فارسی
سه شنبه 04 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 13 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

شیطان و اهل تقوا - جلسه بيست و سوم - (متن کامل + عناوین)

 

وسواس خناس

تسويل اعمال از طريق شيطان

 

تهران، حسينيه حضرت زهرا عليها السلام رمضان 1383

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

 قرآن مجيد مى فرمايد :

 از مواردى كه شيطان انحراف ايجاد مى كند ، مورد اقتصاد و مال است . نقشه ها ، وسوسه ها و خناس گرى هاى او در اين زمينه به صورت هاى مختلف است .

 شيطان كه يا به صورت انسان گمراه ، متمرّد و سركش در زندگى انسان قرار مى گيرد ، يا به صورت هاى ديگر ، مخترع انواع راه هاى حرام است و يا اين كه برانگيزاننده حالات انسان نسبت به مال از طرق تحريك خصايصى مانند محبت ، حرص ، بخل و طمع است كه با ايجاد وسوسه هايى مانند : همه بردند ، تو چرا نمى برى ؟ همه خوردند ، تو چرا نمى خورى ؟ از ديگران چه چيزى كمتر دارى ؟ چرا آن آشناى تو تا ديروز پابرهنه بود ، امروز از ثروتمندان است ؟ تو در مقابل او ضعف نشان مى دهى . مگر به اندازه او نيستى ؟ يا به اندازه او نمى توانى ؟

 به تعبير قرآن مجيد : گاهى ايجاد »تسويل«(396) مى كند كه در كتاب خدا ذكر شده است . معناى عمقى »تسويل « اين است كه من به اميد علاج ، خودم را بيمار كنم . به اميد اين كه پاد زهر در داروخانه هست ، من خودم را در معرض زهر مار و نيش عقرب قرار دهم .

 در مرحله معنوى اين است كه من به اميد رحمت و كرم خدا ، گناه كنم . بگويم : قرآن و همه مى گويند خدا مى آمرزد ، ما نيز چند روزى آلوده به گناه و مال حرام مى شويم ، بعد خدا ما را مى آمرزد .

 اسم اين حال، امن از مكر و عذاب و جريمه خدا است . خود اين حالت ، از گناهان كبيره است .

 امام صادق عليه السلام براى شناخت گناهان كبيره مى فرمايد :

 هر گناهى كه در قرآن ذكر شده و خداوند متعال به آن گناه وعده عذاب داده است ، آن گناه كبيره است .(397) يكى »الامن من مكر الله « است كه من خودم را به خاطر رحمت و كرم خدا ، از جريمه و عذاب الهى در امان بدانم و دست به آلودگى بزنم ، در حالى كه چنين امانى وجود ندارد .

 من هر چقدر خودم را آلوده كنم ، اگر رحمت خدا را بخواهم طلب كنم ، بايد به طور واجب از آن آلودگى پاك بمانم ، وگرنه مغفرت مرا پاك نمى كند . مثلاً وقتى حق الناس يقينى را برده ام ، اگر بخواهم پاك شوم ، بايد مال مردم را كه برده ام ، برگردانم . اگر ده سال نماز نخوانده ام ، گفتن : الهى ! مرا بيامرز ، حرف بيهوده اى است ، بايد نمازهاى از دست داده را قضا كنم .

 

 عظمت حق پروردگار بر بندگان

 معرفت دينى خيلى از افراد ضعيف است و اين گونه كه قرآن مى فرمايد ، در حرف و عمل به خدا تهمت و افترا مى بندند . مثلاً يكى از افترائاتى كه به خدا مى زنند اين است كه خدا در دنيا و آخرت مى گويد :

 من از حق خودم مى گذرم ، ولى از حق مردم نمى گذرم ؛ يعنى مردم از خدا عظيم تر هستند . در حالى كه امام زين العابدين عليه السلام در »رساله حقوق« وقتى حق خدا را مى خواهند بيان كنند ، مى فرمايد :

 حق خدا ، حق اكبر است ، يعنى همه حقوق بعد از حق خدا است .(398)

 من مال مردم را بدزدم ، يا ده سال نماز خدا را بدزدم ، مال و حق مردم مهمتر است ؟ در صورتى حق كسى مهم تر است كه صاحب حق مهم تر باشد . مردم در مقابل خدا مشتى خاك هستند ؛

 » أين التراب و ربّ الارباب « ؟

 

 شيطان و قضا شدن نماز

 روايتى را مرحوم مجلسى نقل مى كند كه :

 مردى خدمت امام صادق عليه السلام آمد وبا حضرت مشورت كرد كه من مى خواهم سفرى تجارتى به شام بروم ، شما چه صلاح مى دانيد ؟

 امام عليه السلام با آن بينش الهى خود فرمودند : نرو . توضيح ندادند . اين مرد رفت و به مشورت امام عليه السلام گوش نداد . چند ماهى سفر او طول كشيد تا به مدينه برگشت و به خدمت امام عليه السلام آمد .

 گفت : يابن رسول الله ! من به مشورت شما گوش ندادم و رفتم و ده هزار دينار طلا كه خيلى پول بود ، از داد و ستد سود كردم . امام صادق عليه السلام فرمودند : من بر سر جواب مشورتم هستم ، همان كه گفتم : نرو . گفت : چرا يابن رسول الله ؟ فرمود : براى اين كه در اين مدت يك بار نماز صبح تو قضا شد ، كل آن پول و هر چه پول در دنياست براى جبران آن نماز از دست رفته در راه خدا بدهى ، آن را جبران نمى كند .(399)

 چه كسى گفته است كه حق مردم از حق خدا بزرگتر است؟ اگر اين طور باشد معنايش اين است كه مردم بزرگتر از خدا هستند . اين سلسله تهمت ها نيز توسط اين شياطين ساخته شده است و از قديم در دهان مردم انداخته اند .

 زمان ما نيز در ماهواره ها فراوان شبهه و تهمت مى سازند و در مغز مردم مى ريزند . خيلى انسان باقدرتى مى خواهد كه در مقابل اين شبهه ها و خنّاس گرى ها به زانو درنيايد و شكست نخورد و تسليم دشمن نشود .

 

 

 پاكيزگى، شرط مصرف پاكيزه ها

 پروردگار متعال در قرآن مجيد مى فرمايد:

 

 » يَأَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلَلاً طَيِّبًا وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَ تِ الشَّيْطَنِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ × إِنَّمَا يَأْمُرُكُم بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَآءِ وَ أَن تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ «(400)

 

 »كلوا « در اينجا به معناى مصرف عمومى است ، نه به معناى خوردن و در دهان گذاشتن ، بلكه يعنى به كار گرفتن . مثل اين كه مى گويند : ده ميليون تومان ما را خورد ، معنايش اين نيست كه نشست و اسكناس ها را خورد ، يعنى حق مردم را برد .

 »كلوا « يعنى از آنچه كه حلال و پاكيزه است ، نه آلوده ، مصرف كنيد و اداره زندگى خود را سر پا كنيد و در اين امر اقتصاد ، تجارت ، كاسبى و مسيرى كه مى خواهيد پول در بياوريد ، قدم جاى قدم شيطان نگذاريد ؛ يعنى به حلال خدا قناعت كنيد و وصل به مسيرها ، راه ها و جاده هاى حرام نشويد .

 پروردگار مى فرمايد :

 

 » وَ الطَّيِّبَتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَتِ «(401)

 

 پاكيزه ها از آن پاكيزه هاست .

 اين معناى گسترده اى دارد كه امام باقر عليه السلام وقتى بحث بهشت را به ميان مى كشند ، مى فرمايد :

 

 » والجنة لا يدخلها الاّ طيب «(402)

 

 بهشت جاى پاكان است . كسى كه تمام بدن ، استخوان ، گوشت ، پوست و روح او با مال حرام روييده و نجس شده است ، آيا او اهل بهشت است ؟ اين آيه چه مى گويد :

 

 » إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَ لَ الْيَتَمَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارًا «(403)

 

 توبه نيز نكرده باشد ، چون »يأكلون « مى گويد ؛ يعنى تا آخر عمرش خوردن مال حرام ادامه داشته است .

 مى گويد : اين ها آتش خور هستند . بهشت كه آتش ندارد . طبق سورهاى واقعه ، انسان و الرحمن ، بهشت هر چه دارد ، لذت بخش است و آتش در دوزخ دردناك است .(404)

 يا درباره كسانى كه براى كتمان حق پول مى گيرند ، مى گويند : پول بده ، من مى دانم چگونه حرفم را زير و بالا كنم كه حق طرف مقابل پنهان بماند و قاضى هر چه دقت كند ، نفهمد تا به نفع تو رأى بدهد .

 جاى اين اشخاص در قيامت ، همان جايى است كه انبيا و ائمه عليهم السلام را مى برند ؟! اين انسان هايى كه به اندازه كمتر از اتم كه به چشم مسلح نيز ديده نمى شود ، حق كسى را پايمال نكردند ، اين ها را خدا به بهشت ببرد و اين مال مردم خور را نيز به بهشت ببرد و در كنار اين ها بگذارد ؟

 

 موضع گيرى دين در برابر گناه

 سيدى از بنى هاشم گنهكار حرفه اى بود . مأمون نزد وجود مبارك حضرت رضا عليه السلام گلايه كرد و مى خواست حضرت را برنجاند . با لحن بدى گفت : او كه از خانواده و اقوام و هم خون شما است ، ببينيد چه مى كند ؟

 امام هشتم عليه السلام به آن گناهكار پيغام دادند كه بيايد ، او را در جلسه اى عمومى كه مأمون و ديگران باشند آوردند . حضرت به او فرمودند : آيا حرفهاى بقّالهاى كوفه تو را مغرور ساخته است ؟ واقعاً فكر كرده اى كه به خاطر وابستگى به بنى هاشم و اهل بيت ، خدا در روز قيامت ، در حالى كه عرق مى خورى ، قمار مى كنى ، مال مردم را مى برى و بدمستى مى كنى ، به خاطر اين كه جزء بنى هاشم هستى ، تو را در بهشت كنار ما جا مى دهد ؟ يعنى تمام زحمات علمى و عبادتى و هدايتى ما بر باد است ؟ تو به بهشت بروى و موسى بن جعفر نيز به بهشت برود ؟ و مزد بندگى هر دوى ما بهشت باشد ؟ و تو به مزد عرق خورى و چاقوكشى به بهشت بروى ؟ اگر اين گونه فكر كرده اى ، خيلى منحرف هستى .(405)

 آيات و رواياتى كه خوانده مى شود دقت بفرماييد ، موضع گيرى خدا و ائمه عليهم السلام در هيچ كجاى زندگى انسان شديدتر و تندتر از موضع گيرى هايشان در مسأله گناه نيست .

 

 

 روايتى در ديدار بزنطى با امام رضا عليه السلام

 اين روايت خيلى جالب است : شخصى ايرانى به نام »احمد بزنطى«(406) بود كه شيعه خالص و عالمى بود و ارادت عجيبى به اهل بيت عليهم السلام داشت . امام رضا عليه السلام نيز علاقه عجيبى به او داشتند . خيلى شخص با ارزشى بود .

 ايشان مى گويد : من از وجود مبارك حضرت رضا عليه السلام سؤالى داشتم . تقريباً اول غروب بود كه در خراسان آمدم و در منزل حضرت را زدم . خود حضرت رضا عليه السلام آمدند و در را باز كردند .

 حضرت در خانه خادمانى داشتند كه اگر كسانى درب خانه حضرت را مى زدند ، خودشان نمى آمدند ، به كارگر خانه مى فرمودند : برو ببين كيست ؟ اما آن شب تا احمد بزنطى در زد ، امام به احترام او آمدند و در را باز كردند .

 احمد مى گويد : امام در چارچوب درب بودند ، من نيز در كوچه . عرض كردم : فداى شما بشوم ، مسأله اى دارم . خيلى با محبت فرمودند : به داخل خانه بيا .

 او مشتاق بود كه به خانه امام هشتم عليه السلام برود. آخر كسى را در اين حريم راه بدهند ، خيلى مهم است . اين حريم ، حريم خيلى با عظمتى است . هر گاه در برابر امام ايستاده مى گوييم : خدايا ! از تو اجازه مى خواهم ، يا رسول الله ! از تو اجازه مى خواهم ، اى امام ! از شما اجازه مى خواهم . اى فرشتگانى كه در اطراف اين حرم هستيد ، از شما اجازه مى خواهم ، سؤال مى كنيم :

 » أأدخل يا رسول الله « ؟(407) شما اجازه مى دهيد كه من وارد اين حريم شوم ؟ اينجا كه جاى هر بى سر و پايى نيست . فاصله اين حريم تا حريم هاى ديگر بين فردوس اعلى و طبقه هفتم جهنم است . ما اين حريم را نمى شناسيم . حريم ولايت كليه الهيه . مگر هر كسى در اين حريم راه دارد ؟

 

 دنباله ديدار بزنطى با امام رضا عليه السلام

 امام رضا عليه السلام فرمود :

 من جلوى خانه جواب نمى دهم ، به داخل بيا . احمد مى گويد : به اتاق حضرت رضا عليه السلام رفتم و رو به روى امام عليه السلام نشستم و سؤالم را گفتم . امام عليه السلام با متانت و وقار جوابم را دادند . كارم تمام شده بود ، آمدم بلند شوم ، حضرت فرمود : كجا مى روى ؟ دوست دارم بمانى . براى صرف شام كنار من باش . آدم از اين همه عنايت ديوانه مى شود :

 بدين مژده گر ديده خواهى رواست

كه اين مژده آرايش جان ماست(408)

 

 كه من با حضرت رضا عليه السلام هم غذا شوم . خود ايشان خواستند . سفره پهن شد و غذا آوردند و خورديم .

 بعد كه سفره را جمع كردند ، آمدم بلند شوم ، حضرت فرمود : كجا ؟ گفتم : مى خواهم به خانه ام بروم . فرمود : دوست دارم كه امشب اينجا بمانيد . همين جا بخواب . گفتم : چشم .

 حضرت كارگر خانه را صدا زدند ، فرمودند : از مدينه كه آمدم ، تشك ، متكا و لحاف برايم آوردند تا اين مدتى كه اينجا هستم ، آن را روى خودم بياندازم و بخوابم ، آن رختخواب مخصوص مرا براى بزنطى بياور و پهن كن تا در جاى من بخوابد .

 بعد حضرت فرمود : كارى ندارى ؟ عرض كردم : فدايت شوم ، اين همه محبت فرموديد ، ديگر چه كار داشته باشم ؟ امام عليه السلام درب اتاق را بستند و مرا تنها گذاشتند و فرمودند : راحت بخواب . چون حضرت مى دانستند كه اگر خودشان بخواهند آنجا بخوابند ، احمد مى خواهد رعايت ادب را بكند ، براى او باعث زحمت مى شود ، لذا رفتند .

 احمد بزنطى مى گويد : حضرت درب اتاق را كه بستند ، من در رختخواب كه دراز كشيدم ، تا آمدم به خودم ببالم ، حضرت در را باز كردند و با عصبانيت فرمودند : احمد ! مغرور نشوى ، چه خبر است . جلوى غرور مرا گرفتند .(409)

 من چه كسى هستم ؟ هيچ كسى نيستم ، »اين همه آوازها از شه بود « تو چه كاره اى ؟ من بودم كه روزه گرفتم ، من بودم كه در اين دوره مؤمن ماندم ، گناه من خيلى سنگين است .

 خداى مهربان در سوره حجرات(410) مى فرمايد : منّت دين و ديندارى خود را بر سر من نگذاريد . من به شما توفيق ديندارى داده ام ، شما چه كسى هستيد ؟ خدا بايد بگويد : »من « او است كه همه چيز دارد .

 متن نامه هاى اميرالمؤمنين عليه السلام را ديده ايد ؟ ايشان در اول نامه مرقوم مى فرمودند :

 » من عبد الله ، على بن ابى طالب «

 

 از بنده خدا ، يعنى كسى كه هيچ چيزى از خودش ندارد . پيغمبر اسلام صلى الله عليه وآله در تمام عمرش يك بار نيز به هيچ كدام از عباداتش نگاه نكرد . همه انبياء و ائمه عليهم السلام نيز اين گونه بودند .

 

 حالات منفى در قياس با حق الناس

 واعظ معروفى بود كه خدا رحمتش كند ، من در اوايل طلبگى ام كه تازه منبر مى رفتم ، گاهى مرا به آنجايى كه ايشان منبر مى رفت دعوت مى كردند . او هم منبرش خيلى شيرين بود ، هم خيلى خوش صدا و با اخلاق بود .

 بعد كه با او آشنا شدم و از نزديك با هم رفاقت پيدا كرديم ، خيلى چيزها را براى من نقل كرد . از جمله اين بود كه مى گفت :

 در شهرى مرا دعوت كردند . همان شب اول ، تمام مردم اطراف نيز با موتور و ماشين آمده بودند . راه نبود . مى گفت : براى اين كه مجلس آماده شود ، روحانى هشتاد ساله محلى را قبل از من بر سر منبر فرستادند كه ده شب را قبل از من بيست دقيقه صحبت كند .

 مى گفت : در يكى از شب ها آمدم تا مثلاً ساعت هشت منبر بروم ، اين روحانى پيرمرد هشتاد ساله گرم صحبت شده بود ، ساعت هشت و نيم شد ، مردم به خود مى پيچيدند كه چرا پايين نمى آيد .

 من به ذهنم گذشت كه پيرمرد بدبخت ، نمى فهمد كه اين جمعيت براى من آمده اند . مرد حسابى ! اگر من نبودم ، تو اينجا منبر مى رفتى ، ده نفر نيز پاى منبر تو نبودند . اين در ذهن من مى چرخيد .

 بالاخره منبرش را تمام كرد و پايين آمد و من در راه كه مى رفتم ، با تكبر خاصى از كنارش رد شدم و طورى نگاهش كردم كه يعنى آشيخ ! مردم براى تو نيامده اند ، اين ها همه براى من آمده اند .

 واعظ قسم مى خورد ، مى گفت : روى منبر ، رو به روى مردم نشستم ، هر چه فكر كردم ، من سى سال است كه منبر مى روم ، اول منبر چه مى گويم ، »بسم الله « اول منبر را به ياد نياوردم . نه بسم الله ، نه خطبه منبر ، نه يك خط شعر يا آيه يا روايت يادم نيامد .

 مى گفت : فقط كارى كه كردم ، لحظه اى سرم را زير عبا كردم و به پروردگار گفتم : خدايا ! غلط كردم ، اشتباه كردم ، آبروى مرا نبر ، اوضاع خيلى خراب است . هر چه هست ، تويى . پرده كنار رفت ، همه چيز يادم آمد .

 خدا ، پيغمبران و ائمه عليهم السلام نسبت به اين حالات منفى موضع گيرى دارند كه چنين حالى را به خود راه ندهيد . نگو حضرت رضا عليه السلام براى من رختخواب انداخته است ، نگو در اين دوره فساد اگر ما روزه نمى گرفتيم و نماز نمى خوانديم و به دين خدمت نمى كرديم ، چه كسى مى خواست خدمت بكند . اين حالات همه شيطانى است .

 

 » يَأَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلَلاً طَيِّبًا وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَ تِ الشَّيْطَنِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ«(411)

 

 امام صادق عليه السلام مى فرمايد : حال عُجب ، زشت و مفسد عمل است .

 اين كه حال است ، آن وقت شما زشتى اين ها را با مال حرام بسنجيد كه با گوشت و پوست انسان مخلوط شود . حال انسان گاهى مى رود ، اما آن نجس ماندنى است ، تا چه زمانى ؟ معلوم نيست كه آيا سلولهاى بدن چند وقت به چند وقت عوض مى شوند ؟ و اثر لقمه حرام تا چه وقت باقى است؟

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

پی نوشت ها:

 

 

396) بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ « يوسف (18 : (12 ؛ لسان العرب: 350/11؛ »التسويل: تحسين الشى وتزيينه وتحبيبه إلى الإنسان ليفعله أو يقوله. وفي التنزيل العزيز: بل سولت لكم أنفسكم أمرا فصبر جميل، هذا قول يعقوب عليه السلام، لولده حين أخبروه بأكل الذئب يوسف فقال لهم: ما أكله الذئب بل سولت لكم أنفسكم في شأنه أمرا أي زينت لكم أنفسكم أمرا غير ما تصفون وكأن التسويل تفعيل من سول الإنسان وهو أمنيته أن يتمناها فتزين لطالبها الباطل و غيره من غرور الدنيا.«

 بحار الأنوار: 242/12، باب 9، حديث 10؛ »تفسير القمي: فَلَمَّا رَجَعُوا إِخْوَةُ يُوسُفَ إِلَى أَبِيهِمْ وَ أَخْبَرُوهُ بِخَبَرِ أَخِيهِمْ قَالَ يَعْقُوبُ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ. تفسير: بَلْ سَوَّلَتْ أي زينت و سهلت لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً أردتموه و قررتموه.«

 الكافى: 391/2، حديث 1؛ »عن أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام . . . الشُّبْهَةُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَب؛ٍ إِعْجَابٍ بِالزِّينَةِ وَ تَسْوِيلِ النَّفْسِ وَ تَأَوُّلِ الْعِوَجِ وَ لَبْسِ الْحَقِّ بِالْبَاطِلِ وَ ذَلِكَ بِأَنَّ الزِّينَةَ تَصْدِفُ عَنِ الْبَيِّنَةِ وَ أَنَّ تَسْوِيلَ النَّفْسِ يُقَحِّمُ عَلَى الشَّهْوَة وَ أَنَّ الْعِوَجَ يَمِيلُ بِصَاحِبِهِ مَيْلًا عَظِيماً وَ أَنَّ اللَّبْسَ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْض.«

 مستدرك الوسائل: 11/337، باب 41، حديث 13204؛ »عن أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ فِي كَلَامٍ لَهُ فِي تَسْوِيلِ الشَّيَاطِينِ إِنَّهُمْ يَخْدَعُوكَ بِأَنْفُسِهِمْ فَإِذَا لَمْ تُجِبْهُمْ مَكَرُوا بِكَ وَ بِنَفْسِكَ بِتَحْبِيبِهِمْ إِلَيْكَ شَهَوَاتِكَ وَ إِعْطَائِكَ أَمَانِيَّكَ وَ إِرَادَتَكَ وَ يُسَوِّلُونَ لَكَ وَ يُنْسُونَكَ وَ يَنْهَوْنَكَ وَ يَأْمُرُونَكَ وَ يُحَسِّنُونَ ظَنَّكَ بِاللَّهِ حَتَّى تَرْجُوَهُ فَتَغْتَربِذَلِكَ فَتَعْصِيَهُ وَ جَزَاءُ الْعَاصِي لَظَى.«

397) بحار الأنوار: 12/76، باب 68، حديث 14؛ »أَحْمَدَ بْنِ عُمَيْرٍ الْحَلَبِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ U إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ قَالَ مَنِ اجْتَنَبَ مَا أَوْعَدَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ إِذَا كَانَ مُؤْمِناً كَفَّرَ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَ الْكَبَائِرُ السَّبْعُ الْمُوجِبَاتُ النَّارِ قَتْلُ النَّفْسِ الْحَرَامِ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ أَكْلُ الرِّبَا وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَةِ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ.«

 الكافى : 285/2 ، حديث 24 ؛ بحار الأنوار: 76/6، باب 68، حديث 7؛ »عَبْدِ الْعَظِيمِ الْحَسَنِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عليه السلام قَالَ دَخَلَ عَمْرُو بْنُ عُبَيْدٍ الْبَصْرِيُّ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فَلَمَّا سَلَّمَ وَ جَلَسَ عِنْدَهُ تَلَا هَذِهِ الآْيَةَ قَوْلَهُ U الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ ثُمَّ أَمْسَكَ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام مَا أَسْكَتَكَ قَالَ أُحِبُّ أَنْ أَعْرِفَ الْكَبَائِرَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ فَقَالَ نَعَمْ يَا عَمْرُو أَكْبَرُ الْكَبَائِرِ الشِّرْكُ بِاللَّهِ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ بَعْدَهُ الْيَأْسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ U يَقُولُ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ وَ الْأَمْنُ مِنْ مَكْرِ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ يَقُولُ فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ وَ مِنْهَا عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ لِأَنَّ اللَّهَ U جَعَلَ الْعَاقَّ جَبَّاراً شَقِيّاً وَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ لِأَنَّ اللَّهَ U يَقُولُ فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها إِلَى آخِرِ الآْيَةِ وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً لِقَوْلِهِ U إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ لِأَنَّ اللَّهَ U يَقُولُ وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ وَ أَكْلُ الرِّبَا لِأَنَّ اللَّهَ U يَقُولُ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلَّا كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ وَ السِّحْرُ لِأَنَّ اللَّهَ U يَقُولُ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الآْخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ الزِّنَا لِأَنَّ اللَّهَ U يَقُولُ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً إِلَّا مَنْ تابَ وَ الْيَمِينُ الْغَمُوسُ لِأَنَّ اللَّهَ  Uيَقُولُ إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الآْخِرَةِ وَ الْغُلُولُ يَقُولُ اللَّهُ U وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةوَ مَنْعُ الزَّكَاةِ الْمَفْرُوضَةِ لِأَنَّ اللَّهَ U يَقُولُ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ شَهَادَةُ الزُّورِ وَ كِتْمَانُ الشَّهَادَةِ لِأَنَّ اللَّهَ  Uيَقُولُ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ شُرْبُ الْخَمْرِ لِأَنَّ اللَّهَ U عَدَلَ بِهَا عِبَادَةَ الْأَوْثَانِ وَ تَرْكُ الصَّلَاةِ مُتَعَمِّداً لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله قَالَ مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اللَّهِ وَ ذِمَّةِ رَسُولِهِ وَ نَقْضُ الْعَهْدِ وَ قَطِيعَةُ الرَّحِم لِأَنَّ اللَّهَ U يَقُولُ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ فَخَرَجَ عَمْرٌو وَ لَهُ صُرَاخٌ مِنْ بُكَائِهِ وَ هُوَ يَقُولُ هَلَكَ مَنْ قَالَ بِرَأْيِهِ وَ نَازَعَكُمْ فِي الْفَضْلِ وَ الْعِلْمِ.«

398) مكارم الاخلاق: 419.

399) گنجينه معارف: 740/1، موضوع نماز.

400) بقره (169 - 168 : (2؛ »اى مردم ! از آنچه ] از انواع ميوه ها و خوردنى ها [ در زمين حلال و پاكيزه است، بخوريد و از گام هاى شيطان پيروى نكنيد ؛ زيرا او نسبت به شما دشمنى آشكار است. × فقط شما را به بدى و زشتى فرمان مى دهد، و اينكه جاهلانه امورى را ] به عنوان حلال و حرام  [به خدا نسبت دهيد .«

401) نور (26 : (24؛ »و زنان پاك براى مردان پاك و مردان پاك براى زنان پاك اند.«

402) الكافى: 270/2، حديث 7؛ بحار الأنوار: 317/70، باب 137، حديث 5؛ »عن أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ الذُّنُوبُ كُلُّهَا شَدِيدَةٌ وَ أَشَدُّهَا مَا نَبَتَ عَلَيْهِ اللَّحْمُ وَ الدَّمُ لِأَنَّه إِمَّا مَرْحُومٌ وَ إِمَّا مُعَذَّبٌ وَ الْجَنَّةُ لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا طَيِّبٌ.«

403) نساء (10 : (4؛ »بى ترديد كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند ، فقط در شكم هاى خود آتش مى خورند ، و به زودى در آتش فروزان در آيند .«

404) اشاره به آيات سوره واقعه:40 - 10؛ سوره الرحمن: 76 - 46؛ انسان: 22 - 5

 بحار الأنوار: 332/35، باب 12، حديث 1؛ »ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله عَنْ قَوْلِ اللَّهِ U وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ فَقَالَ قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ ذَلِكَ عَلِيٌّ وَ شِيعَتُهُ هُمُ السَّابِقُونَ إِلَى الْجَنَّةِ الْمُقَرَّبُونَ مِنَ اللَّهِ بِكَرَامَتِهِ لَهُمْ.«

 بحار الأنوار: 89/307، باب 78، حديث 2؛ »قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام مَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ صِفَتِهَا فَلْيَقْرَأِ الْوَاقِعَةَ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى صِفَةِ النَّارِ فَلْيَقْرَأْ سَجْدَةَ لُقْمَانَ.«

 بحار الأنوار: 219/8، باب 23، حديث 211؛ »قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله إِنَّ أَنْهَارَ الْجَنَّةِ تَجْرِي فِي غَيْرِ أُخْدُودٍ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الثَّلْجِ وَ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ وَ أَلْيَنَ مِنَ الزُّبْدِ طِينُ النَّهَرِ مِسْكٌ أَذْفَرُ وَ حَصَاهُ الدُّرُّ وَ الْيَاقُوتُ تَجْرِي فِي عُيُونِهِ وَ أَنْهَارِهِ حَيْثُ يَشْتَهِي وَ يُرِيدُ فِي جِنَانِهِ وَلِيُّ اللَّهِ فَلَوْ أَضَافَ مَنْ فِي الدُّنْيَا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَأَوْسَعَهُمْ طَعَاماً وَ شَرَاباً وَ حُلَلًا وَ حُلِيّاً لَا يَنْقُصُهُ مِنْ ذَلِكَ شَيْ ءٌ.«

 بحار الأنوار: 220/8، باب 23، حديث 214؛ »عن أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ جُرْدٌ مُرْدٌ مُكَحَّلِينَ مُكَلَّلِينَ مُطَوَّقِينَ مُسَوَّرِينَ مُخَتَّمِينَ نَاعِمِينَ مَحْبُورِينَ مُكَرَّمِينَ يُعْطَى أَحَدُهُمْ قُوَّةَ مِائَةِ رَجُلٍ فِي الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ الشَّهْوَةِ وَ الْجِمَاعِ قُوَّةُ غِذَائِهِ قُوَّةُ مِائَةِ رَجُلٍ فِي الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ يَجِدُ لَذَّةَ غَدَائِهِ مقْدَارَ أَرْبَعِينَ سَنَةً وَ لَذَّةَ عَشَائِهِ مِقْدَارَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَدْ أَلْبَسَ اللَّهُ وُجُوهَهُمُ النُّورَ وَ أَجْسَادَهُمُ الْحَرِيرَ بِيضُ الْأَلْوَانِ صُفْرُ الْحُلِيِّ خُضْرُ الثِّيَابِ.«

405)   - عيون أخبار الرضا عليه السلام: 234/2، باب 58، حديث 4؛ »عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنِي يَاسِرٌ أَنَّهُ خَرَجَ زَيْدُ بْنُ مُوسَى أَخُو أَبِي الْحَسَنِ عليه السلام بِالْمَدِينَةِ وَ أَحْرَقَ وَ قَتَلَ وَ كَانَ يُسَمَّى زَيْدَ النَّارِ فَبَعَثَ إِلَيْهِ الْمَأْمُونُ فَأُسِرَ وَ حُمِلَ إِلَى الْمَأْمُونِ فَقَالَ الْمَأْمُونُ اذْهَبُوا بِهِ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ قَالَ يَاسِرٌ فَلَمَّا أُدْخِلَ إِلَيْهِ قَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام يَا زَيْدُ أَ غَرَّكَ قَوْلُ سَفِلَةِ أَهْلِ الْكُوفَةِ إِنَّ فَاطِمَةَ عليها السلام أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى النَّارِ ذَلِكَ لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ خَاصَّةً إِنْ كُنْتَ تَرَى أَنَّكَ تَعْصِي اللَّهَ U وَ تَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عليه السلام أَطَاعَ اللَّهَ وَ دَخَلَ الْجَنَّةَ فَأَنْتَ إِذاً أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ U مِنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ اللَّهِ مَا يَنَالُ أَحَدٌ مَا عِنْدَ اللَّهِ U إِلَّا بِطَاعَتِهِ وَ زَعَمْتَ أَنَّكَ تَنَالُهُ بِمَعْصِيَتِهِ فَبِئْسَ مَا زَعَمْتَ فَقَالَ لَهُ زَيْدٌ أَنَا أَخُوكَ وَ ابْنُ أَبِيكَ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام أَنْتَ أَخِي مَا أَطَعْتَ اللَّهَ U إِنَّ نُوحاً عليه السلام قَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ فَقَالَ اللَّهُ U يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَأَخْرَجَهُ اللَّهُ  Uمِنْ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَهْلِهِ بِمَعْصِيَتِهِ.«

406) احمد بن محمد بن ابى نصر بَزَنْطى، )م 221 ق( ابوجعفر يا ابوعلى، از راويان بزرگ و محدثان عاليقدر و مورد وثوق. وى از اصحاب حضرت موسى بن جعفر عليه السلام و حضرت رضا عليه السلام و حضرت جواد عليه السلام به شمار آمده، نخست مذهب واقفيان را داشته سپس با ديدن معجزاتى از امام رضا عليه السلام كه بر صحت امامت آن جناب دلالت داشته از مذهب منحرفش دست كشيد و به امامت آن حضرت و فرزندان معصومش معتقد گشت و مورد عنايت خاص و مرتبه والا شد. به طورى كه شبى در خدمت امام رضا عليه السلام بود، چون خواست برود حضرت او را نگاه داشت و به كنيزك خود دستور داد رختخواب مخصوص آن حضرت را براى احمد بگستراند، چون احمد داخل اتاق شد و به خود باليد و با خود گفت: كسى در مرتبه من نيست كه در بيت ولى اللّه و بر بستر او قرار دارم، هماندم حضرت او را صدا كردند كه اى احمد: اميرالمؤمنين عليه السلام از صعصعه عيادت كرد، آنگاه به او فرمود: عيادت مرا مايه افتخار بر قوم قرار مده و براى خدا تواضع كن، خداوند تو را بلند خواهد ساخت. بزنطى را از اصحاب اجماع مى دانند و هر خبرى را به واسطه راوى ديگر از معصوم روايت كند آن را صحيح دانند. كتاب جامع او مشهور و نيز كتاب النوادر و كتاب المسائل از اوست. )دائرة المعارف تشيع: 525/1)

407) بحار الأنوار: 14/99، باب 2، حديث 9؛ »قَالَ ال سَّيِّدُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِذَا أَرَدْتَ زِيَارَةَ الْإِمَامِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليه السلام فَيَنْبَغِي أَنْ تَغْتَسِلَ ثُمَّ تَأْتِيَ الْمَشْهَدَ الْمُقَدَّسَ وَ عَلَيْكَ السَّكِينَةُ وَ الْوَقارُ فَإِذَا أَتَيْتَهُ فَقِفْ عَلَى بَابِهِ وَ قُلِ اللَّهُ أَكْبَرُ . . . فَإِذَا وَصَلْتَ إِلَى بَابِ الْقُبَّةِ فَقِفْ عَلَيْهِ وَ اسْتَأْذِنْ تَقُولُ أَ أَدْخُلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ أَدْخُلُ يَا نَبِيَّ اللَّهِ أَ أَدْخُلُ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ أَ أَدْخُلُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ . . .«

408) ابوالقاسم فردوسى.

409) رجال الكشي: 588، في أحمد بن محمد بن أبي نصر البزنطي، حديث 1100 - 1099؛ بحارالأنوار: 293/70، باب 133، حديث 23 - 22؛ »عَنِ الْبَزَنْطِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ عليه السلام أَنَا وَ صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ وَ أَظُنُّهُ قَالَ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُغِيرَةِ أَوْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جُنْدَبٍ وَ هُوَ بِصَرْيَا قَالَ فَجَلَسْنَا عِنْدَهُ سَاعَةً ثُمَّ قُمْنَا فَقَالَ أَمَّا أَنْتَ يَا أَحْمَدُ فَاجْلِسْ فَجَلَسْتُ فَأَقْبَلَ يُحَدِّثُنِي وَ أَسْأَلُهُ وَ يُجِيبُنِي حَتَّى ذَهَبَ عَامَّةُ اللَّيْلِ فَلَمَّا أَرَدْتُ الِانْصِرَافَ قَالَ لِي يَا أَحْمَدُ تَنْصَرِفُ أَوْ تَبِيتُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ ذَاكَ اللَّيْلُ إِنْ أَمَرْتَ بِالِانْصِرَافِ انْصَرَفْتُ وَ إِنْ أَمَرْتَ بِالْمُقَامِ أَقَمْتُ قَالَ أَقِمْ فَهَذَا الْحَرَسُ وَ قَدْ هَدَأَ النَّاسُ وَ بَاتُوا فَقَامَ وَ انْصَرَفَ فَلَمَّا ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ دَخَلَ خَرَرْتُ لِلَّهِ سَاجِداً فَقُلْتُ الْحَمْدُ لِلَّهِ حُجَّةُ اللَّهِ وَ وَارِثُ عِلْمِ النَّبِيِّينَ آنَسَ بِي مِنْ بَيْنِ إِخْوَانِي وَ حَبَّبَنِي فَأَنَا فِي سَجْدَتِي وَ شُكْرِي فَمَا عَلِمْتُ إِلَّا وَ قَدْ رَفَسَنِي بِرِجْلِهِ ثُمَّ قُمْتُ فَأَخَذَ بِيَدِي فَغَمَزَهَا ثُمَّ قَالَ يَا أَحْمَدُ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام عَادَ صَعْصَعَةَ بْنَ صُوحَانَ فِي مَرَضِهِ فَلَمَّا قَامَ مِنْ عِنْدِهِ قَالَ يَا صَعْصَعَةُ لَا تَفْتَخِرَنَّ عَلَى إِخْوَانِكَ بِعِيَادَتِي إِيَّاكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ ثُمَّ انْصَرَفَ عَنِّي.«

 »عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ الرِّضَا عليه السلام فَأَمْسَيْتُ عِنْدَهُ قَالَ فَقُلْتُ أَنْصَرِفُ فَقَالَ لِي لَا تَنْصَرِفْ فَقَدْ أَمْسَيْتَ قَالَ فَأَقَمْتُ عِنْدَهُ قَالَ فَقَالَ لِجَارِيَتِهِ هَاتِي مُضَرَّبَتِي وَ وِسَادَتِي فَافْرُشِي لِأَحْمَدَ فِي ذَلِكِ الْبَيْتِ قَالَ فَلَمَّا صِرْتُ فِي الْبَيْتِ دَخَلَنِي شَيْ ءٌ فَجَعَلَ يَخْطُرُ بِبَالِي مَنْ مِثْلِي فِي بَيْتِ وَلِيِّ اللَّهِ وَ عَلَى مِهَادِهِ فَنَادَانِي يَا أَحْمَدُ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام عَادَ صَعْصَعَةَ بْنَ صُوحَانَ فَقَالَ يَا صَعْصَعَةَ بْنَ صُوحَانَ لَا تَجْعَلْ عِيَادَتِي إيَّاكَ فَخْراً عَلَى قَوْمِكَ وَ تَوَاضَعْ لِلَّهِ يَرْفَعْكَ.«

410) حجرات (17 : (49؛ »از اينكه اسلام آورده اند بر تو منت مى گذارند ؛ بگو : اگر ] در ادعاى مؤمن بودن  [راستگوييد ، بر من از اسلام آوردن خود منت نگذاريد ، بلكه خداست كه با هدايت شما به ايمان بر شما منت دارد .«

411) بقره (168 : (2؛ »اى مردم ! از آنچه ] از انواع ميوه ها و خوردنى ها [ در زمين حلال و پاكيزه است، بخوريد و از گام هاى شيطان پيروى نكنيد ؛ زيرا او نسبت به شما دشمنى آشكار است .«

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اثرات نور ايمان در قلوب
تأمين مصالح ساختمان انسانيت با وحى‏
چهره ملكوتى يوسف عليه السلام-جلسه ششم (متن کامل ...
شرمندگى از ايام جوانى‏
آية الله العظمى بروجردى و جبران زيان احتمالى‏
ادامه توضيح آيات شريفه‏
ناسپاسى قوم سبأ
الهامات درونى، حجت الهى‏
قصابى كه عادت به كم فروشى داشت‏
حكمرانان بر ساختمان وجود

بیشترین بازدید این مجموعه

هشدار قرآن در ناشكرى از نعمت دين‏
انفاق و نماز، نشانه ايمان مؤمن‏
دفتر مخصوص نام شيعيان‏
قصابى كه عادت به كم فروشى داشت‏
ادامه توضيح آيات شريفه‏
چهره ملكوتى يوسف عليه السلام-جلسه ششم (متن کامل ...
نجات دلقك دربار فرعون از عذاب‏
اثرات نور ايمان در قلوب
کرمانشاه مسجد آیت‌الله بروجردی دههٔ اوّل صفر ...
اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، غواصان دریای حکمت و ...

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^