فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه ششم (2) – (متن کامل + عناوین)

 

شيطان و اباى از سجده

يك تعبير عجيبى پروردگار درباره ابليس دارد. مى فرمايد: من به همه ملائكه گفتم: به آدم سجده كنيد، همه سجده كردند،

 

« إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى »[10]

 

شما اگر به لغت عرب مراجعه كنيد، معنى كلمه «ابى» اين است كه رضايت نداد،[11] خوشش نيامد، به اين امر من خوشدل نبود، و چون خوشدل نبود، آرامش و امنيت و رضايت نداشت، گفت: سجده نمى كنم. و هر كه نسبت به هدايت و راهنمايى هاى خدا امنيت نفسى نداشته باشد، محال است خود را با پروردگار عالم هماهنگ كند.

 

اخسرين اعمال از نظر پروردگار

 

انسانى كه مضطرب و دو دل است، شك دارد، خوشش نمى آيد، از خواسته خدا لذت نمى برد، پس خود را هماهنگ با وجود مقدس او نمى كند، كجا مى رود خود را هماهنگ مى كند؟ آنجايى كه به فرموده قرآن مجيد: به خيال خودش احساس امنيت و خوبى مى كند:

 

« قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَـلاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا »[12]

گرفتار خيال مى شود، گناهان را براى خود مايه آرامش و امنيت مى داند، ولىبه خواسته هاى وجود مقدس او رضايت نمى دهد.

 

راه حصول نفس مطمئنه

چه خوب است كه انسان در كنار قرآن مجيد، عقل، وجدان، طبيعت وجود وباطن خودش، و عملكرد پيغمبر  صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين  عليهم السلام را ملاحظه كند و به كاربگيرد، تا يك چنين حالت آرامش و امنيتى بعد از عمل كردن نسبت به برنامه هاى خدا پيدا كند.

 

برترين موجود

اين چنين انسانى واقعا از نظر قرآن مجيد، از همه جنبندگان عالم بهتر است:

« إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّــلِحَـتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ »[13]

 

اين سند قرآنى است. همه ما مى توانيم بهترين جنبنده عالم بشويم، يعنى وقتى پروردگار، ما را با تمام جنبندگان از ملائكه و جن و ساير جنبندگان مقايسه بكند، امضا بكند كه اين مرد و اين زن بهترين جنبنده در ميان جنبندگان من در عالم ظاهر و باطن هستند. و همين الان هم رسيدن به اين مقام امكان دارد، و راه آن هم براى همه ما باز است.

 

پناه آوردن جوان به پيامبر  صلى الله عليه و آله[14]

در كتاب هاى تفسير آمده:

يك جوانى بيرون از شهر مدينه نزد عمويش شاگردى مى كرده، انسانى مثل ما، جوانى مثل شما جوانان، فردى مثل من و شما. برنامه هاى هدايتى خدا را نه مستقيما از زبان پيامبر اسلام  صلى الله عليه و آله، بلكه از افراد شنيده است كه يك انسان با كرامتى، انسان مؤدب به آدابى، مردم را دعوت به يك سلسله مسائل عملى و اعتقادى و اخلاقى مى نمايد. مى گويد: اين بت هاى جاندار و بى جان هيچ كاره هستند، راست هم مى گويد. واقعا اين بت ها هيچ كاره هستند، شما چرا خودتان را خرج بت مى كنيد؟

به مردم مى گويد: حسد، طمع، بخل و كينه ضرر است، مهربانى، خاكسارى و فروتنى منفعت است، و ارتباط با پروردگار نورانيت و عدالت در كسب حسن است. او داراى نفس ملهمه بوده. مقايسه مى كند حرفهاى پيغمبر  صلى الله عليه و آله را با حرفهاى غير پيغمبر  صلى الله عليه و آله، مى بيند حرفهاى ضد پيامبر بى ارزش است، اما حرفهاى پيامبر همه ارزش و سازنده است، امنيت بخش و آرامش بخش است.

يك بار براى خريد براى مغازه عمو به مدينه آمد، به جلسه پيامبر برخورد كرد، مسجد هنوز در و ديوار نداشت، چهار تا ديوار نيم مترى بود. همه از بيرون جمعيت را مى ديدند. كنار ديوار ايستاد و به حرفهاى پيامبر  صلى الله عليه و آله گوش داد، از دهان مبارك عرشى و ملكوتى خود پيامبر مسائل هدايت را شنيد. دل داد به اين مسائل و رفت. حالا از بودن در مغازه عمو، از برنامه هاى بت پرستى عمو، احساس آرامش نمى كند. تمام امنيت و آرامش را در مدينه و كنار برنامه هاى پيامبر اسلام  صلى الله عليه و آله مى بيند.

عمو متوجه اين تغيير حالت او شده بود، گفت: نكند در ارتباط با او قرار گرفته اى؟ گفت: بله، عمو گفت: هر چه پول از كنار من جمع كرده اى مصادره مى كنم، كتك مفصلى هم به جوان زد، لباس تن جوان را هم گرفت، گفت: حالا برو پيش آن آقا تا او اداره ات كند.

 

خوب است كه مشركان آدم را برانند، شيطان با انسان قهر كند، خانواده هاى ناباب انسان را طرد كنند و به سمت پروردگار روان كنند. چه لذتى دارد! در حالى كه پروردگار عالم آغوش خود را با كمال رحمت براى انسان باز نگهداشته است، اگر همه تو را راندند، بيا! من تو را قبول مى كنم. كدام آغوش، در اين عالم گرم تر از آغوش او است؟ كدام محبت بالاتر از محبت او است؟

زن عمو او را صدا زد، گفت: پنهانى گليمى به تو مى دهم، به خودت بپيچ و برو، اين شوهر من انسان خوبى نيست، او آدم ستمكارى است، من هم نمى توانم كارى بكنم، اگر مى شد انجام مى دادم.

 

عظمت هجرت به سوى خدا

خداحافظى كرد و رفت. از در خانه عمو به طرف مدينه كه راه افتاد، پروردگار عالم به استقبال او آمد، سند اين استقبال هم در سوره مباركه نساء است:

« وَمَن يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِه مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِه ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ »

 

چنين انسانى كه از همه برنامه هاى غير خدايى به جانب خدا و پيغمبر  صلى الله عليه و آله راه افتاده است، اگر در مسير بميرد، تمام فرشتگان جن و انس من جمع بشوند، بخواهند اجر او را محاسبه كنند نمى توانند، اجر او فقط به عهده من است.

خودمان را با چه چيز معامله بكنيم كه بيارزد؟ چه چيز به ما بدهند كه ارزش كار ما را داشته باشد:

 

« وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا »[15]

 

من تمام گذشته او را مى آمرزم و او را در رحمت خودم غرق مى كنم.

جبرئيل آيه را براى پيامبر  صلى الله عليه و آله آورد، پيامبر  صلى الله عليه و آله مردم را در مسجد جمع كرد و گفت: ميهمان داريم. بعد از چند لحظه كه گذشت، ميهمان وارد شد، پيامبر  صلى الله عليه و آله فرمودند: هر كه به هر شكلى از دستش برمى آيد به اين جوان كمك كند. و بعد رسول خدا  صلى الله عليه و آله اسمش را عوض كرد و فرمود نامت را عبدالله بگذار، كه واقعا عبدالله شدى.

 

ارزش عبدالله شدن

عبدالله اسم كسى است كه بين انسان و خدا فاصله اى نباشد، عبدالله، عبد خدا، نه عبد شهوت، نه عبد پول، نه عبد صندلى، يعنى همه چيز خدا است.

نه من ماند و نه ما ماند چو آيى

 بيا تا بى من و بى ما بسوزيم[16]

 

بين من و تو چيزى ديگر نمانده است، آن وقت عبدالله هستى، من باشم و تو، هر چه هم غير از من و تو هست، من در اختيار بگيرم و عاشقانه خرج تو بكنم، نه اين كه حجاب بين من و تو بشود، كه نگذارد من تو را ببينم.

جنگى پيش آمد، اين عبدالله با پيامبر  صلى الله عليه و آله در آن جنگ شركت كرد. راوى داستان عبدالله بن مسعود كه مفسر قرآن است، مى گويد: در آن جنگ يك شب خوابم نمى برد، نيمه شب از چادر بيرون زدم، ديدم آخر لشكر يك نور مختصرى سو سو مى زند. گفتم پياده به طرف نور مى روم، ببينم چه خبر است. وقتى رسيدم ديدم هفت هشت نفر با پيامبر ايستاده اند، يك جنازه كنار قبر است، پيامبر وارد قبر شد، قيافه جنازه را نگاه كردم، ديدم عبدالله است، همان پسرى كه آيه:

« وَمَن يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِه مُهَاجِرًا »

براى او نازل شد، پيامبر وارد قبر شد، در قبر ايستاد، فرمود: جنازه را روى دست من بگذاريد، جنازه را كه روى دست پيامبر نهادند، رو به جانب پروردگار كرد، اشك ايشان سرازير شد: خدايا! با تمام وجود از اين جوان راضى هستم، تو هم راضى باش. عبدالله به اين شكل از دنيا رفت.

ابن مسعود مى گويد: من همه آرزوهايم يادم رفت، همين يك آرزو برايم باقى ماند كه من قبل از پيامبر  صلى الله عليه و آلهبميرم، پيامبر هم جنازه من را روى دست بگيرد و همين حرف را بزند. اما پيامبر از دنيا رفت و من ديگر به اين آرزو نخواهم رسيد.

 

هفتاد و دو مهاجر الى الله

كنترل نفس با هدايت خدا تا اينجا انسان را مى برد كه عبدالله مى شود.

« وَمَن يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِه مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِه »

 

حالا براى اين كه ارزش كنترل نفس را با هدايت خدا تماشا كنيد، اين هفتاد و دو نفر كربلا را مشاهده كنيد.

الله اكبر از مقام كنترل نفس و ايمان. انسان از قدرت كنترل اين هفتاد و دو نفر مبهوت مى ماند، كارى كردند كه پيامبر اسلام  صلى الله عليه و آله فرمودند: آقاى تمام اولين و آخرين در عالم، شهدا هستند، و آقاى همه شهيدان اين هفتاد و دو نفر شهداى كربلا هستند، و آقاى همه اين هفتاد و دو نفر، حسين  عليه السلام است، يعنى حسين من آقاى اولين و آخرين است.[17] شما ببين كنترل نفس تا كجا انسان را مى برد!

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


 پی نوشت ها:

 



 

[11] ـ ترجمه مفردات: 1/142؛ «أبي: الإِبَاء يعنى خوددارى كردن و به شدّت باز پس ايستادن، هر إبائى بمعنى امتناع است امّا هر إمتناعى إباء نيست. آيات زير در همين معنى است. « يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ » توبه/32 و « وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ » توبه/8 و « أَبى وَ اسْتَكْبَرَ » بقره/34 و « إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى » حجر/31 مگر ابليس كه خودارى كرد و باز ايستاد. و همچنين در اين حديث كه روايت شده «كلّهم فى الجنّة إلاّ من أبى» در همين معنى است.»

لسان العرب: 3/14؛ «أبي: الإِباءُ، بالكسر: مصدر قولك أَبَى فلان يَأْبَى، بالفتح فيهما مع خلوه من حُروف الحَلْق، و هو شاذ، أَي امتنع.»

 

[12] ـ كهف 18 : 103 ـ 104؛ «بگو : آيا شما را از زيانكارترين مردم از جهت عمل آگاه كنم ؟ *
[ آنان ] كسانى هستند كه كوششان در زندگى دنيا به هدر رفته [ و گم شده است ] در حالى كه خود مى پندارند ، خوب عمل مى كنند .»

 

[13] ـ بينه 98 : 7؛ «مسلماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند ، اينانند كه
بهترين مخلوقاتند .»

 

[14] ـ التفسير المظهرى: 2/177، قسم 1 [سوره آل عمران 3 : آيه 171]؛ «عن شداد بن الهاد
مرسلا ان رجلا من الاعراب جاء الى النبي   
صلى الله عليه و آله فامن به و اتبعه و قال أهاجر معك فاوصى به النبي  صلى الله عليه و آله بعض الصحابة فلما كانت غزوة غنم رسول الله  صلى الله عليه و آله فيها أشياء فقسم و قسم له الحديث و فيه فقال الاعرابى ما على هذا اتبعك و لكن اتبعك على ان ارمى هاهنا و أشار الى حلقه بسهم فاموت فادخل الجنة الحديث و فيه فاتى به النبي  صلى الله عليه و آله يحمل قد أصابه سهم حيث أشار فقال النبي  صلى الله عليه و آله اهو هو قالوا نعم قال صدّق الله فصدقه و كفنه النبي  صلى الله عليه و آله فى جبته  صلى الله عليه و آله ثم قدمه فصلى عليه و كان مما ظهر من صلاته عليه اللهم ان هذا عبدك خرج مهاجرا فى سبيلك فقتل شهيدا انا اشهد عليه.»

 

[15] ـ نساء 4 : 100؛ «و هر كس در راه خدا هجرت كند ، اقامت گاه هاى فراوان و فراخىِ معيشت
خواهد يافت . و كسى كه از خانه خود به قصد مهاجرت به سوى خدا و پيامبرش بيرون رود ، سپس مرگ او را دريابد ، مسلماً پاداشش بر خداست ؛ و خدا همواره بسيار آمرزنده و مهربان است .»

 

[16] ـ فيض كاشانى.

[17] ـ كمال الدين: 1/259، باب 24، حديث 5؛ إعلام الورى: 399، الفصل الثانى؛ «عن الأصبغ
بن نباتة قال خرج علينا أمير المؤنين علي بن أبي طالب  
عليه السلام ذات يوم و يده في يد ابنه الحسن  عليه السلام و هو يقول خرج علينا رسول الله  صلى الله عليه و آله ذات يوم و يدي في يده هكذا و هو يقول خير الخلق بعدي و سيدهم أخي هذا و هو إمام كل مسلم و مولى كل مؤن بعد وفاتي ألا و إني أقول خير الخلق بعدي و سيدهم ابني هذا و هو إمام كل مؤن و مولى كل مؤن بعد وفاتي ألا و إنه سيظلم بعدي كما ظلمت بعد رسول الله  صلى الله عليه و آله و خير الخلق و سيدهم بعد الحسن ابني أخوه الحسين المظلوم بعد أخيه المقتول في أرض كربلاء أما إنه و أصحابه من سادة الشهداء يوم القيامة ...»

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تهران مسجد حضرت رسول- دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی اول
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
پاداش دنیوی و اخروی پروردگار برای مؤمنین
عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏
آیه‌ای عجیب درباره شیطان
اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
تهران هیئت محبان‌الزهرا دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل ...
مقربین چه کسانی هستند؟

بیشترین بازدید این مجموعه

اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
خواسته های پاکان- جلسه نهم
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
درخواست همسر از خدا روش بزرگان است‏
لالايى جبرئيل براى امام حسين(ع)
قدرت مردان خدا
در تحقق برنامه نكاح سخت‏گيرى نكنيد
اخلاق فردى و اجتماعى در قرآن
داستان میرفندرسکی
آیه‌ای عجیب درباره شیطان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^