فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

نظام خانواده در اسلام - جلسه پنجم – (متن کامل + عناوین)

 

استقلال مرد و زن در اسلام

استقلال و حريت انسان

 

آفرينش انسان بر پايه آزادى جان، و بر اساس استقلال در امور حيات، و اختيار در انتخاب است.

احدى حق ندارد كسى را به بردگى و بندگى و رقّيت خود درآورد، و وى را براى خواسته هاى خود به اسارت بگيرد.

سلب آزادى و حريت، و استقلال و اختيار از هر انسانى گناه كبيره و خيانت عظيم و جنايت بزرگ است.

آزادى و اختيار و استقلال و حريت با خمير وجود انسان آميخته است، و سرشت و طبيعت آدمى با اين حقيقت آفريده شده، آزادى و استقلال از بزرگترين نعمت هاى حق بر وجود انسان، و عاليترين منبع براى رشد و كمال و رسيدن به مقامات عاليه ظاهرى و باطنى است.

فضاى آزادى عاليترين فضا، و حال و هواى اختيار و حريت زيباترين حال و هوا براى انسان است.

از موارد بسيار مهم ظلم ستيزى اسلام، در همين جهت است. اسلام با كسى كه بناى استعمار و استثمار دارد و مى خواهد انسانهاى آزاد آفريده شده را در مدار بندگى و بردگى خود قرار دهد جنگى تمام عيار دارد، و دستورات اكيد اسلام در مسئله جهاد، براى شكستن شاخ ستم و ستمكاران است، آنان كه به آزادى و استقلال هجوم دارند.

تمام خسارت هائى كه در طول تاريخ حيات به ميدان حيات وارد شده، نتيجه سلب آزاديها، و هجوم به حريت و استقلال انسانهاست.

حرف زور شنيدن و زير بار زور رفتن، و قبول ستم، و آزادى و حريت خود را فروختن از اعظم گناهان، و موجب دور شدن از رحمت حق، و به خطر افتادن منافع مادى و معنويست.

آزادى و حريت و بناى انتخاب و اراده اى كه حضرت حق براى رشد و كمال، و شكوفائى استعداد به انسان عنايت فرموده حفظش واجب، و به هنگام هجوم خطر بايد از آن گرچه به قيمت از دست دادن جان باشد جانبدارى كرد.

 

حكايتى عجيب در حريّت

 

در تاريخ آمده يزيد يا عامل او در راه سفر حج وارد مدينه شد، به دنبال شخصى از قريش فرستاد، چون به مجلس آن ستمگر آمد به او گفت، به بردگى و بندگيت نسبت به من اقرار كن. اگر خواستم ترا به عنوان غلام حلقه به گوش به فروش مى رسانم، اگر نخواستم به عنوان برده تو را نگاه مى دارم، پاسخ داد به خدا قسم از نظر ريشه و اصالت و حسب و نسب از من بزرگوارتر نيستى، و پدرت در جاهليت و اسلام بهتر از پدر من نبود، و در دين و ايمان خودت از من برتر نيستى، و در خوبى فضيلتى بر من ندارى، با اين همه خصوصيتى كه در من است چگونه به بندگى و غلامى خود نسبت به تو اقرار كنم؟!

ستم گر به او گفت اگر به اين مسئله اقرار نكنى فرمان قتلت را مى دهم، پاسخ داد كشتن من بزرگتر از كشتن حضرت حسين (عليه السلام) نيست،

چون برخورد به اينجا رسيد فرمان قتلش صادر، و به خاطر حفظ حريت و آزادى و اراده و اختيار به فيض باعظمت شهادت رسيد.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد:

أَيُّهَا النّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ يَلِدْ عَبْداً وَلا أَمَهً وَإِنَّ النّاسَ كُلَّهُمْ أَحْرارٌ.

اى مردم، آدميزاد برده و كنيز به دنيا نيامد، به حقيقت كه تمام مردان و زنان آزادند.

و نيز آن حضرت فرمود:

لا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حُرّاً.

برده كس مباش، در صورتى كه خداوند ترا آزاد آفريده.

بايد توجه داشت كه منظور از آزادى، آزادى وجود انسان از قيد بردگى و عيوديت نسبت به هم نوع، در برابر شهوات و غرائز غلط، و آلودگى هاى اخلاقى است.

انسان وقتى به دنيا مى آيد پاك و پاكيزه، و گوهرى گرانبها، و موجودى والا، و آزاد از بردگى غير، و داراى كرامت نفس، و شرافت وجود، و در يك كلمه آزاد از رذائل و پليديها، و داراى اراده و اختيار است.

هدايت حضرت حق، همراه با عقل و فطرت و نبوت انبياء و امامت امامان و قرآن مجيد، و آگاهان و بينايان، براى بكارگيرى اين آزادى و اراده و اختيار، او را دنبال مى كند، تا در سايه اين همه لطف و عنايت پروردگار از آزادى خود استفاده كند، و به انتخاب امور احسن برخيزد، و از اين راه به سعادت دنيا و آخرت برسد.

انسان اگر توجه به اين معنا نكند، و از هدايت حق روگردان شود، بدون شك گوهر آزادى و اراده و اختيار را در برابر فرعون منشان، و طواغيت زمان و آز و حرص و كبر و حسد و غرائز و شهوات از دست خواهد داد، و برده دنيا و بنده ديگران و عبد شهوات و غرائز، و اسير حرص و طمع خواهد شد، و از نمد كرامت و سعادت، و خير دنيا و آخرت كلاهى نخواهد برد.

آنان كه به هر عمل خلافى دست مى زنند، و به هر شهوت و گناهى خود را آلوده مى كنند، و مطيع و فرمانبر هر كسى مى شوند و نام اين بى قيدى و بى بندوبارى را آزادى مى گذارند برده اى جاهل، و غلامى پست و عبدى ذليل و موجودى بيچاره اند.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد:

مَنْ تَرَكَ الشَّهَواتِ كانَ حُرّاً.

آنكه خواسته هاى نامشروع را رها كند آزاد است.

و نيز فرموده:

الدُّنْيا دارُ مَمَرٍّ وَ النّاسُ فيها رَجُلانِ: رَجُلٌ باعَ نَفْسَهُ فَأَوْبَقَها، وَ رَجُلٌ إِبْتاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَها.

دنيا گذرگاه است و مردم در آن دو دسته اند: آنكه خود را به شهوات و ماديات و آلودگيها فروخت، پس وجودش را در معرض هلاكت و نابودى قرار داد، و آنكه خود را از اين همه خريد، پس وجودش را از هر شرى در دنيا و هر عذابى در آخرت آزاد كرد.

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

خَمْسُ خِصال مَنْ لَمْ تَكُنْ فيهِ خَصْلَهٌ مِنْها فَلَيْسَ فيهِ كَثيرُ مُسْتَمْتَع: أَوَّلُها الْوَفاءُ، وَالثّانِيَهُ التَّدْبيرُ، وَالثّالِثَهُ الْحَياءُ، وَالرّابِعَهُ حُسْنُ الْخُلْقِ، وَالْخامِسَهُ وَ هِىَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخِصالَ: الْحُرِّيَّهُ.

پنج خصلت است، كسى كه يك خصلت از آن را دارا نباشد در او چيز زيادى نيست كه بتوان از او بهره مند شد، اول آن وفا و دوم آن عاقبت انديشى، و سوم آن حيا، و چهارم خوش خلقى، و پنجم از آن كه همه اين خصلت ها را در انسان جمع مى كند حريّت و آزادى است.

على (عليه السلام) فرمود:

لا يَسْتَرِقَّنَّكَ الطَّمَعُ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حُرّاً.

طمع ترا به بردگى نگيرد، در صورتى كه خداوند ترا آزاد آفريده.

و نيز آن جناب فرمود:

مِنْ تَوْفيقِ الْحُرِّ إِكْتِسابُ الْمالِ مِنْ حِلِّهِ.

كسب مال از طريق حلال از توفيق الهى انسان آزاد است.

 

مسئله اى مهم

 

با توجه به حقيقت و معناى آزادى، و ارزش اراده و اختيار، واينكه انسان وقتى در سايه هدايت حق از آزادى و حريت، و اراده و اختيار بهره گرفت، به مقامات عالى و درجات كافى، و واقعيات غير قابل تصور مى رسد، سعى كنيم حريت خود را در تمام طول عمر، و در كنار تمام حوادث و بلاها حفظ كرده، كه نگاهداشتن حريت موجب رسيدن به خوشنودى و رضايت پروردگار است.

مى دانيد كه اتم مركب از دو هسته مركزى و يك تا چند الكترون است.

الكترونها با نظمى خاص، و با سرعتى معين به اراده حضرت حق بر محور هسته مركزى خود در حالى كه جذب آن هستند مى گردند، تا وقتى كه اين گردش و سرعت در سايه آن نظام خاص و از بركت آن جذب و انجذاب برقرار است اتم در هر جائى كه هست، و عهده دار هر برنامه اى كه مى باشد جز سوددهى و پخش منفعت برنامه اى ندارد، ولى زمانى كه اين جذب و انجذاب برداشته شود، و الكترونها از نظم خاص خود درآيند، و بين آنها و هسته مركزى جدائى افتد كارى غير از تخريب و فساد و ايجاد ضرر و زيان نخواهند داشت.

انسان همانند يك اتم است، هسته مركزى وجود او فطرت و توحيد و خداخواهى و خداجوئى است، و قِوام وجودش به اين است كه تمام اعضاء ظاهر و حالات باطنش مجذوب حق و برابر فرمان و خواسته هاى پروردگار در حركت باشد، و هرگز در حركات و سكناتش از عشق به حق، فرمانبرى از خداوند جدا نباشد، كه جدائى از حق، و بيرون رفتن از حوزه جاذبه معرفت و عشق دوست، و بريدن از خدامحورى، مساوى با توليد فساد و افساد در اعضاء و جوارح و در باطن و ظاهر انسان است.

قرآن مجيد مى فرمايد:

فامّا الّذين كفروا فاعذّبهم عذاباً شديداً فى الدّنيا و الاخره و ما لهم من ناصرين.

و اما آنان كه كافر به حق شدند، و بين خود و خدا حجاب قرار دادند، از معرفت و محبت به پروردگار بريدند، و از خدامحورى درآمدند، و نسبت به حق به غفلتى سنگين دچار شدند، و به اين خاطر منبع فساد و افساد گشتند، و اسير طاغوت و برده شهوات، و غلام سيئات اخلاقى شدند، در اين جهان و آن جهان به عذابى شديد گرفتار مى كنم، و براى نجات آنان از عذاب امروز و فردا يارى نيست.

از جمله عوامل كنترل كننده انسان از قسمتى از مفاسد برنامه بسيار مهم ازدواج است.

انسان وقتى از شايستگى لازم يعنى ايمان و اخلاق و عمل در حدّ و توان و وسع خويش برخوردار باشد، و همسرى شايسته هم كفو خودش نصيب او شود، تا حدودى ظاهر و باطنش كنترل مى شود، و آزادى و حريّتش حفظ مى گردد، و از بردگى نسبت به شهوات حرام، و برنامه هاى آلوده، و دوستان ناباب در امان مى رود.

چه بسيار مردانى كه به توسط ايمان و اخلاق و كرامت خود، همسران خويش را به مقامات الهيه و كرامات انسانيه رساندند، و چه بسا زنانى كه در سايه بيدارى خود و بينائى و بصيرت خويش مردان خود را به درجات والاى انسانى، و مقامات بزرگ ملكوتى نشاندند.

 

همسرى شايسته و باكرامت

 

در سال شصتم هجرت زهير بن قين بجلىّ با تنى چند از كسانش به سفر حج رفت، و مناسك را بجا آورد، كاروان كوچكى بود كه كاروان سالار زهير بود، كه از خانه خويش به سوى خانه خدا رفته بودند، و از خانه خدا به سوى خانه خويش بازمى گشتند.

زهير نيز چنين مى پنداشت كه به سوى خانه اش باز مى گردد، ولى سرنوشت چنين نبود، زهير از خانه خدا به سوى خدا مى رفت ولى خود از اين حقيقت آگاه نبود.

كاروان كوچك زهير، هنگام بازگشت از حج ميل نداشت با كاروان بزرگ حسين (عليه السلام) هم منزل گردد!!

و اين رودخانه شيرين و گوارا كه از كوهستان مكه سرازير شده بود به دريا متصل شود.

اگر كاروان حسينى در منزلى فرود مى آمد، كاروان زهيرى از آنجا مى گذشت و در منزل بالاتر فرود مى آمد، و اگر حسين از منزلى مى گذشت زهير در آنجا فرود مى آمد وبه آسايش مى پرداخت و با تمام قدرت مى كوشيد كه با حسين روبرو نشود و چهره به چهره نگردد چرا؟

موقعيت اجتماعى زهير ايجاب مى كرد كه چنين كند، چونكه از ياران على و آل على بشمار نمى رفت، و با اين خاندان سر و كارى نداشت، وى از هواخواهان عثمان بود و از نزديكان حكومت يزيدى و از ياران دستگاه حاكمه به شمار مى رفت.

ازطرفى حسين را خوب مى شناخت، و براى خاندان على احترامى بسزا قائل بود و نمى خواست در قتل پسر على سهمى داشته باشد، او مى خواست بى طرف بماند، دوستى خود را با امويان حفظ كند، و با حسين ستيزه ننمايد، چهره به چهره شدن با حسين خلاف اين روش بود، گزارش به يزيد داده مى شد كه زهير با حسين ملاقات كرده، اگر حسين از وى كمك بخواهد چه كند، به حسين كمك كند از دوستان و همگامان خود بريده، اگر كمك نكند نافرمانى حسين روا نيست.

پسر على است، پسر فاطمه است، بزرگوار است، تنها يادگار پيغمبر اسلام است، چگونه مى شود فرمان او را اطاعت نكرد، جواب خدا را چه بدهد، با آتش دوزخ چه كند؟!

بى طرفى بهترين راه است، پس بايستى كاروان زهيرى در جائى فرود آيد كه احتمال روبرو شدن با حسين در آنجا نباشد، زهير چيزى را مى خواست و سرنوشت چيز ديگر.

بيابان خشك و گرم عربستان منزل هاى دور و دراز دارد، كاروانيان را مجبور مى سازد كه در منزلى فرود آيند، بخواهند يا نخواهند، و كاروان

زهير مجبور شد در سرزمينى فرود آيد، و با كاروان حسين هم منزل گردد، سرزمينى كه از عثمانى علوى آفريد، و از يزيدى حسينى ساخت!!

خيمه هاى زهيريان در جائى زده شده بود، و سراپرده هاى حسينيان در كنارى افراشته گرديده بود.

حسين مى دانست كه زهير دلير است، جوانمرد است، سرشناس است، سخنور است، توانا است، دانا است، پس حيف است كه با اين همه شايستگى از انسانها دور باشد، و در زير پوشش جانورانى چون بنى اميه قرار گيرد، و آزاده اى از آزادى برخوردار نشود، و شايسته نيست گوهرى گرانبها در ويرانه اى جاى داشته باشد، و بشرى شايسته افراشته نگردد.

در اين منزل نيز زهير احتياط را از دست نداد، به قدر توانائى كوشيد كه از حسين دور باشد و به وى نزديك نشود، حسين بر ضد حكومت قيام كرده و زهير از ياران حكومت است، حكومتِ وقت از ياران خود انتظار دارد، با دشمنانش دشمنى كنند، و سركشان را بكوبند، و نزديك شدن به آنها بزرگترين جرم حساب مى شود.

زهير در خيمه اش نشسته بود، و بستگانش به غذا خوردن مشغول بودند كه ناگاه قامت رعناى فرستاده حسين پيدا شد و سلام كرد و گفت:

زهير ابو عبدالله حسين بن على ترا مى خواهد!!

زهير از آنچه مى ترسيد با آن روبرو گرديد، از وحشت نتوانست سخنى بر زبان بياورد، راه انديشيدن بر وى بسته شده بود، چنين وضعى را پيش بينى نكرده بود، متحير شد چه كند، پيام حسين را ناديده انگارد، و از فرمان وى سرپيچى كند، يا به يزيد پشت كرده به سوى حسين برود، هر دو كار خلاف بى طرفى است كه هدف او بوده، اكنون جائى است كه نقشه بى طرفى قابل اجرا نيست.

سكوتى عميق حاضران را فراگرفت، لقمه ها از دهان افتاد، غذا فراموش شد، سخن فراموش شد، قاصد حسين ايستاده وضع را مى نگرد، و در حيرت فرو رفته از خود مى پرسد اين سكوت چيست چرا زهير نمى آيد و

چرا نمى گويد نمى آيم؟ فشارى كه از طرف حسين در كار نيست، زهير كه در پاسخ گفتن آزاد است.

دقيقه اى چند بدين منوال گذشت و زهير نتوانست تصميم بگيرد لا بگويد يا نعم، آرى يا نه.

روزنه اى از نور بايد تا زهير را از تاريكى تحيّر و دودلى نجات بخشد و تصميم بگيرد.

حساس ترين ساعت عمر زهير بود، ساعتى كه بر سر دوراهى مرگ و زندگى قرار گرفته بود، زهير از قدرت حكومت خبر داشت ياران حسين را هم شناخته بود، مى دانست كه حسين كشته خواهد شد، و هركس با حسين باشد كشته مى شود، مى دانست كه حرم حسين به اسارت خواهد رفت، و مى دانست كه حسين وى را براى چه مى خواهد، مى دانست كه راه حسين راه بهشت است و راه يزيد راه دوزخ، آن سعادت است و اين شقاوت.

ناگهان برقى زد و بانوئى سكوت را شكست، و قدرت تصميم گرفتن را به زهير بازگردانيد، اين بانو بجز دلهم همسر زهير كسى نبود.

دلهم گفت: زهير پسر رسول خدا، ترا مى خواهد و تو نمى روى؟!

سبحان الله!! برو ببين چه مى گويد، سخنش را بشنو و بازگرد وه كه زن خوب چه چيز خوبى است.

زهير بزودى از جاى برخاست و به سوى حسين روان گرديد. ديرى نپائيد كه بازگشت، لبخندى بر لبانش نقش بسته بود، غم از چهره اش زدوده شده بود، گونه هايش شاداب گرديده بود، ظلمت رفته بود و نور بازآمده بود، بى طرفى رفته بود و يك طرفى برگشته بود.

كس ندانست كه در آن مدت كوتاه حسين با زهير چه گفت و زهير چه شنيد.

زهير كه بخرگاه خود رسيد گفت: خيمه مرا ببريد و در كنار خيمه حسين بزنيد.

رودى به دريا پيوست، و زهير يزيدى حسينى گرديد، از تنگناى ظلم بيرون شد، و در فراخناى عدل قرار گرفت، عثمانى رفت و علوى بازآمد، وه كه سعادت چگونه به سراغ آدم مى آيد.

زهير ياران را مخاطب قرار داده گفت: هر كس از من پيروى مى كند با من خواهد بود وگرنه ساعت وداع است.

سلمان بجلى پسر عموى زهير به زهير پيوست، و حسينى گرديد و روز شهادت پس از آنكه نماز ظهر را با حسين خواند شهيد شد، زهير از دنيا و مافيها چشم پوشيد و به حسين پيوست و با حسين بود و با حسين جان داد، هم اكنون در آن جهان نيز با حسين است. زهير با همسر عزيز خود وداع كرده گفت: بايستى نزد خويشانت بروى تا از جانب من به تو آسيبى نرسد و مال و منال زن را به وى پس داد و زن را با پسر عمويش به قبيله اش روان كرد.

دلهم بگريست و با شوهر عاليقدر خود وداع كرد گفت: خدا يار و ياورت باشد و براى تو خير بخواهد، درين دم آخر يك خواهش از تو دارم روز قيامت هنگامى كه به حضور رسول خدا جدّ حسين شرفياب شدى مرا ياد كن و از ياد مبر.

آرى، حريت و آزادى و حسن انتخاب و اراده زهير به وسيله امويان به غارت رفته بود ولى همسر شايسته او موجب برگشت آنها به زهير شد، و زهير در سايه آزاد شدن از بندگى طاغوت به آغوش سعادت ابدى رفت!!

بنابراين اگر گفته شود ازدواج ضامن حريت و اختيار، يا موجب بازگرداندن آزادى و آزادگى به انسان است مطلبى به گزاف گفته نشده.

با ازدواج روح خدائى را در خود حفظ كنيم، و مقام خلافت از جانب حق را از دستبرد شهوات و مفاسد در امان بداريم، و بر رشد ايمان و عمل صالح خود بيفزائيم، و نصف دين خود را دريافته و نصف ديگر آن را با تقوا و پرهيز از محرمات از آسيب نگاه داريم.

مرد در فضاى ازدواج سهيم در شكوفائى كمالات زن، و زن شريك رشد مقامات مرد است.

زن موجودى فرزانه و لايق و قابل است، تا جائى كه بزرگان فرموده اند موجب ظهور حقايق در وجود مرد است، و مرد موجودى شريف و اصيل و باكرامت است، تا جائى كه در حق او گفته اند، باعث رسيدن زن به درجات عاليه است.

على (عليه السلام) مى فرمايد اولين زنى كه از زنان جهان قدمش به بهشت مى رسد خديجه است، و اين معنا دليل بر روح الهى زن، و مقام خلافت وى از حق، و داشتن مايه هاى عالى و سرمايه هاى انسانى و اخلاقى و ايمانى است.

آرى زن آزاد از هوا و هوس و آزاد از اسارت طاغوت، و آزاد از شهوات و تمايلات حرام، و همچنين مرد آزاد، دو گوهر پرارزش و دو حقيقت والا در اين پهنه باعظمت آفرينش و خلقت است.

امام حسين (عليه السلام) حريت و آزادى حرّ بن يزيد را به مادر باكرامت آن شهيد نسبت مى دهد، و اميرالمؤمنين عظمت مالك اشتر را جلوه دامن پاك و الهى مادر او مى داند.

مرد در خانه بايد اسوه و سرمشق خوبيها براى زن، و زن براى مرد باشد، و هر دو اسوه حسنه و سرمشق نيكو براى فرزندان خود.

 

استقلال مرد و زن در ازدواج

 

پدران و مادران بايد توجه داشته باشند كه حق انتخاب همسر همراه با شرايط مهمى كه اسلام عزيز فرموده با خود فرزند است.

پدر و مادر حق ندارند در مسئله ازدواج دخترى را كه فرزندشان نمى پسندد به او تحميل كنند، و او را به زور وادار به ازدواج با او كنند.

همچنين پدر و مادر حق ندارند كسى را كه دختر نمى پسندد، وى را به زور وادار به ازدواج با او كنند، آنان در انتخاب همسر از جانب حق داراى حريت و استقلال اند.

در روايت بسيار مهمى درباره انتخاب در ازدواج آمده:

قالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنّى أُريدُ أَنْ أَتَزَوَّجَ إِمْرَأَهً وَ إِنَّ أَبَوَىَّ أَرادا غَيْرَها، قالَ: تَزَوَّجِ الَّتى هَوَيْتَ وَدَعِ الَّتى هَوى أَبَواكَ.

ابن ابى يعفور مى گويد به حضرت صادق عرضه داشتم، من براى ازدواج زنى را انتخاب كرده ام و پدر و مادرم ديگرى را، تكليف من چيست؟ فرمود: آن را كه خودت دوست دارى اختيار كن، و آن را كه پدر و مادر پسنديده اند رها كن.

در رساله عمليه مراجع بزرگ شيعه در باب ازدواج مى خوانيم:

اگر همسر مناسبى براى دختر پيدا شود و بخواهد با او كه شرعاً و عرفاً هم كفو او مى باشد ازدواج كند و پدر و جدّ پدرى مانع مى شوند و سختگيرى مى كنند در اين صورت اجازه آنان لازم نيست.

بنابراين پسرى كه دخترى را هم كفو خود مى داند، و دخترى كه پسرى را هم كفو خود مى شناسد رضايت و عدم رضايت پدر و مادر شرط نيست، و مى تواند با اجازه اسلام و رضايت حق ازدواج كنند.

بر پدران و مادران است كه هوا و هوس، و خواسته هاى صنفى و قبيله اى خود را در ازدواج پسران و دختران خود اعمال نكنند، كه زورگوئى در اسلام حرام و قبول زور هم حرام است.

دو رويه زير نيش مار خفتن*** دو پشته روى نيش مور رفتن

تن روغن زده با زحمت و زور*** ميان لانه زنبور رفتن

ميان لرز و تب با جسم مجروح*** زمستان زير آب شور رفتن

به كوه بيستون بى رهنمائى*** شبانه با دو چشم كور رفتن

به نزد من هزاران بار بهتر*** كه يك جو زير بار زور رفتن

مرد و زن در انتخاب كار مشروع نيز آزاد و مستقل هستند، و محصول كار آنان از خود آنان است و مالكيت آنان بر درآمد خود يك مالكيت مشروع است، و زن حقى به اموال مرد جز با اجازه مرد، و مرد حّقى به

اموال زن جز با اجازه زن ندارد، توجه داشته باشيم كه استقلال مرد و زن بايد در تمام جوانب حيات محفوظ بماند.

(على نساء العالمين)

«آل عمران/ 42»

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه پانزدهم
کلام ارزشمند حضرت زهرا(س) در بیان دین
دهه دوم محرم 94 خوی آرامگاه شیخ نوایی سخنرانی هفتم
خودشناسی - جلسه اول
ارزش عمر و راه هزينه آن-جلسه بیست وچهارم (متن ...
شیطان و اهل تقوا - جلسه پانزدهم – (متن کامل + ...
رفع حجاب‏ها با ايمان و تقواى مستمر
صله با قاطع رحم
اهميت واجبات از ديدگاه اسلام
ردّ ادعاى كهنگى دين اسلام‏

بیشترین بازدید این مجموعه

خودشناسی - جلسه اول
نفس - جلسه دوازدهم
د. آموزگار زينب‏
ردّ ادعاى كهنگى دين اسلام‏
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
جفاى برخى از زنان ايرانى به پيامبر اكرم صلّى الله ...
داستان صبر رشید هجری
شکیبایی در برابر مشکلات - جلسه نوزدهم - (متن کامل + ...
تخلیه، تحلیه و تجلیه
شهر ری مصلی آستان مقدس حضرت عبد العظیم دهه سوم ...

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^