فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

پيوند با قرآن در سفر حج‏

 

منابع مقاله:

کتاب  : عرفان اسلامى جلد هفتم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

قرآن مجيد، در رأس تمام برنامه هاى الهى است، بدون فهم قرآن و عمل به اين كتاب عظيم آسمانى كسى به جايى نمى رسد.

در اين سفر سودمند كه براى تصفيه روح و تزكيه نفس قرار داده شده، توصيه زيادى از طرف اولياى الهى شده كه قرآن بخوانيد و بفهميد و به دستورهاى سعادتبخشى كه در اين كتاب است عمل كنيد، اصولًا هدف از نزول قرآن فهم آن و عمل به واقعيت هاى آن است.

در صورت فهم قرآن و عمل به اين كتاب خير دنيا و آخرت انسان تأمين مى شود.

قرآن مجيد، ضامن سعادت انسان در همه جوانب حيات است، در صورتى كه مردم مسلمان با كمك عقل و انديشه به فهم آن موفق شوند و با كمال شوق در اجراى برنامه هاى آن بكوشند و به خصوص در اين مسير با عظمت حيات از گناه و عصيان بپرهيزند كه گناه تيرگى مى آورد و تيرگى مانع فهم قرآن و علت واقعى بى توفيقى انسان در عمل به كتاب خداست.

هيچ برنامه اى در قرآن نيست، مگر اين كه عمل به آن داراى نفع دنيوى و اخرويست و نيز برنامه اى در اين كتاب نيست مگر اين كه ضامن حقوق طبيعى و معنوى انسان در دو قلمرو فرد و اجتماع است.

مطالعه در تاريخ صدر اول اسلام نشان مى دهد كه زمان عمل به برنامه هاى الهى، زمان نور، زمان پيروزى، زمان فتح و غلبه، زمان معنويت، زمان فضيلت و برترى و پرچمدارى اهل قرآن بر ساير ملت ها و امت ها بود.

از زمانى كه امت اسلامى روى از قرآن تافتند و عمل به اين كتاب را كنار گذاشتند، زمان ظلمت و ذلت و اسارت و بيچارگى شروع شد.

شايد گروهى براى درك روز عزت و ذلت مسلمانان به خود زحمت مطالعه در تاريخ حيات مسلمانان را ندهند، بايد از آنان خواست تا چهره فعلى زندگى ملت اسلام را بنگرند و به اين واقعيت توجه كنند كه ملت اسلام امروز دومين جمعيت

روى كره زمين اند و از نظر قواى انسانى ملت كوچكى نيستند و از نظر مواد اوليه چون نفت و طلا و ساير معادن غنى ترين ملت عالمند و از نظر مكتب تربيتى و حقوقى به خاطر داشتن قرآن و فقه غنى در رأس تمام ملل جهانند ولى با اين همه دارايى با مشكلات گوناگونى دست بگريبانند و از همه جوانب زندگى آنان فقر مى بارد و اختلاف بين آنان بيداد مى كند و همه طوايف مسلمانان زير بار زنجير سنگين استعمارگران دست و پا مى زنند و در تمام شؤون زندگى دست نياز و گدايى به طرف بيگانگان دراز دارند.

اما در صدر اسلام، آن لحظه پرشكوهى كه اولين آيه قرآن مجيد در حريم مقدس كعبه در كنار غار حرا بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد، مردم در تمام زواياى زندگى دچار فساد و گرفتار شيطنت بودند.

انحراف در تصور مسئله حيات، سستى عقيده و ايمان، كژى خلق، بى نظمى در شؤون زندگى، فسق در عمل، آلودگى در مسائل نفسى، گسيختگى نظام اجتماعى و خانوادگى، گريبانگير مردم زمان بود.

متلاشى بودن نظام اخلاق، ظلم و بيدادگرى، قتل و غارت و تجاوز، به اسارت كشيدن انسان ها براى اشباع تمايلات حيوانى، روى گردانى از علم و دانش، دورويى و نفاق، بى عفتى و دزدى، قماربازى و شراب خوارى، مسائلى بودند كه انسان با آن ها روبرو بود.

در اين ميان ملت عرب از هر ملتى فاسدتر و در برنامه هاى زندگى از همه رسواتر و روزگارشان از همه جوامع تيره تر بود.

در ميان تمام مناطق عرب نشين، مردم مكه از همه فاسدتر و در تيره بختى از همه بيچاره تر بودند.

ولى قرآن مجيد به تدريج تمام اين مفاسد را معالجه كرد و از مردم تيره بخت زمان نزول، مردمى سعادتمند، عالم، بزرگوار و در يك كلمه شجره طيبه ساخت.

مردم تيره روزگار، سوسمار خور و غفلت زده جاهل، با روى آوردن به قرآن و عمل به اين كتاب به جايى رسيدند كه بزرگ ترين قدرت را در جهان آن روز تشكيل دادند و در تمام جهان نداى علم و فضيلت در دادند و نور علم و فضيلت را در بستر حيات تاباندند و اين همه از منافع آن نداى آسمانى بود.

نداى آسمانى، آرى نداى آسمانى يعنى وحى و مقررات خداوندى كه به تمام زواياى حيات نظر داشت و در پرتو فراگيرى و عمل به آن انسان ها به سعادت و رشد و كمال و خوشبختى و مجد و عظمت مى رسيدند، تا اعماق وجود مردم صدر اول اسلام اثر كرد و از آنان ملت رشيد و بيدارى ساخت.

اين ندا از شهر مكه طنين انداز شد، امين وحى از طرف خداوند مهربان، بزرگ سفير حق را مأموريت داد تا به وسيله قرآن بدون وقفه براى نجات بشريت از چنگال شيطان و شيطان صفتان و انواع معبودهاى باطل و طاغوت ها قيام كند.

آرى، مكه مهبط وحى و نور و فضيلت و سيادت است و مكه با قبول نزول قرآن و با مناسكى كه دارد هدايت براى عالميان است.

حج براى تزكيه نفس، نورانى شدن قلب و زدوده شدن زنگار از روح و جان است و اگر آلوده اى به مكه برود و پاك برنگردد حج نرفته است.

در حريم حرم كعبه از رهبر عاليقدر اسلام دعوت شد، تا با كمك قرآن مجيد در تمام جبهه هاى حيات ايجاد انقلاب كند، انقلابى كه انسان را به تمام اهداف الهى برساند.

مردم در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله از بركت قرآن مجيد داراى اعتقادى راسخ به حقايق، اراده اى استوار، عزمى آهنين، انديشه اى تابناك، اعمالى شايسته، اتحادى بى سابقه، قدرتى فوق قدرت ها، دانشى آميخته با تربيت الهى، بينشى به وسعت وجود انسان و جهان، عقلى رشيد، روشى استوار، طرحى جامع، برنامه هايى عالى در تمام شؤون زندگى شدند و تمام اين سرمايه هاى كلان و سودبخش را از گنجى چون قرآن بدست آوردند؛ امروز هم همان قرآن در بين مسلمانان است و هزاران منبع مادى در دست اينان است، پس چرا اين گونه ذليل بيگانگان هستند؟ آيا عامل اين ذلت دورى از قرآن نيست؟

 

عظمت حج و ثواب آن

حج سير و حركتى است كه اگر انسان به واقعيت انجام دهد، او را از آلودگى باطن و خطاى ظاهر پاك مى كند.

آرى، انسان به هنگام اداى مناسك اين سفر معنوى، از غفلت گذشته خود پشيمان مى شود و آينده روشنى را در برابر ديده قلب براى خويشتن مى بيند.

با انجام اين چنين حج، انسان حاضر نخواهد شد روى از حق برگرداند و از حركت در راه الهى باز ايستد، عنايت و لطف و رحمت حق به چنين زائرى حتمى است.

امام عارفان در آخرين ساعات عمر خود چنين وصيت مى كند:

خدا را خدا را بر شما باد به مسئله حج، تا زنده ايد خانه حق را خالى نگذاريد كه اگر خلوت بگذاريد، با عذاب حق روبرو مى شويد و از عنايت خداوند محروم گشته شخصيت شما متلاشى خواهد شد «1».

ابان بن عثمان از مردى حديث مى كند كه مى گفت:

به امام باقر عليه السلام عرضه داشتم: چرا حج را حج مى گويند؟

فرمود: فلان كس حج گزارد يعنى رستگار شد «2».

آرى، كسى كه از نظر ظاهر به زيارت خانه و از نظر باطن به زيارت صاحب خانه مشرف شود، به رستگارى رسيده، كدام برنامه براى انسان در تمام طول زندگيش از اين مسئله عظيم تر است كه پروردگار بزرگ عالم اجازه ورود به حريم قدسش را به او بدهد و دلش را مهبط انوار خود كند و قلبش را هم چون آيينه صفا و جلا بدهد، در حدى كه از عمق قلب چشمه عشق بجوشد و انسان اين ذره بى مقدار، در مدار بى نهايت در بى نهايت موفق به طواف گردد و دست گدايى به دامن غناى او زند.

پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:

كسى كه بميرد و قدرت بر حج داشته، ولى بجاى نياورده به مرگ يهودى يا نصرانى مرده «3».

امام صادق عليه السلام فرمود:

آن كس كه به خاطر فلاكت، يا نداشتن قدرت جسمانى، يا مانع شدن ستمگر، نتوانست حج كند معذور و در غير اين صورت به هنگام مرگ يا يهودى يا نصرانى از دنيا خواهد رفت «4».

شيخ طوسى در كتاب باعظمت «تهذيب» در حديث صحيحى از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه:

شخصى به ديدن رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: من براى انجام حج حركت كردم اما به مقصد نرسيدم و از اين بهره بزرگ محروم شدم، اكنون ثروت هنگفتى در اختيار من است، مال خود را در چه برنامه اى خرج كنم تا تلافى حج شود و سودى همانند ثواب حج ببرم؟

رسول اسلام صلى الله عليه و آله به او نگاهى كرد و فرمود: به كوه ابوقبيس بنگر، اگر اين كوه برايت طلاى احمر شود و آن را در راه خدا خرج كنى به ثواب يك حاجى نخواهى رسيد، حاجى به هنگام تدارك سفر هرچه از جاى بردارد و آنچه بر زمين بگذارد، براى او ده حسنه نوشته مى شود و ده گناه بخشيده مى گردد و ده درجه به او مى رسد و همين كه سوار مركب گردد، به هر گامى كه برمى دارد خداوند برايش به مثل آنچه گفتم مى نويسد.

همين كه طواف خانه حق كند از گناه خارج مى گردد و چون سعى صفا و مروه نمايد از معاصى پاك شود و به هنگام وقوف به عرفات از ذنوب خود خارج گردد و به خاطر رمى جمرات بى گناه مى شود.

در هر صورت رسول عزيز اسلام صلى الله عليه و آله در فرامين خود به يك يك از برنامه هاى حج و موقف ها اشاره فرمود و نظير ثواب و بهره هاى گفته شده را براى تمام مواقف بيان داشت، سپس به آن مرد گفت: آنچه براى يك حاجى فراهم مى شود، كجا براى تو بدست خواهد آمد «5».

صدوق بزرگوار در «من لا يحضره الفقيه» در باب حج نقل مى كند:

مسافرى كه مسير سفرش به سر حد حرم برسد، در صورتى كه فرود آيد و غسل كند و نعلين خود را بدست گرفته با پاى برهنه در حالت تواضع، به خاطر خداى عزوجل و عزت و جلال او داخل حرم شود، پروردگار صد هزار حسنه به او عنايت كرده و مشابهش گناه از او محو مى كند و صد هزار درجه به او مى دهد «6».

در اخبار حج آمده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

هر مالى در مصرفش سؤال و جواب هست و براى خرج كننده مسؤوليت دارد، مگر مالى كه در راه حج و يا جهاد در راه خدا خرج شود «7».

امام صادق عليه السلام بنا به نقل صدوق در «من لا يحضره الفقيه» مى فرمايد:

يك درهم خرج كردن در راه حج بهتر است از صد هزار درهم در راه ديگر كه آن هم حق باشد و يك درهم حق امام را به امام پرداختن بهتر است از هزار درهم در راه حج «8».

حاجى بايد به اين واقعيت توجه داشته باشد كه: مسلمان بايد هميشه درآمدش از راه حلال باشد و هرگز اجازه ورود درهمى حرام به اموال خود ندهد و اگر خداى نكرده به هنگام آماده شدن براى سفر حج به مال خود اطمينان ندارد، يا حق امام، يا حق ديگران در مال اوست، مال خود را پاك كند و حقوق مردم را به مردم برگرداند؛ زيرا اگر به اين مسئله مهم توجه نكند، از ثواب هايى كه براى حج شمرده شده محروم خواهد شد، بلكه به هنگام لبيك گفتن در جوابش «لالبيك و لاسعديك» خواهند گفت، چنانچه در روايت آمده:

كسى كه با مال حرام سفر كند به هنگام لبيك به او جواب رد داده خواهد شد «9».

محدث خبير، صدوق بزرگوار در «من لا يحضره الفقيه» از طريق صحيح از كتاب حسن بن محجوب از كتاب محمّد بن قيس روايت كرده اند كه محمّد بن قيس مى گويد: شنيدم از ابوجعفر محمّد بن على الباقر عليهما السلام كه در مكه اين حديث را براى مردم مى فرمود:

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نماز صبح را با مردم خواند، سپس با آنان به گفتگو نشست تا آفتاب طلوع كرد، مردم يك يك از مجلس برخاسته و رفتند بجز دو نفر يكى از انصار و يكى از اعراب باديه از طايفه ثقفى.

رسول خدا صلى الله عليه و آله به آن دو نفر فرمود: مى دانم شما را حاجتى است و آن پرسش از يك مسئله است، اگر بخواهيد من قبل از سؤال شما به پاسخ اقدام كنم، اگر نه بپرسيد تا به شما جواب بگويم.

گفتند: شما ما را خبر ده؛ زيرا گفتن شما بدون پرسش ما بهتر چشم كور را روشنى است و از شك و ترديد دورتر و ايمان ما را نسبت به آنچه بايد مؤمن باشيم راسخ تر مى كند.

رسول اسلام صلى الله عليه و آله از آن مرد انصارى خواست تا نوبتش را به آن مرد بيابانى بدهد و فرمود: اى برادر انصارى! شما نوبت خود را به دوستت واگذار؛ زيرا تو از قومى هستى كه ديگران را برخود مقدم داشته و ايثار مى كنند.

در هر صورت آيا حاضرى او حاجتش را بر تو مقدم بدارد، چون تو اهل شهرى و او از باديه؛ مرد انصارى گفت: با كمال رغبت حاضرم.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله روى به آن بيابان نشين كرد و فرمود: اما تو آمده اى از من درباره وضو و نماز بپرسى كه چه اندازه بهره دارد، جوابش را گفت و سپس به مرد انصارى فرمود: اما پرسش تو درباره حج و عمره است كه براى آن چه اندازه ثواب قرار داده شده، آگاه باش چون عزم حج كردى و توجهت به زيارت خانه حق قرار گرفت و خود را براى رفتن آماده كردى و بر مركب سوار شدى و به نام خدا آغاز سفر نمودى، به هر قدمى كه مركب از زمين بر مى دارد و بر زمين مى گذارد، خداى بزرگ براى تو حسنه اى نوشته و سيئه اى محو مى كند و همين كه احرام بستى و لبيك گفتى، خداوند به هر لبيك ده حسنه قرار داده و ده سيئه دور مى كند.

چون طواف بيت كردى براى تو نزد حق به خاطر آن، عهد و پيمانى ذخيره شده كه حضرت حق از عذاب تو حيا خواهد داشت و همين كه در مقام ابراهيم به دو ركعت نماز قيام كردى، به خاطر آن دو ركعت ثواب دو هزار ركعت نماز قبول شده به تو عنايت مى شود.

و چون به سعى صفا و مروه برآمدى و هفت بار آن راه را طى كردى، برايت نزد حق اجر كسى است كه از شهر خود پياده به حج آمده باشد و همانند كسى است كه هفتاد بنده مؤمن را از بردگى رهانده باشد.

و چون وقوف به عرفات را تا غروب انجام دادى، اگر خطايت به عدد ريگ صحراى عالج عربستان و به عدد كف درياها باشد خدايت مى آمرزد و همين كه به منى آمدى و سنگ ريزه ها را به جمرات زدى براى تو به خاطر هر ريگ ده حسنه نوشته مى شود و اين ثواب براى تو در بقيه عمرت همواره ثبت مى گردد.

و چون سر تراشيدى براى تو به عدد هر مويى كه جدا شود، حسنه اى نوشته و اين ثواب در آينده عمر نيز برايت محفوظ خواهد بود.

و چون قربانى كردى، يا به نحر شتر برخاستى به عدد هر قطره خونى كه از او به زمين مى رسد برايت حسنه اى ثبت و مشابه آن هم براى آينده عمرت هست.

و همين كه از منى بازگشتى و طواف بيت را به جا آورده و در مقام ابراهيم نماز خواندى ملكى به پشت شانه ات زده مى گويد: اما از گذشته عمرت هر چه بود آمرزيده شد، پس عمل خود را از سر گير اكنون تا صد و بيست روز «10».

آرى، خداوند عزيز براى مهمانش اينگونه تدارك ديده و اين از آقايى صاحب بيت است و اين ثواب ها براى عموم مردم است، اما آنان كه اهل معرفت هستند و عاشق وار به ديار معشوق آمده اند براى آنان ثواب لقاى حق است و كسى از عهده بيان يا شمارش اينگونه ثواب بر نمى آيد.

عاشق، حركتش و سفرش و حالش و ديد باطنش و اعمال و مناسكش با همه فرق مى كند.

عارف فرزانه فقيه، عماد كرمانى مى گويد:

هر كه بر لوح بصر نقش خيال تو كند

 

هوس عمر به اميد وصال تو كند

چشم بى خواب مرا كى دهد اين دولت دست

 

كه شبى دست در آغوش خيال تو كند

ظاهر آن است كه از دست بلا جان نبرد

 

مرغ دل گر هوس دانه خال تو كند

     

طوطى روح من آن دم كه بود طالب قوت

 

گذرى برشكرستان مقال تو كند

طاير قدسى جانم چو شود تشنه وصل

 

ميل خاك در چون آب زلال تو كند

آه كز دست رقيبان تو مى ترسد دل

 

گر نسيم سحرى پرسش حال تو كند

گر گذارى بسر تربتم آرى روزى

 

ديده در خاك تماشاى جمال تو كند

هر نفس گر ندهد خاك درت بوسه عماد

 

سبب آنست كه فكرى زملال تو كند

     

 

 علت تفاوت ثواب حج

اين كه روايات ثواب حج در عين صحيح بودن با هم تفاوت دارند، با اين كه مردم از نظر مناسك وحدت عمل دارند، به خاطر اين است كه اشخاص از نظر حال و معرفت و كيفيت عمل با هم متفاوتند.

صاحب «آفاق الكعبه»- كه از مشايخ روايت اين حقير است و داراى هفتاد جلد كتاب علمى است- در حل تفاوت اخبار ثواب حج مى فرمايد:

تفاوت ثواب حج به اعتبار تفاوت معرفت اشخاص، تفاوت نيات و اعتقادات، تفاوت قوه دريافت افراد، تفاوت در ادب و خضوع، تفاوت در اخذ به آداب و هشيارى در برابر مقامات، تفاوت در فهم و دستگاه فهم، تفاوت در دستگاه گيرنده و دهنده اشخاص، تفاوت در عمق اثر حج در بنيه فكر اشخاص، تفاوت در وسعت زاويه نشر آثار متخذه دريافت شده در ديگران، تفاوت جهات ديگر و ديگر است. على هذا، ثواب حج در احاديث به تفاوت آمده، فاصله دو سر حد آن از هر قدمى «ده حسنه» تا «صد حسنه» تفاوتى است كه همه صدق و صحيح است.

در حج درجات پايين تر و پايين تر تا آخرين نقطه حد هم هست كه ثوابى نمى دهند، فقط خداوند به بركت اين كه در سپاه امن وارد وادى امن شده، محضاً اهل و عيال او را از حادثه نگه مى دارد تا برگردد، چنين زائرى آن كس است كه حج او قبول نشده باشد.

 

اقسام حجاج

در «من لا يحضره الفقيه» نقل شده كه:

حاجيان بر سه دسته اند:

دسته اول: كه نصيب و بهره آنان افزون تر است و آن كسى است كه گناهان ما تقدم و تأخر او آمرزيده شود و خداوند او را از عذاب قبر مصون و محفوظ خواهد داشت.

دسته دوم: آنان كه در جنب دسته اول گناهان گذشته اش آمرزيده شود و آينده عمر بايد عمل از سر بگيرد.

دسته سوم: مردى كه در اهل و مالش حفظ شده و در روايت آمده كه وى آن كس است كه حج او قبول نشده «1.

صدوق بزرگوار روايت كرده:

چون موسى بن عمران حج كرد، از امين وحى پرسيد: براى كسى كه بدون نيت پاك و مال حلال حج انجام دهد چه بهره ايست؟

به جبرئيل خطاب رسيد بگو: حق خود را به او بخشيده و خلق خود را از وى خشنود كنم.

پرسيد: براى كسى كه با قصد صحيح و مال حلال اين برنامه را عمل كند چه سوديست؟

خداوند پاسخ گفت: او را در رفيع اعلا با پيامبران و راستين مردم و شهدا و صالحان قرار دهم و اينان نيكو رفيقانند «12».

 

گناه عظيم امتناع از حج

با توجه به اين همه عظمت كه در مسئله حج هست، اگر كسى مانع رفتن مسلمانى به حج شود گناه بزرگى مرتكب شده.

صدوق بزرگوار از اسحاق بن عمار روايت مى كند كه:

به امام صادق عليه السلام گفتم: مردى درباره حج با من مشورت كرد، به خاطر اين كه ضعيف الحال بود به او گفتم: از اين سفر صرف نظر كن، امام فرمود: سزاوار و مستحقى كه به خاطر جلوگيرى از حج او تا يكسال در بستر بيمارى افتى، اسحاق مى گويد: يكسال تمام مريض شدم «13».

در روايت ديگر مى گويد:

امام ششم فرمود: زنهار بترسيد و پرهيز كنيد كه يكى از شما از رفتن حج كسى مانع شود كه او را در دنيا فتنه اى خواهد رسيد، علاوه بر آن اين عمل ناپسند در آخرت براى او ذخيره مى گردد «14».

آرى، كسانى كه از راه تبليغات سوء، يا محدود كردن افراد، يا پيش گيرى ستمگرانه از سفر حج جلوگيرى كنند در صف مقدم متجاوزان به حقوق الهى و بندگان خدا هستند و در دنيا و آخرت از غضب وعذاب الهى ايمن نخواهند بود.

 

خرج سفر حج از مال پاك

پيشواى هفتم حضرت موسى بن جعفر عليه السلام مى فرمودند:

سه چيز را از اصل مال خود، يا خالص در اختيار خود مى پردازيم:

1- مهريه زنان.

2- پول كفن.

3- خرج سفر حج.

 

شطيطه، بانوى مؤمنه

اين جملات را هنگامى فرمود كه مبلغى در حدود چهارصد درهم در يك كيسه چرمى، براى بانويى پرهيزكار و مؤمنه به نام شطيطه به وسيله نماينده مردم خراسان ابوجعفر محمّد بن على فرستاد و فرمود:

اين مقدار از خالص مال ماست كه براى خرج كفن و دفن جهت آن بانوى مؤمنه اختصاص مى دهم.

مقدارى از اين پول را تا وقتى زنده است مصرف كند و بقيه را جهت كفن و دفن بگذارد، ما اهل بيت پول كفن و دفن و مهريه زنان و مصرف حج را از مال خالص و طاهر خود خرج مى كنيم.

هان! اى ابوجعفر! چون به نيشابور رسيدى، به فاصله اى كوتاه در حدود چند روز بعد از ورود تو آن بانو از دنيا مى رود و من قبل از دفن براى نماز بر او حاضر خواهم شد.

به آن هنگام كه براى نماز بر جنازه او حاضر شوم تو مرا خواهى ديد، اين توجه فوق العاده امام نسبت به شطيطه و سهيم كردن او در شؤون زندگانى خصوصى خود و خانواده اش، پاداش اخلاص آن بانو بوده كه از زحمت چرخ ريسى خود به قدر يك دستمال، يا يك كلاف نخ، يا يك سكه طلا از سهم امام به وسيله ابوجعفر محمد بن على از نيشابور به مدينه فرستاد، تا خمس دسترنج خود را به دستور خدا به امام رد كرده باشد.

ابوجعفر كه امين مردم خراسان بود، گو اين كه در ابتداى امر كلاف و سكه او را نمى پذيرفت، به عذر اين كه اندك است و براى يك سكه نمى توان كيسه جداگانه ساخت، ولى آن بانو در آن وقت گفت: گر چه مال من اندك است ولى چه كنم سهم امام است و مرا همين مقدار مى رسيده.

ابوجعفر آن مال ناچيز را گرفت و سكه را براى نشان دار بودنش مقدارى كج كرد و در كيسه اى كه سكه ديگران را ريخته بود انداخت و از خراسان به مدينه آمد.

همين كه به محضر امام مشرف شد، امانات مردم خراسان را بر حضرت عرضه كرد.

امام هيچ كدام را قبول نكرد و فرمود: مال ما نيست، اين ها را به صاحبانش بازگردان، اما امانتى نزد تو دارم از بانويى به نام شطيطه آن را جدا كن و به من بده.

ابوجعفر كيسه را گشود و در صدد جستجوى سكه شطيطه برآمد آن سكه ها را روى هم مى غلطاند تا آن را بيابد؛ امام، خودش آن را در ميان نشان داد و هم اينطور بقچه ها را گشود و دستمال يا كلاف را نيز تقديم كرد.

محمد بن على مى گويد: وقتى به وطن بازگشتم تمام صاحبان آن كالاها را فطحى مذهب ديدم، آنجا دريافتم كه امام فرمود: آن ها مال من نيست.

در اين گيرودار مواظب وضع آن بانو بودم كه سيزده روز پس از ورود من به نيشابور درگذشت، ما جنازه او را به صحرا برديم، در جمعيت انبوهى كه در بيابان براى نماز بر جنازه او حاضر بودند توجه داشتم امام را ببينم، ناگاه ديدم شتر سوارى از جانب بيابان آمد، از شتر پياده شد در حالى كه سر و صورت خود را پيچيده و پوشيده بر جنازه نماز گزارد، من نزديك شدم تا ببينم، امام را شناختم كه برگشت و بر شتر سوار شده در صفحه بيابان از نظر غايب شد !

آرى، اولياى خدا چه مرد چه زن در صفحه اى از پاكى و نور و صفا زندگى مى كنند و در تمام اين عالم از دوست غير دوستى نمى خواهند.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- نهج البلاغة: نامه 47؛ بحار الأنوار: 75/ 99، باب 18، حديث 2.

(2)- علل الشرايع: 2/ 411، باب 148، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 11/ 103، باب 38، حديث 14356؛ بحار الأنوار: 96/ 2، باب 1، حديث 1.

(3)- محجة البيضاء: 2/ 145، كتاب أسرار الحج.

(4)- الكافى: 2/ 268، باب من سوف الحج وهو مستطيع، حديث 1؛ من لا يحضره الفقيه: 2/ 448، باب تسويف الحج، حديث 2935؛ وسائل الشيعة: 11/ 29، باب 7، حديث 14162؛ محجة البيضاء: 2/ 145، كتاب اسرار الحج.

(5)- تهذيب الأحكام: 5/ 19، باب 3، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 11/ 113، باب 42، حديث 14385.

(6)- من لا يحضره الفقيه: 2/ 204، باب فضائل الحج، حديث 2141؛ بحار الأنوار: 96/ 192، باب 34، حديث 3.

(7)- من لا يحضره الفقيه: 2/ 221، حديث 2231.

(8)- من لا يحضره الفقيه: 2/ 225، باب فضائل الحج، حديث 2247- 2248؛ بحار الأنوار: 96/ 15، باب 2، حديث 46.

(9)- من لايحضره الفقيه: 2/ 317، حديث 2557؛ وسائل الشيعة: 11/ 145، حديث 14478.

(10)- من لا يحضره الفقيه: 2/ 202، باب فضائل الحج، حديث 2138؛ الأمالى، شيخ صدوق: 549، المجلس الحادى والثمانون، حديث 22؛ بحار الأنوار: 96/ 3، باب 2، حديث 3. (11)- من لا يحضره الفقيه: 2/ 226، باب فضائل الحج، حديث 2253.

(12)- من لا يحضره الفقيه: 2/ 235، نكت فى حج الأنبياء...، حديث 2287؛ وسائل الشيعة: 11/ 144، باب 52، حديث 14480.

(13)- من لا يحضره الفقيه: 2/ 221، باب فضائل الحج، حديث 2234؛ تهذيب الأحكام: 5/ 450، باب 26، حديث 215؛ بحار الأنوار: 47/ 368، باب 11، حديث 85.

(14)- من لا يحضره الفقيه: 2/ 221، باب فضائل الحج، حديث 2235؛ وسائل الشيعة: 11/ 138؛ باب 48، حديث 14462؛ بحار الأنوار: 96/ 15، باب 2، حديث 45.

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

نماز توسل به امام زمان (ع) و معنا و مفهوم استعانت ...
گونه شناسی دشمنان مهدویت
از وصال خدا تا تمنای وصال مهدی (عج)
احادیثی تکان دهنده درباره آخرالزمان
رحمتی عظیم برای جهانیان
ميلاد امام رضا عليه السلام  
بررسی فریضه الهی نماز، تاثیر و جایگاه آن در زندگي ...
توحید ربوبیّت در قرآن کریم
در را به روي عزاداران باز کنيد
استخاره

بیشترین بازدید این مجموعه

مواقف قیامت و حساب
مال حلال و حرام در قرآن و روايات‏
رزق و روزى معلول ربوبيت حضرت حق
حقایقی توحیدی از امام حسین (ع)
از وصال خدا تا تمنای وصال مهدی (عج)
«ترس» را بترسانید!!
شفاعت قرآن در قیامت
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^