فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه هشتم (2) – (متن کامل + عناوین)

 

 

ارزش هدايت يك نفر

پيامبرصلى الله عليه و آله درباره هدايت كردن مردم به اميرالمؤمنين  عليه السلام فرمودند:

 

«لِأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلاً خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ»[6]

 

على جان! اگر يك گمراه را هدايت كنى، ثواب آن در نامه عمل تو از آنچه كه خورشيد بر او مى تابد، و از آنچه او غروب مى كند بهتر است. اين ارزش هدايت است.

در تهران كاسب هايى بودند و هستند كه مغازه ايشان براى رفت و آمدكنندگان محل هدايت بود. در تهران كسى بود كه غذا فروش بود، اما مغازه اش محل هدايت بود. افراد را مى شناخت، نور داشت.

 

ارزش و ديدگاه مؤمن

پيامبر  صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

 

«المؤمن ينظر بنور الله»[7]

مؤمن به كمك نور خدا نگاه مى كند، به اين خاطر در شناسايى افراد و مسائل و برنامه ها خيلى زيرك است «ينظر بنور الله» اين «با» به معناى استعانت است، با كمك نور خدا نگاه مى كند.

همدان به عشق عبادت شب شخصى منبر مى رفتم كه وقتى مشغول عبادت مى شد واقعا «ينظر بنور الله» عبادت مى كرد.

يك كسى در همدان قبل از روى كار آمدن رضا خان، پيش نماز يك مسجد بوده است. شخصى نقل مى كند كه با اين پيش نماز همسفر كربلا مى شود، وقتى به كربلا مى رسد، يك روحانى با كرامت، الهى، عارف كه در كربلا و نجف زندگى مى كرده است به نام مرحوم شيخ محمد بهارى.

الان در استان همدان خيلى ها كه در زندگى شان مشكل ايجاد مى شود، براى حل آن بر سر مزار اين مرد الهى مى روند، و او را بين خود و پروردگار واسطه قرار مى دهند و مشكلشان اگر بنا به حل شدن باشد، حل مى شود. چون بعضى از مشكلات قابل حل نيست، مثل مردن. مردن با دعا حل نمى شود، با نفس اوليا حل نمى شود. پيامبران هم مردند، خودشان اهل دعا بودند، ولى جلوى مرگ را  نگرفتند.

خيام مى گويد:

 


از جرم گل سياه تا اوج زحل

 كردم همه مشكلات كلى را حل


بگشادم بندهاى مشكل به حيل

 هر بند گشاده شد بجز بند اجل[8]



 

ديدن باطن افراد با نور الهى

اين مرد الهى مى گفت: وقتى با اين پيش نماز خدمت آخوند ملا محمدباقر بهارى همدانى[9] رسيديم، بعد از آن كه نشستمان تمام شد و بيرون آمديم،  مرحوم بهارى به من فرمود: با اين زنديق چرا همسفر شدى؟ رابطه خودت را با اين شخص قطع كن. براى من اعجاب انگيز بود كه اين روحانى، پيش نماز، مسجد شلوغ، چرا ايشان از او تعبير به زنديق كرد. گفت: همين الان زنديق است و دين ندارد، خارج از حدود و معركه الهى است.

به همدان برگشتيم، رضا خان مسلط به مملكت شد و به حوزه هاى شيعه هجوم بردند بدون اين كه به اين پيش نماز هجوم كنند، خودش، بدون اين كه ژاندارم يا مأمورى بيايد، عمامه و قبا را برداشت، كت و شلوارى شد، محاسنش را زد، كراوات زد، يك جلسه هم درست كرد و جوانان همدان را دعوت كرد و منكر همه چيز شد، كه او مى گفت: اين بى دين هايى كه الان در همدان هشتاد نود سالشان است، هنوز مشروب مى خورند، قمار مى كنند، همگى در جوانى تربيت شده كلاس او بودند.

 

نمونه هايى از هدايت گران

يك غذا فروش بود، مشترى هايى كه مى آمدند، ناهار به آنها مى داد، پولشان را مى گرفت، يك صندلى كنارش بود، مى گفت: عزيز دلم! چند دقيقه بنشين. با او حرف مى زد. من هنوز كسى را مثل او نديدم كه وقتى حرف خدا را شروع بكند، به پهناى صورتش روى پيراهنش اشك بريزد. حرف مى زد، و هدايت مى كرد.

در تهران محلى بود، معروف به محله بدكاران، نزديك پنج هزار مرد و زن بدكار در آن محل مقيم بودند. در گوشه آن منطقه من دوستى داشتم كه مغازه  مكانيكى اش در آنجا بود. چهل و هشت ساله بود كه از دنيا رفت. اين مرد كنار محل بدكاران، بيش از صد تا راننده كاميون و تريلى را كه براى تعمير ماشين مى آمدند، نماز خوان و روزه گير كرد، به مكه فرستاد، خمس و سهم امام بده كرد، زنان و دخترانشان را به حجاب و قرآن كشيد.

مغازه اش مركز هدايت بود، رفت و آمدش، عروسى گرفتنش، عزا گرفتنش، نگاه كردنش. آرى!

عملى در اعمال انسان بالاتر و با ارزش تر از هدايت گمراه نيست.

 

فرياد ابليس و گمراه كردن عباد

امام صادق  عليه السلام مى فرمايد: ابليس يك فرياد كشيد، حزب او دورش جمعشدند.[10] چه فريادهايى كه قيامت چه مجازات هايى دارد! يك زن در شهر بصره يك ناله و فرياد زد، صد هزار نفر دنبال اين فرياد را گرفتند، گفتند: مادر! چه مشكلى دارى؟ گفت: جز با كشته شدن على بن ابى طالب راحت نمى شوم.[11]

گفتند: ما فدايى تو هستيم. صد هزار نفر دنبال اين زن آمدند كه با جنگ جمل علم، قرآن، عدالت، عبادت، كرامت، نمونه ممتاز پيامبران اولوالعزم را بكشند، اما نشد. وقتى بعد از شب نوزده ماه رمضان، خبر شهادت اميرالمؤمنين  عليه السلام در مدينه به اين زن رسيد، گفت: در تمام عمرم، لحظه اى شادتر از الان نداشته ام.[12] از اين فريادها در تاريخ زياد بوده است.

ولى هفتاد و پنج شبانه روز مقام عصمت كبراى الهى، فاطمه زهرا  عليهاالسلام ناله زد و اشك ريخت، يك نفر نيامد بگويد چرا.

حضرت على  عليه السلام شب ها در تاريكى مدينه اين خانم پهلو شكسته را سوار برمركب مى كرد، مى آمد و درب تك تك خانه ها را مى زد، مردها و زنها دم درمى آمدند، مى گفت: اين خانمى كه سوار بر اين مركب است، پاره تن پيغمبر است، به ناله او گوش بدهيد، از خدا و پيغمبر  صلى الله عليه و آله دفاع كنيد.[13]

امّا دفاع نمى كردند. اگر هدايت خدا با ما باشد اين ناله ها و فريادها رامى فهميم كه كدام حق است و كدام ناحق، صداها را تشخيص مى دهيم كه كدام درست است و كدام نادرست، دعوت ها را مى فهميم كه به بهشت است يا جهنم، اگر هدايت باشد، اگر ما با قرآن وصل باشيم، اگر ما با اهل بيت ارتباط داشته باشيم، صداها را تشخيص مى دهيم.

 

گمراه كردن از راه عبادت

امام صادق  عليه السلام در ادامه مى فرمايد: شيطان حزبش جمع شدند، گفتند: ارباب! چه مشكلى دارى؟ گفت: از دست يك عبادت كننده به جان آمدم، خسته و كسل شدم. يكى برود و او را گمراهش كند. هر كسى هنر خودش را گفت كه با اين سبك گمراهش مى كنم، شيطان گفت: كار تو نيست، يكى از افراد حزب گفت: من از طريق عبادت او را گمراه مى كنم. گفت: كار كار تو است.

شيطان گفت: برو. امام صادق  عليه السلام مى فرمايد: كنار اين عابد آمد، پيوسته سجده كرد و نماز خواند و ركوع كرد و گريه كرد. هر وقت اين عابد مى خواست از او بپرسد چه كار كردى كه به اين مقام رسيدى؟ او بلند مى شد و تكبير نماز بعدى را مى گفت. عابد گفت: خدايا! اين چه بدن و چه اسكلتى است؟ چرا خسته نمى شود؟ بالاخره او را نشاند، از او پرسيد كه مگر چه كار كرده اى كه اين قدر در عبادت نشاط دارى؟ گفت: يك گناه كرده ام، آن گناه براى من پشيمانى آورد، حالم را دگرگون كرد، و همان دگرگونى، موتورى براى اين عبادت من شده است. نشنيدى كه شاعر گفته است:

 


من رشته محبت خود ز تو پاره مى كنم

 شايد گره خورد به تو نزديكتر شوم[14]



يا نشنيده اى شاعر گفته:

 

طاعت از دست نيايد گنهى بايد كرد

 در دل دوست به هر حيله رهى بايد كرد[15]


 

گفت: من هم دلم مى خواهد مثل تو بشوم، گفت: پول دارى؟ گفت: نه، گفت: اين پول را بگير، من آدرس يك خانمى را به تو مى دهم كه يك زن بدكاره است. جوانان و مردان را براى زنا به خانه خود راه مى دهد، شما مى توانى با اين پول بروى و مرتكب زنا بشوى، آن پشيمانى براى تو حاصل بشود، موتورى براى تحرك تو در عبادت و بندگى بشود، مانند من.

گفت: عيبى ندارد، بلند شد و آمد در خانه زن را زد، امام صادق  عليه السلاممى فرمايد: آن زن در را باز كرد، ديد يك چهره نورانى، پاك، الهى آمده دم در، به او گفت: آقا اشتباه نيامدى؟ براى چه آمدى؟ گفت: براى اين كه موتور عبادتم قوى بشود. گفت: مرد بزرگوار، فريب خوردى، اشتباه آمدى، كسى كه تو را وادار به اين برنامه كرده، شيطان بود. اگر اكنون بروى ديگر نيست، مى خواسته تو را به خشم خدا دچار كند.

برگشت، ديد نيست. امام صادق  عليه السلام مى فرمايد: عمر آن زن هم آن شب تمام شد. به پيغمبر زمانش خطاب شد: يكى از بندگان خوبم از دنيا رفته است، مردم را بردار، براى تشييع جنازه او ببر. آمدند در آن خانه، ديدند خانه آن زن بدكاره است. خطاب رسيد: درست است كه يك عمر مردم را به گناه آلوده كرد، ولى ديشب يك بنده گمراه شده من را هدايت كرد، تمام گناهان گذشته او را به اين خاطر بخشيدم. اين ارزش هدايت است.

حالا قسم ها را عنايت بفرماييد. بعد از «بسم الله الرحمن الرحيم» قسم به خورشيد، شعاع و نور خورشيد، اين دو قسم، قسم به ماه هنگامى كه دنبال خورشيد در حركت است، قسم به روز، زمانى كه نيم كره را روشن مى كند. قسم به شب، زمانى كه تاريكى را در نيم كره مى پوشاند. قسم به آسمان و كسى كه آسمان را بر پا كرد، و قسم به زمين و كسى كه زمين را گستراند. قسم به نفس و كسى كه او را تعديل كرد و بياراست. اين يازده قسم به اين خاطر است، به اين يازده مورد قسم، من تمام خوبى ها و زشتى ها را براى انسان بيان كردم و حقيقت  هدايت من هم همين است.[16]

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


 

 پی نوشت ها:

 



 

[6] ـ الكافى: 5/28، باب وصية رسول الله  صلى الله عليه و آله و أميرالمؤنين، حديث 4؛ «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤمِنِينَ
صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه:ِ بَعَثَنِي رَسُولُ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله إِلَى الْيَمَنِ وَ قَالَ لِي يَا عَلِيُّ لاَ تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلاً خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَكَ وَلاَؤهُ يَا عَلِيُّ.»

 

[7] ـ بحار الأنوار: 65/355، باب 27؛ «وَقَالَ  صلى الله عليه و آله:اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤمِنِ وَقَالَ الْمُؤمِنُ يَنْظُرُبِنُورِاللَّهِ.»

 

[8] ـ خيام.

[9] ـ أعيان الشيعة: 3/537؛ «الشيخ باقر و يقال محمد باقر بن محمد جعفر بن محمد كافي بن محمد يوسف البهاري الهمذاني

ولد في قرية بهار من قرى همذان سنة 1277 و توفي بهمذان في شعبان سنة 1333 و دفن بها و قبره معروف.

و البهاري منسوب إلى قرية بهار بباء موحدة مفتوحة و هاء و ألف و راء قرية من قرى همذان و بهار معناه بالفارسية الربيع و الفرس يلغزون في ذلك فيقولون رأيت بهارا في الشتاء، رأيتها في سفري إلى المشهد المقدس الرضوي عام 1353 دعانا إلى ضيافته فيها أخو المترجم الشيخ رضا البهاري و له فيها مكتبة نفيسة نقلنا منها في هذا الكتاب.القول فيه

كان عالما فاضلا محدثا متبحرا رجاليا أخلاقيا آمرا بالمعروف ناهيا عن المنكر و كان من خواص تلامذة ملا حسين قلي الهمذاني الأخلاقي المشهور و عنه أخذ علم الأخلاق و تهذيب النفس.

مؤفاته: له مؤفات في الحديث و الرجال و غير ذلك منها: 1 الدعوة الحسينية إلى مواهب الله السنية في استحباب البكاء على الحسين  عليه السلام من طرق أهل السنة (2) إعلان الدعوة (3) رسالة في عثمان بن عيسى الرؤسي العامري الكلابي (4) تلخيص رسالة في أحوال أبي بصير و إسحاق بن عمار للسيد محمد باقر الكاظمي الاصفهاني المعروف بحجة الإسلام ...»

 

[10] ـ الكافى: 8/384، حديث العابد، حديث 584؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام قَالَ كَانَ عَابِدٌ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ لَمْ يُقَارِفْ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا شَيْئاً فَنَخَرَ إِبْلِيسُ نَخْرَةً فَاجْتَمَعَ إِلَيْهِ جُنُودُهُ فَقَالَ مَنْ لِي بِفُلاَنٍ فَقَالَ بَعْضُهُمْ أَنَا لَهُ فَقَالَ مِنْ أَيْنَ تَأْتِيهِ فَقَالَ مِنْ نَاحِيَةِ النِّسَاءِ قَالَ لَسْتَ لَهُ لَمْ يُجَرِّبِ النِّسَاءَ فَقَالَ لَهُ آخَرُ فَأَنَا لَهُ فَقَالَ لَهُ مِنْ أَيْنَ تَأْتِيهِ قَالَ مِنْ نَاحِيَةِ الشَّرَابِ وَ اللَّذَّاتِ قَالَ لَسْتَ لَهُ لَيْسَ هَذَا بِهَذَا قَالَ آخَرُ فَأَنَا لَهُ قَالَ مِنْ أَيْنَ تَأْتِيهِ قَالَ مِنْ نَاحِيَةِ الْبِرِّ قَالَ انْطَلِقْ فَأَنْتَ صَاحِبُهُ فَانْطَلَقَ إِلَى مَوْضِعِ الرَّجُلِ فَأَقَامَ حِذَاهُ يُصَلِّي قَالَ وَ كَانَ الرَّجُلُ يَنَامُ وَ الشَّيْطَانُ لاَ يَنَامُ وَ يَسْتَرِيحُ وَ الشَّيْطَانُ لاَ يَسْتَرِيحُ فَتَحَوَّلَ إِلَيْهِ الرَّجُلُ وَ قَدْ تَقَاصَرَتْ إِلَيْهِ نَفْسُهُ وَ اسْتَصْغَرَ عَمَلَهُ فَقَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ بِأَيِّ شَيْءٍ قَوِيتَ عَلَى هَذِهِ الصَّلاَةِ فَلَمْ يُجِبْهُ ثُمَّ أَعَادَ عَلَيْهِ فَلَمْ يُجِبْهُ ثُمَّ أَعَادَ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ إِنِّي أَذْنَبْتُ ذَنْباً وَ أَنَا تَائِبٌ مِنْهُ فَإِذَا ذَكَرْتُ الذَّنْبَ قَوِيتُ عَلَى الصَّلاَةِ قَالَ فَأَخْبِرْنِي بِذَنْبِكَ حَتَّى أَعْمَلَهُ وَ أَتُوبَ فَإِذَا فَعَلْتُهُ قَوِيتُ عَلَى الصَّلاَةِ قَالَ ادْخُلِ الْمَدِينَةَ فَسَلْ عَنْ فُلاَنَةَ الْبَغِيَّةِ فَأَعْطِهَا دِرْهَمَيْنِ وَ نَلْ مِنْهَا قَالَ وَ مِنْ أَيْنَ لِي دِرْهَمَيْنِ مَا أَدْرِي مَا الدِّرْهَمَيْنِ فَتَنَاوَلَ الشَّيْطَانُ مِنْ تَحْتِ قَدَمِهِ دِرْهَمَيْنِ فَنَاوَلَهُ إِيَّاهُمَا فَقَامَ فَدَخَلَ الْمَدِينَةَ بِجَلاَبِيبِهِ يَسْأَلُ عَنْ مَنْزِلِ فُلاَنَةَ الْبَغِيَّةِ فَأَرْشَدَهُ النَّاسُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ جَاءَ يَعِظُهَا فَأَرْشَدُوهُ فَجَاءَ إِلَيْهَا فَرَمَى إِلَيْهَا بِالدِّرْهَمَيْنِ وَ قَالَ قُومِي فَقَامَتْ فَدَخَلَتْ مَنْزِلَهَا وَ قَالَتِ ادْخُلْ وَ قَالَتْ إِنَّكَ جِئْتَنِي فِي هَيْئَةٍ لَيْسَ يُؤتَى مِثْلِي فِي مِثْلِهَا فَأَخْبِرْنِي بِخَبَرِكَ فَأَخْبَرَهَا فَقَالَتْ لَهُ يَا عَبْدَ اللَّهِ إِنَّ تَرْكَ الذَّنْبِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَةِ وَ لَيْسَ كُلُّ مَنْ طَلَبَ التَّوْبَةَ وَجَدَهَا وَ إِنَّمَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ هَذَا شَيْطَاناً مُثِّلَ لَكَ فَانْصَرِفْ فَإِنَّكَ لاَ تَرَى شَيْئاً فَانْصَرَفَ وَ مَاتَتْ مِنْ لَيْلَتِهَا فَأَصْبَحَتْ فَإِذَا عَلَى بَابِهَا مَكْتُوبٌ احْضُرُوا فُلاَنَةَ فَإِنَّهَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَارْتَابَ النَّاسُ فَمَكَثُوا ثَلاَثاً لَمْ يَدْفِنُوهَا ارْتِيَاباً فِي أَمْرِهَا فَأَوْحَى اللَّهُ  عز و جل إِلَى نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ لاَ أَعْلَمُهُ إِلاَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ  عليه السلام أَنِ ائْتِ فُلاَنَةَ فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ مُرِ النَّاسَ أَنْ يُصَلُّوا عَلَيْهَا فَإِنِّي قَدْ غَفَرْتُ لَهَا وَ أَوْجَبْتُ لَهَا الْجَنَّةَ بِتَثْبِيطِهَا عَبْدِي فُلاَناً عَنْ مَعْصِيَتِي.»

 

[11] ـ الإحتجاج: 1/165؛ «رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنَّ عَائِشَةَ لَمَّا وَصَلَتْ إِلَى الْمَدِينَةِ رَاجِعَةً مِنَ
الْبَصْرَةِ لَمْ تَزَلْ تُحَرِّضُ النَّاسَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤمِنِينَ وَ كَتَبَتْ إِلَى مُعَاوِيَةَ وَ أَهْلِ الشَّامِ مَعَ الْأَسْوَدِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ تُحَرِّضُهُمْ عَلَيْهِ  
عليه السلام.»

 

[12] ـ وقعة الجمل: 27، و عائشة ايضا؛ بحار الأنوار: 32/340؛ الشافى: 4/306؛ تاريخ طبرى: 5؛ «و ذكر رواية ايضا عن ابي البحتري، قال: لما ان جاء عائشة قتل على  عليه السلام سجدت و بقي هذا الحقد ملازما لها حتى بعد مصرع الامام على  عليه السلام ففيرواية مسروق انه قال: دخلت عليها فاستدعت غلاما باسم عبد الرحمن، فسألتها عنه، فقالت: عبدي، فقلت: كيف سمّيته بعبد الرحمن؟ قالت: حبا لعبد الرحمن بن ملجم قاتل عليّ!!»

 

[13] ـ الإحتجاج: 1/81؛ «فَقَالَ سَلْمَانُ فَلَمَّا كَانَ اللَّيْلُ حَمَلَ عَلِيٌّ فَاطِمَةَ عَلَى حِمَارٍ وَ أَخَذَ بِيَدِ ابْنَيْهِ
الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَلَمْ يَدَعْ أَحَداً مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ لاَ مِنَ الْأَنْصَارِ إِلاَّ أَتَى مَنْزِلَهُ وَ ذَكَرَ حَقَّهُ وَ دَعَاهُ إِلَى نُصْرَتِهِ فَمَا اسْتَجَابَ لَهُ مِنْ جَمِيعِهِمْ إِلاَّ أَرْبَعَةٌ وَ أَرْبَعُونَ رَجُلاً فَأَمَرَهُمْ أَنْ يُصْبِحُوا بُكْرَةً مُحَلِّقِينَ رُءُوسَهُمْ مَعَهُمْ سِلاَحُهُمْ وَ قَدْ بَايَعُوهُ عَلَى الْمَوْتِ فَأَصْبَحَ وَ لَمْ يُوَافِهِ مِنْهُمْ أَحَدٌ غَيْرُ أَرْبَعَةٍ- قُلْتُ لِسَلْمَانَ مَنِ الْأَرْبَعَةُ؟ قَالَ أَنَا وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ الزُّبَيْرُ بْنُ الْعَوَّام ثُمَّ أَتَاهُمْ مِنَ اللَّيْلَةِ الثَّانِيَةِ فَنَاشَدَهُمُ اللَّهَ فَقَالُوا نَصْحَبُكَ بُكْرَةً فَمَا مِنْهُمْ أَحَدٌ وَفَى غَيْرُنَا ثُمَّ اللَّيْلَةَ الثَّالِثَةَ فَمَا وَفَى أَحَدٌ غَيْرُنَا.»

 

[14] ـ ذوقى اردستانى.

[15] ـ نشاط اصفهانى.

[16] ـ شمس 91 : 1 ـ 10؛ « وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَـهَا * وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَـهَا * وَ النَّهَارِ إِذَا جَلَّـهَا *
وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَـهَا * وَ السَّمَآءِ وَ مَا بَنَـهَا * وَالْأَرْضِ وَ مَا طَحَـهَا * وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّـهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّـهَا »

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر از اخلاق سیدالشهدا(ع)
تهران/ حسینیهٔ نیاوران/ دههٔ دوم صفر/ ...
تهران حسینیه حضرت قاسم دهه دوم صفر 94 سخنرانی ششم
نگاه سوم: نگاه به مال دنيا
عظمت نهج البلاغه اميرالمؤمنين عليه‏السلام
مرگ و عالم آخرت - جلسه بيست و سوم (2) - (متن کامل + ...
آياتى در باب شيطان اقتصادى
فطرت انسان‏
تقواى اقتصادى صابران و متقين‏
حركت صعودي با قرآن و اهل بيت

بیشترین بازدید این مجموعه

موضوعات اخلاقی - جلسه سیزدهم - راه نجات
كاشت در زمين وجود
شرايط توبه و انابه‏
كتاب طاقديس‏ نسخه قاجارى خان ما و گریه شوق‏
كسب خير دنيا و آخرت با اتصال به پيامبر ...
دين باخته، غارت شده واقعى
حركت صعودي با قرآن و اهل بيت
صلابت دربرابر دشمنان دین
همدان/ مسجد امام جواد(ع)/ شب شهادت امام جواد(ع)/ ...
امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر از اخلاق سیدالشهدا(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^