براى عالم آخرت برايتان ذخيره گذاشتم.

 

ارزش عشق به پاكان

در سوره آل عمران آدرس داده است:

 

« لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ »

 

براى كسانى كه به طور نسبى به پاكى رسيده اند، حالا وحشت نكنيد كه پاكى ابراهيم  عليه السلام را از من بخواهند، نه، نسبى؛ پاكى سلمان كه به وزن پاكى اميرالمؤمنين  عليه السلام نبود. هر كسى حدى دارد.

در روايت آمده: بچه ها در كوچه بازى مى كردند، پيامبر  صلى الله عليه و آله تكيه داد و بازى بچه ها را تماشا كرد. يك مرتبه ديدند پيامبر  صلى الله عليه و آله دويد و يكى از اين بچه ها را درآغوش گرفت و بوسيد و دست به سر و صورتش كشيد، گفتند: كيست؟ فرمود: اين در كوچه هم بازى حسين  عليه السلام است، دنبال حسينم كه مى رفت، خاك پاى حسينم را برمى دارد و به خودش مى مالد، و اين در كربلا با حسين من شهيد مى شود.[20]


پاكى، دل را به سوى معشوق مى كشد، اگر چه او را نديده باشد؛ بنابراين مى گوئيم: خدايا! ما كه حسين  عليه السلام تو را نديديم، اما هر سال مى بينى كه برايش چه كار مى كنيم؟ ما هم اگر او را ديده بوديم، دنبالش به كربلا مى رفتيم. ما حسين تو رانديديم، اما هر وقت اسمش را مى شنويم، دلمان مى شكند، گريه مى كنيم. ما هم به اين شكل دنبال پاكى هستيم.

خدا مى فرمايد: براى حسين گريه كنيد، انبيا و ائمه  عليهم السلام براى او گريه كردند.[21]  ماهيان دريا و مرغان هوا گريه كردند.[22] اين گريه بايد تا قيامت بماند. اين گريه عبادت و اعلام عشق است. حسين جان! ما تو را مى خواهيم، تو روزى خاص خدا به پاكان عالم هستى. آن كسى كه از تو فرارى است، خبث باطن دارد و درونش خراب است. اگرچه آن هم اگر تلاش كند و از خدا بخواهد مى تواند توبه كند و پيش شما بيايد.

 

اثر پاكى در درگاه حق

 

« لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّـتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَـرُ خَــلِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَ جٌ مُّطَهَّرَةٌ وَرِضْوَ نٌ مِّنَ اللَّهِ »[23]


 

براى كسانى كه در نزد خدا پاك شوند، همه درهاى بهشت باز مى شود.

پاكى ضامن دوام و بقا است:

 

« ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّمَآءِ »[24]

 

شما الان حقيقت خودتان را نمى بينيد، من هم نمى بينم، پرده دنيا روى چشم ما است، و الا كنار برود، ما به صورت درخت پاك الهى نمودار مى شويم:

 

« تُؤْتِى أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ »[25]

 

ميليون ها بچه شش ماهه مرده است، نه كسى اسمشان را مى داند و نه كسى كارى با آنها دارد. ولى مردم تا گره به كارشان مى افتد، مى گويند: مشكلى نيست، الان پيش خدا مى روى، مى گويى: الهى! به خون گلوى بچه شش ماهه. هيچ كس هم نمى تواند اين ها را جمع كند، اين فوت ها، خورشيد را خاموش نمى كند.

پاكى ماندگار است. شما در رحمت خدا ماندنى هستيد. لازم نيست اسم شما در دنيا بماند. خودتان در آغوش رحمت الهى مى مانيد، چون پاكى ماندگار است.

 


خاطره اى از زيارت قبر حضرت زينب  عليهاالسلام

روز بيست و چهارم ماه صفر بود، يكى از دوستان گفت: مى آيى سوريه برويم؟ گفتم: باشد. گفت: فقط شش تا عكس بده. گفتم: من پول خودم را مى دهم گفت: باشد. گفت: چند نفر ديگر را هم برداريم و برويم. چند نفر از رفقا را شمرد و گفت: اين ها با ما باشند خوب است؟ گفتم: عالى است.

دو روز بعد گفت: گذرنامه ها حاضر است، بليط هم گرفتم. ده نفرى به فرودگاه مهر آباد آمديم، دو ساعت مانده به پرواز سوريه، بليط ها را گذاشتيم روى ميز كنترل كننده گفت: دير آمديد، جاى شما را به كسى داديم. گفتيم: ما دير نيامديم، دو ساعت به پرواز مانده است. با تلخى گفت: نه، نمى شود، دير آمده ايد. به دوستانم گفتم: بياييد برويم و بيرون فرودگاه بنشينيم، آمديم و كنار ديوار نشستيم، گفتم: هيچ كارى نكنيد، ما امروز بعد از ظهر حرم حضرت زينب  عليهاالسلام هستيم. گفتند: از كجا مى گويى؟ گفتم: اين شكلى كه براى ما درست شد، كه سوريه برويم، دعوت خود دختر اميرالمؤمنين  عليه السلام بود. ما بعد از ظهر حرم زينب كبرى  عليهاالسلام هستيم.

يك كسى آمد وارد فرودگاه بشود، من را شناخت، گفت: اينجا چه كار مى كنيد؟ گفتم: من با اين آقايان قرار بود سوريه برويم، كنترل چى مى گويد دير آمديد، جاى ما را به كسى ديگر داده اند؟ گفت: بليط ها را بدهيد به من! بليط ها را برد و مهر زد و آورد رفتيم و ما را در هواپيما جا دادند.

به سوريه رسيديم، در ميدان سوريه آمديم. رفتند و هتل گرفتند. دو اتاق پنج نفره. ما چند ساعتى در اين هتل بوديم، گفتيم: اينجا اصلاً شرعى نيست. من اذيت مى شوم چون زنان بى حجاب و بدحجاب رفت و آمد مى كنند، گفتند: كجا برويم؟ گفتم: وسايل را برداريد فعلاً حرم حضرت زينب  عليهاالسلام برويم.


وارد حرم حضرت زينب  عليهاالسلام شديم. زيارت ما كه تمام شد، آمديم كه بيرون بياييم. كسى كه حرم حضرت زينب  عليهاالسلام را ساخته بود. يك آهن فروش تهرانى بود، من را در حياط ديد، گفت: كى آمدى؟ گفتم: همين الان، گفت: محل اقامت شما كجا است؟ گفتم: جا نداريم، گفت: هتل نگرفتيد؟ گفتم: گرفتيم، شرعى نبود. گفت: كجا مى خواهيد بمانيد؟ گفتيم: همين جا. گفت: اينجا حجره هاى حرم حضرت زينب را دولت سوريه ممنوع كرده است، ولى به من خيلى احترام مى گذارند، آنجا يك تلفن زد به وزير اوقاف سوريه كه ده نفر از رفقايم از تهران آمده اند، مى خواهند در همين حجره ها بمانند. گفت: هيچ مانعى ندارد. الان فلان جا تشريف ببريد، كليد بگيريد، همه چيز هم هست.

هفت شب هم درهاى صحن را مى بستند، ما ده نفر بوديم و حرم حضرت زينب  عليهاالسلام، اين بچه ها تا صبح چه مى كردند! خدا مى داند. يك شب هم همين آقا آمد و گفت: رفته ام و همه وسايل شستشو را گرفته ام، دو سال است كه اين حرم را نشسته اند، شما برويد و وضو بگيريد، بياييد، مى خواهم با هم برويم و حرم را تميز كنيم. خدا آدم را جاروكش در خانه اهل بيت  عليهم السلام كند! از سلطنت دو عالم بالاتر است. چه جارويى كشيدند! روى ضريح، داخل ضريح، تا صبح اشك ريختند و اين حرم را عين نقره كردند.

 

زيارت قبر حضرت زكريا  عليه السلام

بعد دعاى حضرت زينب  عليهاالسلام سبب شد، ده صبح من يكى از رفقا را ديدم، گفتم: كى آمدى؟ گفت: چهار پنج روز است كه مسافر آورده ام كه بيست روز اينجا هستند و اتوبوس هم خالى است. فردا ساعت ده مى آيم و شما ده نفر را با اتوبوس به شهر حلب مى برم، قبر حضرت زكريا  عليه السلام را زيارت كنيد ـ سيصد كيلومتر بيرون از دمشق است ـ رفتيم، حرم حضرت زكريا  عليه السلام را هم زيارت كرديم.

در مسير حركت به سوى مرقد حضرت زكريا  عليه السلام يك روحانى پيرمرد را ديدم، به راننده گفتم: حاج عباس! نگهدار! پياده شدم. تا من را ديد، من را در آغوش گرفت، گفت: من از شاگردهاى سيد محمد كاظم يزدى و آخوند خراسانى هستم، من ايرانى هستم، گفت: الان مى خواهيد برويد، من دو تا چيز را بايد به شما نشان بدهم؛ يك قبر است، حرم و صحن دارد، روى يك تپه است، بيش از صد پله مى خورد و بالا مى رود. من هم نود ونه ساله هستم. با شما از پله ها بالا مى آيم. اين قبر براى يك بچه سقط شده حضرت سيد الشهداء  عليه السلام است كه تكيه گاه مردم حلب است. يك بچه سقط شده.

بعد از آن رفتيم زيارت، يك سنگ نيم متر در چهل سانت، در آن زمانى كه اهل بيت را به حلب آوردند، شب، سر بريده ابى عبدالله  عليه السلام را روى اين سنگ نهادند. يك مقدار خون گلو روى اين سنگ آمده، هزار و چهار صد سال اين خون روى سنگ هست. و اين سنگ در خانواده شيعه حلب، دست به دست گشته است.

من يك مسجد روى اين سنگ ساخته ام. شما را مى برم، مى بينيد. گفت: دولت قبل از حافظ اسد به اين سنگ حساس شد، آمد اين سنگ را از ما گرفت، برد و در حرم زكريا  عليه السلام گذاشت، در را قفل كرد، دو روز بعد آمدند سراغ من، گفتند: بيا اين سنگ را ببر، دو روز است اين سنگ مى لرزد و سر جايش نمى ايستد، گفت:  اين مسجد هنوز آماده نيست، من اين سنگ را پشت يك پرده گذاشته ام كه نشانت بدهم. ما هم مگر طاقت داشتيم برويم جلو؟ اين پيرمرد، با يك حالى آمد و اين پرده را كنار زد. اين رگه خون امام حسين  عليه السلام ما را بيچاره كرد. داشتيم جان مى داديم.

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


 


 پی نوشت ها:

 

 

 

 

 



[16] ـ الميزان فى تفسير القرآن: 1/7، المقدمة في مسلك البحث التفسيري في الكتاب؛ عوالى اللآلى: 4/107، حديث 159؛ «عن النبي  صلى الله عليه و آله و أئمة أهل البيت  عليه السلام كقولهم: إن للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا إلى سبعة أبطن أو إلى سبعين بطنا.»

 

[17] ـ ينابيع المودة: 3/209؛ «لو شئت لاوقرت من تفسير الفاتحة سبعين بعيرا.»

 

[18] ـ توبه 9 : 108؛ «در آن مردانى هستند كه خواهان پاكيزگى [ و طهارت جسم و جان ] هستند ؛ و خدا پاكيزگان را دوست دارد .»

 

[19] ـ ناصرالدين شاه قاجار.

[20] ـ بحار الأنوار: 44/242، باب 30، حديث 36؛ «وَ رُوِيَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ كَانَ يَوْماً مَعَ جَمَاعَةٍ مِنْأَصْحَابِهِ مَارّاً فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ وَ إِذَا هُمْ بِصِبْيَانٍ يَلْعَبُونَ فِي ذَلِكَ الطَّرِيقِ فَجَلَسَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عِنْدَ صَبِيٍّ مِنْهُمْ وَ جَعَلَ يُقَبِّلُ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ يُلاَطِفُهُ ثُمَّ أَقْعَدَهُ عَلَى حَجْرِهِ وَ كَانَ يُكْثِرُ تَقْبِيلَهُ فَسُئِلَ عَنْ عِلَّةِ ذَلِكَ فَقَالَ  صلى الله عليه و آله إِنِّي رَأَيْتُ هَذَا الصَّبِيَّ يَوْماً يَلْعَبُ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ رَأَيْتُهُ يَرْفَعُ التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْهِ وَ يَمْسَحُ بِهِ وَجْهَهُ وَ عَيْنَيْهِ فَأَنَا أُحِبُّهُ لِحُبِّهِ لِوَلَدِيَ الْحُسَيْنِ وَ لَقَدْ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ أَنَّهُ يَكُونُ مِنْ أَنْصَارِهِ فِي وَقْعَةِ كَرْبَلاَءَ.»

 

[21] ـ بحار الأنوار: 44/279، باب 34، حديث 5؛ كامل الزيارات: 108 حديث 6؛ «عَنِ ابْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام قَالَ كُنَّا عِنْدَهُ فَذَكَرْنَا الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ  عليه السلام وَ عَلَى قَاتِلِهِ لَعْنَةُ اللَّهِ فَبَكَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام وَ بَكَيْنَا قَالَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ  عليه السلام أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لاَ يَذْكُرُنِي مُؤمِنٌ إِلاَّ بَكَى.»

بحار الأنوار: 44/245، باب 30، حديث 44؛ «رَوَى صَاحِبُ الدُّرِّ الثَّمِينِ فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ أَنَّهُ رَأَى سَاقَ الْعَرْشِ وَ أَسْمَاءَ النَّبِيِّ وَ الْأَئِمَّةِ  عليه السلام فَلَقَّنَهُ جَبْرَئِيلُ قُلْ يَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِيٍّ يَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ يَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ مِنْكَ الاْءِحْسَانُ فَلَمَّا ذَكَرَ الْحُسَيْنَ سَالَتْ دُمُوعُهُ وَ انْخَشَعَ قَلْبُهُ وَ قَالَ يَا أَخِي جَبْرَئِيلُ فِي ذِكْرِ الْخَامِسِ يَنْكَسِرُ قَلْبِي وَ تَسِيلُ عَبْرَتِي قَالَ جَبْرَئِيلُ وَلَدُكَ هَذَا يُصَابُ بِمُصِيبَةٍ تَصْغُرُ عِنْدَهَا الْمَصَائِبُ فَقَالَ يَا أَخِي وَ مَا هِيَ قَالَ يُقْتَلُ عَطْشَاناً [عَطْشَانَ] غَرِيباً وَحِيداً فَرِيداً لَيْسَ لَهُ نَاصِرٌ وَ لاَ مُعِينٌ وَ لَوْ تَرَاهُ يَا آدَمُ وَ هُوَ يَقُولُ وَا عَطَشَاهْ وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهْ حَتَّى يَحُولَ الْعَطَشُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ السَّمَاءِ كَالدُّخَانِ فَلَمْ يُجِبْهُ أَحَدٌ إِلاَّ بِالسُّيُوفِ وَ شُرْبِ الْحُتُوفِ فَيُذْبَحُ ذَبْحَ الشَّاةِ مِنْ قَفَاهُ وَ يَنْهَبُ رَحْلَهُ أَعْدَاؤهُ وَ تُشْهَرُ رُءُوسُهُمْ هُوَ وَ أَنْصَارُهُ فِي الْبُلْدَانِ وَ مَعَهُمُ النِّسْوَانُ كَذَلِكَ سَبَقَ فِي عِلْمِ الْوَاحِدِ الْمَنَّانِ فَبَكَى آدَمُ وَ جَبْرَئِيلُ بُكَاءَ الثَّكْلَى.»

وسائل الشيعة: 14/504، باب 66، استحباب البكاء لقتل الحسين، حديث 19697؛ «قَالَ الرِّضَا  عليه السلام فِي حَدِيثٍ فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ فَإِنَّ الْبُكَاءَ عَلَيْهِ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ ثُمَّ قَالَ عليه السلام كَانَ أَبِي  عليه السلام إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لاَ يُرَى ضَاحِكاً وَ كَانَتِ الْكَآبَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتَّى تَمْضِيَ عَشَرَةُ أَيَّامٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِ كَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ وَ يَقُولُ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ  عليه السلام.»

بحار الأنوار: 44/280، باب 34، حديث 10؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام قَالَ نَظَرَ أَمِيرُ الْمُؤمِنِينَ إِلَى الْحُسَيْنِ  عليه السلام فَقَالَ يَا عَبْرَةَ كُلِّ مُؤمِنٍ فَقَالَ أَنَا يَا أَبَتَاهْ فَقَالَ نَعَمْ يَا بُنَي.»

 

[22] ـ بحار الأنوار: 45/218، باب 40، حديث 44؛ الأمالى شيخ صدوق: 115، حديث 3؛ «عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ عليه السلامدَخَلَ يَوْماً إِلَى الْحَسَنِ  عليه السلام فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ بَكَى فَقَالَ لَهُ مَا يُبْكِيكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ أَبْكِي لِمَا يُصْنَعُ بِكَ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ  عليه السلام إِنَّ الَّذِي يُؤتَى إِلَيَّ سَمٌّ يُدَسُّ إِلَيَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَكِنْ لاَ يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَزْدَلِفُ إِلَيْكَ ثَلاَثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ  صلى الله عليه و آله وَ يَنْتَحِلُونَ دِينَ الاْءِسْلاَمِ فَيَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِكَ وَ سَفْكِ دَمِكَ وَ انْتِهَاكِ حُرْمَتِكَ وَ سَبْيِ ذَرَارِيكَ وَ نِسَائِكَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِكَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِي أُمَيَّةَ اللَّعْنَةُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ يَبْكِي عَلَيْكَ كُلُّ شَيْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِي الْفَلَوَاتِ وَ الْحِيتَانِ فِي الْبِحَارِ.»

بحار الأنوار: 45/202، باب 40؛ الأمالى شيخ صدوق: 127، حديث 1؛ «عَنْ جَبَلَةَ الْمَكِّيَّةِ قَالَ سَمِعْتُ مِيثَمَ التَّمَّارَ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ يَقُولُ وَ اللَّهِ لَتَقْتُلُ هَذِهِ الْأُمَّةُ ابْنَ نَبِيِّهَا فِي الْمُحَرَّمِ لِعَشْرٍ يَمْضِينَ مِنْهُ وَ لَيَتَّخِذَنَّ أَعْدَاءُ اللَّهِ ذَلِكَ الْيَوْمَ يَوْمَ بَرَكَةٍ وَ إِنَّ ذَلِكَ لَكَائِنٌ قَدْ سَبَقَ فِي عِلْمِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْلَمُ ذَلِكَ لِعَهْدٍ عَهِدَهُ إِلَيَّ مَوْلاَيَ أَمِيرُ الْمُؤمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ لَقَدْ أَخْبَرَنِي أَنَّهُ يَبْكِي عَلَيْهِ كُلُّ شَيْءٍ حَتَّى الْوُحُوشُ فِي الْفَلَوَاتِ وَ الْحِيتَانُ فِي الْبَحْرِ وَ الطَّيْرُ فِي السَّمَاءِ وَ يَبْكِي عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مُؤمِنُو الاْءِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ جَمِيعُ مَلاَئِكَةِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ رِضْوَانُ وَ مَالِكٌ وَ حَمَلَةُ الْعَرْشِ وَ تَمْطُرُ السَّمَاءُ دَماً وَ رَمَاداً... .»

بحار الأنوار: 45/205، باب 40، حديث 8؛ كامل الزيارات: 79، حديث 1؛ «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ  عليه السلام قَالَ بَكَتِ الاْءِنْسُ وَ الْجِنُّ وَ الطَّيْرُ وَ الْوَحْشُ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام حَتَّى ذَرَفَتْ دُمُوعُهَا.»

الأمالى للطوسى: 54، المجلس الثاني؛ «امام صادق  عليه السلام مى فرمايد: انّ أَباعَبْدِاللَّه لَمَّا قُتِلَ بَكَتْ عَلَيْهِ السَّمواتُ السَّبْعُ وَ الارَضُونَ السَّبْعُ وَ ما فيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِى الْجَنَّةِ وَالنَّار وَ ما يُرى وَ ما لا يُرى الاَّ ثَلاثَةُ أَشْياءَ ... البَصْرَةُ وَ دِمَشْقُ وَ آلُ الْحَكَمِ بنِ أَبِى الْعاصِ.

هنگامى كه امام حسين  عليه السلام به شهادت رسيد، آسمان ها و زمين هاى هفت گانه و هر آنچه در آن ها و ميان آن ها بود، بر آن بزرگوار گريستند. در آن روز، اهل بهشت و جهنّم، آنچه ديده شود و ديده نشود نيز جز سه گروه بر او گريه كردند؛ بصره، دمشق و خاندان حَكَم و مروانيان.»

 

[23] ـ آل عمران 3 15؛ «براى آنان كه [ در همه شؤون زندگى ] پرهيزكارى پيشه كرده اند ، در نزد پروردگارشان بهشت هايى است كه از زيرِ [ درختانِ ] آن نهرها جارى است ، در آنجا جاودانه اند و [ نيز براى آنان ] همسرانى پاكيزه و خشنودى و رضايتى از سوى خداست.»

 

[24] ـ ابراهيم 14 : 24؛ «آيا ندانستى كه خدا چگونه مثلى زده است ؟ كلمه پاك [ كه اعتقاد واقعى به توحيد است ] مانند درخت پاك است ، ريشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است .»

 

[25] ـ ابراهيم 14 : 25؛ «ميوه اش را به اجازه پروردگارش در هر زمانى مى دهد .»

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تهران مسجد حضرت رسول- دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی اول
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
پاداش دنیوی و اخروی پروردگار برای مؤمنین
عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏
آیه‌ای عجیب درباره شیطان
اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
تهران هیئت محبان‌الزهرا دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل ...
مقربین چه کسانی هستند؟

بیشترین بازدید این مجموعه

اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
انفاق به قدر بضاعت
علامت چهارم: عزت و شجاعت در برابر دشمنان خدا
ارتباط با خدا از راه ذكر
تقدير خدا بر روزى موجودات
توبه جوان گناهکار
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
تهران مسجد حضرت رسول- دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی اول
تهران هیئت محبان‌الزهرا دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل ...
پاداش دنیوی و اخروی پروردگار برای مؤمنین

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^