اصحاب كهف به يكى از ياران خود گفتند : برو از مغازه ، غذاى پاك بگير و بياور . از غار بيرون آمد . ديد دروازه شهر غير از آنى بود كه ديروز ديده بود . ما كه ديروز از دروازه بيرون آمديم ، دروازه شكل ديگرى داشت . در بيست و چهار ساعت گذشته چه شده كه ديوارها و دروازه ها عوض شده اند ؟
وارد شهر شد . ديد تمام چهره ها غريبه هستند . تعجب كرد . بالاخره طبق سفارش دوستان ، به مغازه رفت . چهره هاى تازه مى ديد ، اما چهره پاك پيدا است . گفت : به من ظرفى غذا بده . گفت : بفرما . ديگر يقين داشت كه غذا تقلبى نيست ، كم نگذاشته و رنگ شيمايى به غذا نزده است . غذا صاف ، پاك و سالم است .
منبع : پایگاه عرفان