فارسی
پنجشنبه 30 فروردين 1403 - الخميس 8 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

مهلت اندك عمر

 

 دوستى داشتم كه خانه اش خيلى كهنه بود . قبل از انقلاب ، روزى گفت : مى خواهم اين خانه را باز سازى كنم . دو طبقه ساخت . روزى او را ديدم و گفتم : ساخت خانه تمام شد ، رفقا را دعوت كن و سور بده . گفت : فقط سنگ پاشويه حوض مانده است كه امروز يا فردا تمام مى شود و اثاثيه را منتقل مى كنيم .

 كسى كه مى خواهد به خانه نو برود ، خيلى از اثاثيه را نيز نو مى كند . روز جمعه بود و من چون طلبه بودم ، بعد از ظهر به قم رفتم تا شنبه كه درس شروع مى شد ، سر كلاس بروم .

 شنبه هنوز به درس نرفته بودم ، كه درب ما را زدند . رفتم ديدم يكى از نزديكان است . گفت : براى تشييع جنازه به قم آمده ام . گفتم : تشييع جنازه چه كسى است ؟ گفت : فلان رفيق ، همان كه هنوز اثاث نكشيده بود . اثاث نكشيده مرد . يعنى مهلت ندادند كه به آن خانه نو برود .


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

نتایج اتصال به خداوند
تفضل كريمانه پروردگار بر مؤمنان
خداشناسي در گرو زياد شدن علم و ادب
ارسال چهل هديه براى بعد از مرگ
شیطان و اهل تقوا - جلسه بيست و دوم - (متن کامل + ...
ريشه‏هاى فساد دانه عمل‏
الفرائض الفرائض!
داستان میرفندرسکی
حكايت برخورد ملا محمد تقي مجلسي با اراذل و اوباش
دشمنى آشكار شيطان

بیشترین بازدید این مجموعه

برخورد ائمه عليهم السلام با گروه‏هاى افراطى‏
عقل، محبوب‏ترين مخلوق خدا
اما بعد ...
درخواست همسر از خدا روش بزرگان است‏
قدرت مردان خدا
دنباله داستان يوسف عليه ‏السلام
ارزش عمر و راه هزینه آن - جلسه بیست و سوم – (متن ...
مشهد حسینیه همدانیها شوال 94 سخنرانی دوم
تهران مسجد هدایت بازار دهه سوم محرم 94 سخنرانی ...
کسب فیوضات ربانی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^