فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

داستان موسى و عشق مادر به فرزند

 

حق تعالى به موسى بن عمران عليه السلام فرمود:

فردا بيا پشت فلان تپه حادثه اى اتفاق مى افتد ببين و برو.

موسى مى گويد: پشت آن تپه نشسته بودم ديدم يك مادر هفتاد ساله اى با پسر بيست و چند ساله اش سر ازدواج با هم بحث مى كنند، مى خواهد روستاى پشت تپه برود دخترى را خواستگارى كند مادر مى گويد مصلحت زندگى ما نيست، مى گويد: تو دخالت بى جا مى كنى و بحثشان تند شد و با هم دعوايشان شد و پسر هم عصبانى شد و يك سنگى را پرتاب كرد به طرف مادر، سر مادر شكافت و خون سرازير شد و افتاد پسر هم راه تپه را گرفت و رفت. چهل پنجاه تا قدم كه رفت در يك جا شن نرم زير پايش بود. پسر زمين خورد مادر سرش را بلند كرد و گفت: الهى بچه من را نگه دار دست و پايش نشكند، زخمى نشود، ناراحت نشود، خطاب رسيد موسى داستان تمام شد برگرد.

موسى عرض كرد: خدايا! نتيجه اش چه شد. فرمود: به مردم بگو از اين مادرها به شما مهربان ترم با اينكه در حق من بدى كرديد، برگرديد، صبر كنيد، اين چند روزه دنيا را صبر بكنيد، دم مرگ كه مى خواهيم وارد آخرت بشويم خدا بگويد خوش آمديد.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ذكر خدا بگو
گور من را نشكاف
بى‏نيازى از خلق‏
پند گرفتن از راهزن
دستت را بشوى
چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
بالاتر از چهل سال عبادت‏
شفا گرفتن بال فطرس توسط امام حسین(ع)
داستان عجيب سليمان اعمش‏
حکایت دعاى خفى اللُّطف و نجات از مرگ‏

بیشترین بازدید این مجموعه

پند گرفتن از راهزن
درخت دين
دستت را بشوى
حکایت دعاى خفى اللُّطف و نجات از مرگ‏
چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
داستان عجيب سليمان اعمش‏
بالاتر از چهل سال عبادت‏
بى‏نيازى از خلق‏
ذكر خدا بگو
شفا گرفتن بال فطرس توسط امام حسین(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^