مرحوم شيخ بهايى داستانى نقل مى كند و من اين قضيه تأسف بار را در نوشته هاى ايشان ديده ام كه كسى در حال از دنيا رفتن بود . به محتضر گفتند : بگو »اشهد ان لا اله الا الله« گفت : »أين الطريق الى حمام المنجاب« ؟ حمام منجاب كجاست ؟ همه مبهوت ماندند كه وقت مردن ، حمام منجاب را براى چه مى خواهد ؟ آدرس حمام منجاب را مى خواست و به قدرى اين كلمه را تكرار كرد ، تا از دنيا رفت .
وقتى پيگيرى كردند ، ديدند چهل سال قبل او هنگام صبح در آستانه درب خانه اش ايستاده بود ، خانم جوان ، زيبا و با حجاب مى خواست عبور كند .
آن زمان ايرانى ها بدحجاب نداشتند . رعايت غيرت ، مردانگى و حميت در ايرانى ها خيلى فوق العاده بود . وقتى مهمان ها تا درب خانه مى آمدند ، مى گفتند : بايستيد تا »يا الله« بگويم . اگر در خانه لباس زنانه روى بند بود ، آنها را جمع مى كردند ، كفش هاى زنان خانه را برمى داشتند كه چشم مرد غريبه به وسايل ناموسش نيافتد . خيال همه مردها راحت بود . پدرها نگرانى نداشتند . مطمئن و آرام بودند .
آن زن از اين مرد پرسيده بود : »أين الطريق الى حمام المنجاب« ؟ اين مرد از روى وسوسه خانه خود را به آن زن نشان داده بود تا آن زن را درآن موقع صبح غافلگير كند والعياذ بالله زنا كند ؛ چون در قديم درب حمام ها شبيه درب خانه بود .
زن بعد از اين كه وارد خانه شده بود ، فهميده بود كه قصد آن مرد چيست . اما چون نمى خواست بى عفتى كند ، طورى وانمود كرده بود كه گويا خودش نيز به زنا تمايل دارد .
به آن مرد مى گويد : براى اين كار مقدماتى لازم است ، تا لذت ما كامل شود . مرد بيچاره مى گويد : چه مقدماتى ؟ زن مى گويد : برو مقدارى غذاى مقوى و شراب تهيه كن تا اين وقت صبح ، با شكمى سير و گرمى شراب ، به كام دل برسيم .
مرد بيچاره نيز باور كرده ، به دنبال تهيه آن مواد مى رود و زن از اين فرصت استفاده كرده ، فرار مى كند . وقتى آن مرد برگشت ، فهميد كه چه فريبى خورده است و از حسرت اين واقعه تا آخر عمر مكرر مى گفته : »أين الطريق الى حمام المنجاب« و اكنون در لحظه مرگ ، به جاى شهادتين ، اين جمله را به زبان مى آورد .
منبع : پایگاه عرفان