فارسی
سه شنبه 04 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 13 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه هفتم (1) – (متن کامل + عناوین)

 

صراط مستقيم در قرآن

سفارش هاى قرآن به عنوان صراط مستقيم

 

اراك، مسجد الزهراء محرم 1376

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

در دو آيه از قرآن، در سوره مباركه انعام، وجود مقدس پروردگار به تمام مردان و زنان، نُه سفارش فرموده اند، كه مجموعه اين سفارش ها را به عنوان صراط مستقيم خودش قلمداد نموده است.

 

سفارش اول: شريك نگرفتن براى خداوند

غير از پروردگار عالم، چيزى را در اين عالم كارگردان و مالك و فرمانروا و گرداننده ندانيد، در هيچ برنامه اى از برنامه هاى خداوند، شريكى قرار ندهيد. با همه وجود اهل توحيد باشيد، و يقين داشته باشيد كه كارگردانى در اين عالم هستى، به جز وجود مقدس او وجود ندارد. غير از او هر چه در اين عالم هست، ابزارى در اختيار وجود مقدس او است، كه اين ابزارها به اجازه او اثر مى گذارند، و اگر او اجازه ندهد، اثر نخواهد گذاشت. اين دوا نيست كه بيمار را علاج مى كند، اين اجازه پروردگار است كه دوا اثر خودش را در بدن بيمار ظهور مى دهد. اما اگر او نخواهد، دارو اثر نمى كند، پول مشكل را حل نمى كند، هيچ صاحب مقامى براى شما كارى نمى تواند انجام بدهد. دل را با پروردگار عالم خالص كنيد، و فقط توجه به پيشگاه مقدس او داشته باشيد، و اثر هر برنامه اى را از حضرت او بخواهيد. حتى فرمود: نمك آش خود را هم از من بخواه.[1]

 

خداوند، مؤثر حقيقى

در روايت دارد: وقتى كه بى من، درب خانه اى را مى زنى،[2] و براى حل مشكل پيش كسى مى روى، يا بى من تمام توجه قلب را معطوف به شخص قدرتمندى مى كنى، من از تو متنفر مى شوم. در روايت دارد: اگر به ثروتمندى، به صندلى دارى، به وكيلى، به وزير، به رئيس جمهور، به فرماندار و استاندارى به خاطر مقام او سلام كنى، دو سوم دين تان را در قلب تان نابود مى كنم.[3] چون هيچ كس در اين عالم كاره اى نيست.

در اواخر سوره يونس مى فرمايد:

 

« وَإِن يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ »

 

اگر من گره اى به زندگى تو بزنم، يك نفر در عالم پيدا نمى شود كه بتواند اين گره را باز كند.

« وَ إِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِه »[4]

 

و اگر بخواهم خيرى را به تو برسانم، تمام عالم هم جمع بشوند و بخواهند جلوى آن را بگيرند، نمى توانند. شما ببينيد پروردگار عالم همه انبيائش را در دل سخت ترين حوادث، سالم نگهداشت.

 

همه چيزبه اراده پروردگار

شما زندگى رسول خدا  صلى الله عليه و آله را بخوانيد؛ در سيزده سالى كه در مكه بودند، هزار بار بايد ايشان نابوده شده باشند. در ده سالى كه بعد از رسالت در مدينه بود، هشتاد و سه جنگ به ايشان تحميل شد. قصد از بين بردن پيامبر  صلى الله عليه و آله را داشتند، ولى اين پروردگار عالم بود كه در دل آن همه حوادث مكه و مدينه، عمر طبيعى پيغمبر  صلى الله عليه و آله را اجازه داد تا به اجل معين برسد.

اگر اراده پروردگار عالم نبود، ابراهيم  عليه السلام در جوانى از بين رفته بود، يا يوسف  عليه السلام در آن چاه چند مترى از بين رفته بود. اگر اراده او به بودن و تحقق چيزى تعلق بگيرد، همه عالميان هم جمع شوند، نمى توانند جلوى آن را بگيرند. و اگر او نخواهد، نمى توانند آن را كه خدا نمى خواهد تحقق بدهند. اين توحيد است. بنابراين چيزى را به عنوان شى ء مستقل، كه بتواند كار خدايى كند نگاه  نكنيد.

 

همه عالم در يد قدرت او

تمام عالم، گاه امتحان لشكر حضرت حق و ابزار پروردگار هستند. اگر او نخواهد كه اين ابزار، پيچى را باز كنند، باز نمى كنند.

 

« مَآ أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا كَسَبَ »[5]

 

نه قدرت شما مى تواند براى شما كارى بكند، و نه ثروت شما،

 

« وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَآ إِلاَّ هُوَ »[6]

 

همه كليدها، حل همه مشكلات دست يك نفر است.

 

« أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ »[7]

 

خيلى ها گرفتار شدند، قوم و خويش وكيل داشتند، وزير، قدرتمند، خودشان هم بسيار ثروتمند بوده اند، ولى هيچ كدام نتوانستند گره از كارشان باز كنند. چرا؟ چون خدا نخواسته است.

 

عجز انسان در جلوگيرى از مرگ

 

در سوره مباركه واقعه مى فرمايد:

 

« فَلَوْلاَ إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ * تَرْجِعُونَهَآ إِن كُنتُمْ صَـدِقِينَ »[8]

كسى كه خيلى به او علاقه داريد و در حال احتضار است و شما هم نمى خواهيد كه بميرد، تمام نيروى خود را، بهترين دكتر، بهترين دوا، بهترين ويتامين، بهترين ها را بكار بگيريد، اگر توانستيد او را برگردانيد؟ كسى را كه من اراده كرده ام بميرد، مى ميرد، ولو امام باشد.

 

تكيه بر او و پرهيز از تكيه بر ديگران

يك نفر در اين عالم قدرت دارد؛ الله

 

«لا حول و لا قوه الا بالله»، «لا مؤثر فى الوجود الا الله»، «لا اله الا الله»

 

با او مى شود همه كار مثبتى را انجام داد، بدون او قطعا بشر دچار بن بست مى شود. كليدش هم دست كسى نيست.

در حقيقت خالق، مالك، همه كاره، وكيل، كليددار زندگى و بر پا كننده خيمه حيات ما، به ما مى گويد: خدايى بشويد، اسير بتها نشويد؛ پول برايتان بت نشود، زن، شوهر، صندلى، وكيل، رئيس جمهور، بت درست نكنيد. در روز قيامت وقتى خواستيد دچار عذاب بشويد، آنجا به شما مى گويم: آنهايى كه در دنيا به
آنها تكيه كرديد، و خيال مى كرديد كه كار از دستشان برمى آيد، حالا صدايشان
كنيد، تا شما را نجات بدهند.

آن وقت وكيل، رؤسا و رئيس جمهورها، در صحراى محشر، بر سر خودشان مى زنند و دنبال راه نجات مى گردند. بت درست نكنيد، كنار خدا كسى را عَلم نكنيد.

 

قدرت همراه با علم و حكمت

خدا، فقط خدا. همه چيز به يد قدرت اوست، ولى او قدرتمند حكيم، عليم و عادل است. هم اخلاق او فقط انبيا و ائمه  عليهم السلام بودند كه با اين حال هشدار مى دهد: مواظب باشيد كه پيغمبران و امامان را به عنوان ارباب انتخاب نكنيد. آنها فقط راهنما هستند، ربّ شما نيستند.

 

« فَمَآ أَرْسَلْنَـكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا »[9]

 

حبيب من! من تو را به عنوان وكيل و نگهبان مردم نفرستادم، بلكه وظيفه تو ابلاغ پيام من به مردم است، وظيفه مردم هم حرف شنوى از تو است. خدا من هستم. اينقدر اين سفارش باطنش زيباست كه مى خواهد بندگانش را از اسارت بت ها و بت سازى ها نجات بدهد، و روان آنها را از زير بار اين بت ها و بت سازى ها سبك كند، و پر پروازى به آنها بدهد تا در يك فضاى بى نهايت بروند و به لقاى حضرت حق برسند.

 

 

آيت الله حجت غرق در توحيد

يك روز ساعت هفت و نيم صبح در شهر قم، به ديدن باجناق مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضى حائرى يزدى[10] ـ مرحوم آقاى شهيدى ـ رفتم. مرحوم شهيدى و مرحوم حائرى داماد آيت الله العظمى حجت[11] بودند.

اين مسأله را ايشان براى من نقل كرد، گفت: مرحوم پدر زنم ـ مرحوم آيت الله حجت ـ غرق در توحيد بود. در همه چيز فقط مى گفت: خدا.

 

به هر جا بنگرم كوه و در و دشت

 نشان از قامت رعنا تو بينم[12]

* * *


فاش مى گويم و از گفته خود دلشادم

 بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم



طاير گلشن عشقم چه دهم شرح فراق

 كه در اين دامگه حادثه چون افتادم


من ملك بودم و فردوس برين جايم بود

 آدم آورد در اين دير خراب آبادم


سايه طوبى دلجويى حور، و لب حوض

 به هواى سر كوى تو برفت از يادم


نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار

 چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم[13]



 

« قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ »[14]

 

فقط خدا، بقيه را رها كن. دل را سبك كن. مرحوم آقاى شهيدى مى فرمودند: هنگام غروب همسرم، درد زاييدن گرفت، آمدم به آيت الله العظمى حجت گفتم: دخترتان درد زاييدن گرفته است، دعا كنيد. ايشان فرمودند: يك قابله در قم هست، مقلد من است، من الان خدمت كارم را مى فرستم، اگر وقت داشته باشد بيايد تا همسرت كمتر درد بكشد، راحت هم فارغ مى شود.

آقاى حجت دنبال قابله فرستاد، قابله آمد. صبح به منزل آيت الله العظمى حجت رفتم، ايشان گفتند: الان به ديدن دخترم مى آيم، وقتى كنار بستر خانمم آمد، من هم نشسته بودم، اشكش سرازير شد. اول به دخترش گفت: بابا! من را ببخش، از من بگذر. بعد رو به من كرد و گفت: آقاى شهيدى! تو را به خدا از من گذشت كن. گفتم: خدايا! مگر چه شده است؟ فرمودند: سخت زاييدن دخترم تقصير من بود، چون من ديشب گوشه دلم اميد به اين قابله بستم، و از اميد به پروردگار كم آوردم، و به خاطر اين اشتباهم در اميد به او، اين طور «خدا» شما و من را دچار ناراحتى كرد، هم شما مرا ببخشيد، و هم از خدا اين تقاضا را كرده ام كه مرا ببخشد.

 

گناه، موجب ايجاد مشكلات در زندگى

اغلب مشكلات مردم از اشتباهات و گناهان و معاصى و انحرافات است؛ زيرا خدا و قيامت را در امورمان از ياد برديم.

 

« أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَ وَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ * الَّذِى أَنقَضَ ظَهْرَكَ * وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ »[15]

همه اين ها كار من نبود؟ حبيب من،

 

« أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَـٔاوَى »[16]

 

اين ها كار من نبود؟

 

« ءَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّ رِعُونَ »[17]

« ءَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ »[18]

« ءَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَآ أَمْ نَحْنُ الْمُنشِئُونَ »[19]

 

 

هزار بار در قرآن فرياد مى زند كه چه كارى از دست شما برمى آيد؟ شما چه كاره هستيد؟ خدايى شدن يك سفارش است.

 

توكل آيت الله بروجردى[20]

مرحوم حجت الاسلام فلسفى  رحمه الله يك روز براى خودم نقل كرد كه: يك نامه اى از حضرت امام خمينى  رحمه الله با خط خودشان در تهران آوردند، من نامه را باز كردم، ديدم امام نوشته است: آقاى فلسفى! اين برج آيت الله العظمى بروجردى حقوق طلبه ها را ندارد كه بدهد، شما پنج شش نفر از تاجرهاى متدين تهران را دعوت كن، بگو حقوق اين برج را قرض، يا بلاعوض بدهيد. كه نزديك پانصد هزار تومان مى شد.

آقاى فلسفى گفتند: من نامه را در جيبم گذاشتم، و به راننده گفتم: ماشين را روشن كن، مى خواهيم قم برويم، نامه حضرت امام را آوردم، خدمت حضرت آيت الله العظمى بروجردى رفتم. گفتم: من بدون اجازه شما نمى خواهم كارى بكنم، اين نامه را حضرت امام به من نوشته كه من اين كار را بكنم، اجازه مى فرماييد؟ فرمودند: نه، عرض كردم: چرا؟ يك دستى به محاسن كشيدند، و اشكشان سرازير شد. فرمود: من هشتاد ساله ام، در تمام اين هشتاد سال، در تمام امور اعتمادم به پروردگار عالم بود، سر هشتاد سالگى شما راضى نشويد اعتماد مرا از خدا به طرف بازار تهران بكشانيد. من را از خدا جدا نكنيد، نمى خواهم.
گفتم: چشم.

شب را در قم ماندم. فردا صبح نوشته بودند طلاب مى توانند بيايند و حقوق آقاى بروجردى را بگيرند. بلند شدم و به منزل آقاى بروجردى رفتم، گفتم: گويا مى خواهيد حقوق بدهيد؟ فرمود: بله، ديشب يك تاجر شيعه عرب آمد، بيش از دو ماه حقوق طلبه ها را سهم امام داد و رفت. اعتماد به خدا اين چنين مى كند.

 

« وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ »[21]

بياييم به پروردگار بگوييم:

 

«وانا عبدك الضعيف الذليل الحقير المسكين المستكين»[22]

 

به خدا بگوييد كه اشتباه كرديم كه دل به وكيل و وزير و رئيس بستيم. اين دل براى تو بوده است، ما به غصب داده ايم. چه خانه اى را ويران كرده ايم و در باطن، چه دلى به چه كسانى داده ايم؟ چه كرديم؟ چه امضاهايى پاى چه چيزهايى داديم و پاى چه كسى؟ اگر گناهان ما را نبخشد، چه خواهيم كرد؟

 

 

 پی نوشت ها:

 

 

 



[1] ـ وسائل الشيعة: 7/32، باب 4، حديث 8634؛ الجواهر السنية، كليات حديث قدسى: 146،
الباب السابع؛ «في الحديث القدسي: يا موسى، سلني كلّما تحتاج إليه حتّى علف شاتك و ملح عجينك.

در حديث قدسى آمده: اى موسى، از من مانند كسى سؤل كن كه خود را به وى نيازمند مى دانى. حتى علف گوسفندان و نمك خميرت را از من بخواه.»

 

[2] ـ نهج البلاغه: خطبه 23؛ «فَإِنَّهُ مَنْ يَعْمَلْ لِغَيْرِ اللَّهِ يَكِلْهُ اللَّهُ.»

 

[3] ـ أمالى المفيد: 188، المجلس الثالث و العشرون، حديث 15؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ  صلى الله عليه و آله أَنَّهُ قَالَ أَرْبَعٌ فِي التَّوْرَاةِ وَ أَرْبَعٌ إِلَى جَنْبِهِنَّ- مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ سَاخِطاً عَلَى رَبِّهِ وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَإِنَّمَا يَشْكُو رَبَّهُ وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَضَعْضَعَ لَهُ لِيُصِيبَ مِنْ دُنْيَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِه...»

 

[4] ـ يونس 10 : 107؛ «و اگر خدا گزند و آسيبى به تو رساند ، آن را جز او برطرف كننده اى
نيست ، و اگر براى تو خيرى خواهد فضل و احسانش را دفع كننده اى نيست.»

 

[5] ـ مسد 111 : 2؛ «ثروتش و آنچه از امكانات به دست آورد چيزى [ از عذاب خدا را كه در
دنيا عذاب استيصال است ] از او دفع نكرد .»

 

[6] ـ انعام 6 : 59؛ «و كليدهاى غيب فقط نزد اوست ، و كسى آنها را جز او نمى داند .»

 

[7] ـ نمل 27 : 62؛ «[ آيا آن شريكان انتخابى شما بهترند ] يا آنكه وقتى درمانده اى او را
بخواند اجابت مى كند و آسيب و گرفتاريش را دفع مى نمايد.»

 

[8] ـ واقعه 56 : 86 ـ 87؛ «[ آرى ] پس چرا اگر شما پاداش داده نمى شويد [ و به گمان خود
قيامتى در كار نيست و شما را قدرتى بزرگ و فراتر است ؟ ] * آن [ روح به گلوگاه رسيده ] را [ به بدن محتضر ] برنمى گردانيد ، اگر [ در ادعاى خود ] راستگوييد ؟»

 

[9] ـ نساء 4 : 80؛ «ما تو را بر آنان نگهبان [ اعمالشان كه به طور اجبار از فسق و فجور
حفظشان كنى ] نفرستاديم .»

 

[10] ـ شيخ مرتضى حائرى فرزند حاج شيخ عبدالكريم حائرى در سال 1334 هـ . ق در شهر اراك ديده به جهان گشود. در سن 6 سالگى همراه پدر به قم عزيمت نمود و از محضر اساتيد قم فيض بردند. از ايشان تأليفات و اشعارى منتشر گرديد. سرانجام در شب 24 جمادى الثانى سال 1406 هـ . ق 1364 ش به ملكوت اعلى پيوست و در مراسم باشكوهى در مسجد بالاسر حضرت معصومه  عليهاالسلام و جوار پدر بزرگوارشان به خاك سپرده شد.

 

[11] ـ سيد محمد حجت كوه كمره اى، فرزند آقا سيدعلى كوه كمره اى در سال 1310 هـ . ق در كوه
كمر از توابع تبريز به دنيا آمد. دوران مقدماتى تحصيل را با مطالعه فرا گرفت و در بيست سالگى راهى نجف گرديد و از محضر اساتيد حوزه نجف بهره هاى فراوان برد. سپس در سال 1349 هـ . ق به علت بيمارى به قم مراجعت نمود و از همراهان و مشاوران حضرت آيت اللّه حائرى يزدى گرديد و شاگردان و تأليفات بسيارى از ايشان به يادگار مانده است. سرانجام در سال 1372 هـ . ق در سن 62 سالگى در شهر مقدس قم رحلت فرمود و در مدرسه حجتيه به خاك سپرده شد.

 

[12] ـ باباطاهر عريان.

[13] ـ حافظ شيرازى.

[14] ـ انعام 6 : 91؛ «بگو : خدا ، سپس آنان را رها كن تا در باطل گويى و خرافاتشان بازى كنند .»

 

[15] ـ انشراح 94 : 1 ـ 4؛ «آيا سينه ات را [ به نورى از سوى خود ] گشاده نكرديم ؟ * و بار
گرانت را فرو ننهاديم ؟ * همان بار گرانى كه پشتت را شكست . * و آوازه ات را برايت بلند نكرديم ؟»

 

[16] ـ ضحى 93 : 6؛ «آيا تو را يتيم نيافت ، پس پناه داد ؟»

 

[17] ـ واقعه 56 : 64؛ «آيا شما آن را مى رويانيد ، يا ما مى رويانيم ؟»

 

[18] ـ واقعه 56 : 69؛ «آيا شما آن را از ابر باران زا فرود آورده ايد يا ما فرود آورنده ايم ؟»

 

[19] ـ واقعه 56 : 72؛ «آيا شما درختش را به وجود آورده ايد يا ما به وجود آوردنده ايم ؟»

 

[20] ـ شرح حال ايشان در كتاب تواضع و آثار آن،جلسه 12 آمده است.

 

[21] ـ آل عمران 3 : 122؛ «و مؤمنان بايد فقط بر خدا توكل كنند .»

 

[22] ـ مصباح المتهجد: 847 دعاى كميل؛ «يا سيدي فكيف لي و أنا عبدك الضعيف الذليل
الحقير المسكين المستكين.»

 

 

ادامه دارد . . .


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

مناجات يوسف عليه السلام بعد از پادشاهى‏
حلال و حرام مالی ـ جلسه ششم - (متن کامل + عناوین)
تفاوت قرائت با تلاوت در قرآن
امیرالمؤمنین(ع)، تجلی انبیای الهی
با خدا باش، پادشاه باش‏
جبهه مقابل عشق با معرفت
آخرين لحظات عمر مؤمن‏
حرام خورى و پنج خطر آن‏
فتح و ظفر حقيقى مؤمن‏
فرار از جهنم به سوى بهشت‏

بیشترین بازدید این مجموعه

عرفان در سوره حضرت یوسف (ع) - جلسه چهاردهم
خواسته‏هاى ارزشمند اولياى خدا
صفات شيعه قابل قبول‏
حرام خورى و پنج خطر آن‏
ادامه حكايت عبيدالله بن حرّ جعفى‏
عرشيان فرش نشين، و عاشقان با معرفت‏
با خدا باش، پادشاه باش‏
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
فضل و رحمت الهی - جلسه دهم (1) - (متن کامل + عناوین)
امیرالمؤمنین(ع)، تجلی انبیای الهی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^