« فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَآءَ رَبِّه »
سالك مى تواند تا لقاى پروردگار پيش برود، لقا يعنى چه؟ به خدا نمى دانيم؟ شما هم نمى دانيد، كسى مى تواند بگويد مى دانم كه لقاى پروردگار را چشيده باشد.
لقاى چشيدنى است، آن هم با ذائقه قلب، نه با ديدن چشم. چشم ما قدرت ندارد كه ميكروب را ببيند، آن وقت خدا را ببيند؟ نه، با ديدن چشم، چشم چيست؟ دو تا پيه كه پروردگار اراده كرده است كه ببيند.
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: در حدقه چشم شما، يك ذره پيه گذاشته است، من در تعجبم كه اين پيه چطور همه چيز را مى بيند؟ مى فرمايد: من خودم غرق در حيرتم.
اين همه پيه در دنيا هست، ولى اين پيه كه به بدن ما وصل كرده است، مى بيند. اين همه غضروف در دنيا هست كه نمى شنوند، ولى اين غضروف كه در دو طرف سر ما است، مى شنود. اين همه پوست نازك در دنيا هست كه مزه را نمى فهمند. فقط پوست روى زبان است كه همه مزه ها را مى چشد. بعد اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: من كه در حيرت و تعجبم، ما هنوز غضروف را نفهميدم كه چگونه مى شنود، آن وقت لقاء الله را مى فهميم؟
اما اين رحمت را بايد به سمت خود جلب كرد. همين طورى، صد سال هم بنشينم، كه اين رحمت به جانب من بيايد، يك سانتى متر هم نمى آيد. فيض هم همين طورى نمى آيد.
منبع : پایگاه عرفان